PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

یادش به خیر روز آشنایی
مینا اسدی


سالها بود که اسم "عطاالله خرم" را نشنیده بودم ...و او را از یاد برده بودم. نمی دانستم در کجا زندگی می کند و چه می کند . خبر مرگش را که شنیدم تازه به یاد او و گذشته ها افتادم. در همه ی این سالها ، در روز های بارانی، ترانه ی "بارون بارونه" را زیر لب زمزمه می کردم. میدانستم که آهنگ این ترانه را خرم ساخته است اما او را بیاد نمی آوردم . خبر مرگ او را که شنیدم خاطرات گذشته پر رنگ شد. مرگ ، او را در چشمم بزرگ و بزرگتر کرد... ترانه های مهتاب... پرستو... رقیب... کجاوه ...شکوفه های بهاری ...شاه داماد...آخرین طبیب...دو کبوتر... و بسیاری از آهنگهای شاد که ورد زبان مردم بود از ساخته های عطاالله خرم بود . آنروز ها را بیاد میاورم که سر راهم از دانشکده به کار ، به دفترش می رفتم و با او که مثل خودم شلوغ و پر حرف بود از همه جا حرف میزدم . تا میخواست وارد بحث و گفتگو شود وسط حرفش می پریدم که: آی باید بروم...مصاحبه دارم و در را پشت سرم نبسته در پله ها میدویدم و به خیابان میزدم به دنبال یک تاکسی خالی که مر ا به مصاحبه شونده برساند.

اگر درست به یادم مانده باشد دفتر خرم، سر چهار راه پهلوی بود ... یا شاید چهار راه شاه... می دانم که در آن چهار راه، کلاس انگلیسی *شکوه * هم بود و من هفته ای یک بار در آنجا زبان میخواندم... حالا آنها که آدرس درست را می دانند اشتباه مرا تصحیح کنند. آنروزها "مری هاپکین"خواننده‌ی خوش آواز انگلیسی ترانه ای خوانده بود به نام Thos were the days که جهانی شد و به ایران هم راه یافت و ما جوانان آن روزگار روزی چند بار به این ترانه گوش می دادیم و آنرا از بر بودیم. چه سالی و چه ماهی ؟ به یاد ندارم اما هوا گرم و آفتابی بود در دفتر خرم نشسته بودیم ودر باره ی این آهنگ حرف میزدیم که امیر رسایی با دو موزیسین از راه رسیدند و وارد بحث ما شدند . خرم گفت چرا روی این آهنگ شعر فارسی نمی گذارند. پرسیدم مثلن کی ؟ جواب داد : مثلن شما . گفتم ای آقا شر درست نکنید . گیرم که یکی این کار را ابسازد، کی بخواند ؟ رسایی از جایش بلند شد و گفت: من ...خرم گفت: به به ... شعر شما ... صدای امیر... تنظیم خودم. فردا ضبط میکنیم. همین جا و پول شعر را هم خودم میدهم. ترانه را بلد بودم آهنگ را هم . فکر می کردم.... اما پس از اجرا متوجه شدم که آهنگ را در بخشهایی جا گذاشته ام . رسایی خواند و چند ماهی گل کرد اما از یادها رفت. خرم چه کرد و چه شد و آیا در شعارهای مرگ و زنده ، شرکت داشت . و یا در روز های سخت و طاقت فرسا دست از کار دل برداشت و به دنبال آب و نان رفت نمیدانم. اما این را میدانم که هنرمندی منظم و پرکار بود . شاید نوشتن در باره ی عطاالله خرم و هنر ارزشمندش کار من و در تخصص من نباشد اما نوشتم که بگویم قدر هنرش را می دانم و میخواستم با اشاره ای _هر چند اندک_ شنوندگان آثارش را به سوی هنر والای او جلب کنم.

 

 

 ترانه ی مری هاپکین رادر زیر می آورم. و شعر فارسی آنرا. و امید آن دارم که اگر کسی از شما این صفحه را در اختیار دارد به من هم خبر بدهد......سپاس که مرا خواندید

 

 مینا اسدی...هشتم ماه مه دوهزار و چهارده...استکهلم

 

 https://www.youtube.com/watch?v=gVdOQvx379Y

 

*یادش به خیر روز آشنایی*مینا اسدی- امیر رسایی-عطاالله خرم

 

 قصه ی دردم را نمیخوانی

 سرگذشتم را نمیدانی

 بی تو غمگین...بی تو گریانم

 اشک غم از دیده فشانم

 اکنون ازهم دوریم

 خسته و مهجوریم

 می فشارد قلبم را جدایی

 قلب من غمگین است

 سرنوشتم اینست

 

 یادش به خیر روز آشنایی.......



منبع: پژواک ایران