PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

پاسخگو و مسئول كيست؟ قسمت ۵- املاك محمد رضا روحانى
محمدرضا روحانی


بساط تهمت، افترا، توهين، بهتان، ناسزاگوئى، تهديد، پرونده سازى رهبر عقيدتى پس از ٨ ماه كه من و ما از شورا استعفا داده‌ايم، هر روز بسط وگسترش بيشترى مى يابد. اين خود گوياى تاثيرات وسيع و عميق انتقادهاى محترمانه ما در طيف بزرگى از هواداران است. فشارهاى روز افزون با حداكثر امكانات موجود ادامه دارد. تلاش دارند هواداران را به راه راست هدايت كنند. بنابراين تا مى توانند بايد من و ما را مورد اتهام قرار دهند. خوشبختانه اطلاعات امروز من و ما از آن‌چه در انجمن ها و« اور» مى گذرد، قطعاً دامنه وسيعترى از سال گذشته يافته است. آنان كه به ابعاد ظالمانه دروغهاى دست اندر كاران اگاهى دارند ما را از ما وقع بى خبر نمى گذارند .
از فرداى اعلام استعفاى ما براى جمع آورى امضاى احكام غيابى پچ‌پچ‌ هايى كه به قول دست اندر كاران «فقط نوك آن را مى توان گفت، درز نكند، طبقه بندى شده است، ما فوق سرى است، از درون رژيم است، فقط به شما مى گوئيم، مصرف بيرونى ندارد، به خيلى ها نگفتيم، طرح بسيار پيچيده ايست، صحبت ميلياردهاست، ولى فقيه مى خواهد با پول شورا شكنى كند، تحقيقات ادامه دارد، كليات را بگوئید ضرر ندارد، جزئيات را فراموش كنيد، يادداشت برنداريد و نوشته هاى خود را در جلسه پاره كنيد ووووو» باب هر بحثى شد. با اين شايعات در سايت هاى رنگارنگ، كال كنفرانسها، نشست ها، مقالات با نام، نوشته هائى با نام هاى مستعار، گزارشها، برنامه هاى تلويزيونى، انجمن ها، خانواده هاى وابسته، مجالس جشن و سوگوارى، كنوانسيون ها، تظاهرات، راه پيمائيها، و از طريق فيسبوك .... به خطر اصلى پرداختند.
يكى از كادرها كه متاسفانه بيمار و فرتوت است و ميداند كه دروغ مى گويد در جلسه‌اى در آلمان گفت «جمع بندى ما اين است كه با اين استعفاى غير مترقبه وزارت (اطلاعات) سبقت گرفت ما بايد سرعت بگيريم، جلو بيفتيم، مانوربدهيم، اونارو بندازيم تو خاكى، شما به شاهسوندى گلوله خلاص زديد و گاو پيشانى سفيد است. حالا نوبت اينهاست. اين گرگ‌ها از آخوندها خطرناك تر هستند». اين زمينه سازى بود برای اينكه استعفاى شفاف و محترمانه ما را توطئه آميز تلقى کرده، و به خورد خلق الله بدهند. دو روز بعد از استعفاى ما در اولين حكم غيابى «براى رسيدگى به استعفا» به امضاى بيش از ۵۰۰ نفر از قضات رسيدگی كننده رسانده شد. اين داوران دادگر نيازى به تفهيم اتهام به متهمين و شنيدن پاسخ آنها نداشتند حتى لزومى به مشورت با يکدیگر را حس نكردند، زيرا حكم از پيش ساخته را با كلى فحش و فضاحت امضا كردند. و البته وعده دادند كه آنرا تكميل مى كنند. محور پچ پچ ها املاك محمد رضا روحانى بود.
 
اخبار گمراه كننده و شايعات
من به محتواى اين احكام غيابى كه نشان دهنده ظالمانه ترين نوع تنظيم روابط انسانى است ندارم. تنها نمونه اى از اين نوشته مطول را مثال ميزنم. در صفحه ۵ حكم غيابى رسيدگى شورائى به «استعفای خائنانه» ما كه مجموعاً ۵۸ صفحه مملو از بيهوده گوئى، فحاشى و تهديد است، ذيل بند ۵ نوشته اند «روحانى در ديماه ١٣۸٨ شورا را مطلع كرد كه پدر وى را در ايران تحت فشار گذاشته اند تا به او زنگ بزند و او را براى گفتگو در باره زمينهايش به سفارت رژيم در فرانسه بكشاند اما پدر ايشان قوياً از اين كار سر باز زده است ....»
آن زمان هر مشكل امنيتى كه به نظرم مى رسيد به دبيرخانه اطلاع مى دادم. مدتها در بدر بودم. زيرا بوير احمدى قاتل بختيار بعد از انجام ماموريت جنايتكارانه اش خود را پنهان كرد. محل اختفاى او ساختمان شماره ۳۶ خيابان ايتاليا بود در آپارتمانی يكى دو طبقه پائين تر از خانه ما و حفاظت ۲۴ ساعته آن عملى نبود. ماندن در آن خانه نيز خطرناك تشخيص داده شد. چند بنگال براى سكونت چند تن از اعضاى شورا در «اور» اختصاص دادند. من هم به آنجا رفتم. بعداً خانه اى براى همسر و فرزندانم در محله ديگرى اجاره كرديم و آنها نيز تغيير محل سكونت دادند. اوائل مرداد ١٣٨٠ بود صبح از بنگالم بيرون آمدم، دو نفر از بزرگان شورائى به سراغم آمدند. مى دانستند كه من بيمارى قلبى دارم با مهربانى و آرامش فراوان خبر فوت پدرم را به من دادند. من به اطاق خودم رفتم. خلوت كردم و اشك ريختم. بعد آقای «ر» كه مسئول ترابرى بود مرا به خانه ام رساند. عصرآن روز خانم دبير شورا مرحمت فرموده همراه دو سه تن ديگر براى تسليت از طرف خانم رجوى به منزل من آمدند. باز هم سپاسگزارم. اين محبت ها در مرگ مادر و خواهرم تكرار شده بود و در بيماريهاى سخت خودم و همسرم. ما اكنون ميدانيم كه دست اندر كاران مجاهدين براى همه پرونده دارند. تاريخ فوت پدرم را مى دانند چگونه پدرم كه در سال ٨٠ فوت كرده در سال ٨٨ تحت فشار قرار گرفته كه من براى گفتگو در باره زمين هايم به سفارت بروم؟
دست من به دامن كاراگاه كلمبو و جانى دالر نمى رسد تا از اين سناريوى پیچیده سر در بياورم. اما برايم كاملاً روشن بود كه اين يك زمينه سازى است به خصوص شايعاتى كه هر روز در اينجا و آنجا به آن دامن ميزدند و به گوش ما هم ميرسيد. اين منبع خوراك رسانى به آن اخبار دست اول و پچ پچ ها بود. در همه جا به اشكال گوناگون تكرار مى كردند. ارزان‌ترین جنگ‌ها، جنگ‌هاى روانى است. براى آنها كه هزاران برابر بيش از نگارنده امكانات دارند كار سهل و ساده و ارزانى است. اين دروغها و شايعات براى فرار از پاسخگوئى به انتقادها بوده و هست.
 
شاگرد مشكل گشا
 
مقاله جناب آقاى هرمز صفائى گره‌گشا شد
 
 
من اين نويسنده را نمى شناختم. با يكى از دوستان در آلمان تماس گرفتم. مژده داد كه اين نويسنده عين استاد عليرضا يعقوبى مردى است «سرشناس و خوشنام»، «پاكدست»، «پاک‌چشم»، و «پاکدل». دست اندر كاران و خانواده‌هاى مجاهدين بهتر از همه او را مى شناسند. شاگرد همان استاد است. گزارش نويسى را هم در همان مكتب كارآموزی كرده است. مى دانيم اين استاد علیرضا يعقوبى پرچم اشرف را به دوش مى كشد. پيشگام رفيق مهدى و برادر مهدى از اصحاب قلم است. قبل از آن دو ( ۴ روز بعد از صدور اولين حكم رسيدگى غيابى) قدم به ميدان گذاشته است. از ٢١ خرداد او فرمانده قلم كشان است. من از همه هواداران خواهش مى كنم در باب معرفى آقاى صفائى كه از هر حيث يكى از شاگردان ساعى مكتب استاد عليرضا يعقوبى است و معروفيت ویژه دارند كوتاهى نكنند. مراتب فضائل او را به گوش همه ايرانيان برسانند. تا ثابت شود چه اشخاص نيكنامى را شريف براى نمايندگی خود بر می‌گزیند.
 
 
سال سين و نحوست شوهر عمه‌ها
قبلاً بارها نوشتيم كه ما امكان پاسخگویی به سيل مراحم كتبى و شفاهى رهبر عقيدتى، كه از در و ديوار مى بارد را نداشته، نداريم و نخواهيم داشت. اصولاً لزومى هم ندارد. ما نامه‌ایى براى مسئول شورا فرستاديم. پاسخ‌هاى غير مستقيم فايده‌اى ندارد. بيهوده گویی است. كلاف سر در گمى مى سازد كه هیچکس سر از آن در نمى آورد. مثل احكام غيابى وصدها مقاله، گزارش، سخنرانى، كلكسيون، مصاحبه بند از بند باز كردن، شايعه پراكنى و البته فتواى اخراج دو مستعفى از جبهه خلق.
ما نمى دانيم رهبر عقيدتى كجا هستند و سؤال هم نمى كنيم. آن‌جایی كه بر تخت رهبرى عقيدتى نشسته‌اند در محدوده جغرافيائى جبهه خلق است؟ نوك پيكان تكامل تاريخ است؟ خوشبختانه ۵۰ روز ديگر سال سين تمام مى شود و ايشان وقت مى كنند تا به برادر شريف امر كنند كه برنامه معروف تلويزيونى بند از بند گشودن را اجرائى فرمايند. از شر مسأله، سؤال و سائل مصونيت ابدى خواهيد يافت. اميد است از شر نحوست همه شوهر عمه ها و خويشانى كه خوب كف نمى زنند رهائى یابند ........ امين يا رب العالمين
 
مى دانند چه مى كنند
در خبر است كه حضرت مسيح وقتى به صليب كشيده شد به درگاه بارى تعالى متوسل شده و دعا كرد.
«خدايا آنها را ببخش نمى دانند چه مى كنند» ما دستور داريم كه «كار نيكان را قياس از خود» نگيريم. اما آنان كه به قلم كشى و تیغ كلام، كمر به ترور شخصيتى من و ما، بسته و همه مرزهاى اخلاق و شرف را شكسته اند، مى دانند كه چه مى كنند. آنها به امر رهبر عقيدتى مى خواهند افكار را از عظمت فاجعه اى كه در جريان است منحرف كنند. قربانيان را جاى جلاد بگذارند. از قبول مسئوليت بگريزند. آنها نمى خواهند بدانند كه بدون نعمت نقد، نكبت شكست در انتظار ماست.
نه مالكيت زمين در اسلام و حقوق امروز منع شده و نه داشتن وكيل. اما من در كره ارض يك سانتيمتر مربع هم زمين ندارم تا براى دستيابى به آن نيازمند خدمات حقوقى يك وكيل باشم. از اين حيث نه مغبون هستم و نه مسرور و «همه خاك ايران سراى منست ».
آقاى مسعود رجوى، شاعر و اديب ما آقاى اسماعيل يغمائى در پاسخ مانورهاى متقلبانه اى كه هدف آن گمراهى افكار عمومى است دو جمله نوشته اند كه توجه شما را به آن جلب ميكنم.
«آقاى روحانى نه تنها زمين و باغ نداشته خود را در سارى فروخته بلكه تمام استان گيلان و مازندران را به فروش رسانده است و پولش را در سوئیس در حسابهاى بانكى اش گذاشته و موجب شده است تمام اهالى مظلوم گيلان و مازندران به بلوجستان مهاجرت كنند. مشكل شما حل نمى شود و شما همچنان با اين گونه داوريها عاجز و درمانده خواهيد ماند. مشكل سياسى است و تمام گناه بر گردن ما نيست كمى به خودتان فكر كنيد! مشكل در كجاست» البته من از شاعر عزيز گله دارم كه محل حسابهاى بانكى مرا لو داد.
 
دوازدهم بهمن ١٣٩٢
 
محمدرضا روحانی
 
ادامه دارد
 
 
 



منبع: پژواک ایران