PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

در بدرقه رضا مرزبان
اسماعیل وفا یغمایی


چهره عزیز روزنامه نگاری مترقی ایران رضا مرزبان امروز درارامشگاه تاریخی پرلاشز پاریس با مشایعت انبوه ایرانیان بخاک سپرده شد.  تنی چند از نامداران قلمرو تبعیداز جمله شاعران گرامی نعمت آزرم وم. سحر سخن گفتند. بسیار کسان و چهره های سیاسی از طیفهای مختلف از جمله دکترناصر پاکدامن، محمد علی اصفهانی،دکترهدایت متین دفتری، مریم متین دفتری، ویدا حاجبی، حسین دولت آبادی، ناصر مهاجر،دکتر کریم قصیم، محمد رضا روحانی و بسیاری دیگربه احترام این بزرگ حضور داشتند و سفر رضا مرزبان جمعی قابل توجه را با گرایشات مختلف در کنار هم ایستاند و یگانه کرد. تلاش او در طول زندگی همین بود حتما گزارش این خاکسپاری منعکس خواهد شد.در بدرقه این بزرگ که از پدران روزنامه نگاری ایران بود شعری را که چند سال قبل بیاد پدر خود سروده ام باز تکثیر میکنم. با شادی و سرافرازی و بمثابه سندی از سربلندی جامعه ایرانیان آزادیخواه خارج از مرزهای ایران  یادش آوریم که با شرف زیست و ایستاد وجانش به روان جاودان و ملی ایرانزمین و فرهنگ ایران زمین پیوست.
 

در نیستی شناورم و کیف میکنم   
پدرمن نود و چند سالی به سلامت در جهان زیست.کار دولتی را در نیمه عمربناگاه رها کرد و در روستای زادگاهش در دشت کویر نزدیک به پنجاه سال با درخت و زمین و طبیعت و کتابخانه اش زیست و کشاورزی کرد. اهل شعر و تاریخ و کنکاش در مذهب بود واز زندگی و تکاپو سرشار بودو زندگی را دوست داشت. از مرگ هراسی نداشت و میگفت میرویم و میبینیم. تاثیر قوی وکارائی روی زندگی فرزندان فراوان و نزدیکانش داشت و سال هشتاد چشم از جهان فروبست. مرگ او برای من اگر چه بسیار سنگین بود ولی او هیچوقت برای من نمرد و همیشه در کنار من است حتی در این سی ساله غربت .یکبار سال هشتاد شش در خواب دیدمش. پرسیدم چگونه ای اقاجان. با لبخند و همان طنز خاص خودش گفت«در نیستی شناورم و کیف میکنم»  نیمه شب بیدار شدم و در ادامه آن مصرع این شعر را نوشتم
کیف میکنم
در نیستی شناورم و کیف میکنم
فارغ ز هر چه باورم و کیف میکنم
نی ازشمال نی ز جنوبم نه غربیم
نی اهل ملک خاورم و کیف میکنم
از شش جهت رهایم و از چار آخشیج
پروازم، ار که بی پرم وکیف میکنم
دیگر نه طول دارم و نی عرض و ارتفاع
صفر است وزن پیکرم و کیف میکنم
بانگی وجود زد بمیان عدم دمی
اینک سکوت یکسرم و کیف میکنم
از «ذر» عیان شدم من و در رازها نهان
نک راز «عالم ذر»م و کیف میکنم
نی کافرم نه مومن و نی بین این دوتا
فارغ ز شرع انورم و کیف میکنم
دیگر نه زن، نه مرد، نه نامرد و نازنم
نی من پسر، نه دخترم و کیف میکنم
جبر تلاش نیست دگر در پی معاش
سلطان هفت اخترم و کیف میکنم
دیدار نیستی چو به از روی ناکسان
آئینه در برابرم و کیف میکنم
نی ترکم و نه کرد و عرب نی لرم نه قارس
بیرون ز نوع و کشورم و کیف میکنم
نی پیرو امامم نی اهل سلطنت
نه این ورم نه آن ورم و کیف میکنم
از عاقلان رهایم و با عرض معذرت
از خر، رها ز هر خرم و کیف میکنم
از عالم سیاست و دریائی از دغل
فارغ ز هرچه عنترم و کیف میکنم
ازحرف مفت مفتی و از زرر زاهدان
یعنی جدا ز عرعرم وکیف میکنم
از رهبران گم شده در ره، رهاشده ،
نی رهروم نه رهبرم و کیف میکنم
نی انقلابیم من و نی ارتجاعیم
نی کهترم نه مهترم و کیف میکنم
بر سر مزن زسوگ من ای دوست دست خویش
بی پا و دست و بی سرم و کیف میکنم
هستی نیستی است مرا پهنه ی وجود
وآن رمز و راز اکبرم و کیف میکنم
فارغ زهر نیاز خود بی نیازیم
در نیستی شناورم و کیف میکنم

 



منبع: پژواک ایران