PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

نگاهی به فوتبال ایران در ۳۵ سال گذشته (۴)
ایرج مصداقی


حقه‌بازی برای کم‌کردن ظرفیت ورزشگاه آزادی و بزرگنمایی اعتراضات مردمی

مسابقات فوتبال یکی از سرگرمی‌های مهم و اساسی مردم بود که تعداد زیادی از جوانان را به استادیوم می‌کشاند. به خاطر سیاست‌های ضدفوتبالی رژیم و همچنین اختناق و سرکوبی که بر جامعه حاکم بود استادیوم‌های ورزشی دستخوش ناآرامی‌های بسیاری بود، هر بازی فوتبال می‌توانست به آشوب کشیده شود. جوانان عاصی پس از پایان هر بازی خشم‌شان را بر سر اتوبوس‌های شرکت واحد خالی کرده و به درگیری در خیابان‌های اطراف ورزشگاه‌ آزادی می‌پرداختند.

پلیس و کمیته توانایی کنترل جمعیت انبوه ناراضی را نداشتند و شورای امنیت ملی و شورای تأمین استان، همیشه این نگرانی را داشتند که مبادا در هنگام مسابقه و یا بعد از آن شعار‌های ضدرژیمی داده شود. برای جلوگیری از بروز چنین حوادثی سعی در محدود کردن تعداد تماشاچیان کردند. تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال اعلام کردند که طبقه‌ی دوم ورزشکاه آزادی ترک برداشته و امکان نشستن تماشاچی در آن وجود ندارد و حتی در تلویزیون متخصصان وابسته به رژیم نظر دادند که به خاطر فساد حکومت پهلوی از مصالح نامرغوب برای ساختن استادیوم استفاده شده است. با این ترفند نزدیک به ۶۰ درصد ظرفیت ورزشگاه را بلااستفاده کردند.

متأسفانه سازمان مجاهدین خلق در این میان ضمن بزرگنمایی بی‌فایده‌ی اعتراضات مردمی - که بخشی از آن مربوط به پدیده‌ی اوباشگری مرسوم در استادیوم‌های فوتبال بود- در اطلاعیه‌های خود بطور مداوم از سر دادن شعار «درود بر رجوی» توسط مردم خبر می‌داد که فاصله‌‌ای عمیق با واقعیت‌های جامعه‌‌ی ایران داشت:

«روز جمعه گذشته ۱۰ اکتبر بیش از ۵۰ هزار نفر از مردم تهران در خیابان‌های آزادی و محمدعلی جناح (غرب تهران) با شعارهای مرگ بر خمینی- درود بر رجوی تظاهرات نمودند. در این تظاهرات که از استادیوم ازادی تهران و به دنبال برگزاری یک مسابقه‌ی فوتبال آغاز شد، مردم حمایت خود را از قهرمانان تیم ملی وزنه‌برداری ایران در سئول که به مجاهدین پیوستند ابراز داشتند. ساعتی پس از شروع این تظاهرات پاسداران خمینی به سوی تظاهرکنندگان آتش گشودند و گروهی زخمی و حداقل ۲۰۰ تن از تظاهرکنندگان دستگیر شدند. ولی پس از آن تظاهرات بصورت جنگ و گریز تا ساعت‌ها ادامه یافت و قسمت‌های کوچکتری از تظاهرات به خیابان‌های مرکزی شهر نیز کشیده شد. یادآوری می‌شود که به دنبال پیام برادر مجاهد مسعود رجوی به ورزشکاران و پیوستن چهار قهرمان ملی پوش به مجاهدین رژیم سرکوبگر خمینی فشار بسیار زیادی را بر بازیکنان ایرانی در سئول وارد نمود و پس از بازگشت به ایران بیش از بیست تن از ورزشکاران منجمله سلیمانی پاک و عیدی پور از تیم واترپولو را دستگیر نمود. همچنین ۱۴ بازیکن تیم فوتبال نیز در اعتراض به قضایای اخیر از این تیم استعفا نمودند و همچنین رژیم خمینی از وحشت پیوستن ورزشکاران به مجاهدین مسافرت تیم والیبال خود به تایلند جهت شرکت در مسابقات قهرمانی جوانان آسیا را لغو نمود. سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن اعلام این که ورزشکاران و تظاهرکنندگان دستگیر شده تحت شکنجه‌های وحشیانه و قرون‌وسطایی قرار دارند از همه کشورها و مجامع و شخصیت‌های آزادیخواه و بشردوست استمداد می‌کند تا برای نجات جان این زندانیان از شکنجه و اعدام از هیچ تلاشی فروگذار نکنند.

دفتر مجاهدین خلق ایران- پاریس ۲۱ مهر ۶۵ – ۱۳ اکتبر ۸۶» نشریه اتحادیه انجمن‌های دانشجویی مسلمان خارج از کشور شماره ۶۷ http://iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine_khalgh--anjomanhaye_daneshjooyane_mosalman_067.pdf

فاجعه‌ی مکه، حذف ملوان انزلی و کشته شدن مهدی رضایی مجد در جنگ

در زمستان سال ۶۵ تیم ملوان بندرانزلی به عنوان قهرمان جام حذفی ایران در بازی‌های مقدماتی جام باشگاههای آسیا که در سریلانکا برگزار می‌شد شرکت کرد و به مرحله نهایی که سال بعد قرار بود در عربستان سعودی برگزار شود صعود کرد. اما این تیم به خاطر فاجعه‌‌ای که رژیم در مکه به وجود آورد و طی آن صدها حاجی ایرانی و تعدادی از مردم عربستان و نیروهای امنیتی این کشور کشته شدند نتوانست در این مسابقات شرکت کند.
در اسفند ۶۵ کشته شدن مهدی رضایی مجد بازیکن و کاپیتان تیم ملی فوتبال جوانان ایران که در قالب «سپاهیان محمد» - به سپاهیان یک بار مصرف، معروف شده بودند- در عملیات تکمیلی کربلای پنج شرکت کرده بود انعکاس وسیعی یافت. دستگاه تبلیغاتی رژیمی که دو سال قبل حبیب‌ خبیری یکی از بهترین و با‌اخلاق‌ترین بازیکنان فوتبال ایران را مقابل جوخه‌ی اعدام قرار داده بود یکسره از اخلاق و جوانمردی رضایی مجد می‌نوشت.

فوتبال در سال ۶۷ و پس از کشتار

در نیمه شهریور ۱۳۶۷ شهرآورد تهران با شکوه هرچه تمامتر برگزار شد. مردم بی‌خبر از آن‌چه در زندان‌ها گذشته بود در شور و اشتیاق پایان جنگ به استادیوم آزادی هجوم آوردند. یک صد هزار نفر شاهد بازی پرسپولیس و استقلال بودند. کمتر کسی می‌دانست در همان ایام مهشید(حسین) رزاقی بازیکن تیم ملی امید ایران و باشگاه هما به همراه ابراهیم حبیبی بازیکن تیم ستاد مشترک و عادل نوری بازیکن جوانان راه‌آهن و محمدرضا(مهرداد) بگلری از جمله قتل‌عام شدگان بوده‌اند.

migratingFootballerIM.jpg

مهاجرت فوتبالیست‌ها به خارج از کشور

پس از سی خرداد و شروع سرکوب گسترده‌ی نیروهای سیاسی و اجتماعی خیل مهاجرت فوتبالیست‌های بازنشسته به خارج از کشور نیز شروع شد. آن‌ها که پس از سال‌ها تلاش مانند بسیاری از مردم از اختناق حاکم بر جامعه خسته شده بودند مهاجرت به خارج از کشور و زندگی در تبعید را در پیش گرفتند. از جمله فوتبالیست‌های معروفی که زندگی در تبعید را انتخاب کردند می‌توان به پرویز قلیچ‌خانی، عزیز اصلی، بهرام مودت، حسین فداکار، احمد نقوی، مسلم‌خانی، مجید مشتری، صفر ایرانپاک، ابراهیم کیان‌طهماسبی، روح‌الله عبادزاده، حبیب علیزاده، حسین کلانی و ... اشاره کرد که به فوتبالیست‌هایی چون عباس نوین‌روزگار، حسن نایب‌آقا، علیرضا خورشیدی، مهدی غزال، مصطفی عرب، آندرانیک اسکندریان، حسن نظری، مجید پهلوان افشاری و ... که از پیش در خارج از کشور بودند پیوستند. مربیانی چون رجبعلی فرامرزی، عباس رضوی، جلال طالبی، اصغر شرفی، حشمت مهاجرانی و ... نیز به خارج از کشور مهاجرت کردند. البته تعدادی از بازیکنان و مربیان بعداً دوباره به ایران بازگشتند.

در دوران جنگ در سفرهای خارجی تیم‌های ورزشی به شدت محافظت می‌شدند تا مبادا بازیکنان به کشورهای خارجی پناهنده شوند. برای این کار علاوه بر مأموران حراست تربیت بدنی، فوتبالیست‌های حزب‌اللهی هم به عنوان چشم و گوش نظام عمل می‌‌کردند. به غیر از سعید جانفدا که در سال ۶۷ با ترک اردوی تیم ملی ایران در آلمان شرقی به سفارت هلند در این کشور پناهنده شد و فوتبالش همان‌جا تمام شد هیچ‌یک از فوتبالیست‌ها در سفرهای خارجی به دیگر کشورها پناهنده نشدند.

فوتبال در دوران پس از جنگ سنگسار و حلق‌آویز در استادیوم‌های ورزشی

جنگ تمام شده بود اما وحشی‌گری نه. پروژه‌ی کشتار زندانیان سیاسی به مورد اجرا گذاشته شده بود. رژیم شکست‌خورده در جنگ، هنوز خون می‌طلبید و چنگ و دندان نشان می‌داد تا مبادا کسی جرأت کرده دست به اعتراض بزند. استادیوم‌های ورزشی پیش از آن‌که طالبان در افغانستان به قدرت برسند در ایران به محل اعدام تبدیل شد.

در بهمن ۱۳۶۷ صفی‌قلی‌خان اشرفی رهبر گروه عیاران (اهل حق) در زمین فوتبال سرخه حصار کرج در مقابل علاقمندانش به دار آویخته شد.

در اردیبهشت ۶۸ یک زن دردمند در استادیوم تختی نیشابور سنگسار شد. (روزنامه کیهان ۲۳ اردیبهشت ۶۸ ) و سپس در دیماه ۶۸ در استادیوم آستانه اشرفیه یک زن و مرد را سنگسار کردند. (روزنامه جمهوری اسلامی۹ دی ۶۸)

در دیماه ۱۳۹۱ یک متجاوز به عنف را در استادیوم ورزشی سبزوار به دار آویختند.

4footballEdam.jpg

http://www.digarban.com/node/10710

و این بار فدراسیون بین‌المللی فوتبال درباره اعدام در استادیوم‌های ورزشی به ایران تذکر داد. 

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/04/130421_l57_iran_fifa_execution.shtml

نکته‌ی قابل تأمل آن است که در ایران «اسلامی» ورود زنان به استادیوم برای تماشای مسابقات مردان ممنوع است اما ورود آن‌ها به استادیوم‌ برای دیدن اعدام مردان آزاد است.

البته این وحشی‌گری‌ها ریشه در گذشته داشت. هنگامی که نیروهای سیاسی چشم بر واقعیات می‌بستند و خطری بزرگ که میهن‌مان را تهدید می‌کرد نمی‌دیدند.

استادیوم ورزشی رفسنجان در مرداد ۵۸ تبدیل به بی‌دادگاه شد.

«دادسرای انقلاب اسلامی رفسنجان اعلام داشت که جلسه محاکمه عباس خاندانی رباخوار معروف که علاوه بر تجاوز به حقوق قشرهای مختلف مردم از طریق رباخوری ارعاب و تحکیم رژیم منفور پهلوی، در کار ساختن مجسمه‌های شاه مخلوع و نصب آن‌ها در میادین شهرها نقش عمده داشته ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه دهم مردادماه سال جاری در محل استادیوم ورزشی رفسنجان برگزار خواهد شد. »(روزنامه اطلاعات ۹ مرداد ۱۳۵۸)

تظاهرات‌های اعتراضی و کنترل ورزشگاه‌ها

در دوران پس از جنگ، کنترل ورزشگاه‌ها یکی از اولویت‌های دستگاه‌های امنیتی بود به همین دلیل پس از تظاهرات اعتراضی بهمن ۶۸ اداره‌ی ورزشگاه‌ها نیز به عهده‌ی نیروهای امنیتی گذاشته شد.

در ۲۷ بهمن‌ماه ۶۸، به خاطر عدم برگزاری ۴ مسابقه‌ی فوتبال در استادیوم‌های امجدیه و آزادی، جوانان خشمگین دست به تظاهرات‌های اعتراضی زده و از مقابل امجدیه در خیابان مفتح تا میدان امام حسین و همچنین غرب تهران و اطراف استادیوم آزادی به شعار دادن علیه مسئولان رژیم به ویژه رفسنجانی و خامنه‌ای پرداخته و با سنگ به ماشین‌ها حمله کرده، شیشه‌ی مغاره‌ها را شکسته و به چند اتوبوس و ماشین آسیب رساندند. گفته می‌شد به علت برف سنگینی که باریده بود هیأت فوتبال در اقدامی نابخردانه و بدون آن که به عواقب آن فکر کند در آخرین لحظه دستور لغو مسابقات را داده بود. تظاهرات در مقابل امجدیه و خیابان‌های اطراف شدیدتر بود و از آن‌جایی که در مرکز تهران بیم گسترش آن می‌رفت نیروهای امنیتی با شلیک گلوله و گاز اشک‌آور به مقابله با تظاهر‌کنندگان پرداخته و عده‌ای را نیز دستگیر کردند.

در اطلاعیه‌ی صادره از سوی دفتر مجاهدین، ضمن اشاره به سر دادن شعار «درود بر رجوی» از سوی مردم آمده بود:

«بنا به گزارش‌های رسیده از ایران، اجساد کسانی که در جریان تظاهرات ده‌ها هزار تن از مردم تهران علیه رژیم ملایان در روز جمعه گذشته کشته شده بودند، مخفیانه در بهشت زهرا در گورهای بی نام و نشان دفن گردیدند. شاهدان عینی تحویل اجساد حداقل ده تن از شهیدان را به قسمت ویژه شهدای مقاومت در روز شنبه گزارش کرده‌اند.» (نشریه شورا شماره‌ی ۵۱ دی و بهمن ۶۸)

اطلاعیه مجاهدین عاری از حقیقت بود، نه شعار «درود بر رجوی» (۴) داده شده بود و نه علیرغم جنایات بیشماری که رژیم علیه مردم مرتکب شده، چنان کشته شدگانی وجود خارجی داشتند. (۵)

بعد از این تاریخ، انجام مسابقه‌های تیم پرطرفدار استقلال در استادیوم امجدیه که در مرکز تهران قرار دارد و هرگونه شورش در آن می‌توانست پایتخت را تحت‌الشعاع قرار دهد، ممنوع شد. بازی‌های این تیم نیز مانند بازی‌های تیم پرسپولیس به استادیوم آزادی منتقل شد و برگزاری هر نوع مسابقه فوتبال در استادیوم امجدیه ممنوع شد.

پس از این واقعه، مجید قدوسی به ریاست استادیوم آزادی رسید و ریاست استادیوم امجدیه به حمید کریمی که از دژخیمان اوین بود، داده شد. وی هم اکنون اداره‌ی «کانون اصلاح و تربیت» واقع در شهرزیبا را به عهده دارد. این «زندان» پذیرای صدها کودک و نوجوان زیر هیجده سال است.

4footballMojtabaM.jpg

مجتبی محرمی یکی از بهترین فوتبالیست‌های ایران در مورد جو حاکم در دهه‌ی ۶۰ می‌گوید: «در تمام دوران فوتبالم ۴ بار پایم باز شد به کلانتری. یکی که همان ماجرای معروف بود و ماجرای ضربدر قرمز. دوبار هم مراسم عقد و عروسی‌ام بود. بابا مراسم عقدم بود. همسرم و خانواده‌اش بودند. همسرم در سفارت آلمان کار می‌کرد و این باعث شده بود تعدادی هم مهمان خارجی داشته باشیم. ریختند و شلوغش کردند که در پارتی دستگیر شده. بابا وقتی آمدند، عاقد هنوز آنجا نشسته بود. بعد هم گفتند جاسوس خارجی دعوت کرده بوده. این‌ها اگر با من دشمنی نداشتند که این حرف‌ها را نمی‌زدند. مگر به سفره عقد می‌گوید پارتی؟ با دوستم گرفتندم در خیابان و گفتند در مراسم لهو و لعب دستگیرش کردیم. آخر تو دهه ۶۰، وسط خیابون چی کار می‌شد کرد؟ چه مراسم لهو و لعبی می‌شد راه انداخت؟»

http://aftabnews.ir/vdcgyw9qxak9xx4.rpra.html

تغییر نگاه به فوتبال و تلاش برای تیم‌سازی مکتبی

در فاصله‌ی سال‌های (۱۳۶۷-۱۳۶۴) لیگ فوتبال قدس برگزار شد. در این لیگ نوظهور به جای رقابت بین باشگاه‌های فوتبال که در همه‌ جای دنیا مرسوم است تیم‌های منتخب استان‌ها به رقابت با یکدیگر می‌پرداختند  تا از حساسیت فوتبال کاسته شود و جنگ تحت‌الشعاع آن قرار نگیرد. مسابقه‌ بین تیم‌های منتخب استان‌ها نمی‌توانست گرمای رقابت بین باشگاه‌ها را ایجاد کند.

در فاصله‌ی سال‌های (۱۳۶۷-۱۳۶۴) لیگ فوتبال قدس برگزار شد. در این لیگ نوظهور به جای رقابت بین باشگاه‌های فوتبال که در همه‌ جای دنیا مرسوم است تیم‌های منتخب استان‌ها به رقابت با یکدیگر می‌پرداختند  تا از حساسیت فوتبال کاسته شود و جنگ تحت‌الشعاع آن قرار نگیرد. مسابقه‌ بین تیم‌های منتخب استان‌ها نمی‌توانست گرمای رقابت بین باشگاه‌ها را ایجاد کند.

 

دیدار تیمهای فوتبال تهران الف و منتخب بوشهر در مسابقات لیگ فوتبال قدس، سال ۱۳۶۶


در این دوران مسئولان رژیم که نگاهشان بیشتر به جنگ و سرکوب داخلی بود کمتر به امر اداره‌‌ی باشگاه‌ها می‌پرداختند. تیم‌ سرباز که بعداً به نیروی زمینی تغییر نام داد، ستاد مشترک و پاس تیم‌های نظامی بودند که در کنار تیم بنیاد شهید در مسابقات باشگاه‌های تهران شرکت داشتند. بنیاد شهید در سال ۷۲ امتیازش را به راه آهن فروخت و از تیم داری دست کشید.

ملوان بندرانزلی نیز که وابسته به نیروی دریایی بود در مسابقات باشگاهی گیلان شرکت داشت.

با این حال عناصر وابسته به رژیم و مدعی مکتب و انقلاب و اسلام، تلاش می‌کردند با باشگاه‌سازی و تیمداری بر اساس الگوهای اسلامی و مکتبی، خودی نشان دهند. تیم سعدآباد به سرپرستی مهدی اربابی که در شمیران پایه‌ریزی شده بود در سال ۶۰ یکی از تیم‌های ۱۸ گانه مسابقات دسته اول تهران بود. این تیم در سال ۱۳۶۳ امتیازش را به صدا و سیما فروخت و با نام جام جم و سپس صدا و سیما به فعالیت پرداخت و در سال ۶۵ توسط سازمان گسترش که به تیمداری روی آورده بود خریداری و مهدی دادرس سرپرست آن شد. محمد مهدی نبی مدیرعامل بعدی آن بود.  این‌ تیم پس از مدتی منحل شد اما دادرس مدیرعامل پیکان و سایپا و سرپرست تیم ملی شد و محمد مهدی نبی سر از اتحادیه فوتبال در آورد و عاقبت به دبیرکلی فدراسیون فوتبال رسید.

تیم کاخ جوانان یکی دیگر از تیم‌های ۱۸ گانه‌ی دسته اول تهران بود که نامش را به جوانان و سپس وحدت تغییر داد. علی محمد مرتضوی که به ریاست فدراسیون فوتبال رسید و به مدت سه دهه از اعضای تأثیرگذار اتحادیه فوتبال بوده ریاست باشگاه را به عهده داشت و همراه با حزب‌اللهی‌های محله‌ی سرآسیاب دولاب و عارف تهران آن را اداره‌ می‌کرد. این تیم در سال ۷۲ منحل شد و امتیاز آن را بهمن خرید. مهر شمیران نیز یکی دیگر از تیم‌هایی بود که توسط مهدی‌ دینورزاده اداره می‌شد که امتیازش را به بانک صنعت و معدن فروخت و در محاق رفت. تیم بنیاد شهید نیز آخرین بار در سال ۱۳۶۷ در مسابقات شرکت کرد و پس از آن منحل شد و پروژه‌ی تیم‌داری مکتبی با شکست به کار خود پایان داد.

پس از پایان جنگ در ۱۳۶۸ فوتبال رونقی دوباره گرفت و جام قدس در فصل ۶٩-۱۳۶۸ بین تیم‌های باشگاهی در دو دسته ۱۱ تیمی برای اولین بار برگزار شد . از سال ۷۰ لیگ آزادگان شروع به فعالیت کرد و یک دهه تداوم داشت تا در دهه‌ی ۸۰ جای خود را به لیگ برتر فوتبال داد که ادعای حرفه‌ای بودن دارد!
هاشمی رفسنجانی در نخستین اقدام محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های تجاری- تبلیغاتی را برداشت تا در جهت رهنمودهای اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول قدم بردارد. اما یک نظام عقب‌مانده با ساختاری پوسیده نمی‌توانست خود را با الگو‌های جهانی هماهنگ کند.

تأثیر این حرکت در فوتبال، تزریق پول‌‌های هنگفت توسط وابستگان هاشمی رفسنجانی که اداره‌ی وزارتخانه‌ها، ارگان‌ها و بویژه بانک‌ها را به عهده داشتند بود.
عیسی کلانتری، وزیر کشاورزی تیم کشاورز را پایه گذاشت و به بهانه‌ی حرفه‌ای کردن فوتبال مثل ریگ پول خرج کرد و به این ‌ترتیب با آغاز دهه‌ی ۷۰ شمسی، باشگاه‌های ریشه‌دار و سازنده پایتخت محکوم به مرگ شدند. کلانتری و معاونش صفی‌زاده از بودجه‌‌های عمرانی مربوط به کشاورزی به فوتبال پایتخت تزریق می‌کردند در حالیکه صرف بودجه تبلیغاتی در فوتبال اگر برای مؤسسات خصوصی و بانک‌ها توجیهی داشت، برای یک وزارتخانه دولتی هیچ توجیهی نداشت. کشاورز بهترین چهره‌های فوتبال کشور را جذب کرد و تا ۵ ‌برابر دیگر تیم‌های متمول به آن‌ها پول می‌داد. اما این تیم بدون آن که موفقیتی کسب کند در سال ۷۵ سقوط کرد و امتیازش را واگذار کردند.

بانک تجارت در سال  ۱۳۶۸ با خرید امتیاز تیم قدیمی و سازنده‌ی بوتان پا به عرصه مسابقات گذاشت ولی تا سال ۷۳ نتوانست به لیگ سراسری صعود کند و با تغییر مدیریت بانک باشگاه منحل شد.

دوران جدیدی در کشور شکل می‌گرفت و عناصر رژیم که از جنگ و سرکوب خونین دهه‌ی ۶۰ و قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ فارغ شده بودند می‌رفتند تا بیش از پیش اهرم‌های اقتصادی را در دست گرفته و به غارت و چپاول سرمایه‌های ملی بپردازند.

علاوه بر کلانتری وزیران دولت رفسنجانی مانند محمد جواد ایروانی، حسین محلوجی، و مدیران ثروتمند صنعتی و دولتی وارد فوتبال شده بودند و سرداران سپاه که می‌رفتند تا عنان باشگاه‌ها، فدراسیون و اتحادیه فوتبال را به دست بگیرند. به خوبی از تأثیر فوتبال و قدرت فزاینده‌ی آن باخبر بودند.

سپاه پاسداران بسیاری از نیروهایش آزاد شده بودند و در شرایط جدید در نهادهای مختلف نظام جاسازی می‌شدند تا گام به گام به سمت قبضه‌ی قدرت پیش بروند. ورزش و به ویژه فوتبال از آن‌جایی که با قشر جوان جامعه سر و کار داشت از اهمیت به سزایی برخوردار بود و به همین دلیل هدف شماره یک سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی قرار گرفت و هرچه جلوتر رفتیم این سیاست بارزتر شد.

اسلامی(مصطفی رمضانی) سربازجوی بیرحم شعبه‌ی هفت اوین و یکی از بزرگترین و کارکشته‌ترین جنایتکاران علیه بشریت به هیأت فوتبال تهران راه یافت و به ریاست کمیته انضباطی رسید و جو سنگینی را در هیأت فوتبال حاکم کرد. در این دوران دو نفر از پاسداران سالن ملاقات اوین نیز در هیأت فوتبال تهران شاغل بودند.

جام «صلح و دوستی» و پروژه‌ی ناتمام آشتی‌کنان

سومین جام «صلح و دوستی» که در سال ۱۹۸۹ در کویت با تلاش شیخ صباح رئیس شورای المپیک آسیا براساس یک معاهده سیاسی ورزش برگزار شد که مبنای آن ترکیه ،‌ ایران ‌و عراق بود.

کویتی‌ها پس از برقراری آتش بس و در سال ۱۹۸۹ در تلاش بودند با برگزاری مسابقات جام «صلح و دوستی» آن را به مراسم آشتی کنانی بین عراق و ایران تبدیل کنند. مسابقات یادشده که در دو گروه برگزار می‌شد به گونه‌ای تنظیم شده بود که ایران و عراق هم در دور مقدماتی و هم در فینال با هم بازی کنند.

4footballKuwaitFriendship.jpg

 

مقامات کویتی قبل از شروع بازی از بازیکنان دو تیم خواستند این‌گونه در کنار همدیگر عکس بگیرند. ملی‌پوشان ایران ایستاده از راست: جواد زرینچه، علی افتخاری، محمدحسن انصاری‌فرد، مهدی ابطحی، مرتضی فنونی‌زاده و محمد پنجعلی نشسته از راست: مجید نامجومطلق، مجتبی محرمی، مرحوم سیروس قایقران و شاهرخ بیانی

این دو تیم که در گروه‌شان اول و دوم شده بودند به مصاف کویت و اوگاندا تیم‌های اول و دوم گروه مقابل رفتند تا در صورت پیروزی بر آن‌ها در فینال در مقابل هم قرار گیرند. عراق،‌ کویت را در نیمه نهایی برد و ایران در ضربات پنالتی مغلوب اوگاندا شد و با باخت مقابل کویت به مقام چهارمی دست یافت تا رشته‌‌های مقامات کویتی پنبه شود. چیزی نگذشت که کشور کویت که قصد ایجاد صلح و دوستی بین ایران و عراق را داشت با حمله‌‌‌ی نیروهای عراقی مواجه شد و به اشغال این کشور درآمد.

تلاش‌های ناموفق تیم ملی برای شرکت در جام جهانی

 تیم ملی قوتبال ایران برای اولین بار پس از انقلاب در مسابقات مقدماتی آسیا برای شرکت در جام جهانی فوتبال ۱۹۹۰ شرکت کرد اما به دلیل محرومیت «اخلاقی» که فدراسیون فوتبال برای ۴ ستاره‌ی تیم ملی ایران سیروس قایقران، مجتبی محرمی، نادر محمدخانی و مرتضی فنونی‌زاده قائل شده بود در رقابت با چین شکست خورد و به مسابقات نهایی انتخابی آسیا نرسید. عاقبت تیم‌های کره جنوبی و امارات به عنوان نمایندگان آسیا در جام جهانی شرکت کردند.

teamMelli1990premil.jpg
این عکس مربوط به بازی رفت مقابل چین در شهر شن یانگ است، ایستاده از راست: مسعود معینی (کمک مربی) ، احمدرضا عابدزاده، مهدی فنونی زاده، رضا حسن زاده، سید مهدی ابطحی، سید علی افتخاری، کریم باوی، مهدی مناجاتی (سرمربی) نشسته از راست: محمد خاکپور، مجید نامجومطلق، فرشاد پیوس، مرتضی کرمانی، محمد تقوی.


در دیماه ۷۱ مجتبی محرمی، حمید روزبهانی، محمود کلهر و بهروز داداش‌زاده در یک میهمانی شبانه توسط نیروی انتظامی دستگیر شدند. دو نفر اول به یک سال محرومیت محکوم و کلهر و داداش‌زاده توبیخ کتبی شدند. در مملکت بدون قانون، مأموران حراست فدراسیون فوتبال روزبهانی را در دهه‌ی ۸۰ در خیابان ربوده و به زیرزمین فدراسیون بردند و پس از ضرب و شتم از وی همانجا مقابل دوربین اعتراف گرفتند که در ازای دریافت پول دلالی می‌کرده و به شاگردان فوتبالش قول می‌داده که آن‌ها را به تیم‌های فوتبال معرفی کند. این فیلم با صورت شطرنجی‌شده‌ی وی در برنامه‌ی پربیننده ۹۰ پخش شد.

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/88710

قهرمانی ایران در بازی‌های آسیایی پکن (۱۹۹۰) و سپس پیروزی، تیم‌های استقلال و پرسپولیس در جام باشگاه‌های آسیا‌ و جام در جام آسیا نوید روزهای خوبی را برای فوتبال ایران می‌داد. اما این نوید به سرعت با شکست ایران برابر ژاپن و حذف از مسابقات جام ملت‌های آسیا (هیروشیما ۱۹۹۲) رنگ باخت. هرچند بعدها پاس یک بار دیگر قهرمان جام باشگاه‌ها شد اما بعد از گذشت دو دهه ایران دیگر موفقیتی کسب نکرد.

در مهرماه ۱۳۷۲ تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا که در دوحه‌ قطر برگزار می‌شد شرکت کرد. مسئولان رژیم تمایلی به شرکت تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی نداشتند اما به خاطر واکنش افکار عمومی جرأت علنی‌کردن این موضع را نداشتند. مسئولان تربیت بدنی قبل از مسابقات به بازیکنان گفته بودند که در صورت صعود هم از آن‌جایی که جام جهانی در آمریکا برگزار می‌شود ممکن است مسابقات را تحریم کنند.

هرچند مرتضی (مجتبی) کرمانی مقدم، فرشاذ پیوس و مجتبی محرمی سه بازیکن برتر ایران به خاطر ضرب و شتم جمال شریف داور سوری دیدار ایران و ژاپن در جام ملت‌های آسیا که در هیروشیما برگزار شد با محرومیت یک ساله مواجه شده بودند و محرمی محرومیتی داخلی را هم در پرونده داشت اما از آن‌جایی که مسئولان امنیتی امکان صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی را می‌دادند در اقدامی خیانت‌کارانه تلاش کردند تا آن‌جا که ممکن است روحیه تیم را تضعیف کنند که با شکست در مسابقات مشکل تحریم پیش نیاید.
یکی از نقطه‌ امیدهای اصلی ایران در این مسابقات بهزاد غلامپور دروازه‌بان تیم ملی بود. قبل از بازی با کره‌جنوبی یکی از مسئولان حراست و اطلاعاتی‌های همراه تیم در استخر هتل سیلی محکمی به گوش غلامپور می‌زند. وی قصد بازگشت به ایران را می‌کند اما با پادرمیانی همراهان تیم ملی با روحیه‌ای ضعیف در اردو می‌‌ماند. شب‌زنده‌داری و اجبار بازیکنان به شرکت در مراسم دعا و ندبه به لحاظ روحی تیم را در وضعیت شکننده‌ای قرار می‌دهد. در اولین بازی تیم کم‌روحیه‌ی ایران روی اشتباهات هولناک غلامپور سه بر صفر به کره جنوبی باخت و وضعیت روحی تیم به شدت متزلزل شد. در بازی دوم هم غلامپور شرایط متعادلی نداشت و روی گلی که ژاپن زد مقصر بود .

پس از حذف ایران از بازی‌ها و هنگام بازگشت تیم ملی به ایران، علی پروین به دستور مقامات اطلاعاتی نه تنها از مربیگری تیم ملی بلکه پرسپولیس نیز برکنار و ورود او به ورزشگاه‌ها ممنوع شد!

در همان زمان بوقچی پرسپولیس را بازداشت و به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده و تهدید کرده بودند که مبادا در استادیوم شعار به نفع علی پروین بدهد. هنگامی که او در بوقش می‌دمید و از مردم می‌خواست که پرسپولیس را تشویق کنند جمعیت با توضیح مردمی که در جریان امر بودند یک صدا علی پروین را با تأکید روی «سلطان علی پروین» تشویق می‌کردند و «سلطان» چیزی نبود که به ذائقه‌ی نظام خوش بیاید. نیروهای امنیتی با لیاس شخصی و فرم به مردمی که شعار به نفع پروین می‌دادند حمله کرده و آن‌ها را دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. بردن نام علی پروین ممنوع بود.

سیاست دستگاه اطلاعاتی حذف کلیه چهره‌های سیاسی رقیب خامنه‌ای بود، بختیار و قاسملو و برومند و کاظم رجوی، فرخزاد و هرکس که دستشان می‌رسید در اروپا ترور کرده بودند. رژیم در صدد حذف دیگر چهره‌های سیاسی در داخل و خارج از کشور بود. فوتبال نبایستی «سلطان» می‌داشت. (۶) 

«سلطان» فقط خامنه‌ای بود. پروین ۵ سال بدون آن که توضیحی داده شود از فوتبال حذف شد و سپس با اجازه‌‌ی صفایی فراهانی رئیس فدراسیون وقت در سال ۷۷ دوباره به فوتبال بازگشت. او که به اندازه‌ی کافی در دوران ۵ ساله تجربه کسب کرده بود می‌دانست برای حضور در فضای آلوده‌ی فوتبال کشور بایستی به نهادهای قدرت نزدیک شده و با شراکت آنها در غارت خان یغما سهیم شود. از این گذشته نسل فوتبال و فوتبال‌دوستان نیز عوض شده بود و او دیگر نقش گذشته را نداشت با این حال همچنان محبوبیت‌اش را حفظ کرده است. وقتی سریال ترکی «در حریم سلطان» خانه‌ ایرانیان را به تسخیر خود در آورد، یک مجله‌ هفتگی که معروف هم نبود با انتشار عکس خانوادگی علی پروین و با تیتر «در حریم سلطان» به فروشی فوق‌العاده دست یافت.

4footballAP.jpg

ادامه دارد...

 

پانویس:

 

(۴)مجاهدین مسعود رجوی را «رهبر انقلاب نوین مردم ایران» معرفی می‌کردند. از آن‌جایی که در دنیای واقعی و در میان مردم ایران آلترناتیو جا نیفتاده و رهبری او مورد پذیرش نبود، آن‌ها هر از چند گاهی مدعی تظاهرات‌های چند ده‌هزار نفری و سردادن شعار «درود بر رجوی» از سوی مردم می‌شدند تا این گونه جلوه دهند که مردم ایران با جان و دل پذیرای او هستند و از زندان و شکنجه و بذل جان هم هراسی ندارند و همه جا نام او را فریاد می‌کنند.

حتی در شرایط به شدت خفقان‌آمیز پس از کشتار ۶۷ نیز مجاهدین بارها مدعی برگزاری تظاهرات‌های چند ده‌هزار نفری به ابتکار مادران زندانیان سیاسی قتل‌عام شده آن‌هم مثلاً از میدان رسالت تا پل سیدخندان و دیگر نقاط تهران شدند که واقعیت نداشت.

این‌ ادعاهای غیرواقعی در حالی صورت می‌گرفت که با وجود تشکیلات عریض و طویل و بسیار قدرتمند مجاهدین در خردادماه ۶۰ امکان برگزاری چنین تظاهرات‌هایی نبود و از برگزاری ۳۰خرداد به عنوان یک «شاهکار» تاکتیکی نام برده می‌شود که آن‌هم به سهولت توسط نیروهای سرکوبگر رژیم و در عرض مدت کوتاهی در میدان فردوسی سرکوب شد.

در سال‌های پس از ظهور تلفن دستی و ماهواره و اینترنت و فیس‌بوک و توئیتر ... دیگر چنین ادعاهایی مطرح نشد چرا که بلافاصله این سؤال مطرح می‌شد که چرا هیچ خبر، فیلم و یا تصویری از این رویدادها موجود نیست. با وجود تظاهرات‌های ۱۸ تیر ۷۸ و جنبش چند ماهه ۸۸ و تظاهرات میلیونی بعد از کودتای انتخاباتی حتی یک شعار «درود بر رجوی» شنیده نشد و مجاهدین هم در این رابطه ادعایی را مطرح نکردند. 

(۵) در اوین با تعدادی از دستگیرشدگان فوتبالدوست که در همین تظاهرات‌ دستگیر شده بودند هم‌بند شدم. اتهام‌شان شورش و اقدام علیه امنیت ملی و تخریب اموال عمومی بود. از سیاست چیزی سر در نمی‌آوردند و به شدت غیرسیاسی بودند. هیچ شناختی از مجاهدین و رجوی هم نداشتند. شیفته‌ی فوتبال بودند و تیم محبوب‌شان. مقام‌های اطلاعاتی رژیم، بیش‌ترشان را پس از بازجویی و نسق‌گیری و تهدید و ارعاب آزاد کرده بودند. نمی‌خواستند از آنان افراد سیاسی بسازند و با دست خود نسلی جدید از زندانیان سیاسی را پرورش دهند. تنها چند تن از آنان که پرونده سنگین‌تری داشتند در میان ما به سر می‌بردند که به سرعت آزاد شدند. فرزاد جوان سیه چرده‌ی جنوبی، وقتی در تلویزیون مشاهده کرد تیم محبوبش استقلال، یک گل از حریف خورده است، از فرط ناراحتی سرش را محکم به دیوار کوبید. فرشاد که از قضا پرسپولیسی بود، از روی فیلم تهیه شده توسط مقام‌های امنیتی در خلال تظاهرات فوق، شناسایی و شب در خانه دستگیر شده بود. یکی دیگر از آن‌ها که استقلالی بود، به هنگام شعار دادن علیه رژیم تیر خورده بود. به خاطر شکستن شیشه، به مجازات نقدی نیز محکوم شده بود، اما همگی پس از مدت کوتاهی آزاد شدند. مقامات رژیم هم به دروغ به گالیندوپل نماینده ویژه دبیرکل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران گزارش دادند که از شلیک گلوله استفاده نکردند که واقعیت نداشت. حداقل من یکی از آن‌ها را به چشم خودم دیدم.

(۶) محبوبیت علی پروین در فوتبال آن‌چنان بود که اوایل دهه‌ی ۶۰ سودجویان به نام او ملی‌پوشان پرسپولیس فروشگاه ورزشی باز می‌کردند و یا نام کفش‌های تولید‌ی‌شان را علی پروین می‌گذاشتند. این واقعه چنان دردسرآفرین شد که باعث صدور اطلاعیه از سوی پروین و پرسپولیس شد.

اطلاعیه تیم پرسپولیس و علی پروین

بدین وسیله به اطلاع امت شهیدپرور و کلیه هم‌میهنان عزیز، ورزشکاران، ورزشدوستان و مصرف‌کنندگان کالاهای ورزشی می‌رساند : فروشگاه‌های ملی پوشان پرسپولیس واقع در خیابان جمهوری- چهارراه استانبول، و علی پروین واقع در خیابان لاله‌زارنو جنب سینما متروپل هیچ‌گونه رابطه‌ای با اینجانب و تیم پرسپولیس نداشته و از آن‌جا که مدتی است افرادی سودجو در این فروشگاه‌ها خود را توسط تلفن با نام علی  پروین معرفی می‌نمایند و یا اگر کسی با بنده کاری داشته باشد با این فروشگاه‌ها تماس می‌گیرد که متأسفانه بدون اطلاع اینجانب افراد سودجو می‌گویند تا چند دقیقه دیگر به آن‌جا خواهد آمد در حالیکه بنده و اعضای تیم پرسپولیس هیچ رابطه‌ای با این فروشگاه‌ها نداشته و اصلاً تاکنون به آن‌جا مراجعه ننموده‌ایم .... ضمناً کفش‌هایی که به نام علی پروین تولید شده است، هیچگونه ارتباطی به بنده نداشته و از درجه اعتبار ساقط است. IMpavaraghi6.jpg



منبع: پژواک ایران