PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

باز خوانی یک نامه(پاسخ نامه اول خانم اکرم حبیب خانی) و درنگی بر برخی نکات
اسماعیل وفا یغمایی


دوستان خواننده. روز بیستم و بیست و یکم خرداد خانم اکرم حبیب‌خانی دو نامه نوشته‌اند که پاسخ نامه نخست او را (که نامه‌ای سیاسی او و خطاب به کمیسرحقوق بشربود) میخوانید. نه صرفا برای پاسخ به او بل اگاهی و داوری مساله‌ای فراتر از من و او یعنی شناخت یک پدیده سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک. نامه دوم ایشان نامه‌ای سیاسی ایدئولوژیک میباشد که بر روی سایت قابل مطالعه است و پاسخ آن را بزودی خواهید خواند. با تشکر. اسماعیل وفا یغمائی.۲۲ خرداد ۱۳۹۲.دوازده ژوئن ۲۰۱۳

________________

خانم اکرم حبیب‌خانی

با سلام و آرزوی سلامت برای شما و دوستان و همرزمانتان، و با اتکا به خوشبینی و قبول این فرض که این نامه رسا و خوشتراش و کامل از نظر تشکیلاتی را به کمیسر حقوق بشر شما نوشته‌اید می‌خواهم به برخی نکات نادرست مبهم در این نامه اشاره بکنم تا هم شما و هم دوستان شما به آن توجه داشته باشید و هم در صورت لزوم نوشتن چنین نامه‌هائی، در مراحل احتمالی بعدی، از این پس، دقیقتر و درست تر و بی تناقض تر بنویسید و بنویسند و اشکالات موجود در جان و منطق نامه‌ها را برطرف کنید تا بیشتر قابل قبول باشد، زیرا نخستین خصلت مجاهد خلق چنانکه (میگفتند و ادعا داشتند) صداقت و راستی است که طبعا سرچشمه جوشش و فیضان آن از جانب راهبرانی است که همیشه جز به «صداقت و راستی!» سخن نگفته‌اند. همچنین می‌خواهم خوانندگان این نوشته به برخی نکات که در نامه شما وجود دارد توجه کرده و اطلاع حاصل کنند.
**

 

 نامه شما را میخوانم و جلو میروم.

در آغاز تا جائیکه نوشته‌اید برای پیوستن به همرزمانم یا درحقیقت عقب‌نشینی ومهاجرت،  به فرانسه رفتم! اشاره نشده است که پس ازضربات پی در پی و شکست در جنگ چریک شهر‌ی، ما، یعنی ابتدا من و ماهها بعد شما، به کردستان رفتیم وازآنجا درپانزده خرداد سال۶۱ پس از عبوراز ترکیه واتریش به فرانسه آمدیم. در این سر فصل  بسا نکات پایه‌ای از نظر سیاسی وجود دارد و مثلا معلوم نیست چرا ما باید برای پیوستن به همرزمان خود به پاریس برویم وپناهنده شویم وچرا رهبرانقلاب قبل از ما و در پی شروع مبارزه مسلحانه‌ای که قرار بود سه ماهه پیروز شود در حالیکه دهها هزار نیروی علنی سازمان بی جا و پناه در خیابانها بودند و دسته دسته دستگیر و کشتار میشدند در فرانسه پناهنده شده است و مگر قراربود مبارزه مسلحانه درفرانسه ادامه یابد و خیلی مسائل دیگر که قابل بحث است ونکات بسیار مهمی در آن وجود دارد که اگر چه نقطه اصلی حوادث در این سی و سه سال، و راقم سرنوشت امثال ماست، عجالتا حرفی ندارم

 

نامه شما را میخوانم

نامه خانم اكرم حبيب‌خاني به كميسرعالي حقوق بشر
 
خانم ناوی پيلای كميسرعالی حقوق بشر
 
با آرزوی موفقيت برای شما درپيشبرد حقوق بشردرسطح بين المللی
 

من اكرم حبيب‌خانی تحصيل كرده دانشگاه مشهد وازاعضای سازمان مجاهدين خلق ايران در زندان ليبرتی درعراق هستم كه طبق دوگزارش گروه كار بازداشتهای خودسرانه سازمان ملل، حكومت عراق شرايط  يك  بازداشتگاه و ممنوعيت تردد را برآن حاكم كرده و در فوريه گذشته هدف يك حمله مرگبارموشكی نيز قرار گرفته است. من اخيرا سوژه يك جنگ كثيف روانی از سوي وزارت اطلاعات رژيم ايران بوده‌ام و به همين خاطر برای شما می نويسم. يقين دارم كه شما چه بعنوان عاليترين مرجع مدافع حقوق بشر و چه بعنوان يك زن وضعيت مرا بخوبی درك خواهيد كرد.

من از سال ۱۳۵۵ فعاليت سياسی خود را بعنوان يكي از هواداران سازمان مجاهدين شروع كردم و پس از سرنگوني رژيم شاه، به صورت حرفه‌ای در ارتباط با سازمان مجاهدين خلق قرار گرفتم. از سال ۱۳۶۰ با شروع سركوب وحشيانه مخالفان و بويژه اعضاي سازمان مجاهدين و اعدامهاي دستجمعي از سوي رژيم ملايان، مانند بقيه مجاهدين در معرض دستگيري و شكنجه قرار داشتم، لذا مجبور به زندگي مخفي شدم و پس از مدتي ناچار به ترك ايران شدم. در سال۱۳۶۱ برای پيوستن به همرزمانم در مسيرآزادی كشور خود، به فرانسه رفتم و به همراه همسر سابقم اسماعيل يغمايی كه در سال ۱۳۵۷ با هم ازدواج كرده بوديم در فرانسه پناهنده شدم. متعاقبا در سال ۱۳۶۵ برای ادامه مبارزه به همراه او به پايگاههای مجاهدين درعراق رفتم.

پس از جنگ كويت و محاصره شديد عراق و سخت شدن شرايط در اين كشور،  فرزندم امير را براي اينكه جانش در خطر نباشد با توافق پدرش به سوئد و به نزد يك خانواده ايرانی كه سرپرستی او را برعهده گرفتند، فرستادم.

تا اینجا حرفی نیست اما از اینجا که میگوئید:

از همان ابتدای انتقال به عراق با توجه به شرايط سخت مبارزه  و شرايط سخت عراق، آقای يغمايی برای ادامه مبارزه و باقی ماندن در عراق دچار مشكل بود و مرا برای ترك مبارزه و رفتن به خارج برای يك زندگی عادی تحت فشار ميگذاشت.

 تهمتی است سراپا تهمت که نثار من میشود و کاملا نادرست است و با همین نمونه هاست که اجازه میدهید اندک شکی در من پیدا شود که این نامه را شما نوشته اید؟ یا اینکه نویسنده مشکل حافظه دارد. 
کجا؟ و کی؟ من از ابتدای ورود به عراق شما را تحت فشار گذاشتم. ما در سال ۱۳۶۳ به عراق رفتیم و من در طی این سالها تا سال ۱۳۶۵ عضو مرکزیت سازمان مجاهدین  بودم وقاعدتا هرگز شما را تحت فشار نگذاشته‌ام. پس از این، بار اول در سال ۱۳۶۵ موقعی که من چنانکه مفصل توضیح داده و دلایلش را که با انتقاد تشکیلاتی من شروع شد نوشته‌ام به تنهائی روانه خارج شدم. در این جریان گفتند همسرت با تو می‌آید من قبول نکردم، وگفتم مسائل او مسائل من نیست بماند تا مسائلش حل شود و شما ماندی و چند ماه بعد بطورناگهانی به پاریس آمدید. وقتی من در بنگال کوچکم در اور پرسیدم چرا آمدید؟ شما گفتید به دستورخواهر مریم آمدم. 

چند ماه بعد همانطور که نوشتم من بجز مسافرتهای ماهانه به عراق سرانجام پس از اعلام تشکیل ارتش آزادی خیلی زودتر از شما به عراق رفتم و دور از شما و پسرم  درعراق ماندم و شما در پاریس ماندید وحدود ده ماه بعد پس از اعتصاب غذای گابن به عراق آمدید.

طرف صحبت و گلایه سیاسی و اخلاقی من شما نیستید ولی میپرسم چرا ناراستی باید در این نامه دیده شود؟ شما هیچوقت قبل ازمن خواهان بازگشت به عراق نشدید. مافقط یکبار به فرانسه آمدیم. من در دی ۱۳۶۵ و قبل از شما و به تنهائی، و شما در اسفند سال ۱۳۶۶.  و من ماهها قبل از شما بعد از سی خرداد ۶۶ به عراق برگشتم  و شما تا اوایل ۱۳۶۷ درفرانسه ماندید (همسایه وهمخانه‌مان خانواده آزرش میتوانند این را بیاد آورند) و پس از ان تا سال ۱۳۷۲ هیچ سفری انجام نگرفت. دفعه آخر هم همانطور که قبلا در نوشته مفصلم نوشتم پس از کشاکشهای بسیار و دو بار جدائی موقت این من بودم که بخاطر احترام به آزادی شما و دوست داشتن شما در آن ایام بعنوان همسرم سر انجام تصمیم به طلاق گرفتم. یادم نمیرود در آخرین روز که گمانم باز هم پانزده خرداد بود شما مرا با ماشین وانت به ستاد تبلیغات رساندید بی آنکه بدانید این آخرین باری است که ما بعنوان زن و شوهر با هم صحبت میکنیم.  پس از اعلام طلاق وقتی بمن گفتند همسرت را بردار و به آمریکا برو قبول نکردم زیرا میدانستم نه واقعی است و نمیتواند در اوج جوششها و خروشهای آن هنگام حتی در صورت سفر فرجامی خوش داشته باشد. انصاف دهید! و انصاف دهند من حتی یکبار حتی برای یکبار شما را برای جدائی از سازمان تحت فشار گذاشته‌ام؟. آیا اگر شما این نامه را نوشته‌اید متناقض نیستید.

باز خوانی نامه را ادامه میدهیم

با اينحال من تلاش ميكردم كه اين شرايط را تحمل كنم و سازمان مجاهدين نيز مستمرا به من توصيه ميكرد كه تا جايیكه ممكن است اجازه ندهم رشته‌های خانوادگي از هم گسسته شود. حتي سازمان مجاهدين مدتی برای تسهيل اين وضعيت ما را مجددا از عراق به فرانسه بازگرداند كه من بعد از مدتی خواهان بازگشت به عراق شدم.

همسر سابقم، بخاطر شرايط سخت و پيچيده شدن وضعيت عراق، ديگر كشش ادامه مبارزه را نداشت، بدرخواست خودش توسط مجاهدين به اروپا فرستاده شد. اما من بخاطر ادامه فعاليت در راه آرمانی كه انتخاب كرده بودم ديگر حاضر به بازگشت به اروپا نبودم.

من بخاطر پیچیده شدن شرائط نبود که کشش نداشتم شرایط  به هیچوجه از سال شصت (و پس از پرواز تاریخساز آقای رجوی به خارج کشور آنهم دو سه هفته پس از شروع مبارزه مسلحانه) و کشتارهای صد نفره و دویست نفره روزمره، و خطر دستگیری در خانه‌های تیمی که هر لحظه در معرض مرگ بودیم و نیز در کردستان خطرناکتر نبود. من در زندگیم بدون اینکه ادعای قهرمانی بکنم! از مرگ و از فشار نترسیده‌ام و پروازهای متعدد تاریخساز نکرده‌ام . الان نیز زندگی پر فشاری را میگذرانم ولی مهم نیست. عدم کشش من در عراق نفی و قبول نکردن ایدئولوژی ارائه شده توسط مسعود و مریم رجوی بود و بس و گرنه سالها پس از آن در شورای ملی مقاومت ادامه نمیدادم .

ادامه بدهیم:

بالاخره ۲۰ سال پيش در سال ۱۳۷۲ از او جدا شده و رسما طلاق گرفتم و از آن پس هيچ رابطه‌ای با او ندارم و او نيز سالهاست ساكن اروپا بوده و درآنجا ازدواج كرده وخانواده جديدی دارد.

در سال ۱۳۷۲ شما رسما طلاق نگرفتید وهمانطور که من نوشتم من گام جلو گذاشتم چون می‌دانستم این یک جبر است ودر هر حال همه چیز خواهد گسست پس با تمام فشارهای روحی وعلیرغم خواست خود بخاطر احترام به شما نامه سه طلاقه کردن شما را به خانم سهیلا صادق تسلیم کردم که احتمالا در مجموعه اسناد باید وجود داشته باشد. یعنی بطور سازمانی و شاید بتوان گفت شرعی ما از هم جدا شدیم بطور رسمی در سال ۲۰۰۴ پروسه طلاق شروع و چند ماه بعد انجام شد. آنهم بخاطر اینکه من با همسر کنونی‌ام ازدواج رسمی بکنم و با این محمل بتواند پشتوانه این باشد که امیر را شاید بعنوان فامیل و پسر شوهرش به انگلستان ببرد و گرنه ما در حال زندگی با هم بودیم وضرورتی نه برای طلاق رسمی و نه ازدواج وجود نداشت.

 

ادامه بدهیم

 حال بعد از ۲۰ سال پس از طلاق قطعی ما، يغمايی اقدام به انتشار اخبار مجعولی كرده است مبنی بر اينكه من يا «خودكشی كرده و يا به ‌صورت مشكوكی» درگذشته‌ام و يا با سازمان مجاهدين دچار مشكل شده‌ام، اما مجاهدين از انتشار اين خبر جلوگيری می‌كنند. اين اكاذيب بطور گسترده‌ای در سايتهای وابسته به وزارت اطلاعات درج شده است.

 من به انتشار اکاذیب اقدام نکردم. من در ظرف چها رماه دوبار خبر مرگ شما را شنیدم وهیچ پاسخی نیافتم و برای برداشتن فشار روحی از روی فرزند شما دست به نوشتن یک یاداشت توضیحی زد م تا پاسخی بیابم. تا مجبورشان کنم پاسخ دهند و در این میان بسا چیزهای دیگربر من روشن شد. آری، اینها،  یعنی مردن یا خودکشی شما یا حدس بریدن شما از تشکیلات، حدسیات کسی بود که به نتیجه نرسیده و پاسخی نیافته است و لاجرم می‌اندیشد که شاید به مرگی نامعلوم در گذشته یا خودکشی کرده. مگر خودکشی چیز عجیبی است! مگر خبر خودکشی شوهر خانم هزینه، آقای داوود احمدی را در سال شصت هشت خودتان با تعجب به من نگفتید.مگر مجتبی میر میران(م. باران شاعر) با طناب و سهیل ختار و آلان محمدی با شلیک گلوله و شماری دیگر خودکشی نکرده‌اند. نمی خواهم نام ببرم  و ولی خود بهتر از من میدانید مگر خودکشی چیز غریبی است که شما یا دیگران این چنین مینویسید:

او برای اينكه حرفش را در مورد احتمال خودكشی من موجه كند به خودكشی خواهر بزرگم اشاره كرده و چنين القا كرده است كه گويا خودكشی او خبری جديد و بخاطر فشارهای ناشی از وضعيت من و دوری از من بوده است. در حالی كه خودكشی خواهرم كه يكی از قربانيان رژيم زن ستيز حاكم بر ايران بود متعلق به ۱۰سال پيش است.

در کجای نوشته من این القا وجود دارد که خواهر شما بخاطر شما خودکشی کرده است. بروید و نامه مرا دوباره بخوانید. در سایت وجود دارد.

نوشته اید:

اسماعيل يغمايی چند روز پس از انتشار عكسها و خبر مرگ مشكوك من، با انتشار مقاله‌ای تحت عنوان «پيام به خانم اکرم حبیب‌خانی» ضمن اهانت بسيار به من، نوشته است: «اين فرض را در مقابل خود دارم که شما نيز پس از سالها از مواضع مجاهدين فاصله گرفته مساله دار، و يا به عبارت سازمانی، بريده‌ايد» و در ادامه به صورت وقيحانه‌ای برای «نجات» من اعلام آمادگی كرده‌ است!

در پیام من به شما در کجایش اهانتی وجود دارد لطفا یکبار دیگر پیا مرا اگر نخوانده اید بخوانید کلمه نجات نیز هوشیارانه ولی به نحوی رقت انگیز در گیومه گذاشته شده است تا انجمن نجات را تداعی کند
نوشته اید:

اسماعيل يغمايی به بهانه اين خبر دروغ به انتشار عكسهای شخصی از من و پخش اكاذيب و اهانت‌های بسيار به سازمان مجاهدين خلق ايران كرده است. اين اقدامات كثيف و شرم آور هم يك شكنجه روانی برای من و هم ترور شخصيت من محسوب ميشود و همچنين افترائاتي است مجرمانه كه از نظر حقوقی قابل تعقيب است.

من فکر میکنم هیچکدام از این عکسها شخصی نبوده.عکسهای شخصی در همان طلاق اول متاسفانه توسط شما تکه تکه شد و به زباله دان ریخته شد. در عرف انسانها و نه عرف تشکیلاتی، انسانها عکسی ر ا که باهمسر سابق یا همسربا طفل کوچکشان دارد حفظ میکنند. در باره اکاذیب باید دست روی تک تک گذاشت و گفت کدام اکاذیب؟ از اکاذیب نام ببرید. در تمام نوشته من حتی یک افترا وجود ندارد و خودتان بهتر این را میدانید. میدانم که حوادثی که در سالهای گذشته اتفاق افتاده و گاه بعلت شگفت بودن فقط بانیانش میتوانند صحت آنرا گواهی کنند ودر خیلی از اوقات قابل اثبات نیست ولی در عمق ضمایر و وجدانها  این حوادث که اتفاق افتاده و زنده است، شماخوب میدانید کدام واقعی و کدام غیر واقعی است و چه خوبست انسان شهامت این را داشته باشد اگر به صحت کارکردهایش اطمینان دارد انها را نپوشاند و دیگران را به نادرستی متهم نکند. کارکردهای افتخار آمیز ایدئولوژیک را که نباید پنهان کرد بلکه با افتخار باید آن را بیان کرد و نشان داد. من ده بار یاداشت مفصلم را خواندم و تصحیح کردم تا یک جمله نادرست در آن نباشد اگر چه اسم نویسنده یک کتاب را نادرست نوشتم و بعد اصلاح کردم.

ادامه میدهیم

۱۰ سال پيش هم برادر او بنام ابوالقاسم يغمايی كه از عوامل وزارت اطلاعات و مسئول انجمن نجات وابسته به اين وزارتخانه در شهر يزد است، به شهر اشرف آمد تا مرا به همين طريق «نجات»! دهد. وی ميخواست مرا تشويق به بازگشت به ايران و تسليم خود به رژيم فاشيسم دينی حاكم بر ايران كند كه من حاضر به ملاقات با او نشدم.

رفت و آمد و نامه نگاری برادر من با انجمن نجات درست است ولی اگر میخواهید بخاطر من مقام او را ارتقا بخشید و سندی دارید که برادر من رئیس انجمن نجات است لطفا ارائه کنید . وقتی در چند اطلاعیه خود مرا به مزدوری  و توابی و نادمی متهم میکنند من حق دارم در باره سایر چیزها هم شک کنم . باید پرسید تواب از چه چیز؟ مگر من زندانی بوده‌ام که تواب باشم؟ ندامت از کدام مسئله؟  کجاست توبه نامه گویا قائد اعظم آنقدر بخود اعتماد دارد که نمیتواند قبول کند غیر توابی حتی اگر زندانی خمینی هم نبوده باشد و غیر نادمی حتی اگر یک کلام ندامت بر زبان نیاورده باشد وجود دارد؟ معیار توابی و نادمی  و خدمت و خیانت در دستگاه فکری رهبر، نه همکاری با رژیم ملاها، بلکه نفی یا اثبات ایشان است و بس و دستگاهی که در ذهن بسیاری از پیروانش کار میکند همین است . کجاست ندامت نامه من؟ من خوشبختانه در زندان خمینی نبوده ام وگرنه بعید نبود دهها نامه و گواهی دلیل بر ندامت من در زندان به نوشته شما الصاق شود تا شر من کم شود و البته راههای دیگری را هم میتوان پیدا کرد.

بگذرم و بروم بر سر مساله برادرم . 

قبلا در این باره نوشته‌ام و نامه او را منتشر کرده‌ام. رئیس انجمن نجات یزد برادر من نیست بلکه تا جائیکه من میدانم شخصی بنام هاشمی است یا شخصی بنام هاشمی بوده که از اعضای پیوسته به رژیم مجاهدین است و این مساله قابل تحقیق است. ولی در هر حال سرنوشت برادر من ربطی به من ندارد. برویم تا ته خط و حرف شما را بپذیریم. در مثل مناقشه نیست. کارکرد برادر من به من چه ارتباطی دارد جز اینکه پس از سالها میخواهید از این پیوند نسبی سود برده و به شیوه تشکیلاتی آن را به یک پیوند سیاسی ایدئولوژیک از طریق برادرم به وزارت اطلاعات ارتقا دهید!! خواهر گرامی من!، در مثل مناقشه نیست، گویا برادرامام باقر هم جعفر کذاب بود که با خلیفه وقت و مسئول وزارت اطلاعات سامره به شرابخواری و عشرت مینشست و به گمانم برادر مرحوم ذاکری پاسدار رژیم  و پسر عموی شهید نقدی از سرداران سپاه است  و پدر مجاهدین شهید گیلانیها، جلاد صدها مجاهد، که به پسرانش هیچ ارتباطی ندارد. اما برادر من چقدر باید احمق باشد که فکر کند زنی مجاهد را دهسال قبل میتواند توسط انجمن نجات نجات دهد. در هر حال من در این زمینه بحثی ندارم چون قبل از این در این باره نوشته‌ام و باز هم در نامه بعدی که پاسخ نامه دوم شما خواهد بود خواهم نوشت.

ادامه میدهیم. نوشته‌اید

انتشار اين اخبار مجعول اعضای خانواده من را بسيار نگران و پريشان ميكند. بخصوص كه پيش از اين وزارت اطلاعات، چند بار به مادر و اعضای خانواده‌ام، خبر دروغ كشته شدن مرا داده بود كه باعث بيماری شديد مادرم شده است. حال می‌توانيد تصور كنيد وقتي اين اكاذيب از سوی اين فرد و با سوء استفاده از فرزندم، بر روی سايتها منتشر ميشود، تاثير آن بر روی اعضای خانواده و مادر بيمار و سالخورده‌ام چه خواهد بود؟

اینکه این خبر اعضای خانواده شما را پریشان میکند ساختگی است شما چند سال است که از خانواده خود در فضای کاملا بسته و بی ارتباط اشرف هیچ خبری ندارید ولاجرم اگر خبری داشته باشید باید ازطریق گسیل کردن آنها از طریق وزارت اطلاعات باشد. آیا این چنین است؟ من هم که با اقوام خود در ارتباطم و سفارش کرده‌ام هر وقت به مشهد میروند سری به خانواده شما بزنند جواب شنیده‌ام که: چند سال است که معلوم نیست پدر و مادر شما به کجا رفته اند بنابراین شما از کجا و توسط  چه کسی از بیماری مادر خود با خبر شده اید؟  آیا نامه وزارت اطلاعات یا ماموران نفوذی تشکیلات؟ تنها یکبارسالها قبل خواهر کوچک شما  الهه برای دیدار شما و امیربه  اشرف آمد که با دشنامهای انقلابی شما روبروشد و فقط توانست با امیر دیداری داشته باشد.

نامه را ادامه میدهیم:

خانم كميسر عالي عزيز

اين اولين بار نيست كه برخي از مردانی كه صفوف مبارزه را ترك كرده و بخدمت رژيم در آمده‌اند به همسرانشان فشار آورده‌اند تا با آنها همره شوند. به عنوان مثال خانمها ليلا قنبری و مهين نظری از اعضای سازمان مجاهدين، در دهه ۹۰ سوژه فشارهای شديد وزارت اطلاعات از طريق هم سران سابق‌شان بودند تا مبارزه را ترك كنند.

 در این فراز، با تاکید، این مساله القا میشود که من نیز صفوف مبارزه را ترک کرده و گویا برای دومین بار به خدمت رژیم در آمده ام. خواهر گرامی! ترک صفوف مبارزه! یا ترک صفوف فدائیان رهبر و بانو توسط شما هیچ سودی برای من ندارد. من ازدواج کرده‌ام و معتقد نیستم که با ترک صفوف مبارزه مثلا میتوانم به قائد اعظم ضربه‌ای بزنم کار کرد او کارکردی تاریخی اجتماعی است و ضربه نیز اگر وارد شود تاریخی اجتماعی وارد میشود و نه ترک صفوف توسط این و آن. باز هم تاکید میکنم  بدون هیچ فشاری اگر روزگاری نیاز به کمکی باشد بازهم دریغ ندارم.

ادامه میدهیم

اما آنچه امروز من با آن مواجه هستم، فراتر از اين موضوعات است، اين جزئی از توطئه گسترده وزارت اطلاعات عليه سازمان مجاهدين و بويژه ساكنان اشرف و ليبرتی است كه در هفته‌های اخير ابعاد بی سابقه‌ای به خود گرفته است. رژيم ايران با پخش اين دروغها در صدد است اقدامات سركوبگرانه دولت عراق و رژيم ايران عليه ليبرتی و اشرف را توجيه كند.

پيش از اين وزارت اطلاعات و عوامل عراقی آن در اشرف ۶۶۷ روز با بيش از ۳۰۰ بلندگو شبانه روز و ۲۴ ساعته مشغول شكنجه روحی و روانی ساكنان اشرف بودند و مستمرا ما را به تسليم دعوت می‌كردند. حالا اين جنگ كثيف روانی شكل جديدی بخود گرفته و جای خود را به اينگونه دروغپردازيها داده است.

در چند سطر بالا سر انجا م نامه راه به مقصد اصلی و مشترک خود با نامه‌های همخونش میبرد و سر و کله توطئه و رژیم و وزارت اطلاعات پیدا میشود. چیزی که گاه از نان شب برای تنفس تشکیلات در شرایط حاضر لازمتر است! و جستجوی ساده من برای یک خبر یعنی سلامتی شما، با شکنجه روحی و روانی توسط این جنگ کثیف پیوند میخورد. باید گفت جل الخالق و اعوذ بالله من «الشیطان» الرجیم روی قسمتهای بعدی صحبتی ندارم ولی تاکید میکنم این مسائل را نه فقط مصاحبه‌های خصوصی و متعدد نيروها و آژانسهای مختلف آمريكايی، صليب سرخ بين‌المللی، وزارت حقوق بشرعراق، كميساريای عالي پناهندگان ملل متحد بلکه سخنا ن بسا افراد دیگر در یک تریبون آزاد باید تائید کند  که حقیقت چیست و در طول سالیان چه اتفاقاتی افتاده است. در پایان وقتی شما میگوئید رژیم ایران یعنی حکومت خونریز ولایت فقیه مستقيم و غير مستقيم و از طريق افرادی مانند اسماعيل يغمايی عليه ما در اشرف و ليبرتی خطوط خود راپيش می‌برد، هم زمينه سازی برای سركوب عموم ساكنان و هم از مصاديق بارز شكنجه روانی است كه هر دو موضوع در چارچوب مسئوليت شما به مثابه كميسرعالی حقوق بشر ملل متحد قرار دارد.

من نیز به شما یا نویسنده نامه تاکید میکنم متهم کردن یک پناهنده سیاسی با کارکردی روشن از نظر زیست و زندگی و فعالیت و وصل او به رژیمی جبار و خونریز، که سی وسه سال با قدم و بعدها با قلم علیه آن جنگیده است، توطئه‌ای بسیارزشت وقابل پیگرد است که من نیازی به آن نمیبینم زیرا بیش از این به دادگاه شعور و وجدان افراد اعتقاد دارم دادگاهی که در خیلی موارد بهتر از هر دادگاهی به عدالت حکم خود را صادر میکند و این دادگاه در درون خود من که روزگاری سرود «ای شرفت با شکوه خلق به پیوند» را برای مسعود، وشعر عاشقانه «در امتداد نام مریم» را برای مریم سرودم قضاوت خود را انجام داده است و به من افقی دیگر را نشان داده است که اگر چه دیر ولی باعث سپاس است. این دادگاه که دادگاه درونی و اصلی دادگاه تاریخ است مطمئنا حکم خود را در باره همه ما و نیز مسعود و مریم رجوی در درون تک تک وجدانها یا صادرکرده یا صادر خواهد نمود. این را مطمئن باشید.

بخش آخر نامه شما را میخوانم

نياز به تاكيد ندارد كه سازمان مجاهدين خلق ايران متشكل از زنان و مردانی است كه با آزادی كامل و داوطلبانه برای مبارزه در راه سرنگونی ديكتاتوری زن ستيز حاكم بر ايران و استقرار دمكراسی و حقوق بشر و برابری زن و مرد در كشورشان گرد آمده‌اند. هيچكس به خلاف ميل خودش وارد اين سازمان نشده و بخلاف ميل خودش در اين سازمان نمانده است. اين حقيقتی است كه مصاحبه‌های خصوصی و متعدد نيروها و آژانسهای مختلف آمريكايی، صليب سرخ بين‌المللی، وزارت حقوق بشر عراق، كميساريای عالی پناهندگان ملل متحد با يك به يك ساكنان اشرف و ليبرتي از جمله من، آنرا به اثبات رسانده و هر كس كمترين حسن نيتی داشته باشد به اين حقيقت اذعان ميكند. ما بارها و بارها شاهد بوده‌ايم كه مسئولان سازمان مجاهدين از كليه ساكنان ازجمله من خواسته اند كه هر كس نمی‌تواند شرايط سخت كمپ اشرف يا ليبرتی را تحمل كند، می تواند با دريافت كمك مالی از سازمان مجاهدين خلق ايران كمپ را ترك كند و به نزد نيروهای آمريكايی و بعدها نيروهای عراقی يا نمايندگان سازمان ملل برود.

خانم پيلای عزيز

مداخله شخص شما برای محكوم كردن و خنثي كردن اين گونه توطئه‌ها عليه ساكنان اشرف و ليبرتی و بخصوص زنان مجاهد در اين كمپها بسيار ضروری است. آنچه رژيم ايران مستقيم و غير مستقيم و از طريق افرادی مانند اسماعيل يغمايی عليه ما در اشرف و ليبرتی پيش مي‌برد، هم زمينه سازی برای سركوب عموم ساكنان و هم از مصاديق بارز شكنجه روانی است كه هر دو موضوع در چارچوب مسئوليت شما به مثابه كميسرعالی حقوق بشر ملل متحد قرار دارد. اقدام شما از اين جهت ضروری تر ميشود كه متاسفانه مارتين كوبلر بدليل جانبداری افراطي‌اش از دولت عراق و رژيم ايران نه تنها كمترين توجهی به نقض حقوق ما ندارد، بلكه خود به اين جنگ رواني و دروغپردازی عليه ساكنان بشدت دامن ميزند.

در باره بخش آخر نامه حرفی ندارم 

باشد و بادا که نامه را خود نوشته و زنده وموفق و سلامت باشید

اكرم حبيب‌خانی

 

۷ ژوئن ۲۰۱۳
 
رونوشت:
 
بانكی مون دبيركل ملل متحد
 
آنتونيو گوترس كميسر عالی پناهندگان ملل متحد
 
نايب رييس پارلمان اروپا دكتر ويدال كوادراس
 
رييس زير كميته خاورميانه كنگره آمريكا خانم رزلهتينن
 
رييس گروه رابطه با عراق در پارلمان اروپا استرون استيونسون

باز هم باشد و بادا که نامه را خود نوشته و زنده وموفق و سلامت باشید. بزودی پاسخ نامه سیاسی ایدئولوژیک دوم شما را نیز خواهم نوشت

اسماعیل وفا یغمائی ۱۱ ژوئن ۲۰۱۳ میلادی

 



منبع: دریچه‌زرد