PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Thursday 25th April 2024

جلیقه وکلاه خود
م-ت اخلاقی


 
 
مقدمه :اگر مسئله را فردی نکنیم می شود وباید انصاف داد که نگارنده این چند سطر"یک ایرانی" ا ست که می شود او را آزادیخواه وعاشق آزادی واز جمله آزادی ایران وایرانی دانست.
 
1-     از زمان جوانی ودر حکومت محمّد رضا شاه پهلوی فعّال ودر اواخر سالهای 55 تا 57 تحت تقیب ساواک(سازمان امنیت شاه) بود،که البته سعادت زندان شاه نصیب این نگارنده نشد.
 
2- ازسال 1357 فعّال سیاسی %100 وبه دنبال آن فعالیت تشکیلاتی در دوران دانشجوئی با "انجمن دانشجویان مسلمان هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران" در دانشگاه جندی شاپور اهواز.
 
3- ربوده شدن توّسط سپاه پاسداران تحت عنوان جعلی دستگیری در سال 1360 وبه زیر شکنجه وزندان رفتن(تبعید به زندانهای شادگان،مسجد سلیمان،اوین،قزلحصار) به مدّت حدود 5 سال وآزادی مشروط با حکم اعدام ومحرومیت از همه فعالیت های اجتماعی وآموزشی از جمله اخراج کامل از دانشگاه.
 
4- دق کش کردن مادر زندانی دور از چشم فرزند با انواع واقسام فشارها وشکنجه های روحی.وشکنجه های روحی وفشارهای روانی بر دیگر اعضای خانواده .
 
5- پس از آزادی مشروط ،به دنبال فرمان مسعود رجوی مبنی بر تشکیل "ارتش آزادیبخش ملّی ایران"وپیوستن هر ایرانی آزادیخواه با هر اندیشه ای،به عنوان یک هوادارسازمان مجاهدین همه چیز واز جمله نامزد خویش را که دیوانه وار عاشق او بود رها کرده وبه خاک عراق که در آنموقع نوار مرزی گفته می شد به مجاهدین وارتش آزادیبخش ملّی ایران پیوست .
 
6- تا سال 1370 حدّاقل به عنوان عضو ارتش آزادیبخش ملّی(اینکه نمیگویم عضو مجاهدین،چون ممکن است به عدّ ه ای بربخورد،فقط باید گفت که از عضوساده تیم در آشپزخانه گرفته تا فرماندهی دسته مهندسی در چرخش بودن وسپس به اروپا پرتاب شدن ودر انجمن دانشجویان به کار مالی سیاسی مشغول شدن تا مقطعی که دیگر آب در یک جوی نمی رفت).
 
7- تبعید در تبعید ازسال 1370 شمسی(مارس 1992 میلادی) تا اکنون که دارد این ایرانی با ناراحتی قلبی بر اثرفشارهای مختلف نفس می کشد.
ببخشید که از نگارنده تعریف زیاد شد،امّا چه باید کرد این خلاصه ای از زندگی واقعی او بود وهست .
 
امّا اصل قضیه :
 
بعد ازحمله به لیبرتی در تاریخ 21 بهمن 1391 برابربا 9 فوریه 2013 وپخش تصاویر وفیلمهای کشته وزخمی شدگان از تلویزیون سازمان مجاهدین"سیما"،وجدان هر انسانی به لرزه در می آمد،وبرای این نگارنده که دوستانی وهمرزمانی از دوران شاه ودوران خمینی در این زندان دارد بسا رنج آورتر وغیر قابل تحمّل تر بود وهست.به تک تک آنها زخمیها،کشته شدگان ومابقی زندانیان فکرمیکرد ومی کند که اینها جدای از مجاهد بودن،اوّل از همه ایرانی وانسانند .به دنبال این فشارمزید بر دیگرفشارها در تاریخ 23 بهمن(11فوریه 2013)یعنی به فاصله 2 روز، ناراحتی قلبی این آدم عود کرده ودر خیابان در اوج غربت وتبعید دچار سکته قلبی شد،به دنبال انتقال با آمبولانس به بیمارستان، مستقیم به اطاق عمل رفته وخوشبختانه از مرگ حتمی در آنروز نجات پیدا کرد،شاید تقدیر اینست که هنوز عمری باقی باشد تا اگر نتواند بعضی از وجدانها وحقّه بازها را را بیدار کند ،امّا حدّاقل مزاحم خواب آنها باشد.
بعد ازعمل و خروج از بیمارستان واز سرگذراندن سکته وآمدن به خانه، مستقیم جلو تلویزیون نشسته واخبارها را پی پیگیری (علی رغم سفارش پزشکان) می کند.سراغ تلویزیون مجاهدین(سیما) رفته،دیدمسعود رجوی مشغول حرف زدن است(پیام یا نشست 7 اسفند 1391).چهارگوش نشست وگوش داد،مسعود رجوی درحین صحبتهایش جمله ای با این مضمون با عصبانیت گفت :
 
 
چرا اجازه نمیدهید حدّاقل جلیقه های ضد گلوله وکلاه خودهای مجاهدین از اشرف به لیبرتی منتقل شود ؟؟
شرمت باد کوبلر!!!
 
راستی در حمله هائی که طی چندین نوبت از جمله فروردین(قبل از ورود به لیبرتی) به اشرف شد وبه دنبال آن چندین کشته وزخمی بجای داشت .این کلاه خودها وجلیقه های ضدّگلوله در اختیار چه کسی بود وچه کسی آنها را در اختیاراین پناهده گان نگذاشت تا اینهمه فرق و دست وپیشانی نشکند وآنهمه گلوله به بدنها اصابت نکند ؟؟؟!!
 
جلیقه های ضدّگلوله وکلاه خودها را چه کسی از این پناهندگان بی پناه در اشرف مضیقه کرد؟؟؟؟
راستی........جلیقه ها ی..............وکلاه خودها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
نمی گویم مرک برکی وزنده باد کی،زیرا گفتیم مرگ بر شاه،ضحّاک مار بدوش در هیبت خمینی سر ازقبربر آورد.
پس زنده باد آزادی،ریشه کن باد ارتجاع ودجّالیت در هر لباس وهیبتی وهیئتی .
 
بهار ونوروزبر همه شما وهمه پناهدگان سیاسی از جمله زندانیان زندان لیبرتی خجسته باد
 
م- ت اخلاقی
23 اسفند 1391
13 مارس 2013



منبع: پژواک ایران