PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

ادعای بی ربط لابی کردن برای اسکار، دریافت تودهنی سنگین
ایرج شكری


 
چند روز پیش، شمقدری آن چهره منفور وزارت ارشاد که سال قبل تلاشهایش به همراه وزیر ارشاد رژیم  برای انحلال و به تعطیل کشاندن «خانه سینما»  شکست خورد، در اظهارات مسخره یی مدعی شده است که برنده اسکار شدن فیلم اصغر فرهای به خاطر دستوری که احمدی نژاد داده بود، و لابی کردن رژیم  در این زمینه بوده است. حال آن که سال قبل  بعد از برنده جایزه مهم گلدن گلوب شدن فیلم فرهادی وی در پاسخ به سوالی که آیا برای تجلیل از فرهادی کاری صورت خواهد گرفت یا نه، جواب او نه بود و دلیل آن را  کارهای زیادی بود که به آن مشغول بود (به خاطر سامان دهی و راه انداختن سازمان سینمایی کشور که او رئیس آن شده بود، و نیز کارهای مربوط به جشنواره فجر) ذکر کرد اما یاد آور شد که اگر فرهادی اسکار بگیرد شاید در این مورد اقدامی بشود. شمقدری در مورد احتمال برنده شدن جایزه اسکار توسط فرهادی گفت:« در شرایط فعلی که ایران در مرکز توجه قرار گرفته، شرایط سیاسی را به نفع این فیلم می بینم و احتمال می دهم که به عنوان یک سیگنال مثبت بخواهند با در نظرگرفتن جایزه ای برای این فیلم نشان دهند که با ایران دشمنی ندارند». این ادعای نامربوط سال قبل او بود مع چیزی جز مصادره پیشاپیش اسکار فرهادی نبود و من در این یادداشی نوشتم.* حالا او ادعا کرده است که رژیم برای اسکار گرفتن فرهادی لابی کرده است. این ادعا چنان مسخره بود که به نوشته سایت عصر ایران(داخل کشور) «عموم منتقدین سخنان اخیر شمقدری، ادعای مطرح شده از سوی وی را رد کرده و آن را مصداق دیگری از سخنان خلاف واقع مسؤولان دولتی در چند سال اخیر دانسته اند »**. این سایت  جوابهای یکی دو تن از دست اندرکاران سینما و یک منتقد سینمایی را منعکس کرده هر کدام مثل تودهنی سنگین به این موجود متکبر بیشعور بود.
از جمله یک منتقد سینمایی مجله دنیای تصویر، به طنز و ریشخند گفته است که :« ما فکر می کردیم دولتمردان کشورمان هیچ رابطه ای با هیچ یک از آمریکایی ها ندارند ولی متوجه شدیم نه تنها چنین رابطه ای وجود دارد بلکه دولتمردان ما با آنها لابی هم می کنند!». این منتقد سینمایی با رد ادعای شمقدری و این که وی و وزارت ارشاد امکان تماس با تک تک افرادی که گزینش بهترین فیلم خارجی  اسکار را عهده دار بودند و همراه کردن آنان برای این کار را نداشته است، در مردود بودن ادعای شمقدری تاکید کرده که: «دلیلش هم این است که در این چند سال گذشته که جشنواره فجر برگزار می شود، این آقایان فیلم ها و فیمسازانی را از سوریه، کنیا و بورکینافاسو به جشنواره دعوت می کنند. اگر لابی این دوستان این قدر قوی بود، طبیعتاً اسپیلبرگ و اسکورسیزی و یا یکی دو نفر در حد و اندازه این افراد را به جشنواره فیلم فجر دعوت می کردند». کیومرث پور احمد کارگردان سینما هم در واکنشی به این ادعای شمقدری با یاد آوری این که مقام وزارت ارشاد یادش رفته که فیلم فرهادی قبل از اسکار در 60 فستیوال سینمایی جایزه گرفته بود، در یک تودهنی سنگین به نامربوط گویی شمقدری گفته است:« هر چند من معقتدم بهتر است حرف زیادی و بی ربط نزنیم ولی با این حال از جناب آقای شمقدری بابت لابی ای که با آمریکایی ها کردند تا اصغر فرهادی اسکار را از آن خود کند، بسیار بسیار سپاسگزارم !». این «حرف بی ربط» که باعث تمسخر زیادی در سایتهای اینترنتی وابسته به رژیم حتی قرار گرفت، سبب سوال خبرنگاران از وزیر ارشاد رژیم هم در مورد ادعای شمقدری شد که جوابی کوتاه از سوی وزیر به آن داده شد که آن نیز به نوبه خود جالب است. وزیر ارشاد رژیم در پاسخ به این سوال که نظرش در مورد ادعای شمقدری در مورد لابی کردن برای اسکار چیست گفته است:« شمقدری را ول کنید»، که معنی آن بیش از هر تفسیر دیگری این است که « حالا شمقدری یک غلطی کرده، ولش کنید»! در واقع همانونطور که از سوی منتقدان سخنان شمقدری اشاره شد، او اکنون که چیزی به پایان دولت احمدی نژاد نمانده است، تلاش کرده اسکار فرهادی را در کارنامه خودش بیاورد و این البته لقمه یی بشدت گلوگیر برایش شده و مورد تمسخر بسیار قرار گرفته است. سیاست تابناک به عنوان سابقه مزخرف گویی های شمقدری این گفته او را هم نقل کرده است که گفته بود:« اسکار هم مثل جشن سینمای گچساران است» و اضافه کرده :« این اظهارنظر یکی از مشهور‌ترین نقل قول‌هایی است که شاید در تاریخ درباره کم اهمیت بودن جایزه اسکار گفته و گوینده‌اش نیز در سطح رسانه‌های عمومی ایران به استهزا کشیده شده است».  از این مطلب داخلی کشوری که بگذریم، شگفت انگیز ادعایی بود که مقاله یی دیده ام که نویسنده آن سالهاست که بجای کوبیدن سانسور و فشارهایی که به سینماگران کشور وارد می شود، کارگردانان را می کوبد و عینا همان گفته شمقدری تیتر کرده بود:« احمد نژاد دستور داد، ما لابی کردیم...». حیرت انگیز است که کسی که ظاهر باید اندکی هم اهل تحقیق باشد، چنین دربست و تمام کمال، ادعای آدمی را پذیرفته و آن را فرصتی یافته تا به روش گذشته به سینماگران ایران بتازد که حتی در سایتهای رژیم نه تنها گنده گویی بی ربطش مورد اسکار فرهادی  تمسخر قرار گرفته است، بلکه سابقه مسخرگی او هم با یکسان دانستن جشن سینمای گچساران با اسکار که «در رسانه های عمومی ایران به استهزاء کشیده شده»، یاد آوری شده است. نمی دانم نظر نویسنده مقاله یاد شده که بدون هیچ شک و سوالی ادعای شمقدری پذیرفته، در مورد فرمایشات او در باره یکسان بودن جشن سینمای گچساران با اسکار چسیت؟ ایشان بدون ذکر نام برنده خرس نقره یی شدن جعفر پناهی را هم ناشی از زد و بند دانسته است. نویسنده مقاله مذکور برای برحق بودن مواضع خود در کوبیدن کارگردانان ایران و طرد یکپارچه سینمای ایران و باطل بودن مواضع کسانی که از روشنفکران غیر وابسته یه رژیم و از میان اپوزیسیون، که به فرهادی برای اسکار تبریک گفته بودند همین اظهارات مسخره شمقدری، سندی بر برحق بودن خود دانسته است. در مورد درست بون اقدام روشنفکران در تبریک گفتن به فرهادی به خاطر اسکار، آقای فریبرز رئیس دانا مطلبی در خور توجه نوشته بود که خواندن آن را توصیه می کنم:
   طول بیش از دو دهه همکاری قلمی و سیاسی با گروهی که هدفشان را برانداختن دیکتاتوری ملاها (که خودشان آن را «فاشیسم مذهبی» می نامند) و استقرار دمکراسی و عدالت اعلام کرده بودند و طبعا در این راه باید به تلاشهای اهل قلم و هنرمندان که بیشترین فشار سانسور و اختناق روی آنها متمرکز بود، ارج می گذاشتند، اما ره گم کردگان سراب قدرت شدند و به جای بازنگری در خط غلط و غیرقابل پیشبردن خود، مردم را مقصر دیدند و به آنها به عنوان «کسانی که به یزیدیان زمان تمکین کردند» نفرت ورزیدند و اهل قلم و هنرمندان و حتی ورزشکارانی را که مدل آور میدانهای ورزشی بودند و صد البته رژیم از حاصل کار آنها بهره برداری تبلیغاتی برای خودش می کرد، به عنوان عناصر در خدمت رژیم گروه بندی می کردند، همیشه این بحث را داشتم که یک رژیم مستبد که همه امکانات کشور را در اختیار دارد از همه چیز می تواند به نفع خود بهره برداری کند و این دلیل نمی شود که هر تولید فرهنگی که از زیر دستگاه سانسور رژیم می گذرد، در خدمت رژیم باشد. استدلال آنها این بود که اگر در خدمت رژیم نبود، اجازه توزیع و انتشار آن را نمی دادند. هم چنان که در مورد شاملو هم که او را مزدور و بدتر از صد تا پاسدار نامیدند، استدلال می کردند که رژیم منتقدانی به مراتب کمتر از شاملو را دستگیر و زندانی یا اعدام کرده است، اگر شاملو را آزاد گذاشته که به سفر خارج کشور هم می رود و به ایران بر می گردد و کاری با او ندارند برای این است که این به نفع رژیم است. حتی یکیشان به من می گفت چرا شاملو نیامده در خیابان مرگ بر خمینی بگویید تا اور اعدامش کنند. انها «سکوت» شاملو را در برابر رژیم برای مزدوری او کافی می دانستند. البته پاسخ من این بود که آدمهایی مثل شاملو و دولت آبادی کارشان را در سکوت می کنند اما همین کارها که بدست می رسد، برای آنها انگیزه مبارزه و ایستادگی و امید به آینده می آفریند و به اهمیتی آفرینش رمانی مثل کلیدر دولت آبادی و شعر و گفتار و نوشته های شاملو در زیر سقف سنگی جمهوری اسلامی بر روی ایران اشاره و تاکید داشتم. شانس اصلاح نظر این قبیل آدمها از به بیراهه رفتن از طریق بحث کردن تقریبا صفر است. حتی ممکن است چنان بحثی دارای این اثر منفی برای خود آدم باشد که مورد اتهام قرار بگیرید که :«مرز بندی محکمی با رژیم ندارد و زیر پایش سفت نیست». من به آنها یاد آور می شدم که بازوبند پهلوانی تختی را هم شاه به بازوی او می بست و این هیچ چیز از محبوبیت آن قهرمان در نزد مردم نکاست، چون قهرمان مردم بود و نه دستگاه سلطنت که با سرکوب و شکنجه و اعدام مسلط بر کشور بود. شاملو درگذشت و همان قلدر منشها که شاملو را خوار می داشتند و او را در خدمت رژیم می دانستند،  ناچار شدند مزورانه خود را سوگوار در فقدان او نشان بدهند و مزرورانه سر به آستان جایگاه بلند او در شعر ادب او بسایند و برای او مجلس بزرگداشت در پاریس برگزار کنند و از آمریکا  اروپا هوادران خود را به شرکت در آن بیاورند. چون محبوبیت و ارج و احترام عظیم شاملو در نزد آگاهترین بخش مردم و شاخته شدگی بین المللی اش در محافل فرهنگی چنان بود که بی تفاوتی در درگذشت شاملو، زیان سنگین سیاسی برای آنان داشت و طبعا این سوال را بر می انگیخت که اگر خامنه ای و خاتمی تسلیتی نگفتند، عجب نیست  آنها آخوندند و خود اعمال کننده فشار علیه روشنفکران و شاعران ونویسندگان کشور، ولی شاعر بزرگ میهن نزد اینان هیچ ارج و منزلتی ندارد. چرا؟
متآسفانه حتی در بین افرادی که قاعدتا باید فراموش نمی کردند که « انقلاب کار توده هاست» و در ایرانی که خمینی قبل از اینکه توده ها را توسط نیروی سرکوب به بند بکشد با زنجیرهایی فرهنگی و نامرئی، بافته شده از تعصبات و خرافات مذهبی به بند کشیده و مسخ کرد و از آنان سپاه عظیمی برای سلطه خود ساخت و به همین دلیل هم دشمن اهل اندیشه و قلم بود و رژیمی که بنا نهاد تا امروز دست از سرکوب و اختناق و سانسور اهل قلم و هنر بر نداشته است، تلاشهای فرهنگی و هنری برای گریز از این زنجیرها بسیار حائز اهمیت است و این تلاشها نه با شعارهای تند علیه رژیم، بلکه با به نقد کشیدن و به تفکر واداشتن آنان در مورد فضای و مناسباتی که در آن زندگی می کنند و آهسته و پیوسته می تواند امکان پذیر باشد، اما به این تلاشها اهمیت درخور داده نشد. من سیاستی را که هنرمندان و نویسندگان کشور را در خدمت رژیم ارزیابی می کند، سیاستی درست در خدمت رژیم می دانم، چرا که این کار است که به آدمهایی مثل شمقدری در هدفی مثل مصادره اسکار فرهادی، کمک می کند. تجربه سی سال گذشته نشان داده است، تلاشهای آهسته و پیوسته اهل قلم ترقیخواه و مردم دوست با ترجمه ها و نوشته هاشان و نیز هنرمندان سینماگرایران از این دست، نقش بسیار مؤثر در رشد فرهنگی و سیاسی در جامعه و به ویژه در نسل جوان داشته است.
دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۵ فوریه ۲۰۱۳
 



منبع: پژواک ایران