PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

براندازی دین تازیان بومی : خوش خیالی و یا واقع بینی؟
فیروز نجومی


بر اندازی دین تازیان بومی و یا دین اسلام، آیا خوش خیالی ست و یا ماجرا جویی؟ یا حرفی ست عبث و اندیشه ای باطل و منزوی؟ یا بعکس عین واقع بینی ست و نتیجه ژرف نگری به ارتباط کیش تازی با زندگی؟ هرچه باشد، حتی اگر دینی نباشیم با اندیشه براندازی دین نمیتوانیم میانه خوشی داشته باشیم. چون چنین به نظر میرسد که نه تنها عملی نیست بلکه در عقلانی بودن آن نیز شک و تردید وجود دارد. زیرا که دین تازیان در سرشت مردم نهاده شده است. مردم ما مثل همه ی مردم سراسر جهان با دین زاده میشوند و به امید جهان ابدی با دین، رخت از این حیات بر می بندند. بعضا بر آنند که نیاز دین با طبیعت انسانی آغشته است. دین به زندگی معنی میدهد، خیر و شر را بما میآموزد و به ما نظم و سامان میدهد. به فرض که از روان مردم، دین تازی را خارج سازیم، چه چیزی را میتوانیم جای گزین آن کنیم؟ آیا نظام اخلاقی و هنجارهای اجتماعی از هم فرو نمی باشند؟ چه تضمینی وجود دارد که جامعه دچار هرج و مر ج، بی اخلاقی، عفت سوزانی و عریانی، نشود؟ چگونه میتوان با تعصبات و تحجرات و خرافات مردم روی در روی گردید، در شرایطی که مسلمانان در اقصا نقاط دنیا در آتش تعصب و تاریکی، شعله میکشند و به شنیدن حرفی غیر از حمد و ستایش در باره الله و رسولش کفن پوشان و قمه کشان به غرش و عربده کشی میپردازند، چه تعجب اگر از اندیشه ی براندازی دین تازی، دین مهاجم و دین بیگانگان، پرهیز کنیم و آنرا به تاریک ترین نقطه  ذهن مان تبعید نماییم. کماکان به سیاست ورزی بپردازیم و به بحث و جدل و نیز انتشار منشور و بیانیه، چنانکه گویی اصلا قصد کشیدن عروس قدرت را از آغوش تازیان بومی نداریم. چه سخت کوشیده اند و چه طولانی، هنوز اندر پیچ تاریخ گیر کرده اند. هنوز آماده نیستند که دین تازیان را به زباله دانی که در انتظارشان است گسیل دارند. آری تازیان بومی اگر به حکومت رسیده اند به آن دلیل نبوده است که توانستند توده های ساده دل را فریب دهند بلکه بعکس آنها روشنفکر ترین، مجرب و ماهر و متخصص، آزادیخواه و دمکرات و انقلابی تریی قشر جامعه را فریفتند، فریب خوردگانی که از تجربه نیاموخته اند.
 
البته که این خود داستان تسلیم است و اطاعت. که سلطه ی دینی بیگانه را بپذیریم و اصل و اصول آنرا مورد چون و چرا قرار ندهیم، و از تاثیر ویرانگر دین در شکل بخشیدن به هستی مان سخنی به میان نیآوریم. چه هزینه ی نفی دین از آغاز سخت و بسی سنگین بوده است. اگر دین تازی در پناه قهر و قدرت، تیغ و تازیانه، تنبیه و مجازات بیرحمانه، چون و چرا در منطق و ماهیت خود را از نقد و بازرسی مصون نگاه نمی داشت، بعید به نظر میرسد که میتوانست روزی بر سراسر زندگی فردی و جمعی ، سلطه افکند. اما نهادینه شدن دین تازی  و انتقال آن از یک نسل به نسل دیگر،  سبب شده است که با طبیعت یکی گردد، چیزی که تغییر ناپذیر است و گریزی از آن نیست. باور به یکتایی و یگانگی دین و مردم که خداوند خامنه ای مکرر از آن سخن میراند، یک پدیده طبیعی ست. «مردم بخدا و پیغمبر اعتقاد دارند.» آیا پرهیز از درگیری عقلانی نیست؟ بهمین دلیل، عقاید و باور های مردم پیوسته مورد تایید و تصدیق مخالفان و دگر اندیشان نیز بوده است، اگرچه بعضا خود، بی دین بی باور هم  بوده  اند. که احترام به عقاید مردم "واجب " و "ضروری " ست. یعنی که همانگونه باید آنها را در فریب نگاه داشت، که تازیان بومی در طول تاریخ نگاه داشته اند. بعبارت دیگر، براندازی دین تازیان را نمیتوان سیاستی عقلانی و اندیشمندانه در کسب قدرت بشمار آورد. مهم نیست که آنرا دین تازی و اجنبی بنامیم، تغییر ساختار سیاسی و دستگاه حکومتی را اگر نا ممکن نکند، بسیار دشوار و پیچیده میسازد. حال آنکه براندازی دین نه در قلمرو سیاسی بلکه در عرصه ی فرهنگی است که بوقوع می پیوندد. تغییر در ساختار قدرت نیست بلکه تغییر در ساختار ارزشها، باورها، رسم و رسوم و عادات روزمره، و رفتار و کردار باورمند است. بدور ریختن ارزشهای کهنه و پوسیده، ارزشهایی که استبداد پرور است و اسارت و بندگی و حمق و نادانی را ترویج میدهند، ارزشهایی که نظام فرمانروایی و فرمانبر ی و یا ارباب رعیتی را، سازگار با سرشت انسانی بشمار میآورد. مسلم است که دینی که در تعارض با انسان، با عقل و خرد و اراده ی آزاد انسان است باید براندازی شود. حال چه  از قوم تازیان بر خیزد و چه از تبار نصرانی، بدون واژگون ساختن ارزشهای دینی هرگونه تغییری ناپایدار و موقتی ست و بار دیگر به مدار استبداد باز میگردیم.   
 
 
بنابراین اگر دچار فریب مبارزه ضد غربی حکومت تازیان بومی نشویم و لحظه ای چشم از استعمار خارجی، حرص و طمع قدرتهای خارجی بر گیریم، دریابیم که موجب اصلی عقب ماندگی ما نه استعمار بیرونی بلکه استعمار درونی بوده است. قبل از آنکه نظام امپریالیستی پا به عرصه وجود بگذارد، دین تازیان بر فرهنگ و آداب و رسم و رسوم و عادات روزانه ما حاکم بوده است. شاهان ما یا خود سخت در کمند دین تازیان گرفتار بوده اند و یا به دینداری تظاهر میکردند. علما و فقها،مجتهدین، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، روضه خوانها، واعظین، طلبه های حوزه های علمیه، مساجد، زیارتگاه ها همه بارکش و مزد بگیر دین تازیان بوده اند و هنوز هم. در حالیکه نظام تعلیم و تربیت، قضا و قضاوت را حتی پس از انقلاب مشروطیت در تحت کنترل انحصاری خود داشتند، بیش از 90% از مردم ما تا سالهای 40 و قبل از اصلاحات شاهی، نه تنها از فقر مالی رنج میبردند بلکه دچار بیماری خانمان برانداز بی سوادی هم بودند. 90% درصد بیسوادی را برای قرنهای متوالی در جامعه ایکه دین بر فرهنگ آن حاکم است باید به حساب چه کسی گذارد؟ هم اکنون پس از سی سال حکومت دین، طبق آمار رسمی بیش از 50% درصد مردم بیسواد مانده اند. آیا مسئول این بیسوادی را باید امپریالیسم آمریکا بدانیم؟ واقعیت این است که ترویج  بیسوادی و نا بینایی از ضروریات بقای دین بوده است. تنها با تحمیق و فریب، دعا و جادو بود که دین غریبه زبان، میتوانست هژمونی خود را تامین نماید. نظم و نظام شریعت اسلامی و قواعد و مقررات آن تنها میتواند بر انسانهایی سلطه افکند، که رعیتی و بندگی خود را پذیرفته اند و هر روز چندین بار در برابر الله، خدای تازیان، خدایی که  تحمل هیچ خدای دیگری را ندارد، حتی خدای عشق و آزادی، بدان اعتراف میکنند.
 
دین تازیان را باید زیر ساخت تداوم نظام استبدادی نیز دانست. همچنانکه کمی زودتر بدان اشاره شد، آموزشهای دینی، ارزشها و هنجار هایی را بوجود میآورد که در دامن شان استبداد پرورش مییابد. بر بنیان ارزشها و هنجار هایی همچون تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت، مطلق نگری و جزم اندیشی، تحجر و تعصب است که نظام استبدادی، میتواند بقا و دوام یابد. یعنی بر اساس آنچه زشت و ناپسند است در انسان. ضد امپریالیست ها، دینی و یا غیر دینی، باید باین حقیقت اذعان داشته باشند که نظام استبدادی، مردم ایران را قرنها پیش از ظهور امپریالیسم به حقارت و خواری کشانده بوده است. انقلاب 57 را باید نشان علاقه و خوی ما به استبداد خواهی دانست، ناشی از باور به مطلق و بیم از  شک و تردید. کسی که به آزادی خو نگرفته و یا آنرا تجربه نکرده است، چگونه میتواند از استبداد دست بکشد. استبداد خواهی یعنی عدم اعتماد و اطمینان بخود و عمود ایستادگی و خودمختاری، چرا که اینان خصوصیاتی است که با شریعت دین تازیان در ستیز و خصومت است، قواعد و مقررات آن، چیزی نیست مگر قانونمندی های اسارت و بندگی. شاهی را که به ضعف گراییده بود و از بیخ آسمانها بر زمین گام نهاده بود، سرنگون ساختیم. آنگاه شیفته و فریفته امام شدیم که مقدس بود و روحانی، جلوه خدا و پیغمبر تازی، که بتواند مشت های محکم تری را بر سر ما فرود بیاورد بدون آنکه درد و صدمه و گیجی آنرا احساس کنیم. ما را بگذشته رجعت دهد و نظم و انضباط را که تنها میتواند در خور نظام ارباب و رعیتی باشد بر ما حاکم سازد و آنگاه به هلهله و شادی به "وحدت کلمه " و یا استبداد   ولی خداوند تازی، الله، تن دهیم.
 
روشنفکران ما یقین دارند که فتوای آیت الله بهبهانی نبود که در 28 مرداد 1332 لات و لوت ها و چماق کشان را از لانه ها شان به بیرون کشاند و زمینه کودتا را بوجود آورد بلکه چند تا جاسوس سازمان سیا و 18 میلیون دلار بود که حکومت مصدق را سرنگون ساخت. این به معنای انکار تضاد و خصومت دین است با حکومت دمکراسی. حال آنکه خو گرفته ایم که قصور و کوتاهی های خود را به گردن غریبه بیاندازیم. سبب و موجب دردهای درونی را در بیرون از خود بجوییم. بعضا حتی ظهور خمینی را هم به طراحان  کاخ سفید در آمریکا نسبت میدهند. شهید سازی و مظلوم نمایی از آموزش های دین شیعه است. قدرت بزرگتری حق و حقوق و آزادی را از ما سلب میکنند و ثروت ما را به غارت میبرند و از ما رعیت و بنده میسازند. فراموش میکنیم که مظلوم نمایی یک عادت است. که ما شیفته امامان خود بوده ایم به آن دلیل که همه معصوم و مظلوم بوده اند. ما قرنهاست که برای مظلومیت امام حسین چه خود زنی ها ، ضجه ها و مویه ها نمیکنیم و اشک نمی ریزیم.  
 
مسلم است که در جامعه ای که مکتب خانه ها دایر میشود که تقلید و تبعیت و قرائت قرآن به کود کان، سازندگان جامعه در آینده، بیاموزند، نمیتواند علم و صنعت را در دامن خود پرورش دهد. عقب ماندگی جامعه را نمیتوان به حرص و طمع استعمار غرب و جهان خواری امپریالیسم؛ نسبت داد. انگلیسی ها خود را مالک ذخایر نفتی ما میدانستند بآن دلیل که رنج و سرمایه انکشاف نفت را آنها متحمل شده بودند. ما ایرانیان در آن زمان نه به چیستی و موجودیت نفت آشنایی داشتیم و نه بدان نیازی احساس میکردیم. شاهان ما خیلی هم بخود تبریک میگفتند که بیابان های کشور را اجاره داده اند و درآمد مفتی هم به چنگ میآورند. در درون چنین جامعه ای آیا میتوان انتظار زایش مخترع و مکتشف را داشت؟ ما در آنزمان نه  با مفهوم "ماشین " آشنایی داشتیم و نه به رابطه  اش با آنچه در زیر زمین ذخیره فراوان داشتیم، معجون نفت، ماده ای زشت و سیاه رنگ، چسبنده و بویناک در منظر شاهان قاجار، اما موادی حیاتی برای رشد و تکامل تمدن سرمایه داری و صنعت و تکنولوژی و سروری بر جهان.  
 
نقش دین تازیان را در عقب نگاهداشتن جامعه باید نقشی مادرانه دانست. چرا که دین تازی با هر گونه آزادی، از آزادی پوشش گرفته تا آزادی بیان و اندیشه، در ستیز و خصومت آشتی ناپذیر بوده است. نه میانه ای با موسیقی داشته است و نه نقاشی و یا اصولا انواع و اقسام هنرها. کافی ست که نگاهی  به تاریخ موسیقی ایران و یا کم و بیش هر آنچه که خلاقیت هنری نامیده میشود، بیاندازیم تا بدانیم که از چه دالان های تاریک و متروک ی زاییده شده و و رشد کرده اند. جامعه ایکه در آن موسیقی مضر و گنه آلود و اسباب لهو و لعب بشمار میرود، هرگز نمیتواند خود را در ردیف کشورهای با فرهنگ و متمدن دنیا قرار دهد. دین تازی نه تنها توانایی های ما را در پیشبرد هنرها محدود ساخته است بلکه با ابزار احکام حلال و حرام، رفتار و کردار مردم را هم پیوسته تحت  کنترل خود گرفته است. شاهان صفوی قصر عالی قاپو را بنا کردند که خود را از آلودگی به موسیقی و ابزار عیش و خوش گذرانی، مصون بدارند و از خشم علما و فقها در امان باشند. بعبارت دیگر، در جامعه ای که دین هویت میشود چیزی وجود ندارد که مصون از تاثیر و نفوذ دین بوده باشد. بهمین دلیل وقتی هم بپا خواستیم، بنابر قول ولایت، چون دینی و از شیفتگان امام، رهبر تازیان بومی بودیم، دست به  "انقلاب دینی " زدیم. خوشآمد گویی به انقلاب 57 را باید مظهر بیگانگی با آزادی دانست. این واقعیتی ست که دین و باورهای دینی زمینه را برای تهاجم دوباره تازیان از درون هموار نموده  و  گذر از استبداد شاهی به استبداد ولایت و یا استبداد مضاعف دین و قدرت، آماده ساخته بود.
 
ایران را به لحاظ رشد علم و صنعت میتوان با کشورهایی مثل کره جنوبی و چین کمونیست مختصرا به مقایسه گذارد . در سی سالی که گذشته است چین و کره جنوبی با قدرت های جهانی از جمله امپریالیسم آمریکا روابط حسنه ای داشته اند. مسلم است که در این رابطه تنها سرمایه داران امپریالیستی نیست که سود برده اند. چین بزودی بزرگ ترین قدرت اقتصادی در سراسر تاریخ، ایالات متحده  آمریکا را پشت سر خواهد گذارد. چین هم اکنون در اقصا نقاط جهان دارای منافع اقتصادی ست. مواد اولیه و خام را میخرد، و با صنعت و تکنولوژی ای که از غرب وارد کرده است به سراسر جهان کالاهای مصرفی صادر میکند. آمریکا هم اکنون قرض بار دشمن دیرینه خود، چین کمونیست است. در همین دوران کره جنوبی در ردیف بزرگترین کشورهای صنعتی جهان قرار میگیرد. کالاهای الکترونیک و تکنولوژی مصرفی کره جنوبی در سراسر جهان، بازاری گرم دارد. بر نظام دیکتاتوری پایان نهاده و دمکراسی را جانشین آن ساخته است. اگر چین کمونیست، کاپیتالیسم و ارزش ها و هنجار های درون بازار را درآغوش نمی کشید، هرگز نمیتوانست تغییری اساسی در سرنوشت مردم و سرزمین چین را به پیش برده و طبقه ی متوسطی را بوجود آورد به بزرگی جمعیت آمریکای ابر قدرت.
 
حال کدام یک از این کشورها را میتوان مستقل دانست؟ چین و کره شمالی را که با قدرتهای جهانی نرد عشق میبازند، باید مستقل بدانیم و یا نظام تازیان بومی را که نزدیک به چهار دهه است بر طبل مبارزه ضد امپریالیستی و یا بزبان تازی، ضد "استکباری " میکوبد؟ اگر افزایش دلارهای نفتی نبود جامعه ی ایران، هم اکنون، جامعه ای بود در سطح همسایه های شرقی خود، پاکستان و افغانستان. اما بعکس چین و کره جنوبی، حکومت اسلامی، براندازی امپریالیسم و صهیونیسم را هدف نهایی خود قرار داده است. شاید کم نباشند آنان که فکر میکنند که جمهوری اسلامی تنها کشوری است که ابر قدرت آمریکا و فرهنگ و تمدن غرب را با یک چالش اساسی روبرو ساخته است و بدین لحاظ دارای شایستگی ست. البته اینان اعتنایی به آنچه که در درون میگذرد، ندارند، که مبارزه با دشمن خارجی در اصل به معنای سرکوب و خاموش ساختن دشمنان درونی ست. مسلم است که حکومت دین برای ادامه حیات و نفس کشیدن به "دشمن خارجی " تا ابد نیازمند است. در دست حکومت تازیان بومی، دشمن خارجی ابزاری برای سرکوب و نابودی نقد و نفی و مقاومت و نیز هر گونه آزادی ست باستثنای آزادی تسلیم و اطاعت. هم چنانکه جنگ و درگیری الله با کافران و منافقین هرگز پایان نگرفته است، جنگ نظام ولایت با دشمن خارجی یا به لفظ ولایت، "شیطان بزرگ "  نیز تا قیامت ادامه دارد.
 
بنابراین، براندازی دین تازی با خروج از وضع طبیعی میسر میگردد. بمثل، حجاب ویا نماز خواندن و نماز گزاری را نباید طبیعی و عبادتی معصومانه خواند بعکس باید آنرا آنچه که هست نامید، ضد طبیعت و مخالف روح و عظمت انسانیت و نیز یکتا پرستی و مفاهیمی همچون رسالت و امامت. براندازی عمدتا شکل منفی بخود میگیرد. نوعی امتناع و سرپیچی از گردن نهادن به سنت و رسم و سوم است. نه گفتن و انجام ندادن است. زیارت نرفتن و ترک دعا خواندن است. سرپیچی از احکام الهی، یعنی شریعت دین تازی و نفی رسم و رسوم و عادتی که ریشه در شریعت دارند، تیر زهر آلودی است که در قلب حکومت ولایت خواهد نشست.
 
 
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
 
 



منبع: پژواک ایران