PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

زندگی در گذشته، نقدی بر نوشته علی کشتگر
کورش گلنام


دوست و کوشنده گرامی علی کشتگر در نوشته ای به گفت وگوی مسيح علی نژاد با رضا پهلوی (که علی نژاد بسيار ناپخته، سست و پر اشکال آن را انجام داد)پرداخته و به بهانه آن به نقد سيستم گذشته در ايران و نقد ديدگاه های رضا پهلوی پرداخته است. در اغاز گفته شود که نوشته ايشان در بر گيرنده نکته ها و انتقادهای درستی هم به دوران پهلوی ها و هم به برخی برخوردهای امروز جناب رضا پهلوی با گذشته و دوران پدر خود است. ايرادی که نگارنده نيز در چند نوشته خود به رضا پهلوی داشته است. کم بود چشم گير نوشته کشتگر چون موردهايی ديگر در گذشته، يک جانبه بودن و نگاه همچنان سنتی ايشان در موردهايی به رويدادهای گذشته و حال است.

من پبش از اين که به نقد نوشته دوست گرامی علی کشتگر بپردازم به دو نکته اشاره کنم:

۱ـ نخست خود را در رابطه با سلطنت خواهان نقد می کنم. من در سال های آغازين سکونت در برون مرز، از مخالفان سر سخت هر گونه هم کاری با سلطنت خواهان بودم. در اين زمينه نوشته هايی نيز دارم از آن ميان نقدی مفصل بر يک برنامه راديويی پرسش وپاسخ از کوشندگان سياسی از جناح های گوناگون که بسياری چهره های سياسی شناخته شده آن روز از آن ميان خود جناب کشتگر و زنده ياد داريوش همآيون نيز در آن شرکت داشتند که در نشريه "ميهن" که کشتگر آن را در فرانسه منتشر می کرد درج و انتشار يافت. در آن نوشته سلطنت خواهان ومشروطه خواهان را سخت مورد انتقاد قرار داده و تقريبن همين استدلال های امروز کشتگر را بيان کرده و زير تيتر نوشته ام در باره عدم همکاری و دوری از گروه نام برده چنين آورده بودم که:
"ترحم بر پلنگ تيز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان"

به گمانم نوشته در آن هنگام مورد توحه نيز قرار گرفت. اگر چه در همآن زمان و در آن نوشته نيزاز حق آنان برای کوشش و مبارزه و آزادی پشتيبانی نمودم ولی هم چنان تا سال ها پس از آن نيز هر گونه هم کاری وهم راهی با آنان را نادرست می دانستم و ديگرانی چون جناب بابک امير خسروی را که در آن زمان در نشست ها با زنده ياد داريوش همايون شرکت می کرد، مورد انتقاد قرار می دادم. گذشت روزگار و درس آموزی از آن، وضع نابسامان ايران، پی بردن به نادرستی" يک جانبه نگری ها"، دوری از سنجش های ايدئولوژيکی و گروهی، مبارزه با ناراستی ها در برخوردها و داوری های خود، باور هر روز پيش تر به دموکراسی و ارزش آن، کوشش برای پذيرش ديدگاه های دگرانديشان و......در نگرش و رفتار وبرخوردهای من اثر ويژه خود را نهاد و اينک سال ها است که به شکلی مستقل، با توان اندک ولی با تکيه بر ديدگاه های تا آن جا که شدنی است روشن خود، برای نزديکی هم ميهنان با نگرش های گوناگون کوشش می کنم. بنا بر اين، برخوردهای گذشته خود نگارنده بری از نادرستی و اشتباه نبوده است و راه درازی برای به سازی، نوسازی انديشه ونگرش ها و مبارزه با خود خويشتن، پشت سر نهاده شده است.

۲ ـ در اين باره که جناب کشتگر گرامی آزادی خواه و دوست دار بر پايی حکومتی مردمی و آزادی وسربلندی ايران وايرانی است، ترديد نبايد داشت. او خود نيز می داند که با وحود ناهم گونی در ديدگاه های امروز ميان ما، برای او احترام و ارزش ويژه دارا هستم واين را هم بر مبنای تعارف های آبکی مرسوم نمی گويم. کشتگر از ان گونه آدم هاست که همانند همه ما می تواند ايرادی هم بر او وارد باشد ولی ويژگی های خوب و ارزشمندی دارد.

مشکل کار
گير و مشکل کار کشتگر در نگاه يک جانبه او به موضوع "نقد گذشته" است.

نخست اين که اگر بنا بر نقد گذشته باشد اين تنها جناب رضا پهلوی و سلطنت خواهان يا مشروطه خواهان نيستند که می بايد به نقد گذشته خود بپردازند. نقد گذشته همه را در بر می گيرد زيرا ما همگی، خود نيز در آن چه که در ايران روی داده است هر يک به تناسب جايگاه خود حتا اگر تنها در سخن تبليغی داشته ايم نيز نقش داشته وسهيم يوده ايم.

بنا بر اين من نوشته دوست گرامی علی کشتگر را دو بخش می کنم:
الف : آن چه درست است و می بايد به ميان آورد تا نسل های جوان از گذشته و انگيزه های انقلاب ۵۷ با آن بيشتر آشنا شوند به اين شرط که تنها درگذشته نمانده و در آن زندگی نکرده وهدف اين باشد که جوانان آينده ساز ايران از اشتباه ها و گمراهی های نسل های پيشين خود بياموزند نه اينکه بذر کينه و انتقام حويی در دل آنان کاشته شود.

ب : آن ديدگاه ها که خود می بايد مورد نقد قرار گرفته و از سوی کشتگر پاسخ گويی می خواهد.

در باره بخش نخست
من گمان نمی کنم که جوانان ما تا به اين اندازه از گذشته خود نا آگاه باشند که راد مردی چون زنده ياد مصدق را نشناسند ويا از کودتای ۲۸ مرداد آگاه نباشند. آن چه مهم است اين است که ما به اين بهانه تا چه زمان يک بند بايدآن را تکرار کرده ودر حا بزنيم؟ زمانی که آمريکايی ها و انگليسی ها خود به روشنی کودتا را تاييد و از مردم ايران پوزش خواسته اند و مردم ما نيز اينک بسيار هشيار تر از گذشته شده اند، چه نياری است که هم چنان با آن گذشته ودر آن زندگی کنيم!؟

ولی در اين باره حق با کشتگر است که به جناب رضا پهلوی ايراد می گيرد که يه گونه ای هنوز هم می خواهد به پشتيبانی از پدر و شايد ناخواسته، به آن رويداد تلخ نپردازد. در اين گفت وگو رضا پهلوی از قانون اساسی و حق قانونی پدرش برای برکناری مصدق می گويد ولی نمی گويد که چگونه حق آزادی بيان، آزادی گزينش نمايندگان حقيقی مردم و اصل سلطنت"مشروط"، وسيله پدر ايشان در همه زمينه ها ناديده گرقته شده و او نيز چون امروز خامنه ای خود را فراقانونی می دانست. اگر ميزان قانون اساس کشور باشد نمی شود تنها يک مورد از قانون را ديد. اين يکی از ايراد های اساسی به کار رضا پهلوی است. ايشان بايد خود را از بند تبليغ های بی پايه پيرامونيانی که از هم اکنون که نه به دار است و نه به بار "جان نثارانند" و شماری از آنان بسيار بد زبان، ناسزا گو وتهمت زن به هر کس جز خود هستند را رها نموده، از خود براندو همآن گونه که تا کنون گام های درستی در پذيرش دموکراسی و پذيرش هم کاری با دگر انديشان و مخالفان پدر خود بر داشته است، در باره حقيقت تاريخی انکار ناپذير سيستم ديکتاتوری و خود کامگی پدر خود نيز شفاف بر خورد نمايد.

اين برخورد نه تنها به کار وکوشش او آسيب وارد نمی کند که در پيشرفت او بسيار اثز داشته و اعتماد بيشتری را به او حلب می کند. اگر منصفانه داوری کنيم با توحه به وضعيت پس مانده جامعه آن روز ايران که مردم حتا شناسنامه هم نداشتند، جنبه های مثبت ۷۰ سال حکومت پدر بزرگ وپدر او و دگرگونی هايی که در ايران پديد آوردند هم می تواند به شکلی درست تر مورد ارزيابی قرار گيرد. بر خوردشفاف و دادگرانه با همه چيز به گونه ای که اگر بد را می بينم خوب را نيز ببينيم، به هيچ يک از ما آسيبی نرسانده، به سود همگان بوده و تميز خوب و بد را برای همه ما آسان تر می نمايد. از اين زاويه برخورد کشتگر می تواند درست باشد. بقيه تکرار چيزهايی است که نه چيزی به دانش کسی می افزايد، نه به پيشرفت و نه به همکاری ها و هم راهی های ما که امروز به شدت به آن نيازمند هستيم ياری می رساند.

در باره بخش ديگر، ايرادها
ايراد مهم به کشتگر درست در همين نکته است که جز تيرگی در آن دوران پدر و پسر چيز ديگری نمی بيندو نمی پذيرد که دنيای آن زمان با امروز تفاوت های بسيار داشته است. هم در زمينه های فرهنگی/احتماعی ايران که ميزان با سوادان در آن بسيار کم و وضع زندگی مردم ايتدايی وپر ازآلودگی و عدم بهداشت بوده است. تنها می توان به مسئله نبود آب لوله کشی و آلودگی آب در آن دوران، استفاده از چاه و آب انبار های آلوده پر از کرم وآشغال را بررسی کرد. گذشته از انبوه گرفتاری های درونی ناشی از پس افتادگی از زمان، صنعت و نکنيک و پيشرفت، وجود هم آوردی ای بزرگ بين دو بلوک شرق و غرب و شوربختانه همسايگی ما با شوروی پيشين، تاثير های ناگوار و ناخواسته ای را در رابطه ايران با ديگر کشورها در بر داشته به گونه ای که غرب (اروپاييان) ويعدها در رأس آن آمريکا چهار چشمی ايران را می پاييدند که به شوروی و بلوک شرق تا آن اندازه نزديک نشود که در جرگه کشورهای آن بلوک در آيد. اين ها را به خرافه های سنتی/دينی بيافزاييم تا سختی کار بيشتر آشکار شود. فراموش نکنيم که پس از شکست ايران درجنگ ده ساله نخست با روسيه و پيمان گلستان که بخشی از خاک ايران از دست رفت، زير فشار همين روحانيت بی خبر از جهان وسياست و فتوای جهاد عليه دشمن کافر آنان بود که شاه سست و نادانی چون فتحعلی شاه در ترس و فشار قرار گرفته و شاهزاده دلير و ميهن دوستی چون عباس ميرزا را به جنگ با روسيه کشاندند که به شکست سختی ديگر و پيمان نامه ننگين ترکمانچای انجاميده و بخش های مهم ديگری از ميهن ما از دست رفت.

بررسی همه مسائل پيش از زمان به قدرت رسبدن پدربزرگ و پدر رضا پهلوی و دخالت به ويژه انگليس، روسيه، آلمان و فرانسه در ايران، و دخالت های انان پس از به قدرت رسيدن پهلوی ها به شکلی ديگر ولی با همآن سودجويی ها، نشان می دهد که ايجاد دگرگونی ها در کشوری چون ايران کار ساده ای نيز نبوده است. اگر چه ياد آوری اين مورد های تلخ تاريخ ايران، خود کامگی و ديکتاتوری پدر بزرگ و پدر رضا پهلوی را توجيه نمی کند ولی جايگاه استراتژيک و مهم ميهن ما و رقابت قدرت های استعمار گر آن دوران بر سر نفوذ و تسلط بر ايران و بر منطقه نيز در سير رويدادها درميهن ما، نه بی تاثير بوده و نه در بررسی ها نمی توان آن ها را ناديده گرقته و به فراموشی سپرد.

نقد می بايد همه جانيه باشد
از سويی ديگر نقد بايد همه جانبه و همه گير باشد. نمی شود دوست گرامی کشتگر ديگران را نقد کند ولی نقد اساسی همه جانبه برای نمونه گروه سياسی ای که خود به آن منتسب بوده است را به دست فراموشی بسپارد. آيا همه ديگر گروهای سياسی که در رويدادها وسرنوشت ايران دست داشته اند خود را به شکلی راستين نقد کرده اند؟ برای نمونه حزب توده، فداييان خلق، محاهدين، راه کارگرف جبهه ملی ايران، نهضت آزادی و..... چنين کرده اند؟ آيامشی چريکی دوران شاه درست بود؟ آيا ترور در سازمان ها و حزب هايی چون حزب توده، سازمان چريک های فدايی خلق و مجاهدين خلق انجام نگرقت؟ آيا آن همه جوان پاک باخته خود را قربانی نمودند که امروز در اين وضعيت وحشتناک به سر بريم؟ ثمره مشی چريکی چه شد؟ چه کسی تا کنون پاسخ گو بوده است؟ آيا سازمانی چون فداييان خلق تا کنون در باره گذشته خود و نقشی که در پشتيبانی از حکومت اسلامی تا سال هايی که خود زير ضرب قرار گرقت داشته است، بررسی وگزارش درستی به مردم ايران ارائه داده است؟

زندگی در گذشته
سی و سه سال از زمان انقلاب گذشته است. زمان دگرگون شده است. بلوک شرق متلاشی شده است. شماری کشورهای "سوسياليسم اکنون موجود" آن زمان خود کاپيتاليستی شده اند. روسيه مهد سوسياليسم پيشين و مافيای حاکم سر برآورده از دل کا.گ.ب. آن، امروز همراه با چين مائويست ديروز و کاپبتاليست امروز،کره شمالی، کوبا و ونزوئلا، نيکارگوئه و...همه با انديشه های چپ وکمونيستی با بيشرمی دست در دست اين حکومت نهاده و چشم بر تبه کاری های آن بسته اند چون به خيال خود با "امپرياليسم جهان خوار" مبارزه می کنند. اين کهنه کمونيست ها همراه با فلسطينی هايی که روزگاری سرود پشتيبانی از آنان را می خوانديم و امروز دست در دست شريرترين حکومت ضد تمدن، پيشرقت و آزادی بشر نهاده اند، روشن ترين و گويانرين نمونه های يک جانبه نگری و يندگی ايدئولوژيکی ويرانگر بوده و هستند. ما کسانی بوديم که رهبران وايدئولوگ های چپ در اين کشورها الگوهای ما بودند. چه کسی تا کنون به نقد همه جانبه اين موضوع نشسته است؟ خروارها کتاب ومقاله در باره ناکجا آباد حکومت کارگری نوشته شد، پايان کار چه بود و چرا کسی از اين سازمان های گوناگون چپ نمی پذيرد که به يک بررسی اساسی، ژرف، شفاف و راست ودرست بپردازد تا کار به جايی نرسد که حکومت اسلامی با سرهم بندی اندکی راست وانبوهی ناراست و نيرنگ و دروغ برای نمونه در باره تاريخچه سازمان چريک های فدايی خلق کتاب منتشر کند! چرا در باره گذشته اين سازمان که پس از انقلاب مهمترين وپرشمار ترين بخش آن يعنی سازمان اکثريت که می خواست تا "پاسداران را به سلاح سنگين" مسلح کنند و امروزمی بينيم که اين سپاه چه به روز ملت آورده است، زبان انتقادی (سازمانی/تشکيلاتی نه فردی)وجود ندارد؟

آيا دوست گرامی علی کشتگر خود در زمان سی وسه سال گذشته دگرگونی هايی در ديدگاه ها و انديشه خود نداشته است؟ مگر از خواست بر پايی حکومتی کمونبستی/کارگری امروز به برپايی دموکراسی و جمهوری نرسيده است؟ در گذشته نيز نگارنده بارها پرسش نموده است که آيا ما خود اجازه داريم با گذشت زمان و گسترده تر شدن ديد خود، نگاهی ديگر به حهان و پيرامون خود داشته و دگرگون شويم ولی ديگران از اين حق بر خوردار نبوده ونبايد دگرگون شوند؟ آيا رضا پهلوی تا ايد می بايد در آتش گذشته سوخته و از جق و آزادی و دگرگونی بر خوردار نباشد؟

نمونه باور به دموکراسی و حق ديگران
خوانندگان، اين جمله های علی کشتگر را با دقت بخوانند تا نمونه باور به دموکراسی و حق ديگران از سوی ايشان برای آنان روشن شود:

".....وبه عنوان يک ايرانی مدافع آزادی های بی حدوحصر سياسی از آزادی کامل احزاب طرفدار سلطنت در جمهوری آينده دفاع می کنم. اما توصيه ام به آقای رضا پهلوی اين است که اگر خود را وارث تاج و تخت پادشاهی می داند، و قانون اساسی مشروطه را هم می پذيرد، از هم اکنون در سياست مداخله نکند"(۱)

توجه می فرماييد؟ من متوجه نمی شوم دوست گرامی کشتگر چگونه می تواند" از آزادی کامل احزاب طرفدار سلطنت در جمهوری آينده" دفاع کند ولی به کسی که امروز به گونه ای برگزيده آنان است توصيه کند اگر تو چنين می انديشی و می خواهی، در سياست دخالت نکن؟! به زبان روشن تر می گويد اگر چنين می خواهی حق کوشش سياسی نداری زيرا من انديشه و روش ترا نمی پسندم. من آگاه هستم که علی کشتگر به دنبال پست ومقام و کسب قدرت نيست ولی بياييم بپنداريم که ايشان پس از اين حکومت از سوی مردم به عنوان رييس جمهور بر گزيده شدند. سرنوشت آزادی رضا پهلوی ويا ديگرانی چون او چه می شود؟

من که خود يک جمهوری خواه مستقل هستم و اگر حتا سلطنت در ايران باز گردد (فرض وپندار که ممنوع نيست) بازهم در چهره يک اپوزيسيون و در صف مخالف آن باقی خواهم ماند ولی با اجازه کشتگر، واژگونه انديشه او به رضا پهلوی توصيه می کنم با همه توان در راه آن چه می انديشد و می خواهد کوشش و مبارزه کند.

چه هراسی بايد داشت؟
به يک نقل قول ديگر در نوشته کشتگر بسنده می کنم و داوری را به خوانندگان وا می گذارم:
"....و اين را هم بگويم که تاکنون در جهان نه سلسله ای که به هر دليل انقراض پيدا کرده دوباره به سلطنت رسيده و نه هرگز در جايی که سلطنت ورافتاده دوباره احيا شده است"

خوب اگر چنين است چه هراسی بايد داشت که رضا پهلوی وياران هم اندبشه او در اين راه کوشش کنند؟ آيا اين موضوع نيازی به تفسير بيشتر دارد؟

ميهن و مردم ما در خطرند
تمی دانم آنان که امروز به بهانه های گوناگون از هم کاری با ديگران سر باز می زنند و با تئوری های خود، در راه هم کاری و هم راهی ايرانيان برای به زير کشيدن مافيای آدمی خوار حاکم بر ايران و پيش گيری از ويرانی ايران در يک جنگ تحميلی و خانمان سوز به مردم ايران، خواسته يا ناخواسته سنگ اندازی می کنند، اگر ايران با بی خردی، خودخواهی وخود بزرگ بينی فرمانفرمايی اسلامی/ولايی ويران شد، در آينده در چه ايرانی و برای چه مردمی با سدها(صد ها) هزار و شايد بيش از مليون ها قربانی "جمهوری" خود را شکل داده و چه پاسخی برای آيندگان دارند که همه کوشش خود را به کار نبردند تا که ايرانيان با هر باوری و با نگاه داشت انديشه ها وخواست های خود برای آينده، در اين گام ها و کوشش هابرای آزادی ايران هم راه و هم پيمان شوند!

من ديدگاه خودم را بيان می کنم. نگارنده در راه آزادی ايران با نگاه داشت خط و مرز انديشه های خود، با همه ايرانيانی که به دموکراسی، آزادی و حق گزينش باور داشته، به رأی و انديشه ديگران احترام گذارده، خواهان جدايی دين از حکومت (نه سياست، اشتباه نشود) هستند، آماده همراهی وهم کاری بوده و در اندازه توان خود در راه اتحاد ايرانيان کوشش خواهد نمود.

پانويس
۱ ـ مقاله جتاب کشتگر:
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/01/134346.php


 



منبع: پژواک ایران