PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ / Wednesday 17th April 2024

نگاهی به فیلم جدایی نادر از سیمین
ایرج شكری


از روز چهارشنبه 8 ژوئن (18 خرداد) فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی که در جشنواره برلن برنده جایزه خرس طلایی برای بهترین فیلم شده بود، در سینماهای فرانسه به نمایش درآمد. این فیلم در مطبوعات فرانسه هم مورد ستایش و تمجید بسیار قرار گرفته است. فرهادی در این فیلم هم مثل فیلم درباره الی، تماشاگر، به ویژه تماشاگر ایرانی را به موضع داوری در مورد رفتار و روابط آدمهایی می کشاند که دروغ گفتن در آن مثل نخی وقایع را به هم مربوط می کند، آدمهایی که خود تماشاگر هم می تواند یکی از همانها باشد.

ماجرای فیلم

 داستان عبارت از این است که زنی که لیلا حاتمی بازیگر نقش آن است(سیمین)، به خاطر آینده فرزندشان که دختر 11 ساله ایست می خواهد با خانواده به آلمان مهاجرت کند که اجازه اقامت در آن کشور را هم بدست آورده است . اما شوهرش(نادر) با این کار موافق نیست دلیل مهمی هم که برای این کار می آورد این است که پدرش را که مبتلا به بیماری آلزایامر  است نمی تواند تنها بگذارد. زن به خاطر همین امر می خواهد از شوهرش طلاق بگیرد. صحنه  اول فیلم، این دو را در برابر قاضی دادگاه خانواده هنگام بحث و جدل و ارائه دلیل-یکی برای رفتن و یکی برای ماندن-، نشان می دهد. ادامه ماجرا این است که زن که تصمیم قطعی برای جدایی گرفته است خانه خود را ترک می کند و به خانه پدرش می رود و مرد به ناچار برای مراقتب از پدرش زنی را که همسرش معرفی کرده است استخدام می کند. این زن آدمی مذهبی است  و شوهرش که قبلا در کفاشی کار می کرده است مدتی است بیکار است و به خاطر همین شوهر زیر قرض و بدهکار است و زیر فشار طلبکاران قرار داد. این زن بدون اطلاع شوهرش دنبال کار آمده است و در روز دوم در غفلت کوچکی از سوی زن خدمتکار، پیرمرد از آن خانه خارج می شود و زن سراسیمه به حستجوی او به خیابان می رود و او را در کنار دکه روزنامه فروشی می باید و به خانه بر می گرداند، روز بعد که نادر وقتی از سر کار و همراه دخترش که او را از مدرسه برداشته است، به خانه بر می گردد خدمتکار در خانه نیست. پدرش از تخت افتاده است و یک دستش به تخت بسته است و به نظر می رسد که مرده است ولی پیر مرد نمرده است و کمی بعد خدمتکار هم از راه می رسد، نادر از این که خدمتکار خانه را با بستن دست پدرش به تخت ترک کرده است به شدت خشمگین است. او ضمن این که به زن اتهام برداشتن پولی را که در خانه بوده می زند، زن را به شکل تحقیر آمیزی از خانه بیرون می کند. پیامد این ماجرا این است که زن که حامله بوده است و ظاهرا نادر هم نمی دانسته است که او حامله است بچه اش سقط می شود و به دنبال این امر زد و خوردی هم بین نادر و همسرِ زن خدمتکار در در بیمارستان صورت می گیرد. خلاصه کار به شکایت زن خدمتکار و شوهرش، از نادر که به ادعای زن با هُل دادن او سبب افتادنش از پله و سقط جنین شده است، می کشد و در اینجا مساله اطلاع یا عدم اطلاع نادر از حامله بودن آن زن هم مطرح می شود. نادر مدعی است نمی دانسته که آن زن حامله است. اما بعدا در بحثی که  دخترش در این زمینه با او می کند، او قبول می کند که می دانسته ولی زمانی که او را هل می داده است اصلا به خاطر عصبانیت از وضعی که برای پدرش پیش آمده بود این مساله در خاطرش نبوده است. اما از سوی دیگر زن مستخدم هم در مورد علت سقط جنین دروغ گفته است و صدمه به کودکی که در شکم داشته موقعی اتفاق افتاده است که او به جستجوی پیرمرد به خیابان رفته بود و اتومبیلی به او اصابت می کند و او همان وقت دل درد گرفته بوده است و بعد هم حرکتی از بچه در رحم خود حس نمی کرده است. سرانجام مساله به مصالحه با پرداخت غرامت از سوی نادر به زن خدمتکار و همسرش می رسد و نادر که آماده پرداخت است فقط قبل از پرداخت می خواهد زن به قرآن قسم بخورد که در  او باعث سقط جنین زن شده است. اما زن حاضر به سوگند خوردن نیست و اصرا همسرش به سوگند خوردن زن برای دریافت پولی که برای آنها بسیار ضروری است و او را از فشار بدهی و طلبکاران می رهاند، بی نتیجه است و مرد که باخشم و درماندگی به سرو صورت خود می کوبد نمی تواند تغییری در تصمیم زن - که می ترسد سوگند دروغ به قرآن، سبب رسیدن بلایی به سر دختر خردسالش بشود- تغییر ایجاد کند. صحنه آخر باز در دادگاه و در برابر قاضی است که سرانجام باید «ترمه» فرزند نادر و سیمین، انتخاب کند که می خواهد با پدرش بماند یا با مادرش و تماشاگر از تصمیم دختر بی خبر می ماند. در این فیلم شاهدیم که چگونه دروغ گفتن برای «پیش بردن کار خود» یک امر رایج در روابط آدمها، خواه از جنبه فرصت طلبانه، خواه برای انجام امری، حتی به خاطر احساس مسئولیت است و این دروغ گفتن اگرچه ممکن است در مواردی به طور مقطعی برای حل مساله یی کار گشا باشد اما به عنوان ویژگی در روابط آدمها، رابطه ها را پیچیده و دشوار و گاه زهرآگین می کند. این دروغ گفتن البته ناشی از عواملی خارج از ویژگی فردی آدمها هم هست. به طور مثال این که زن خدمتکار که کارکردنش را از شوهرش پنهان کرده بود، به خاطر فرصت طلبی و پیش بردن کار خودش نبود. قرار داشتن در چنبره ارزشها و معیارهایی  چه مذهبی و چه بر آمده از جامعه مرد سالار هم در این امر دخیل است.

فقر و فرو ریزی ارزشهای مذهبی

از طرفی وقتی تماشاکر می بیند که شوهر آن زن خدمتکار اصرار دارد که زن قسم دروغ به قرآن بخورد و آنها خسارت را بگیرند، اما او رد می کند، بازهم باید داوری کند؛ این که رفتار آن مرد درمانده محکوم کردنی است که با این خودش هم به اندازه همسرش به قرآن اعتقاد دارد اما از همسرش می خواهد که به دروغ به قرآن قسم بخورد یا این که حق با آن زن است – که البته نه به خاطر اجحافی که به خانواده نادر و سیمین می شود بلکه به خاطر باور خودش و این که مباد با قسم دروغ  به قرآن و گرفتن پول اتفاق ناگواری پیش بیاید- از آن سرباز می زند. ولی اگر بیشتر و دورتر به وضغ این مرد درمانده دقیق شویم می بینیم که چگونه سختی شرایط و درماندگی، آدم مومن و زحمتکشی را به جایی می رساند که بدون واهمه از آن چه از کودکی تا مرگ، جزو تعلیمات رسمی و غیر رسمی و حزو فرهنگی است که این قشر از افراد جامعه  در آن غوطه می خورند، یعنی تقدس قرآن و ترس از عقوبت بی احترامی به آن که قسم دروغ به آن هم از آن جمله است ، نه تنها حاضر است که به راحتی این «گناه» را مرتکب شود تا خود را از زیر بار کمر شکنی که به لحاظ بیکاری با آن دست به گریبان است خلاص کند بلکه در تحمیل ارتکاب آن به همسرش اصرار هم می ورزد. این مساله اگر چه در ماجرای فیلم جای کوچکی در آخر فیلم دارد  اما به اندازه کافی نشان دهنده آن فاجعه ای است که در جامعه یی با مردم مسلمان که تحت حاکمیت آیت الله ها و «اقتدار» پاسداران انقلاب اسلامی و سربازان گمنام امام زمان و با اجرای احکام اسلام و قرآن اداره می شود، اتفاق افتاده است. یعنی سقوط ارزشهای به شدت مقدس در اثر فقر و بیکاری از یک سو و ستم و سرکوب تحقیر از سوی دیگر.  فقری که به همراه خود اعتیاد و فحشا را گسترش می دهد، جامعه را به بسوی افزایش جرم و جنایت و تباهی پیش می برد. اهمیت مساله اینجا است ظاهر این رژیم است که متولی ارزشهای مذهبی و اخلاقی در جامعه است اما با عملکرد جبارانه و غارتگرانه اش وضعی پیش آورده است که روز به روز به سست شدن این ارزشها می انجامد. حوداث تکان دهنده ای اتفاق می افتد که گاه خبرش را می توان لابه لای اخبار دید. این که پدر معتادی دختر 9 ساله خود را به خاطر دریافت پول و مواد مخدر در اختیار فروشنده و توزیع کننده مواد قرار داده است یا آدم معتادی به خاطر دریافت پول همسرش به بهانه بردن به سر کار تحویل کسانی داده که قصدی جز استفاده جنسی از او نداشته اند. فرو ریختن ارزشهای مذهبی و اخلاقی در بخشی از جمعیتی که قاعدتا باید بیشتر به آن پایبند باشد، حرف تازه و کشفی نیست که اصغر فرهادی کرده باشد، پوچ شدن و بی اعتباری ارزشهایی که رژیم خود را متولی و نگهدار آن می دانست، حدود ربع قرن پیش هم در فیلم دستفروش و هم در فیلم عروسی خوبان محسن مخملباف که از مبلغان هنری نظام اسلامی بود، باسرخوردگی به تصویر کشیده بود.

کدام مبارزه طبقاتی؟

از سوی دیگر اگر چه در فیلم مساله رنجی را که یک آدم زحمتکش که بعد از سالها کار در کفاشی ناگهان به بیرون از دایره کار و اشتغال و به «حاشیه» جامعه پرت شده است و جانش به لبش رسیده است و حتی به قاضی دادگاه هم می گوید که او را از حبس نترساند چون او زندگیش را باخته است و با او(به قاضی) اخطار می کند که «برو از خدا بترس»، اما تضادی که در کشمکش موجود در داستان فیلم خود را می نمایاند، تضاد بین یک زحمتکش با یک سرمایه دار صاحب کارخانه، یا یک مدیر دولتی نیست بلکه تضاد یک زحمتکش با یک کارمند است که حتی پرداخت دستمزد برای خدمتکاری که برای رسیدگی به پدرش استخدام می کند برای او هزینه یی سنگین است. به نظر من به خاطر این مساله نباید فرهادی را سرزنش کرد که مثلا به بیراهه رفته است و یا این که مجرم و مقصر بزرگ را که حاکمیت مستقر است، کنار گذاشته است. کشمکشهایی از آن نوع که در این فیلم می بینیم، خلاف واقعیت نیست و از این گونه «تضاد» ها در لایه های پایینی جامعه بین افراد با یکدیگر وجود دارد و پیش می آید و البته من شخصا نمی دانم می توان آن را به عنوان وجهی از «تضاد طبقاتی» موجود در جامعه ارائه کرد یا نه اما به هرحال یقنا تضاد بین «سنت و مدرنیته» نیست که خیلی ها در توضیح ملاخور شدن انقلاب سال 57 توسط خمینی، شرایط زمان جنگ سرد و منافع غرب به ویژه آمریکا در ایران را که روی کار آمدن یک رژیم مذهبی در ایران - ایرانی که 2500 کیلومتر مرز با اتحاد شوروی و نیروهای چپ گرای بشدت ضد آمریکایی سازمان یافته داشت-، تامین کننده آن بود، و به همین دلیل یاری رسان و جاده صاف کن خمینی بود نمی بینند و یا بهای لازم را نمی دهند و آن را در قالب (تضاد سنت و مدرنیته) توضیح می دهند.

 توجه به جنبه های فنی و درک زبان تصویری البته می تواند ارزش کار کارگردان و احتمالا اشکالاتی را هم در فیلم هست بهتر بنمایاند که این جنبه را باید در نوشته های اهل فن و نقد نویسان سینمایی مطالعه کرد. خود فرهادی در مصاحبه یی با رادیو فرانس انتر گفت که در صحنه شروع فیلم دوربین را در جای قاضی قرار داده است و به این ترتیب تماشاگر در جای قاضی قرار گرفته است. از ایرادهایی که من دیدم به کارگردان گرفته شده بود یکی این بود که کسی را که برای ایفای نقش دختر یازده ساله در نظر گرفته است بزرگتر از یک دختر یازده ساله است.

نباید فراموش کرد که نوچه- جبّارهای ولایی مستقر در وزرات ارشاد تنها به خاطر آن که کارگردان (ونویسنده فیلمنامه) این فیلم در یک سخنرانی  در جشن خانه سینما اظهار امیدواری کرده بود که امیر نادری کارگردان مقیم خارج و بیضایی که تازه کشور را ترک کرده بود و جعفر پناهی دوباره در ایران فیلم بسازند، مورد غضب قرار دادند و پروانه ساخت فیلم را که گفته می شد 20 درصد آن فیلم برداری شده، بود لغو کردند. اما بعدا در این اقدام تنبیهی با توجه به این که فرهادی در مصاحبه هایش تاکید کرد که به ارزش حرفه ای و هنری کار کارگردانان نامبرده نطر داشته است و نه نقطه نظرهای سیاسی و اجتماعی آنان، تجدید نظر شد و آن ممنوعیت برداشته شد و به هرحال فرهادی توانست این فیلم را بسازد. نکته دیگر این که این فیلم در ایران  تقریبا همزمان با فیلم اخراجیها در ایام نوروز اکران شد و مردم استقبال بسیارخوبی از این فیلم کردند به طوری حتی گفته می شد در مقایسه با هفته اول فروش اخراجیها ساخته ده نمکی که رژیم همه نوع از آن حمایت می کرد و حتی سندی هم که نشان دهنده دستور معاونت نیروی انتظامی برای بردن نفرات این نیرو به دیدن فیلم بود در اینترنت انتشار یافت، فروش این بیشتر بود. خبرگزاری معلوم الحال فارس برای پرفروش ترین فیلم بودن اخراجی ها خبرسازی های چندی کرد و یکی دو مطلب هم بر ضد فیلم فرهادی و خود کارگردان درج کرد، به غیر از این نیز سایتهای دیگری که وابسته به باندهای درنده «ارتش سایبری» رژیم بودند، مطالبی علیه فیلم و کارگردان نوشتند. آن یک جمله در اول فیلم که از زبان سیمین(لیلا حاتمی) شینده می شود که می گوید نمی خواهد فرزندش در شرایطی[که در ایران] هست بزرگ شود، بیشتر برای اوباش ولایی ارتش سایبری رژیم، گزنده بوده است. نقش آفرینی ها در فیلم کلا خوب و دلنشین بودند.

ارتجاع ناتوان از خفه کردن جامعه پویای ایران

 به هرحال اگر چه رژیم ضد ایرانی و فرهنگ کش آخوندی به اهل اندیشه و فرهنگ و هنر ظلم و ستم بسیار روا داشته و عرصه را برای آنان تنگ کرده است، اما جامعه پویای ایران آنچه در این زمینه در درون خود می پرود و ما زایش آن را در کارهای فرهنگی و هنری می بینیم، کلا با آخوندیسم بیگانه است و هر چیزی هم که با حمایتهای فراوان و طعم آخوند پسند توسط آدمهای مبتذل از قماش مرید و مقلد آخوند یا منفعت طلب و خودفروش ساخته می شود، اگر چه ممکن است کام آخوندها را شیرین کند، اما کالاهایی هستند مورد مصرف دایره کارگزاران رژیم و مثل پشمک که خیلی زود در دهان آب می شوند و ماندنی هم نیستند. فقط آخوند و حزب اللهی را شیرین کام می کند یا حس ابلهانه خود برتری بینی آنها را  ارضا می کند. در ضمن در مواردی هم به ضد خودش تبدیل شده و می شود و واکنشهای منفی و ابراز نفرت و انزجار از سوی مردم نسبت به آن نشان داده می شود مثل واکنشی که به فیلم «پایان نامه» نشان داده شده است. جالب است مثلا بدانیم که اصغر فرهادی متولد سال 1351 است یعنی در زمان ظهور «امام خمینی»  و استقرار نظام نکبت بار و ارتجاعی جمهوری اسلامی کودکی 6 ساله بوده است و تحصیلاتش را در ایران تحت سلطه آخوند و پاسدار و در محیط آموزشی بشدت تحت مراقبت و کنترل همین رژیم به انجام رسانده است. نمونه هایی دیگری مثل او در بین کارگردانان و هنرمندان سینما وجود دارند. به ویژه در بین بازیگران و به ویژه بازیگران زن. یا در موسیقی گروههای متعدی را می بینم که بر خلاف حرام اعلام شدن موسیقی در صدر ظهور امام خمینی و تعطیل فروشگاههای وسائل موسیقی، در کشور پیدا شده اند که سرشناس ترین آنها گروه مستان است که اگر چه رژیم اجرای کنسرت را برای آن در کشور ممنوع کرده است، اما کارهای این گروه با تصنیف های ضد ارتجاعی که دارد، چنان بر دل ایرانیان نشسته است که حتی دیده می شود که کودکان خردسال خانواده ها ترانه هایی از گروه را حفظ کرده و می خوانند. البته  این هنرمندان، ضد رژیم به مفهوم برانداز نیستند، اما به خاطر آن که هم به لحاظ فرهنگی از آنچه به عنوان مقررات و قانون و نیز به عنوان فرهنگ رسمی به جامعه تحمیل شده ناخرسند هستند، و هم  چون خواسته ها و حقشان، پیوسته با رفتار و سیاستهای رژیم مورد تهاجم قرار می گیرد و پایمال می شود، با رژیم  تضاد دارند و حتی در مواردی مثل تهاجم رژیم به جعفر پناهی و محکومیت سنگین و ظالمانه ای که برای او تعیین کرد، می شود دید که این تضاد تا چه اندازه برای رژیم تحمل ناپذیر و تا چه حد برای هنرمند می تواند گران تمام شود.

***************

صحنه هایی از فیلم جدایی نادر از سیمین

http://youtu.be/cwnRWu_eBVI

لیلا حاتمی در 12 سالگی در برنامه تلویزیونی

http://youtu.be/fjqRW8kxCB4

لیلا حاتمی در کنفرانس مطبوعاتی در حاشیه جشنواره برلن به زبان آلمانی و انگلیسی صحبت کرد. او زبان فرانسه را هم به خوبی حرف می زند.

http://youtu.be/dbaRN4cxgPo

22 خرداد 1390 – 12 ژوئن 2011

http://iradj-shokri.blogspot.com

 



منبع: پژواک ایران