PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ / Thursday 28th March 2024

اعتراض من به قلدرمنشی بود
ایرج شكری


کسی با اسم مستعار علی فرهنگ دوباره در مطلبی که این بار اختصاص به حمله بمن دارد آمده فرمول سازی و تئوری سازی بکند برای «آموزش به هواداران»، آموزش چی؟ آموزش  این که ایرج شکری اصلا در حدی نیست که بتواند مسائل را انتقاد بکند، آن چه او می کند تخریب است و مچ گیری است. تلاش او در این زمینه «عقده یی» نشان دادن من به «هواداران مقاومت» است. او در این تلاش به نامه سرگشاده من به هموطنان در مهر ماه 83  که در مورد ترک اعتراض آمیز شورای ملی مقاومت نوشته بودم استناد کرده است . آنچه من در آن نامه  از آن به عنوان ضربه عاطفی نام برده ام آن ضربه یی بود که با مواجه شدن با روش قلدرمنشانه از سوی کسانی که وعده داده بودند که می خواهیم «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم» و مورد احترام و محبت من بودند، اما سقف شکافتنشان را در قلدرمنشی  دیدم، دریافت کردم. شرح ماجراهایی که منجر به نوشته شدن آن نامه اعتراضی شد، طولانی می شود به طور مختصر این که، دلیل نوشتن آن نامه، اعتراض به اقدام خودسرانه نفرستادن بیانیه شورا در تابستان 83 برای اظهار نظر به من بود که واکنش خودسرانه و تلافی جویانه یی بود از سوی مسئولان سازمان مجاهدین در فرانسه از جمله خانم مریم رجوی، به نامه انتقادی 52 صفحه یی من از عملکرد مسعود رجوی. من بعد از مشاهده بیانیه شورا در سایت همبستگی با یکی دو تن از اعضای قدیمی و شورا تماس گرفتم و گفتم بیانیه برای اظهار نظر به من داده نشده است آیا آنها می دانند چرا آیا بحثی در مورد من بوده است( آنها در جریان آن نامه انتقادی بودند)، تعجب کردند و گفتند نه هیچ بحثی نبوده است. من با اطلاع از این امر در نامه احترام آمیزی به خانم رجوی ضمن اشاره به مطالب بیانیه و از جمله به خاطر مسکوت ماندن مساله «استراتژی» و ارتش آزادیبحش،بعد از رویداد اشغال عراق توسط آمریکا در بیانیه وتاکید بر این که به آن رای منفی یا ممتنع می دادم، به مساله عدم ارسال بیانیه  بمن پرداختم و تاکید کردم که اگر این کار آگاهانه صورت گرفته باشد، «پا گذاشتن در جای پای شاه و خمینی است» و «شما با زير پا گذاشتن ضوابط و بي نياز ديدن خودتان حتي از رعايت فرماليته براي خلاص كردن خودتان از حضور يك آدم منتقد در شورا، به كجا مي رويد؟» و یاد آورشدم که « ...البته همانطور كه در نامه 52 صفحه اي به  مسئول شورا هم تاكيد كرده ام براي من نفس عضو شورا بودن مطلقا داراي هيچ اهميتي نيست ولي وقتي عضو شورا هستم نمي توانم مسئوليت خودم را به خاطر حضور در شورا و رايي كه مي دهم ناديده بگيرم.»  و تاکید کردم که اگر این کار با اطلاع ایشان صورت گرفته باشد، من دیگر حرفی برای گفتن با کسی ندارم، «واکنش نشان خواهم داد». من از این جهت آن رفتار را پا گذاشتن جای پای شاه و خمینی می دانستم و می دانم که زیر پاگذاشتن ضوابط و آیینامه داخلی شورا بود و علاه بر آن با قید این که بیانیه «با اتفاق آراء» به تصویب رسیده است، هم به اعضای شورا دروغ گفته بودند هم به  به افکار عمومی برای این که رای من، آن یک رای که تایید کننده آن بیانیه نبود و- سابقه هم داشت که بیانیه یی رای ممتنع داده باشم-، در آن نبود. اگر بیانیه برای اظهار نظر به من داده می شد؛ و رای مخالف یا ممتنع من حساب می شد باید می نوشتند تایید شده «با اکثریت قریب به اتفاق آراء».  ضوابطی که خودشان تدوین کننده آن بودند را زیر پا گذاشته بودند و این مثل زیر پا گذاشتن قانون توسط دو رژیم شاه و خمینی بود و در همان نامه تاکید کردم که اگر شاه به قانون اساسی مشروطه و خمینی به قانون اساسی خودش وفادار بود، ساواک و داغ و درفش و آن همه مصیبت برای مردم پیش نمی آمد. اگر به من پاسخ داده می شد که مثلا اشتباه شده است و ارسال بیانیه به شما فراموش شده و بطور دوستانه از این بابت عذر خواهی می شد،من دعوایی نداشتم. اما پاسخ،اعلان جنگ از سوی خانم مریم رجوی بود که در جوابی پنج صفحه یی با امضای دبیر ارشد شورا و پر از آسمان ریسمان نامربوط و لحن پرخاشگرانه با هدف ارعاب من، همراه با سه راه حل بود که هیچ کدامش پذیرش خطا و ترمیم کننده آن اقدام مستبدانه نبود.  پاسخ به آن نامه 5 صفحه یی را در نامه یی 21 صفحه یی دادم و پیشنهاد من این بود که دبیرخانه شورا با انتشار اطلاعیه یی با پوزش خواهی (از مردم و اعضای شورا) به اطلاع همگان برساند که یک رای مخالف (یا ممتنع) به آن بیانیه داده شده بوده که اشتباها شمرده نشده است و اسم آن رای دهنده هم که من بودم ذکر شود که «مسئولیت» پاسخگویی در مورد رای خودش را داشته باشد و به عبارت دیگر ابهامی در مورد رای دیگران ایجاد نشود. همچنین خواسته بودم خانم رجوی هم به طور خصوصی وشفاهی از آن اقدام (بی اطلاع گذاشتن من از بیاینه) انتقاد از خود کند(چون در جواب نامه محترمانه من اعلان جنگ کرده بود). در ضمن در نامه تاکید کردم «اگر تصميم به جمع آوري راي براي  اخراج من گرفتيد فراموش نكنيد كه اين بار نبايد تقلب كنيد. همچنان كه عضويت من در شورا به اطلاع عموم رسيده، اخراج من هم بايد به اطلاع عموم برسد». این نامه را چهارم مهر ماه 83 تحویل دبیرخانه دادم و چون بیست روز گذشت و خبری نشد، آن نامه اعتراض را برای اطلاع به هموطنان نوشتم که در واقع نه اعتراض به اخراج( که هنوز هم نمی دانم در شورا مطرح و تایید شده بود یا نه) بلکه اعتراض به نحوه انتشار بیانیه سالگرد تآسیس شورا، در تابستان 83 بود - که تصویب شده « به به اتفاق آراء» هم زیر آن قید شده بود- و برای اعلام ترک اعتراض آمیز عضویت شورای ملی مقاومت بود. آن اعتراض، اعتراضی به قلدرمنشی دریده ای بود که هنوز به قدرت نرسیده هیج مرزی برای خودسری نمی شناخت. مساله مبارزه برای سرنگونی رژیم برای من به طور کلی و در اصل در دموکراسی و رعایت حقوق و حرمت شهروندان یعنی تضمین حقوق فرد در برابر حاکمیت، معنی پیدا می کند و قرار بود در این زمینه «سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»، این برای من غیر قابل باور و غیرقابل تحمل بود که کسانی هنوز به قدرت نرسیده، به جای پاسخ به انتقادی درونی، دست به اقدام خودسرانه حذف  فرد منتقد، که مورد پیش آمده، در حد حذف یک نماینده مجلس بود، بزنند. چطور می شد و می شود به این مساله بی تفاوت بود. آن اقدام خودسرانه برای من مثل این بود که همه آن حرفها و بحثها در مورد حق حاکمیت مردم و پلولاریسم کشک وپشم بوده است، اقدام خودسرانه از سوی کسانی که خودشان خمینی را «دزد اعتماد تودها» می نامیدند و این را بزرگترین خیانت خمینی می دانستند. شاید ده سال پیش بود که  در مقاله یی از آقای ملکی که خطابش به خاتمی بود که با جازدن های پی درپی ای که در برابر جناج رقیب در انجام وعدهایش به مردم  دیده می شد، خواندم که نوشته بود من از آن یک رای خودم نمی گذرم. در ماجرای انتخابات دو سال پیش هم دیدیم که چگونه میلیونها تن از مردم با شعار «رای من کو» به خیابانها ریختند و هم در داخل و همه در خارج با خیزش خود همه را حیرت زده کردند .من بر نادیده گرفته شدن «رای» خودم که به شکل دیگری صورت گرفته بود 5 سال پیش از آن فریادِ «رای من کو»، در برابر عناصر خودخواه مستبد و مزوّر، شوریدم. شباهتها اینجاست. چون من هم از جنس مردمم، نه از «مابهتران»ی که مردم را هیچ می شمارند و نه از جنس کسانی که مردم را «حقیر» یا «خس و خاشاک» می شمارند. این مختصر تنها توضیحی در مورد آن اعتراض بود که تئوری پرداز اساس نظریه پردازیش را بر آن قرار داده و نه پاسخی به آن تئوری پردازی و فرمول سازی.

26 اردیبهست 1389 – 16 مه 2011

http://iradj-shokri.blogspot.com

 

 



منبع: پژواک ایران