PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

بر ما چه رفته است؟(۲)
کورش گلنام


 بخش ۲
پناه بردن چند میلیون تن از مردم ایران به دیگر کشورها به ویژه کشورهای پیشرفته غرب، اگر هیچ بهره ای نداشت دست کم این سود را داشت که نشان داد ما ایرانی ها و اصولن همه مهاجران و پناهندگانی که به ویژه از کشورهای مسلمان به این کشورها هجوم آورده اند(به هر دلیل که بوده است و بحث این نوشته نیست)، چه از آفریقا باشند، چه از آسیا، چه عرب باشند چه ایرانی، چه ترک و چه تایلندی و فلیپینی، خواه بپذیرید و خواه نپذیرفته و دل گیر نیز بشوید، تا چه اندازه از فرهنگ و تمدن پیشرفته امروز جهان به دور هستند. چون بحث ما در باره ایران و ایرانی است، تنهابه آن می پردازم.
 
  مهاجرت و پناه جویی تاریخی، آئینه ای در برابر ما
همه به خوبی آگاه هستیم که برای نخستین بار است که چنین شماری از ایرانیان مجبور به ترک خانه وکاشانه خود شده و در سراسر جهان و در بیشترین میزان در کشورهای پیشرفته غربی، پراکنده شده اند. اگر از درد غربت و دوری از ریشه های خود، ناآشنایی با زبان، فرهنگ و جامعه تازه(البته نه برای همه   که برای برای بیشترین بخش این ایرانیان) بگذریم و اگر وارد بحث چگونگی قشر بندی های اجتماعی این پناهندگان ومهاجرین (که خود نکته های در خور توجهی دارد و دیگر تنها ویژه دانشجویان، مبارزان سیاسی و یا دیگر روشنفکران که در دوران پهلوی بیشتر ایرانیان بیرون از مرزها را در بر می گرفته اند آن هم در میزانی بسیار کم و غیر قابل برابری با میلیون ها ایرانی که امروز در این کشورها به سر می برند ) نشویم، این امر بهترین مجالی بود برای این که ایرانیان در بیرون از مرزهای میهن خود بتوانند خود را در آئینه برابری با مردمان پیشرفته و پرورش یافته در دنیای دموکرات و آزاد غرب، در بوته آزمایش، ارزیابی و سنجش نهاده، با زیر وبم ها، کم وکاست ها و یا ویژگی های مثبت فرهنگی خود به شکلی جدی آشنا و روبرو شده و شاید برای نخستین بار در این زمینه بیاندیشند. جنبه مثبت را اجازه دهید به کناری بگذاریم چون سخن زیادی برای گفتن ندارد زیرا جامعه خرافه زده ایران با سیستم های خودکامه و ضد آزادی در درازای قرن ها، مجالی برای پرورش درست جنبه های مثبت نگذاشته است و پندار نیک، گفتار نیک ورفتار نیک که می توانست ریشه اندیشه وراه وروش ایرانیان باشد، در یک برآورد کلی، در جامعه ایرانی بیشتر شکل افسانه داشته است و امروز و درسایه حکومت الهی، حتا دیگر کمتر اثر ونامی نیز ازآن پا بر جااست(این برآوردی کلی است و وجود انسان های شرافتمند ودرستکار ایرانی را نه در گذشته ونه امروز، نفی نمی کند زیرا نخبگان و فرهیختگانی حتا کسانی در میان مردم عادی نیز بوده وهنوز نیز هستند که در آن منجلاب، همه زندگی خود را با راستی و درستی به سر برده و کسانی از آن ها به هر شکل وتا آنجا که توانسته اند و می شده است به مردم خدمت کرده اند.)   ولی در زمینه کمبودها، جنبه های منفی و نادرست فرهنگی چون شوربختانه دستان پری داریم، ناگزیر می بایست به آنها پرداخت با این افزوده که همه این کوشش( اگر توانایی داشته و درخور باشد) بیشتر برای یاری رسانی به جوانان نازنین و رنج کشیده میهن است که در راه سازندگی و به سازی ایران آینده، به این مورد ها توجه زیادی نموده، هشیارتر و با درایت بسیار بیشتر از ما نسل های گذشته کار و کوشش کنند.
 
فرهنگ ایرانی، چرا نمی گوئیم ویا .. .
چرا در باره فرهنگ وپیشینه نادرست فرهنگی خود، ناآشنایی با آزادی ودموکراسی به مفهوم حقیقی آن، نا بردباری و نپذیرفتن دگر اندیش و دگر باش( به بهانه های گوناگون) دست کم به نام یک "انسان"، نمی گوئیم و یا اگر می گوئیم بسیار اندک می گوئیم؟ چرا از فرهنگ دروغ گویی و دروغ سازی، بد گویی، بد نمایی و بد سازی از دیگران و یا آنچه در میان مردم "پچ پچ کردن" و "گفت و گوهای درگوشی" نامیده می شود، از دو رویی وچند چهرگی در بیشتر رفتارهایمان چه در کار وکاسبی، چه در دیگر رابطه های اجتماعی، چه در خانه و چه در جامعه نمی گوئیم و یا اگر می گوئیم کم وبی جان می گوئیم؟ چرا از این چاپلوسی ها و نان به نرخ روز خوردن ها، از این دولا وراست شدن هاو خاک پا شدن ها و دست بوسی های حقیقتن زشت و گریه آور دربرابر هر نو رسیده خودکامه ای که جامه قدرت بر تن می نماید که ریشه در جان جامعه وفرهنگ ما دارد، نمی گوئیم و یا اگر می گوئیم کم می گوئیم؟ چرا از هدر دادن زمان با ارزش خود با لودگی ها ومسخره بازی ها و دست انداختن دیگران و آن را با شوخی، طنز و طنازی، نرمی و خوش مرامی یکی دانستن ها نمی گوئیم؟ چرا از باور به خرافه های گوناگون دینی ـ مذهبی گرفته تا دیگر خرافه های اجتماعی، از تهمت به دیگران بی داشتن سند و مدرک، بی نشان دادن   کمترین احساس مسئولیت در این زمینه که با آبرو و ارزش انسانی دیگران بازی می کنیم، نمی گوئیم و یا اگر می گوئیم کم و بی جان می گوئیم و تنها دیگران را "متهم" می دانیم نه خود را؟ چرا از ساختن جوک ها وشوخی های گاه بسیار زشت در باره قوم های گوناگون ایرانی و لودگی های مشمئز کننده در این باره، بی اندیشه به ریشه ها و نتیجه این رفتاری که ذره، ذره ریشه یک پارچگی و نزدیکی بین گروهاو قوم های گوناگون ایرانی را چون سوهان سائیده واز بین برده و زمینه تنشهای اجتماعی بزرگی را می تواند پدید آورد، نمی گوئیم و یا اگر می گوییم، بسیار کم وبی جان می گوئیم؟ چرا از   خود خواهی ها، چشم هم چشمی ها، خود بزرگ بینی ها، خود نمایی ها و... ده ها درد وبدبختی و گرفتاری اجتماعی خود نمی گوئیم و یا اگر می گوئیم بسیار کم می گوئیم ؟
 
در دیگر سرزمین ها
در   میان مردمان دیگر سرزمین ها نیز می توان نکته های منفی و نامناسب یافت ولی نه به شکلی که به مشخصه ویژه آنها تبدیل شده و بیشترین بخش مردم به آن گرفتار باشند. آنگونه که همه خبر داریم بد وخوب در همه جا هست، سنجش ولی میزان سنگینی این دو در کفه ترازوی ارزیابی های اجتماعی است. در جامعه سوئد کمترین میزان دروغ گویی وجود دارد. مردم بسیار بردبار و مودب هستند. ناسزا گویی به شکل شرم آوری که در جامعه ما رواج دارد، تقریبن وجود ندارد(ناسزاهای جنسی به خانواده و بستگان دیگران وجود ندارد و اگر هم باشد بسیار اندک و ویژه جوانانی دردسر آفرین و اندک است و بیشتر مردم حتا آن را درک نمی کنند!) . کسی به کسی تهمت نمی زند چون می داند سرو کارش با قانون خواهد افتاد. این جامعه نه ادعای مذهبی والهی بودن دارد و نه از فرهنگ ۲۵۰۰ ساله خود می گوید . آرام، بردبار، پر کار با نظم و برنامه، قانون مند و با تکیه به پیشرفته ترین روش های روانشناسی اجتماعی و آموزش وپرورش و احترام فراوان به انسان با هر گونه خواست و سلیقه وروش و منش، در برابری با دیگران، یکی از پیشرفته ترین جامعه های بشری کنونی را بدون نفت و در سرزمینی دور وپرت افتاده و نزدیک به قطب شمال با تاریکی و زمستانی بسیار دراز مدت که در بیشترین بخش این سرزمین اجازه کشاورزی را نمی دهد، ساخته است. در صنعت وتکنیک به حق سرآمد است. در بررسی وبرنامه ریزی، دانش پژوهی، دانش پروری، هنر پروری(با امکان هایی فراوان برای هر گونه استعداد ونبوغ و در هر زمینه ای) بی بزرگ نمایی از بهترین ها است. در دانش پزشکی، بهداشت وپاکیزگی، سیستم راه سازی و اداره راه وترابری، بیمه های اجتماهی، کارکرد پلیس(در این کشور مردم کمترین هراسی از پلیس ندارند. در حقیقت این پلیس ها هستند که می بایست از مردم هراس داشته باشند که مبادا در چشم آنها کار خود را درست انجام نداده، یا پا را از مرزهای قانونی فراتر نهاده، اهانتی به کسی کرده ، آزادی وحق قانونی کسی را پایمال نموده باشند زیرا بی هیچ گمانی   گرفتار چنگال قانون خواهند شد. پلیس ها بسیار با سواد، آموزش دیده و مودب هستند) بسیار پیشرفته است. این کشور کم جمعیت در رشته های ورزشی گوناگون ورزیده، در ورزش های زمستانی از بهترین ها، در شنا، دو میدانی، هند بال، فوتبال و.... چندین رشته دیگر ورزشی از نام آوران است. زنان در همه زمینه ها با آزادی ای که حتا در خیال زنان گرفتار هم میهن ما نیز نمی گنجد در جامعه و ساز وکار آن کوشا و اثر بخشند ولی هنوز نیز هم چنان برای برابری بازهم بیشتر با مردان با برخورداری از بیشترین میزان آزادی، مبارزه کرده و دست بر دار نیستند. این مردم با این همه پیشرفت در زمینه های گوناگون که در زمانی کوتاه نیز به دست آمده است(۱) و با این ویژگی های افتخارآمیز حتا یک دهم ما ایرانی های پس افتاده از پیشرفت و تمدن جهان کنونی، ادعا ندارندو اگر ادعا هم داشته باشند شایسته آن هستند! در اینجا پوشش و شکل ظاهر در کار وزندگی کمترین اثر را دارد. به اندیشه و مغز آدم ها کار دارند و احترام می گذارند. کار در هیچ زمینه ای حتا در پائیترین مرتبه عار وننگ نیست. کار هر کس در اجتماع ارزش ویژه خود را داشته و می توان گفت حتا رفتگر ها و شیشه پا کن ها نیز آموزش دیده، در کار خود   بسیار ورزیده و دارای ارزش واحترام اجتماعی هستند. چه بسیار رئیس های امروز   که در گذشته در دوره ای حتا چنین کارهایی به هر رو سطح پائینی را انجام داده و بسیار با غرور نیز از آن یاد می کنند. استاد دانشگاه با مرتبه و دانش حقیقتن بالا به راحتی می تواند با پوششی ساده به دانشگاه رفته و کسی کمترین اهمیتی به لباس او نمی دهد و ..بسیاری مورد های ریز ودرشت دیگر.   جامعه با کاردانی وکارشناسی، با برنامه ریزی های دقیق، شناخت از توانایی ها و امکان ها، با کار وکوشش سر سختانه اداره شده و پیشرفت ها با گام هایی استوار و پر شتاب با پی گیری وموشکافی دنبال شده و توانسته است این مردم را چنین توانا بنماید. نه اینکه ادعا شود که این جامعه   ساختی کاملن آرمانی، بی کمبود وایراد داشته و هیچ نادرستی و آلودگی در آن نیست، نه، چنین چیزی نیست زیرا شما اگر بهشت را نیز برای انسان بسازید باز هم هستند کسانی که بیشتر دوست دارند در حهنم، در هیجان و با آزار دیگران و خرابکاری در نظم اجتماعی زندگی کنند و این چیزی نیست چز پیچیدگی شگفت انگیز "انسان" که گمراه کننده ترین تعریف و توصیفش این است که "انسان حیوانی است، دارای درک و شعور و توانابه سخن گویی"! چنین تعریفی از انسان که پیچیده ترین موجود جهان است، بسیار ابتدایی، سطحی و ناکافی است. این انسان گاه برای رهایی یک گربه که در سوراخی گرفتار آمده و یادر   چاهی فرو افتاده است، نیروی نجات فرستاده و گاه ساعت ها وقت و هزینه می گذارد. رهایی این گربه با هلهله و شور وشادی رویرو می شود، ولی همین انسان به سادگی سرکشیدن لیوانی آب، می تواند انسان ها را دسته دسته با سنگدلی هراس آوری یه کشتن داده، نابود کند و خم به ابرو نیاورد(مثلن در جنگ ها و خونریزی های وحشیانه). این انسان گاه در مرگ پرنده ای اشک می ریزد ولی گاه هم جنسان خود را به بدترین و رذیلانه ترین شیوه شکنجه می کند و در سنگدلی شگفتی می افریند(نمونه های فراوان در همین رژیم مقدس الهی ساخته دست خمینی و یاران او)؛ حتا می تواند انسان هارا کشته و از گوشت آنها بخورد(قاتلی در روسیه چندین سال کارش کشتن انسان ها و خوردن بخشی از گوشت آنها بود. او پنجاه و اندی انسان را به قتل رسانده و چنین کرد) و ...فراوان نمونه های شگفت انگیز دیگر که از بحث ما به دور است.
 
بزه کاری، انگیزه ها
به هر رو در سوئد نیز بزه کاری و خلاف کاری هست و امروز بدتر از گذشته ها است و من به روشنی و بی هراس از هر کسی بیان می دارم که یکی از انگیزه های بزرگ نابسامانی هایی که امروز سوئد با آن دست به گریبان شده است، پذیرش بیش از اندازه مهاجر و پناهنده به ویژه از کشورهای مسلمان است که در بیشترین بخش خود (توجه بفرمایید که سخن بر سر ارزیابی ای کلی است و همه را در بر نمی گیرد)به جای سپاس گزاری از پذیرش و پذیرایی در این سرزمین، که در کمتر کشوری و تنها شاید در دیگر کشورهای اسکاندیناوی نمونه اش یافت شود، در راه خرابکاری و نیرنگ بازی، فریب ارگان های دولتی برای دریافت پول و امکان های دیگر   از هیچ ناسپاسی فرو گذار نبوده و آسیب های سختی به اجتماع زده اند. ده ها گونه انجام کارهای سیاه و خلاف برای فرار از پرداخت مالیات، سوء استفاده از قانون های انسانی سوئد، دزدی وتشکیل باندهای مافیایی و باج گیر(از آن میان   گروه های مافیایی ایرانی که چندی پیش نام ۲ گروه از آن ها در افشای ۷ باند مافیایی در جنوب سوئد وسیله روزنامه اخبار روز سوئد افشا شد. در میان این ۷ باند مافیایی تنها یک گروه کوچک سوئدی وجود داشت و بقیه همگی از دیگر ملیت ها بودند)   و... چه باید گفت؟ زمانی که آزادی نیست و زور وقلدری بر ما حاکم است فریاد ما به آسمان است ولی هنگامی که آزادی را در کشوری پیشرفته به دست آورده و شخصیت انسانی ما مورد احترام قرار می گیرد، یشترین نقش ما سوء استفاده از آزادی ها است حتا گاه با انگیزه هایی بسیار شگفت آور. "کمبودها"ی ما که گاه به"عقده هایی پنهان" و "ناشناخته" تبدیل شده اند، ما را واداربه خرابکاری در سیستم قانون مند وپیشرفته اجتماعی کشور میزبان و ضدیت با آن می کند! بیشتر به دنبال راه های خلاف بوده و آن را "زرنگی" نام نهاده و با آب وتاب نیز برای دیگران بیان نموده و از آن ها می خواهیم که چون ما کنند! بهانه می آوریم که عقب افتادگی ما نتیجه غارت سرمایه های ما(روشن است که همه نیز نفت را می گوییم)وسیله همین کشورها(مثلن سوئد) بوده است!؟
  اگر از خواندن این سخنان، که از دید من حقیقت است، خشمگین شده و ناسزا نیز بدهید، چیزی جابجا نمی شود. حقیقت   همین هست که می بینیم! " جمهوری اسلامی " پدیده ای شکل یافته در بیرون از مرزهای ایران نبوده است که به ما تحمیل شده باشد . جامعه خرافه زده، کم سواد   وکم دانش ما با کمبودهای فرهنگی فراوان که پیش از این به بخشی از آن ها اشاره رفت، وضع کنونی را در ایران پدید آورده است و   حقیقتن دیگر بس است! جوانان گرامی هم میهن! می بایست زیر بنای جامعه خود را دگرگون کنیم. این کار نیز یک شبه انجام نمی پذیرد. برای این کار دگرگونی را می بایست نخست در خود پذیرفت. باید چشم حقیقت بین داشته باشیم تا پیشرفت کنیم. ما نسل های گذشته شما، تا آن اندازه از حقیقت زندگی و آنچه در"زیر پوست شب" در میهنمان می گذشت بی خبر بودیم که مشتی نادان دروغ پرداز ونیرنگ باز توانستند به سادگی سرزمین و مردم ما را چنین و بسیار بیش از گذشته، گرفتار درد ورنج و زبونی و ذلت و ناداری و بیچارگی نموده و سرمایه های سرزمین ما را در نهایت بی مسئولیتی و نادانی، برای حقیقتن هیچ وپوچ بباد بدهند! در قرن بیست ویکم، دوران پیشرفت های شگفت انگیز در زمینه دانش وتکنیک و صنعت آیا می توان زبونی وحقارت وپست رفتی   برای ایرانیان، با آن سابقه تاریخی ـ فرهنگی هزاران ساله مورد ادعا، بالاتر از این یافت که چنین فرمانروایانی داشته باشند! حاکمیت ملایان یک مجموعه مضحکی است که رفتار و سخنان گهر بار آنان برای نسل های آینده ایران نقش "جوک"   را خواهد داشت. آیندگان آنچه را که در یکی از دردناک ترین دوران های تاریخ ایران که ایرانی خود بر ایرانی روا داشت و او را به چنین سرنوشت شوم پر از خیانت، جنایت، سنگدلی، آدم کشی وآدم خواری گرفتار نمود، به عنوان "شرمساری و خواری" به میان خواهد آورد. آیندگان در همآن حال که به این "جوک ها" و "شوخی های دردناک تاریخی " خواهند خندید، در ارزیابی نهایی و کلی خود از ما نیزبه سردی و به عنوان نسل های گذشته ای که "خرافه پرست"، "ترسو"،"پر مدعا ولی کم مایه "، "سست و تسلیم شونده به خفت وخواری از سوی مشتی ملای نادان" و... بوده اند، نام خواهند برد. گفته شد"در ارزیابی نهایی وکلی" زیرا بودند مردان و زنان دلاوری که با همه هول و هراسی که ناسپاسی، رذالت و سنگدلی که ملایان در ایران ایجاد نمودند، در برابر زور وستم وقلدری آنان، هر یک به راه و روش خود،   ایستادند و جان شیرین بر سر آرمان خود نهاده و تسلیم نشدند که یاد و کارشان ماندگار خواهد بود.
 
دین، مذهب و باور مردم محترم است
دین ومذهب وباور مردم شخصی است و در این چهار چوب محترم است ولی بحث بر سر نارسایی های فرهنگی و چگونگی آن است.
سرنوشت امروز ادعاهای دهان پر کن ما در باره سابقه فرهنگی خود و سرزمین بزرگ و تاریخی ایران هم اینک در برابر چشمان همگان است! فرهنگی که پس از یورش عرب ها و پذیرش اسلام، بیشترین بخش منفی اش دست پخت و ساخته وپرداخته اندیشه ها و باورهای بی در و پیکر، ساختگی و بی ریشه و دروغین ملایان است که هیچ مبنای ثابت شده تاریخی و علمی نداشته و آنها توانسته اند با نیرنگ بازی و سرگرم نگاه داشتن مردم به "بهشت وجهنم" ، "جهاد" البته در راه اسلامی که آنها می گویند، "شربت شهادت" نه برای خود که برای مردم ساده دل خوش باور، "امر به معروف و نهی از منکر"(و به این بهانه و با تکیه بر"شریعت مذهبی" دست ساخت خود، قتل وآدمکشی و دخالت شرم آور در همه شئون زندگی مردم)، "شب اول قبر"،   "روزه ودعا و شیون وزاری و خواری"،"حسن و حسین"، "علی اصغر و علی اکبر" و ... آن داستان های خیالی دیگر که ساخته اند، مردم را چنین بیچاره نمایند! قرن ها با دروغ سازی ها، "امام زاده" ساختن ها کاسبی کرده و مردم گرفتار خوش باور را وادار به " وقف" دارایی های خود برای این و آن امامزاده کرده و در حقیقت خود بالا کشیده و سر مردم را شیره مالیده اندو دست بردار هم نیستند! مذهب معرفی شده از سوی آنها سراسر آلوده به خرافه و چون جعبه شعبده بازانی است که هر چیزی را می توان از درون آن بیرون کشید. دین و مذهب ساخته شده و دروغین ملایانی که بی داشتن هیچ پایه علمی و تنها با با تکیه بر زور وقلدری که بنیان همیشگی اش تحریک احساسات دینی ـ مذهبی مردمان ساده دل و خوش باور و تبدیل آن به اسلحه ای ویرانگر در برابر هر گونه خود آگاهی، خرد، پیشرفت و تمدن است، ایران را به این سرنوشت شوم کشانده است.   همه این نیرنگ بازی های ملایان برای پیش برد هدف های سود جویانه و ماندگاری کسب وکار ومفت خوری تاریخی خود است! از همه بدتر، اینک که ایران را به ویرانی کشیده اند، این ادعا را نیزدارند که پاسخ همه گرفتاری های بشر را برای هر زمان و در هر مکانی نیز در جیب گشاد خود داشته و اکنون می خواهند جهان را نیز رهبری کنند!
 
امیدواری وتوانایی انسان
با ابن همه نباید نا امید بود. توانایی انسان بیش از آن است که می پنداریم. هیچ سختی و گرفتاری نیست که راه گشایشی نداشته باشد. حتا همین حزب اللهی ها نیز اگر اندکی وجدان داشته باشند، با روشنگری توانایی دگرگونی دارند و مگر بسیاری از آنها که چنین بودند به این رژیم پشت نکرده اند؟ آنان نیز به گونه ای قربانیان رژیم ملایان هستند. قربانیانی که ملایان نیرنگ باز با بهره وری از باورهای مذهبی، سادگی و بی تجربگی ویا کم تجربگی آنها، توانسته اند بخشی از آنان را چنان شستشوی مغزی دهند و چنان کینه و نفرتی در قلب آنها نسبت به دگر اندیشان و مخالفان خود به وجود آورند که آنها را حتا به آدم کشی واداشته و دستان آنان را به خون خواهران و برادران خود آلوده ساخته اند. مشتی نادان و خودخواه با شیادی و نیرنگ ودروغ وزیاده گویی وخیال بافی های کودکانه، مردم ایران را هر روز یک گام بیشتربسوی نابودی پیش برده و اینک بدنامی و خطر از همه سو ایران و ایرانی را در بر گرفته است. بارها گفته و هشدار داده شده که فرمانروایان اسلامی که به قدرت باد آورده رسیده اند، خود در کاخ ها و در میان انبوه نگاهبانان نشسته و جوانان ساده دل و باور مند را چه در ایران، چه در عراق، افغانستان، لبنان و.. بنام خدا و در راه خدا با وعده بهشت ساختگی به گوشت دم توپ خود تبدیل نموده و آنها را به کشتن و کشته شدن وامی دارند. ولی روزگار چنان که آنها خیال می کردند، به سود آنان پیش نرفته و آتش افروزی ها چنان که آنها می خواستند، نتیجه نداد! اکنون خود چنان در بن بست "خود ساخته" گرفتار آمده، چنان در جهان مورد نفرت هستند که جز مشتی فریب خورده   "حزب اللهی" در اینجا و آنجا که در کار آشوب، آدمکشی و نفرت پراکنی هستند، کسی دندان خیری بر آنها نمی نهد.   ملایان سردرگم، وامانده و در جهان تنها مانده و به گوشه ای رانده شده اند و دیگر یارویاوری نداشته و نخواهند داشت. از دید نگارنده به دست خود ملایان، زمینه ها برای یک دگرگونی تاریخی و زدودن وپالایش نادرستی های فرهنگی که مایه ی گرفتاری های فراوان ما شده است، در ایران فراهم شده است. به راستی بر ما چه رفته است که دست به کاری کارساز نمی زنیم؟
دنباله دارد  
 
 
پا نویس:
 
۱ ـ از سال ۱٨۲۱ میلادی تا سال ۱۹٣۰ میلادی(یعنی تا ۷٨ سال پیش)روی هم رفته ٣و۱ میلیون سوئدی به آمریکا(بیش از ۱ میلیون تن) و دیگر کشورها از آن میان استرالیا، نیوزیلند، آمریکای جنوبی وکانادا مهاجرت کردند.در دهه ها پس از آن وبا پیشرفت های شتابان سوئد،   از آن گروه بزرگ مهاجر تنها نزدیک به ۲۰۰ هزار تن به سوئد بازگشتند و بقیه برای همیشه در ان کشورها(بیشترین بخش در آمریکا) ماندگار شدند. از انگیزه های مهم این سیل مهاجرت به ویژه به آمریکا می توان از فشار زیاد کلیسا ها به مردم و قوانین دست وپا گیر آن ها ، نابسامانی های اجتماعی، فقر وبی چیزی مردم به ویژه کشاورزان و روستائیان و کشش وجاذبه فراوان آمریکا می توان نام برد. درآن هنگام امریکایی ها برای توسعه کشور خود و جذب نیروی کار در زمینه های گوناگون برنامی ریزی کرده از آن میان به کشاورزان مهاجر، مجانن زمین می دادند. 
 



منبع: پژواک ایران