PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 29th March 2024

تشریفات محمد رضا شاهی و تشریفات ولایی و حزب اللهی و سبزاللهی
ایرج شكری


در زمان شاه سالها در شروع هر فیلمی در سینما، پخش سلام شاهنشاهی که جای سرود ملی را قرار داشت، همراه با نشان دادن «تمثال مبارک همایونی» بر پرده سینما همراه بود. البته در سالن تاریک سینما خیلی ها دیر پا می شدند و قبل از پایان سلام شاهنشاهی می نشستند. در سالهای آخر رژیم شاه دیگر این کار مسخره کنار گذاشته شده بود و سلام شاهنشاهی برای شروع هر فیلمی پخش نمی شد. دقیقا اطلاع ندارم که از چه وقت این تغییر شروع شد شاید دو سه سالی قبلی از سرنگونی شاه بود، شایدهم پیش تر و بعد از جشنهای دوهزار و پانصمدمین سالگرد شاهنشاهی در سال 50 این تصمیم گرفته شده بود و احتمالا با معیارهای خودشان دریافته بودند که پخش سلام شاهنشاهی که در جشنهای دو هزارو پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران، بیش از 60 بار در مراسم استقبال رسمی از میهمانان، برای سران کشورها که در میان آنها از امپراطور اتیوپی هیاسلاسی، و پرنس فیلپ شوهر ملکه انگلیس و دخترش گرفته تا نیکلای پادگورنی صدر هیات رئیسه اتحاد جماهیری شوروی و مارشال تیو رئیس جمهوری  یوگسلاوی و چندین رئیس جمهور و نخست وزیر نواخته شده بود، نباید این قدر بی مقدار باشد که برای شروع هر فیلمی که محتوا و موضوع آن هم می توانست فیلمهای پلیسی و یا فیلمفارسی هایی با رقص ها و بزن بزن های کافه یی باشد و در چند صد سینمای کشور هر روز در چند سانس نمایش داده می شد نواخته شود. عکس «اعلیحضرت» هم من یادم هست که در دوره دبستان در تمام کلاسها بالا «تخته سیاه» نصب شده بود. در ادراه های دولتی در تمام اتاقها بود. اخبار رادیو با خبرهای مربوط  پیامها یا جابه جایی شاه و خاندان  سلطنتی شروع می شد. خواهران و برداران شاه هرکدام یکی دو مسئولیت تحت عنوان «ریاست عالیه» داشتند. مثلا ریاست عالیه سازمان حفاظت محیط زیست، ریاست عالیه کمیته ملی المپیک، ریاست عالیه جمعیت شیروخورشید سرخ ، ریاست عالیه...

انقلاب شد و شاه سرنگون شد و خمینی سوار موج انقلاب و جهل تودها، جای «شاهنشاه» متوهم و خود بزرگ بینی که با کودتای آمریکایی به قدرت نشسته بود، اما خود را میراث دار کوروش می دانست، گرفت، البته با جهت گیری بشدت ارتجاعی و ضد ایرانی. او به عنوان نایب امام زمان و ادامه دهنده رسالت رسول الله جمهوری اسلامی را به مردم حقنه کرد و خودش شد ولی فقیه که مستقما به خدا وصل بود. حالا عکسهای امام بود که از در و دیوار می بارید. جای شعار «جاویدشاه» را، چند شعار در ستایش رهبر ساخته شد: «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی»،«حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» و«ما همه سرباز توایم خمینی ، گوش به فرمان توایم خمینی». جای کف زدنهایی که وقتی اسم اعلیحضرت در جایی توسط سخنرانی برده می شد، حضار به طور خودکار به تکلیف آن را به جا می آوردند، تکبیر و صلوات گرفت و مقام جایگاه امام چنان بالا بود که امت همیشه در صحنه که به شیوه مسلمانی خود وقتی اسم پیامبر می آمد صلواتی می فرستادند، برای وقتی اسم امام برده می شد سه بار صلوات می فرستادند.  یک فرق چشمگیری که در تشریفات، در سلطنت فقیه با سلطنت محمد رضا شاه وجود دارد این است که در زمان شاه اگر در جمع و مراسمی قرار بود حاضران بنشینند، آنها هم مثل خود شاه روی صندلی می نشستند و در چنین مراسمی اگر شاه پشت تریبونی سخنرانی می کرد او ابستاده بود و بقیه نشسته به سخنان او گوش می داند. اما در رژیم آخوندی و در سلطنت فقیه، خمینی روی صندلی می نشست و دیدار کنندگان روی زمین و همین روش در حال حاضر در دربار خلافت خامنه ای هم جریان دارد. من خوب یادم هست که در آن اوائل روی کار آمدن خمینی شاید به مناسبت سال نو یا اولین سالگرد انقلاب بود که سفیران کشورهای خارجی را برای تبریک به دیدار خمینی برده بودند، سفیران را  روی زمین نشانده بودند آن بیچاره ها که بیشترشان زانو نشستن برایشان دشوار بود و شاید، روی زانو نشسته بودند و آن روده دارازی مهمل خمینی را به نظر خودش « یک کلمه» بود، در آن شرایط تشریفاتی دشوار تحمل کردند و سفیر یوگسلاوی که آدم بلند قامت و قوی هیکلی بود گمانم بیشتر از دیگران متحمل درد شد و گاه وزن بدن خود را از سمتی به سمت دیگر متمایل می کرد و احتمالا بیشتر سفیران حاظر در آن ملاقات جهنمی، در پایان با پاهای خواب رفته زیرفشار بدن، محل را ترک کردند. فیلم خبری این دیدار از تلویزن پخش شد و من هم در پخش تلویزیونی تصاویر آن را دیدم. چند ماه پیش بود که گروهی از فرماندهان نیروی دریایی را به دیدار خامنه ای برده بودند، خودش روی صندلی نشسته بود آنها روی زمین. گمانم آخوندها فقط بین خودشان که باشند روی زمین می نشینند و اگر غیر آخوندی به دیدارشان رفته باشد باید ماتحت مبارکشان نه روی زمین بلکه در جایی که در محاذات و در سطحی  عمود بر صورت یا  سینه کسانی که به دست بوسشان رفته اند قرار بگیرد!
 

قبل از انقلاب پخش خبر یا برنامه تلویزیونی  با سلام گوینده به شنوندگان و بینندگان شروع می شد و نه با بسم الله رحمن الرحیم، اما با نشستن خمینی پلید به اریکه قدرت و «اسلامی شدن» حکومت، همه چیز باید با فرهنگ و ادبیات و رفتار مهمل آخوندهای مرتجع ضد ایرانی منطبق می شد و از آن تبعیت می کرد. از آغاز غیر از قطب زاده که نماینده و سرپرست رادیو تلویزیون شد، کسانی هم به عنوان ناظر بر پخش اخبار و رابطِ دفتر خمینی در آنجا مستقر شدند. آن اوائل سردبیران خبر رادیو و تلویزیون به توجّه جوّ و شرایطی که به وجود آمده بود، برای شروع برنامه خبر، یک «بنام خدا» برای شروع بکار گرفته بودند و در مورد بکار بردن بسم الله الرحمن الرحیم، ایستادگی شد. دقیقا یادم نیست که این دوره چقدر طول کشید، اما بعد از این که گماشتگان خمینی با تکیه بر دستورات خمینی این امر را به خبر تحمیل کردند، روزی یکی از گویندگان(مرد) - که بعد اخراج شد ولی اسمش را نمی برم مبادا که اگر در ایران باشد و رژیم درنده دوباره بامبولی برای او بپا کند- یک بسم الله الرحمن الرحیم غرّا و محکم همان گونه که در مورد اعلام خبر رویدادی مهم یا پیام مهمی از « حضرت امام» در آغاز خبر و پشت سر این بسم الله الرحمن الرحیم  باید می آمد گفته بود، اما بعداز آن بسم الله... محکم وغرّا، یکباره آهنگ کلامش را خیلی پایین آورده بود و با حالت بسیار آرام و عادی با سلامی شروع به خواندن خبرهای روز کرده بود. روشن است که این کار به آن برنامه خبر، حالت  خیلی خنده داری داده بود که توجه هرکسی را هم که شنیده بود جلب کرده بود و مسخرگی آن بسم الله الرحمن رحیم آغاز خبر سوال برانگیز شده بود. او این کار را بخاطر نشان دادن مسخرگی بسم الله الرحمن رحیم در آغاز اخبار و غیر لازم بودن آن و نشان دادن مخالفت خودش با آن کرده بود. به هرحال او به خاطر همین کارش با مهری که آن روزها به همه می زدند مهر «طاغوتی»  خورد و «پاکسازی » شد.

حالا این آقاین شورای هماهنگی راه سبز امید که هویتشان را مثل «شورای انقلاب» حضرت امام کسی نمیداند  اطلاعیه های خود را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می کنند. این عالیجنابان که قبلا از روی تظاهرات 17 مارس پریده بودند که مورد انتقاداتی از سوی اپوزیسیون لائیک واقع شد.(از آن جمله اطلاعیه سازمان کارگران انقلابی ایران- راه کارگر بود)، اطلاعیه یی داده اند برای حمایت از راه پیمایی ها و تجمعات روز 17 اسفند، برابر 8 مارس با هدف تبدیل این حرکتها برای آزادی دو «بانوی بزگ سبز» حاجیه خانم کروبی و «دکتر زهرا رهنورد». اولا  اگر نیک بنگری و اطلاعیه شماره 4 مربوط به راه پیمایی ده اسفند را کنار این یکی بگذاری، این اطلاعیه هم  یک خط کشی فرصت طلبانه و تنگ نظرانه اعلامیه دهندگان و حفظ همان مرز «خودی و غیر خودی» است، با این معنی که می خواهند، حضور باهویت «غیر خودیها»ی لائیک را هم در شال سبز اسلامی و سیدی بپوشانند و از آن به نفع مکتب وتملایلات تئوکراتیک و حکومت اسلامی که این جماعت خمینیست از آن دست بردار نیستند، استفاده کنند. سی دو سال پیش، آن غیر آخوندها و«کلاهی» ها یی که همراه حضرت امام با یک جمبوجت دربست، به ایران تشریف فرما شدند، در بینش و منش و کنش نه تنها هیچ تفاویی با آخوندهای مرتجع نداشتند، بلکه تلاش می کردند برای عملی و پیاده شدن خواست ارتجاعی خمینی و آخوند ها، با ساختن ملغمه یی از تاریخ و رویدادهای معاصر و تحریف حقایق و آمیختن آنها با قرآن و نهج البلاغه، معجون متعفن تولید شده با فرهنگ و دستور العمل «حوزوی » را کمی رقیق و بوی گند آن را به ادویه فرهنگ و تاریخ ایران کمتر کنند و مثلا از مثنوی مولوی مدد بگیرند تا بتوانند آن را روی میز بگذارند. یکی از اینها که بعدا رئیس جمهور شد می گفت ایرانیّت بدون اسلامیت معنا ندارد و این البته بیان مهملی بود که خلاف واقعیت تاریخ نزدیک به سه هزارساله ایران بود. عالیجنابان نیمه قبل از اسلام ایران دوران جهالت می نامیدند و به کلی از آن متنفر بودند و گویی این ملت اصلا بود ونبودش را به دین اسلام مدیون است که سپاه اشغالگرش زبان مادری برای مردم این سرزمین ممنوع و زبان خودشان را به مردم تحمیل کردند. دینی که با ضربه شمشیر و قتل وغارتگر کارهایی شبیه کار اسرائیلی ها در سزمینهای اشغالی می کنند در این مرز و بوم پیاده شد. اینها از آغاز با تشکیل سندیکا ها که آنرا دارای مفهوم و محتوی چپ و غربی می دانستند مخالف بودند و به چیزی که با سگ جانی به آن تن دادند انجمن و کانون صنفی بود و البته در کنار آن انجمنهای اسلامی و شوراهای اسلامی کار را هم جا مثل قارج رویاندند. انجمن های اسلامی بیشتر شاخکهای حزب حکومتی جمهوری اسلامی و در خدمت پرونده سازی برای دگراندیشان بودند. خمینی و یاران دیروزش - که امروز بخشی به رهبری ولی فقیه در حرمت شکنی به بالاترین و محوری ترین چهره زمان خمینی یعنی رفسنجانی تا «فاحشه»  خطاب کردن دختر او  و کثافت وبی غیرت و... خطاب کردن خود او پیش رفته است-، اگر در تدوین قانون اساسی به اندک حقوقی در مورد آنچه مردم از انقلاب علیه رژیم سلطنتی انتظار داشتند تن دادند، به خاطر همان جوّی بود که تحت فشار آن ناچار شدند که در برابر قدرت نمایی چپ در روز کارگر در 11 اردیبیهشت سال 58 آنها هم از سوی حزب جمهوری اسلامی یک راه پیمایی به همان مناسبت در روزگارگر در 11 اردیبهشت 58 برگزار کنند. اما سی سال است که این روز را به رسمیت نمی شناسند و تجمع و تظاهرات کارگران در این روز را حتی اگر دست زن وبچه شان را گرفته و در تجمع حاضر شده باشند، سرکوب می کنند. اکنون «شورای هماهنگی راه سبز امید» با دادن اطلاعیه یی در مورد حرکت های روز 8 مارس که بسم الله الرحمن الرحیم بر بالای آن نقش بسته است، هدف حمایت خود را از این حرکتها چنین اعلام کرده است:« راه سبز امید همراهی و همگامی خود را با برنامه‌های فعالان و نهادهای حوزه زنان برای پاسداشت این روز اعلام و از تبدیل آن به تجمع‌های اعتراضی نسبت به زندانی بودن دو بانوی سبز و رهبران جنبش حمایت می‌نماید و از همراهان سبز می‌خواهد که فعالانه در برنامه‌های این‌روز شرکت نمایند». ملاحظه می شود اولا این شورا که هویت افراد آن مثل شورای انقلاب خمینی ساخته بر مردم شناخته شده نیست،خود را از دعوت مردم به برگزاری تظاهرتی و راه پیمایی در این روز کنار می کشد، چون این روز هم مفهوم چپ گرایانه دارد و هم این که  شورای مبارک هماهنگی همگی احتمالا مردانه و همه مردان مسلمانی هستند که قاطی شدن در روزی که به زنان اختصاص دارد را با «محاسن» خود در تضاد می دانند.  ثانیا خواست این شورا ازهمران جنبش سبز برای شرکت در آن، برای تبدیل این حرکتها به اعتراض به زندانی  بودن  دو «بانوی سبز» است که با اهمیتی تاریخی یی که در اطلاعیه به این دو داده شد گویی این دو «بانوای سبز» اصلا «حماسه»  خلق کرده اند و قبل از اینها اصلا صدا و اعتراضی از زنان این سرزمین در برابر دیکتاتور شنیده نشده است و فراموش فرموده اند که اصلا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در روز 22 خرداد، روز همبستگی زنان ایرانی، برای تحت شعاع قرار دادن این روز و حرکتهای زنان در این روز بود که از سال 84 به رغم تهدید های پلیسی و سر شکستن و دستگیر کردن زنان، تعطیل نمی شد*. گردآمدگان در شورای هماهنگی راه سبز سیدی، از مساله شهادت ندا هم خواسته اند به نحو انحصار طلبانه به نفع خودشان استفاده بکنند. در این مورد حداقل چیزی که می توان گفت این است که  عکسهای بی حجاب ندا، خود سندی است که با بسم الله گویان صادر کننده این اطلاعیه در شورای هماهنگی... چندان نمی توانسته است «هماهنگی» نظری در مورد مساله زنان داشته باشد. این آقایان باید بدانند که با تلاش برای در قالب «اسلامی» قرار دادن مبارزات و خیزش کنونی مردم ایران، نشان می دهند که هیچ درسی از مصیبت سی ساله یی که با پی روی از خمینیسم و آخوندیسم و اسلامگرایی به مردم روا داشته اند نگرفته اند و مطمئن باشند که دارند خشت برآب می زنند و آب در هاوان کوبند. آقایان می توانند اصلاح صورت را حرام بدانند و ریش خود را نزنند، می توانند گوشتی که «ذبح شرعی» نشده نخورند، می توانند موقع رفتن به مستراح با وسواس مراقب باشند که حتما با پای چپ وارد بشوند، اینها  مسائلی است مربوط به حوزه زندگی شخصی و باور مذهبی خودشان. ولی لطف فرموده و دست از « اسلام چپان» کردن مبازه مردم بردارند، چون زخم آنچه از رفتار خمینی و پیاده کردن احکام اسلام و قرآن و اسلامی کردن امور به مردم رسیده هنوز خونچکان است و هنوز از مردم قربانی می گیرد و هنوز برای مردم درد غم ببار می آورد. مهم تر از آن عالیجنابان شال سبز باید بدانند که مبارزات و خیزشی را که هدفش تغییر این نظام سرکوبگر است که حال چماقش بر سر رفسنجانی و دخترش هم فرود آمده است، نمی توانید در چارچوب اسلامگرایانه قالب بگیرید و هم اسلامگرا بود بر کوبیدن مهر وفاداری به اسلام و حفظ اساس این نظام در هر حرکتی تاکید ورزید و هم مدعی تلاش برای دموکراسی بود.  تلاش برای دموکراسی نمی تواند با شعارهای «یاحسین میرحسین»  و«یامهدی- شیخ مهدی» پیش برود  و با این چارچوب تنگ، نیرویی برای به زانو درآوردن و به تسلیم واداشتن درندگانی فراهم کند که هر روز در حال گرفتن و بستن و انباشتن زندانها از حق جویان و آزایخواهان هستند و هر روز جوانان و مبارزان آزایخواه ایران را به خاک و خون می کشند. انهدام و برچیدن این رژیم خواستم مقدم مردم برای راهیابی به سوی تحقق حقوق پایمال شده شان است.

* تاریخچه روز همبستگی زنان ایران در 22 خرداد:

http://www.feministschool.com/spip.php?article716

15 اسفند 1389 – 6 مارس 2011

http://iradj-shokri.blogspot.com

 



منبع: پژواک ایران