PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

١٩ بهمن در زندان
م-ت اخلاقی


درست همین امروز بود، ١٩ بهمن  سال ١٣٦٠  ساعت حدود٣٠.١٩ وغروب بود.ما در زندان شهرستان بودیم،در سلول ویژۀ  اعدامی ها،٨ نفر بودیم که مدّت حدود ٨ ماه بود در انتظار اعدام بودیم ،وهر شب طی این ٨ ماه،"  هشتها بار بیشمار" اعدام شدیم ،وقت غذا دادن،موقع رفتن به دستشوئی جهت وضو برای نماز، ملاقاتهای جند دقیقه ای، بردن برای بازجوئی،خلاصه ٢٤ ساعته یاد آوری میکردند که امشب شام آخر است وامشب "افقی" همه آزاد می شوید .

امّا ،امّا ،

آن شب ویا بهتر است بگویم آن غروب غم انگیز امّا پر غرور،پاسداران به ناگهانی همه به درب سلول اعدام ریختند وسراسیمه و خنده بر لب،فریاد زدند :

منافقین )منظورش سازمان بود) تمام شدند،بزودی "امام" به همۀ شما عفو خواهد داد ،همه به زودی از زندان آزاد خواهید شد .

ما مانده بودیم که جریان چیست،این گلّه های شب که پی در پی ما را نوید "افقی" آزاد شدن میدادند،چرا شادندامّا پر از دلهره؟!

براستی که می شد در پشت لبخندهای آنها دلهره را هم در نگاه آنها به چشم دید .یکی از آنها گفت:تموم شدید،موسی و،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

بعد از"موسی" دیگر هیچ نشنیدیم،حدّاقل من دیگرچیزی نشنیدم ،باور نمیکردیم،تا اینکه موقع اخبار ساعت ٨ شب،پیچ رادیو را برای اوّلین بار تا آخر چرخانده بودند،چرا که طی این ٨ ماه اصلا رادیو برای ما واژه ای نا آشنا شده بود

آری واقعی بود ،موسی ویارانش به عهد خویش تا آخرین نفس با خدا وخلق وفا کرده وتا آخرین فشنگ با پاسداران شب در نبردی نابرابر به خون خویش در غلطیده بودند .

سلول ساکت بود،وهمه بهمدیگر نگاه میکردیم .

روزها به سرعت گذشت،وصدای شلیکهای تیر خلاص بر شقیقه ها خبر را آورد که چه کسی تمام شده است .

ما  هم به طعنه به آن پاسداران "آن شب" که خبر تمام شدن را به ما داده بودند نگاه میکردیم واین چمله را تکرار می کردیم :

راستی پس کی ما را آزاد می کنید ؟

وپاسداران فریاد می زدند :برید گم شید منافقای کثیف،به شما رحم نباید کرد،هرچه می کشیم بیشتر می شوید،ودرب سلول را محکم می کوبیدند،یکی از بچّه های هم سلولی پشت سرشان به مسخره میگفت :

 ما را بکشید، ما زیادتر میشویم،وبعد هم میگفت :"امام عمّت"،امام خمینی .

به یاد می آورم که جند سال بعد، از بلند گوی بند مجردی (بند ٨ واحد یک) زندان قزلحصار فردی گویا به اسم "محمّدی،از بلند گوی زندان با عصبانیت فریاد زد که:

"جا نداریم ،چقدر بکشیم،توبه کنید،توبه کنید،حتی تاکتیکی"

،میگفتند که این فرد مسئول مسائل مکتبی برای ارشاد زندانیان است،یعنی مسئول دستگاه توّاب سازی .

گذشت وگذشت والان درست در همان روز هستیم.ولمس کردیم وبه چشم می بینیم که:

زمان آموزگار خوبی برای همۀ مدّعیان است وهرکس را در پشت نیمکت کلاس خویش خواهد نشاند .

زندگی یک انقلابی که نخواهد خودرا با شرایط روز مصلحت جویانه وسازشکارانه وفق بدهد،که نخواهد تسلیم شرایط روز و قدرتمندان روز بشود،که بر ادامۀ راه خود اسرار بورزد،مسیر زندگی چنین کسی پر از دشواریها،خطرات و فشارهاست ..

آری آینده مال انقلابیونست،نیروهای میرا از صحنه خذف خواهند شد .

 

            از زبان خود سردار بشنویم :

http://www.youtube.com/watch?v=z1dA5mCDf38&feature=related

 

 ننگ و نفرین و مرگ بر علی خامنه ای

لعنت بر خمینی

 

                        م- ت اخلاقی

١٩   بهمن ١٣٨٩ ساعت ٣٠ .١٩

 



منبع: پژواک ایران