PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Thursday 25th April 2024

سوتک و سکوت
محمد شوری


 در این تحریر،به بررسی سکوت مردم بعد از تحولات رخ داده پس از22خرداد88، می پردازیم.


«نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد.نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندام چه خواهد ساخت. ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازند. گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازی گوش و او یکریز و پی در پی دَم خویش را برگلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.بدین سان بشکند درمن سکوت مرگبارم را...»(از: زنده یاد دکتر علی شریعتی).

«سکوت» می تواند «سوتک» باشد.اماهر فریادی هم البته سوتک نیست که بتواندخواب خفتگان  را آشفته  سازد. و خار در گلوی استبداد شود.

پیرامون نهضت آزادی خواهی در ایران،همیشه سکوت مردم در مواجهه با رویدادهای اجتماعی،بحث برانگیز بوده است.و «تغییر»،و به تعبیر قرآن:«ان الله لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا مابانفسهم»،فقط با شکستن سکوت از سوی مردم مَیسور است.

شکستن این سکوت، سوتک می خواهد سوتکی که با دَمیدن برآن، فهماندن فریاد شود،نه استحمار!

بیش از 100 سال از تأسیس نهادهای مدنی وتصویب قانون اساسی گذشته،اما با این وجوددمکراسی  وجامعه مدنی در ایران نهادنیه نشده است.مشکل ناشی ازچیست؟

1-آیا از جهل وبی سوادی مردم است؟

2-آیامصرف کننده بودن مردم ایران،بدلیل داشتن منابع و ثروت غنی و چهار فصل بودن جغرافیای ایران سبب این نخوت و تنبلی است؟

3-آیا تضادها وتزاحمات فرهنگ وارداتی  با فرهنگ بومی که سبب دوگانگی شخصیت   می شود، وضعیت شترگاوپلنگی جامعه مدنی ایران را رقم زده است؟

4-آیا تابو شدن مقدسات دینی علة العلل این چالش است؟

5-آیا گِره خوردن حکومت با دین،و دینی شدن حکومت عامل آن است؟

6-آیااسطوره وشخصیت سازی از افراد و قهرمان پروری ونیاز به قهرمان،  سبب آن است؟

7-آیا روشنفکران نیم سواد(بقول علی شریعتی) وغرب زده (بقول جلال آل احمد)می تواند دلیل باشد؟

8-آیاعدم دخالت  و حضور مؤثر زنان در عرصه اجتماع علت ضعیف بودن آن است؟

9-آیا عدم اجرای دقیق و کامل قانون دلیل این  نابسامانی است؟

10-آیا تصویب قوانین دو پهلو که ازآن، هم مخالف سود می برد و هم مخالف! ما را ازقافله دمکراسی عقب انداخته است؟

همه این هامی تواند باشد و هست؛ و همه آنها اسباب سکوت.

سکوت باید سوتک شود و سوتک ها مثل موسیقی که دارای آهنگ است،باید متوازن  باشد.یعنی به دل بنشیند تاآنچه را که می نوازد،شنونده را به وجد و سرور و شعف و پایداری وایستادگی و مقاومت تهییج کند. یک سمفونی که هارمونی داشته باشد.هدف واحد و یکسان داشته باشد.هرکس ساز خودش را نزند. مثلا تصور کنید یک گروه ارکستر در یک جمع وسیعی از مخاطب، هر کدام از نوازنده ها بخواهند ساز خودشان را بزنند،و یا در میان راه برخی سازشان را گونه دیگر کوک کنند!چه می شود؟مخاطب را ازدست    می دهند!

سکوت وفریاد مردم برای یکصدسال دمکراسی در ایران،تابع و طابع علت است.

سکوت معانی متفاوتی دارد.گاه سکوت نشانه رضایت از وضع موجود است و گاه از اعتراض خبر می دهد.

به تاریخ گذشته ایران کاری نداریم.در این تحریر،به بررسی سکوت مردم بعد از تحولات رخ داده پس از22خرداد88-که نقطه عطف تاریخ 32 ساله نظام ج.ا.ا. است و البته خواب هایی را هم آشفته کرد و باصطلاح به جنبش سبز هم  معروف شد- می پردازیم.و این سکوت را از چند وجه نقد می کنیم:

وقتی از مردم سخن می گوئیم و از سوتک و سکوت آنها حرف می زنیم،نخست باید مردم را بشناسیم و سپس سکوت و سوتک آنها را در دسته  و صنف خودشان تجزیه و تحلیل کرد.

مردم دو دسته اند:یاباسواد؛ ویا بی سواد.

باسوادها چند دسته اند:دسته ای جزو قشر روشنفکر محسوب می شوند و دسته ای از آنها،سواد سوداگری دارند.و دسته ای هم به اندازه وضعیت اقلیمی و مالی و شرایط علم اندوخته اند.

در دسته قشر روشنفکر،ازهرنوع طبقه اجتماعی هست، مثل صنف روحانیت، سیاستمدار،استاد دانشگاه،معلم،دانشجو، و تکنوکرات های متخصص.

دسته سوداگران سواد،(که مجموعه وجود قشر تحصیلکرده وباصطلاح روشنفکر نیز درآنها هم هست)،اندیشه تجارت در سردارند و برای آنها چه کس و چه گروهی بر خر مراد سوار باشد، تفاوتی ندارد.آنها با آنها کنار می آیند!

در دسته بی سوادها،هر چند برخی بی سواد هستند،یعنی خواندن و نوشتن بلد نیستند، مثل قشری ازمردم که بدلیل استثمار استبداد،بخاطر فقر مالی،فقر تحصیلی هم بر آنها تحمیل شده است؛اما درک  و شعورشان از فهم موضوع آنقدر هست که حداقل  شناخت نسبی از حقایق و وقایع دور و بَر خود را داشته باشند و بدست آورند.منتها این دسته از مردم باضافه دسته ای از باسوادها که به اندازه وضعیت اقلیمی و مالی و شرایط  سواد کسب کرده اند،در مواجهه با رویدادهای سیاسی درجه و تناوب تحریک پذیری شان متغیر است؛ و البته به سمت پیشرفت در حرکت؛ ولی با سرعت کُند!

اما برخی بی سوادها(که شمارشان در عالم کم هم نیست و به تعبیر قرآن:«عوام کالانعام بل هم اضل» هستند)،فهم و درک شان از امور، همچون  خر است و کارشان  فقط باربری است!می گذارند مثل گاو دوشیده شوند؛مَثَلِ آنها مَثَل آن سه گاو سیاه و سفید وقهوه ای رنگ است که با یک شیر گرسنه  همسایه و همخانه بودند و داستانش در کلیله ودمنه هست!

آنهادر مورد سواری دادن به استبداد است،با باسوادهای سوداگر،نطقه مشترک دارند، تفاوتی بین شان نیست! اگر بر سوتکی هم بدَمند،سوتک شان هم  بر همین حساب و کتاب است. جیغ وداد است و توخالی!

تنها فرق این دو دسته این است که آنها از سوادشان سوداگری می کنند و این ها از   بی سوادی شان،«سوتی»می دهند!

این توضیحی بود بر تاریخ گذشته و حال.و خوددلیلی است بر وجود استمرار دمکراسی لرزان و لنگان در ایران؛تا جایی که هنوز پس از یکصد سال(از انقلاب مشروطیت به بعد) دولتها از شیوه های توتالیتریستی استفاده کرده و به شکل اریستوکراسی حکمرانی؛و جمهوری نیز،«جمهوری سلطنتی» می شود!

اما سکوت مردم پس از 22 خرداد 88 می  تواند ناشی از عوامل زیرباشد:

الف- برخی از مردم همین سیستم را می پسندند.نه از باب اینکه با شناحت و ذوب شده از آن حمایت می کنند، نه. بلکه به سنت «الناس علی دین ملوکهم» آنها به تجربه برای شان ثابت شده است که این سیستم اگر هیچ نفعی هم نداشته باشد،یک نفع سودآور داشته و آن اینکه شیوه و راهکار یک شبه ره صد ساله را پیمودن  و به همه چیز رسیدن را تعلیم داده است! چون دیده و شنیده اند که پس از انقلاب چگونه کسانی که نه خان بوده اند ونه خان زداه،نه ارث  پدر و پدر بزرگ و مادربزرگ به  میراث برده اند،فقط به یُمن«خصوصی کردن» خصوصی سازی ثروت و انفال عمومی مندرج درقانون اساسی،(از راه حلال و رانت قانونی قدرت!؟)علاوه بر آنکه مُسَمّابه آقازاده(اعم از پسر، دختر، داماد، باجناق، و فامیل درجه یک و دو حاکمیت)شده اند،میلیاردر و تیلیاردر هم شده اند! واگر دعوایی هم عنوان می شود فقط از باب کی بیشتر ببرد هست!

این مردم-که در این  32سال دایم موعظه امر به معروف از تریبونهای رسمی مثل صدا و سیما، نماز جمعه،سخنرانی ها و مراسم رسمی در گوش شان  طنین افکنده-در رفتار، نهی از منکر ریا، دروغ،نفاق، چاپلوسی و تملق را دیده اند،درو کرده اند،و تعلیم دیده اند!

بنابراین این دسته از مردم (که از هر دو دسته در آن هست)دراتفاقات و رویدادهای اجتماعی،سوتک شان،در لَه و علیه موافق و مخالف، جیغ و داد است.حباب است. البته وقتی موج آمد،چه بخواهند و چه نخواهند،آنها را با خود خواهد برد.

ب- بخشی از مردم هرچند ناچارا بخاطر مشغله،زندگی، گرفتاری های معیشتی و فشارهای ناشی از آن،سکوت اختیار کرده اند،اما نمی توانند گذشته ای را که عینا دیده و لمس و حس کرده اند را فراموش کنند.

آنهامی گویند آنچه پس از 22 خرداد88،اتفاق افتاد به مامربوط نیست و می گویند:اللهم اشغل الظالمین بالظالمین!

 این بخش از مردم می گویند: وقایع پس از 22خرداد88 باعث شد آنهایی که سالها حاکمیت را نصف/ نصف  در شرکت سهامی ج.ا.ا بین خود تقسیم کرده بودند، اینک همدیگر را افشا و باصطلاح پَتِّه هم را  روی  آب بریزند.

 و اضافه می کنند:دعوای پس از 22 خرداد88 به خود طرفین دعوا مربوط است؛ و هر کدام از موافق  و مخالف هم قصد داردکه  از کیسه ما خرج کند. و هرکدام که تیغ شان بُرید، و برخر مراد سوار شد،از ما سواری  تازه بگیرد.

این بخش از مردم می گویند:البته در بین آنها کسانی  هم هستند که حسابشان پاک است و لذا دغدغه محاسبه هم ندارند!

آنها با خود می گویند:ما در عمل مدیریت کسانی که امروز در جبهه مخالف و منتقد حاکمیت هستند را در این سالها دیده ایم.

آنها می گویند ما جلو نمی افتیم، کشته نمی دهیم و فریاد هم نمی زنیم که دوباره همان ها بشوند«محبوبه های  سیاست»!

این بخش از مردم می گویند:ما هم دوست داریم که در جامعه تغییر و تحول صورت گیرد؛ و می گویند: هنوز هم افرادی هستند که هم سوابق خوبی در قبل از انقلاب و در جنگ دارند و هم از سواد وکارائی لازم  برخوردار،که هیچ وقت هم مدیریت و اداره کشور در اختیار آنها قرار نگرفته است.

این بخش از مردم می گویند:«آزموده را آزمودن خطاست»!

ج- برخی دیگراز مردم کشورمان به اصلاحات از درون اعتقاددارند.آنهامی گویند ما که   نمی توانیم از خارج آدم بیاوریم. و یا مثلا ما اینجا جانفشانی کنیم،زندان برویم، شکنجه شویم،موج ایجاد کنیم و بعدبرای  کسانی  که تمام تاریخ بعد از انقلاب یا حتی بخشی از قبل از انقلاب را شیک و پیک در فرنگ زندگی کرده،تحصیلش را کرده،و رسانه ها هم  گُنده اش کرده اند، برای اینها فرش قرمز  پهن کنیم و با سلام و صلوات از ایشان پذیرایی کنیم.آنها هم مثل همه شهروندان عادی درحقوق برابر، حق حضور دارند.نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر.دمکراسی رهبر و قهرمان پروری نمی خواهد!

آنها می گویند:باید با اصلاح از درون به سکوت و سوتک  مردم فهم  و شعور داد! تا وقتی روز شعار درود برمصدق داده می شود، شب با مرگ بر مصدق مواجه نشویم.

این بخش از مردم می گویند برای آنکه مردم با شناخت وارد صحنه شوند، لازمه اش نقد درونی ست. نقد منتقد ازخود.

این بخش از مردم اعتقاددارند بدلیل آنکه برخی از رهبران مخالف کنونی بخش مهمی از مدیریت اجرایی و امنیتی  تاریخ 32 ساله انقلاب را در اختیارداشته و اکنون جزو اپوزیسیون داخلی و در جبهه مخالف قرار گرفته،باید همراه با مبارزه غیر خشونت آمیز و مدنی برای تحقق دمکراسی؛تغییر را از خود نیز شروع کنند و خود را با نقد از خود، مَحک دوباره بزنند و نخواهند که همه چیز به فراموشی سپرده شود وباصطلاح صورت مسأله  را پاک کنند!

این بخش از مردم معتقدند: تحولات پس از 22 خرداد88 به شرطی منجر به اصلاحات و «تغییر» خواهد شد که آنها گذشته خودشان را بی عیب و نقص، بیان کنند.

این بخش از مردم میگویند:آنهایی که یک شب بازی بیلیارد شان ترک نمی شد و اینک در جنگ قدرت به حبس افتاده اند،بجای آنکه مثلا در زندان و یا بیرون از زندان آزادانه بتوانند مطالبی را بگویند و یا بنویسند و مثلا از حقوف اقوام سخن بگویند،مدیریت و ضعف ها و حتی اشتباهات جبران ناپذیر خودشان که گاه نیاز به آن دارد که توبه کنند(بخاطر  حق الناسی که برگردشان هست!) را نقد کنند.حق الله آنها بخدا مربوط است، اماحق الناسی اگر باشد باید آنرا با ملت خویش تسویه کنند و با استغفار و پوزش، به کمک مردم بشتابند و همراه با اصلاح خویشتن، به اصلاح  جامعه  به شکل واقعی(نه رفرمیسم) همت کنند. و واقعا بی رنگ شوند! تا برای حصول نتیجه و رسیدن  به  یک دمکراسی پاینده  و بالنده  موفق شوند.

این بخش از مردم می گویند:نباید فرصت گرانبهای تاریخی که پس از 22 خرداد 88 بدست آمده است را ازدست داد؛ واضافه می کنند: منتقدین در فکر فریب تازه برای  مردم نباشند، که فقط  مثلا  بخواهند قدرت از دست رفته را بدست آورند!

این بخش از مردم می گویند لااقل با  کسانی که  گذشته  ایشان را نقد می کند و مثلا از زندان های دوره دهه شصت  و یا اعدام های 67 حرف می زند،استقبال شود و مثلا بخاطر آنکه آن در زمان خودشان با«لاجوردی» عکس یادگاری درکنار زندانیان و        خانواده هایشان در حال موعظه کردن گرفته اند،نخواهند با شیوه سرکوب و شانتاژ و بایکوت جلوی این نقدها را بگیریند.

این بخش از مردم گویند:محاکمات فعلی،احکام فعلی دادگاه ها،مصاحبه و اعترافات تلویزیونی که پس از 22خرداد 88، مشاهده شد، همه اش مشابه و نتیجه همان      مصاحبه ها و اعترافات و احکام دادگاه ها درسالهای 60 تا70 و به بعد است. که بخشی از منتقدین کنونی خود مدیریت آن زمان را هم  در اختیار داشته اند.و این چیزی نیست که بشود کتمان کرد.

این بخش از مردم می گویند وقتی نوشتن،سخنرانی کردن و اعلامیه دادن ها، بر دل خواهد نشست و اثر ساز خواهد بود که از دل برآید.

این دیدگاه بخشی از  سکوت و یا عقیم و ناقص ماندن جنبش سبز را  بخاطر آن می داند که حرفها از دل بر نمی آید و لاجرم بر دل هم نمی نشیند.و لازمه آنکه حرف به دل بنشید باید از دل برخیزد.

این بخش از مردم می گویند تا زمانی که در قدرت بودند از این حرفها خبری نبود ولی اکنون از موضع مخالف سخنانی می گویند که آن زمان جرم محسوب می شد!و اضافه می کنند:باید مواضع خودشان را صریح و شفاف  در موارد کلیدی مثل قانون اساسی و  ولایت فقیه بیان کنند. مثلا آنهامی دانند که هیچ وقت به آنها اجازه راهپیمایی و مراسم نمی دهند، موعظه هم با یک اعلامیه و وب سایت اثر کاملی ندارد.نمی شود یکی به نعل زد و یکی به میخ. یعنی هم خدا را داشته باشند و هم خدا را. و مثلا وقتی می گویند ما در 22 بهمن در راهپیمایی شرکت می کنیم، تا آخر بیایند وباشند، نه آنکه وقتی جلوی منزلشان و چند قدم آن طرف تر  مانع شان شدند،بروند!

د- اما بخش مهمی از سکوت و سوتک های تاریخ ایران خصوصا پس از انقلاب و بالاخص بعد از واقعه 22 خرداد 88، مربوط به قشر روشنفکر(بطور اعم) است.

بخشی که سکان دار و رهبری و یا مدیریت تحولات اجتماعی را در اختیار داشته و دارد و می توانسته و می تواند سکوت مردم را به سوتک تبدیل کند!

مثلا سیاستمداران، روشنفکران،مراجع،روحانیت،اساتیددانشگاه،معلمان،دانشجویان و رهبران سندیکاها و گروهها،احزاب و اتحادیه ها  که حرف شان سند،و  سخن شان  برای مردم و یا بخشی از مردم حجت است.

این افراد در رتبه های اجتماعی و طبقاتی و صنفی متفاوت در جامعه ایرانی حضور دایم داشته اند.و گفته شده است سکوت آنها بخاطر منافع شخصی است.و گاه گفته         می شود منافع شخصی آنها با منافع  ملی گِره خورده و  هرنوع و سکوت خود را با آن توجیه می کنند.آنها می گویند رتبه وشخصیت اجتماعی شان گونه ای است که منافع شخصی شان هم جزوی از منافع ملی است! و سکوت و یا سوتک آنها در همین ردیف باید بررسی و یا توجیه شود!

و گاه  گفته شده است  این سکوت صرفا فقط برای حفظ  منافع ملی است. و البته گاه منافع ملی(در تعریف آنها) با منافع ملی دیگر کشور ها گِره خورده است!

سکوت بخاطر منافع ملی و گِره خوردن منافع شخصی با منافع ملی و منافع بلاد بیگانه، آنگاه مقبول می افتد که گذاشته شود نقد شود. یعنی مخالف و موافق این حق را داشته باشد به صراحت و شجاعت، آزادنه آنرا نقد کند. و اگر مثلا گفته شود آیت الله سیستانی که در زمان جنگ ایران عراق و تا بعد از سقوط  صدام،نام او فقط برای عده معدودی (ازخودشان) آشنا بود و برای مردم ایران نا آشنا، و ایشان تا این زمان درتهران و شهرهای ایران دفتر و دستکی نداشت،آن موقع دردوره جنگ و دوره صدام،چه می کرده و سکوتش (اگر سکوت کرده)از چه باب و از چه منظر و از چه مضار و نفعی توجیه می شود، پاسخی صریح و شفاف بدست آید.

علاوه بر دسته بندی هایی که در مورد کل مردم ترسیم کردیم  و سکوت  و یا        سوتک شان را هم بر همان محور توجیه نمودیم، مراجع تقلید که در جوامعی مثل ایران حُکم موتور  حرکت دهنده  را دارند و مثلا در تاریخ فتوای تحریم تنباکو را داریم،برای سکوت شان حُجت شرعی و یا عقلی ارائه می دهند.البته اگر کَس یا کسانی بتوانند پرسش کنند و آنها هم بخواهند پاسخ دهند!؟

به آیت الله العظمی منتظری خُرده گرفته شد چند صباحی صبر می کردید،رهبری را بدست می گرفتید، بعد قتل عام سال67 را افشا می کردید.و یا به امام نمی گفتید که  وزارت اطلاعات شما روی  ساواک شاه را هم سفید کرده است. و یا ورود مخفیانه«مک فارلین»به ایران را برای مذاکره  و معامله مخفیانه(که همان نیز باعث کلید خوردن پروژه  خلع ید از ایشان شد!)به امام گزارش نمی دادید. و قس علیهذا...اما ایشان با یک برهان ساده و آسان گفتند:از کجا معلوم که تا آن زمان زنده باشم»!

آیت الله العظمی منتظری لابد برای عدم سکوت و دَمیدن بر سوتک ادلِّه داشته. و در همان دوره هم برخی مراجع فعلی و روحانیون  هم بوده اند که سکوت مطلق اختیارکرده بوده اند! و هکذا همین امر را می توان به تمامی قشر روشنفکر  جامعه در درجه و     رتبه بندی های تاثیرگذار، تعمیم داد  و سکوت و یا سوتک آنها را درتایخ  ایران به نقد کشید!

این بخش از مردم در اصلاحات از درون  و نقد از خود با دسته فوق الذکر نقطه مشترک دارند و معتقدند در نقد  وقایع  و رویدادهای پس از 22 خرداد88، این موضوع باید به بحث گذاشته شود.و باید این طبقه  و صنف(اعم از روحانیت و سیاستمداران و رشنفکران) که می توانند و می توانستند با سخنرانی خود،با اعلامیه خود،با تحصن خود بر علیه ونقد حاکمیت و حتی در نفع  و لَه حاکمیت، سکوت خود را بشکنند و بر سوتک مردم بدَمند،تا سوتک ها دَمیده شود، چرا سکوت کرده و یا می کنند.

چون آنها مهمترین عامل و علت وجودی سکوت مردم هستند.زیرا مردم از هر صنف و از هر طبقه و با هر گرایش و توانایی سکوت شان با سوتک آنها،سوتک می شود، تا آنها در سوتک خود نَدَمند، سکوت مردم هم سوتک نخواهدشد.

این بخش از مردم اعتقاد دارند که هر رأی باید خود بتواند رأس باشد و رأسا بتواند رأی بدهد. اما جامعه ایرانی بدلیل طولانی بودن حضور استبداد،و فقر و بی سوادی و تابو های بسیار و چند فرهنگی  و چند زبانی، هنوز نتوانسته است رأسا، رأی شود. چشم هابه دهان رأسها -که همان قشر  روشنفکرجامعه، اعم از مراجع و روحانیت و سیاستمداران و رهبران فعال اجتماعی هست- دوخته  می شود که ببینند آنها به چه و به کِه رأی      می دهند،آنهاهم همانرا چشم و گوش بسته!

امابرخی از این رأس ها در توجیه سکوت خود علاوه بر مصلحت اندیشی هایی که برای خود شمارش می کنند، می گویند:مردم پشت  سر ما نیستند.وقتی بر سوتک خود    می دَمیم،سوتک های نامتوازن می شنویم.و هر کس ساز خودش را می زند. جهت واحدی دنبال نمی شود، اتحاد و وحدت نیست.تشتت و وجود رقابت در فضای مجازی بین رهبران، علت عدم پشتیبانی مردم است.لذا با سکوت قابل توجهی از مردم مواجه      می شویم که بنای ساختمان را نیمه کاره رها  می کنند و می روند در پی ساخت وساز یک ساختمان دیگر! روی این مردم نمی شود حساب باز کرد.برای همین تنها می شویم و باصطلاح علی می ماند وحوضش.

بی گمان کشور ایران، هم به لحاظ ژئوپلیتیک و نقشه منطقه که همواره نگاه ها را به سمت خود دارد وخواهد داشت. و این نگاه ها نیازهایی دارد که  می خواهد برطرف شود! لذا همیشه تاریخ سرزمین ما سراسر از حادثه  بوده است و هم به لحاظ فرهنگ که علاوه بر دارا بودن سابقه تمدن درخشان و افرادفرهیخته وبرجسته،با ا سلام و مذهب تشیع گِره خورده است و بخاطر اقوام مختلف در فرهنگ های متفاوت،و نیز غنی بودن از ثروت خدادادی مثل نفت،مردم را  به گونه ای تربیت کرده که نمی شود همه قابلیت های نهان و آشکارش را بخوبی تبیین کرد.

هرچند زمان و بدنبالش تکامل  به کمک اصلاحات در تاریخ ایران آمده وهمین نیز (تکنولوژی هزاره سوم)بالاخره یک دمکراسی پایدار را به ارمغان خواهد آورد؛منتها ناله نی از فراق و جدایی بخاطر کُندی سرعت اصلاحات در ایران است که دارد مثل لاک پُشت حرکت  می کند؛ و چاره اش  سرعت متوازن است که آنهم بدست مردم تسریع می شود و تا مردم ازحجاب فارغ نشوند،تغییرمیسورنیست:

حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز

خوشا کسی که درین پرده بی حجاب می رود

 (نویسنده و روزنامه نگار)

10بهمن 89

 



منبع: جرس