PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

آی ابراهیم....
اسماعیل وفا یغمایی


بعد از آن دیدار
باد با من گفت دیشب در میان راه
وقتی باز میگشتم
با دلی از دوریت غمگین وحسرتبار.


باد با من گفت:
قطره بارانی که صدها قرن از این پیشتر
ازابرها ی بی نشان بر خاک باریده ست
کرده کاری، که زدشتی خشک
گندمی برخاک روئیده ست،
بعد از آن دستی
ازین صدها هزاران بیشماران،دستهای ناشناسی
که بر این آفاق روئیدند و بالیدند و کاویدند
ودر آفاق زمان بیکران محو ونهان گشتند
شاخه را چیده ست وافشانده ست و از آن بذر،رویانده است
صد هزاران شاخه ی گندم، و این گندم
تا بدانجائی که امروز است و اکنون،بنگرش!
همچو دریائی زر شاداب رخشیده ست.


آی ابراهیم!
ابلهان را گو بگویند آنچه میخواهند
زیر سقف جمجمه ی خود چون خدا و آسمان خویشتن کوتاه
ما نه کمتر! نه فزونتر!نه فراتر نه فروتر
از یکی قطره ی فرو افتاده و بی نام بارانیم!
آی ای چل سال باریده
چو ابری بر فراز این کویر خشک
بنگر اینک
در میان جنگل فردا که روئیده همین امروز
در خروش ملتی خورشیدگون شب سوز
زآن همه گل، زآنهمه مه، زآنهمه خورشید
زآنهمه مهشید در گلشید
شاخه ای شاداب زین باغ و گلستانی

تا که میروید زمین و تا که میپوید زمان رویان و پویانی
بیست و نهم نوامبر دو هزار و نه
این شعر را بااحترامی شایسته به فرح گرامی بانوی گرانقدر ابراهیم تقدیم میکنم



منبع: پژواک ایران