PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

نوری زاد و نوشتن نامه به «رهبر گرامی»!
کورش گلنام


بخش نخست اين نوشته به آخرين نامه محمد نوری زاد پرداخته و در بخش دوم در باره چند نمونه تاريخی از نامه های اعتراضی بزرگانی، اشاره ای کوتاه رفته است.
خواندن آخرين نامه محمد نوری زاد، هوادار ديروز و دربند امروز رهبر و حکومت، مرا دچار احساس ودريافتی دوگانه نمود.
از يک سو از دقت و موشکافی درست او در سنجش وضعيت سياسی، اجتماعی، قضايی حاکم بر سرزمين کفرو بيدادگری چون "شيطان بزرگ" با آن چه زير پرچم حکومت کفرستيز ودادگستر"اسلام ناب محمدی" در ايران می گذرد و از دليری او در نماياندن چهره حقيقی امروز اين حکومت ويرانگر ورهبر دروغ پرداز بی آبروی آن لذت برده وآن را ستودم واز سوی ديگر نوشتن نامه، همچنان بنام "رهبر گرامی" وبدتر از آن زبان گاه التماس گونه و مجيز گوی نويسنده نامه را درست درک نکرده وآن را ناخوش آيند رنجی که در اين يکسال و اندی درراه بازگشت به راه درست وآغوش مردم می کشد، ارزيابی نمودم:
"يکی از هم نشينان هميشگی سلول من، شخص حضرتعالی هستيد. حضور شما در سلول تنهايی من، اين حسن را داشته است که بسياری از ندانسته های خويش را با شما در ميان گذارم، و در همان خيال از شما پاسخ گيرم.".
اين پرسش هايی[است] که من، از رهبر، و از مرجع تقليد بسياری از مردمان ايران و جهان می¬پرسم.(تاکيد از من است)"
روشن نيست که اين برآورد نوری زادبرمرجع تقليد بودن علی خامنه ای "برای بسياری از مردم ايران وجهان" برمبنای چه بررسی علمی و آماری است و آيا اين تنها برای خوش آمد "رهبر گرامی" نيست؟

در اين نامه، نويسنده به بهانه برابری و سنجش با جامعه کفر "شيطان بزرگ"، به خوبی ماهيت حکومت دروغ وبی پايگی ادعا های رهبر دروغ پرداز آن را در و ويرانی ها ونابسامانی هايی که برای ايران ببار آورده است بر شمرده و برتری و دادگری بی چون وچرا ی آن جامعه کفر را در همه موردها بر "ام القرای اسلام " که ام القرای در واقع ناراستی، نادرستی، جنايت، خيانت، نيرنگ و دروغ است، به زيبايی بر شمرده است. اگر از آن ايراد نخست بر زبان آغازين نامه که به آن اشاره شد، بگذريم؛ دو پرسش بزرگ و يا دو نارسايی ديگر نامه خواننده را ناخشنود می سازد:
۱ ـ چرا نامه بنام مردم نوشته نشده است؟
۲ ـ آيا اين "رهبرگرامی" از آن چه که در سايه حکومت زورگو، مافيايی وخيانت پيشه او بر مردم ايران می گذرد آگاه نيست که نياز به ياد آوری و پند و اندرز داشته باشد؟

در باره پرسش نخست
ـ درباره پرسش نخست می بايدبه همين بسنده کرد که نوری زاد چه نامه را بنام اين رهبر خود خوانده می نوشت و وچه نه، در اصل ماجرا دگرگونی پديد نمی آورد! اين رهبر گرامی "ذوب شده" در قدرت کسی نيست که پند واندرزی در او اثر کرده ويا مروت و احساس بشری ای برايش به جا مانده باشد. او تنها در راه نگاهداشت قدرت خود است که می تواند تئآتر بازی نموده، اشک بريزد و يا حتا دست آسيب ديده اش را برای جلب ترحم مردم ياد آور شود. او کسی است که از همآن نخستين روزهای خيزش مردم بر عليه حکومت پيشين و پيش از رسيدن به قدرت متهم به جنايت است. متهم است که با سنگدلی در آتش زدن سينما رکس آبادان و زنده زنده سوزاندن چهارسد انسان بی گناه دست داشته است وبا بی وجدانی و برای تحريک مردم آن را کار "ساواک" نمايانده است. او همآن کسی است که همراه با ديگر آخوندها ی وابسته به باند مافيايی امروز خود حتا به بزرگواری چون زنده ياد آيت الله منتظری که حکم استادی بر او داشت و خامنه ای وياند وابسته تا پيش از دوران سوار شدن بر اسب قدرت، با تکيه برنام، مبارزه ها، زندان هاو سختی ها يی که آن زنده ياد درراه دادگری و حق خواهی در دوران شاه کشيده بود برای خود آبرو واعتبار می جستند، چنان کرد وچنان رذالتی بکار برد که باور کردنی نبود و همه نيز از آن با خبريم. بنا بر اين خيال خامی است که از يک چنين آخوند شياد با اين پيشينه درخشان انسانی، چشم داشت رفتار و راه ورسم انسانی داشت. چنين خواستی از اين روزه خوان، در حکم آب در هاون کوبيدن است. در ماهيت اين آدم شرور، "شرم" و "انسانيت" ديگر مفهومی ندارد.
جناب نوری زاد تنها به زندانيان که هم زمان با خود شما در بند هستند، نگاهی بيافکن! انسان هايی در زندان هستند که چنان بيمارند که هم اکنون می بايد زير کنترل پی گيرانه وهر روزه پزشک باشند. از آن وکيل شرافتمندی که سرطان خون دارد تا آن بندی آزادی خواه ديگری که قطع نخاع وفلج استتا وکيل شرافتمند نسرين ستوده. چه سود از نامه نوشتن بنام اين روزه خوان!
راستش ريشه همه گرفتاری های ما در خودما وفراوان است. اين چه رسم واين چه فلاکتی است که دامن گيرما ايرنيان شده است؟ آقا می گيرد، می کشد، خانواده ها را متلاشی می کند، از گورهای هزار وچهار سد(صد) ساله بر خاسته بی کمترين خرد وشايستگی، خود را رهبر ومالک جان ومال مردم می خواند، باز هم چشم بر هم گذارده وچنان با او سخن می گوييم که گويا اين دانای کل که هر جا توانسته است برای کنترل کمترين حرکت مردم، دوربين و شنود کار گذاشته است و بی داغ ودرفش حتا يک روز هم دوام ندارد، از همه چيز بی خبراست! داشته ايم، بوده اند وهنوز نيز هستند دليرانی که سر خم نکردند، سرشان را بباد دادند ويا همه زندگيشان در يند و آزار وشکنجه گذشت ولی خفت را نپذيرفتند. امير کبير بودند، کسروی بودند، مصدق بودند، مهدی بازرگان بودند، سعيدی سيرجانی بودند، آيت الله منتظری بودندو....که ما تنهايشان گذاشتيم. به تماشا نشستيم تا نابودشان کنندو سپس مرثيه سرايی کنيم. هم ميهن ، گرامی، نازنين تا کی ميخواهيم با خفت زندگی کنيم؟ اين اوباش از درون جامعه ايران برخاسته اند. ريشه های پيدايش اين جانوران را بايد يافت و آن را زدونابود کرد.
بنا بر ايت بايد پرسيد که: چرا محمد نوری زاد اکنون که نيش وزهر حکومت ناب محمدی بر تن وجان او نيز نشسته است نامه اش را بنام مردم ايران نمی نويسد؟ او که خود می نويسد با نوشتن نامه خود را آماده هر گونه بد رفتاری وشکنجه ديده است؟ چرا به جای هم نشينی شبانه در سلول با رهبر متهم به هزاران جنايت، با مردم گرفتاردر دست اين جانيان هم نشين نشده و درددل نمی کند؟

بی برنامگی
فرصت سوز وبی برنامه هستيم. بارها وبارهاکوشش می کنيم، هزاران قربانی می دهيم وآسيب ها می بينيم ولی بهره درستی نمی بريم. دانشجو گام پيش ميگذارد، جان فشانی می کند، تنهايش می گذاريم تا در برابر چشمان ما لت وپارش کنند. می گذاريم شبانه چون خفاش بريزندوخونشان را بمکند و زندگيشان را نابود کنند. بازاری ولی آن زمان بازار را تعطيل نمی کند چون به اومربوط نيست، هر زمان به پول و درآمدش آسيبی رسيد، آن هنگام برمی خيزد و بازار را می بندد .آموزگاران شرافتمند فرياد بر می دارند، اعتصاب می کنند، تنهايشان می گذاريم تا فريادهايشان را خاموش کنند! رانندگان شرکت واحد اتوبوس رانی، کارگران و...به همين ترتيب.
زمانی که جنبش اعتراضی سبزآغازشد و ميليونها تن از مردم به خيابان ها آمدند، کوشندگانی فرياد زدند، پيشنهاد دادند مردم چند روزی سختی بيشتر را تحمل کرده به خانه ها نروند، بی برنامگی وتلقی نادرست از " مسالمت"و"مسالمت جويی"بهترين امکان را به حکومت، که به شدت به لرزه در آمده و شيرازه اش می رفت که از هم بپاشد، مجال داد که نيروهای سرکوب گرخود را سازمان دهی نموده وآنان را به خيابانها آورده ودست به چنان جنايت ها بزند. اين که مسالمت نيست! مسالمت معنايش تبديل شدن به "گوسفند قربانی" نيست که دست و پايش را بسته وتيغ بر گلويش بگذارند! اين سستی است و بهره برداری نامناسب از توان و نيرو نه شيوه مسالمت آميز! اين اوباش کی هستند که بر همه چيز مردم مسلط شوند؟ يک بار هم که چنينن نيروی شکننده ای گرد هم می آيد که می تواند وضع را به سود مردم به جان رسيده دگرگون کند، به سبب همين سستی ها، نگرش های نادرست به ريشه گرفتاری ها و ذلت ها، نمی توانيم به درستی از آن بهره برداری کنيم. کوشش می شود که اين اوباش را به اصطلاح بر سر عقل بياورند! روشن نيست تجربه سی ويک سال حکومت دروغ خيانت وجنايت چه درسی به ما آموخته است؟ هم ميهن گرامی برای هزارمين بار : اين اوباش اصلاح پذير نيستند چون شدنی نيست و نخواهد بود. نگارنده از ديد خود بارها در اين باره نوشته است.

در باره پرسش دوم
ـ در مورد دوم هم که امروز ديگر بر هيچ کس پوشيده نيست که پشت پرده همه جنايت ها، بيت رهبر وشخص خامنه ای قرار دارند. سال ها است که شماری از ما گفتيم ونوشتيم که آن چه بنام دولت، مجلس، شورای نگهبان، شورای مصلحت نظام، شورای امنيت ملی، دستگاه قضايی و ... است همه قلابی ونما هستند و کارها را دولتی پنهان می گرداند که سر در بيت رهبرخود خوانده دارد. اکنون پس از سال هاو به ويژه پس از کودتای انتخاباتی، بر خودی ها ويا باورمندان تا ديروز اين حکومت نيز آشکار شد که اين ديد تا چه اندازه درست بوده است. روشن شد که زمانی که گفته می شد که اين انتخابات ها فرمايشی و دروغين است تا چه اندازه درست ارزيابی شده بود.

شگفت است!
شگفت است که ايشان پس از نوشتن چندين نامه به "رهبر گرامی" که نه تنها کمترين اثر مثبتی بر او نداشته که اورا جری تر و نفرت انگيز تر نيز نموده و نويسنده نامه را به بند وزنجير نيز کشانده است، بازهم اين کار را پی گرفته است! البته نمی توان ناديده گرفت که با همين بهانه دست به افشاگری های تحسن آميزی نيز زده است ولی ای کاش شيوه کار به شکل ديگری بود زيرا نوشتن بنام "رهبر گرامی" نبيجه اش همين است که امروز می بينيم! اگر نامه بنام آن که می بايد يعنی "مردم" می بود اثرش در جامعه ستم ديده ايران بسيار بيشتر وکار اوارزشمند تر می شد. آيا نبايد شگفت زده شد که زبان نامه خطاب به اين "رهبر گرامی" هم چنان به گونه ای است که گويا اين شيخ خودخواه ودروغ پرداز از اين ستم گری ها بی خبراست و بنا بر اين، ديگران هستند که او را از دريافت حقيقت وراستی و درستی روی دادها باز می دارند!
اين نگرش و روش در ديگر نامه های پيشين نوری زاد هم به خوبی نمايان است و اين خود گونه ای وارونه سازی نقش ويران گر علی خامنه ای در رويدادهای جامعه امروز ايران است که نمی تواند با خواست های درست امروز نوری زاد هم خوانی داشته باشد.

آن چه که بايدبياد داشت
در باره اين نامه، نگارنده اين نکته هارا که امروز ديگر برای بيشترين شمار مردم ايران چون روز روشن شده است باز هم بياد آورده وتکرار می کند:
۱ ـ در پس وپشت همه جنايت ها وستم گری ها"رهبر گرامی" حضور و وجود هميشگی دارد. آن کس که اين را نفی کرده و يا نمی خواهد ببيند و بگويد تنها خود را به نادانی زده و فريب می دهد.
۲ ـ "رهبر گرامی" تا گلو غرق در خودکامگی، آلودگی وتباهی است و نيازی ندارد ديگری اين چهره وحشتناک وضد انسانی او وحکومتش را برای او به تصوير بکشد.
۳ ـ آخرين نمونه افشاگرانه وتاييد کننده دو موردبالا، نامه تازه وسری شيخ صادق لاريجانی به "رهبر گرامی" است(البته اگر آن را حقيقی ارزيابی کنيم)،که هنوز روشن نيست از کدام يک از درز وسوراخ های فراوان دستگاه همايونی رهبر گرامی به بيرون رسيده وخبرآن از سوی خبرگزاری جرس منتشر شده است. گمان نمی رود که جرس در اين روزگار پر خطر دست به جعل چنين نامه ای زده باشد چون به خوبی می داند که نخستين آسيب اين کار به خود واعتبار خود است. به دو انگيزه اين نامه می تواند درست باشد:
الف : يکی اين مهم که آن چه در آن آمده است درست است وبارها وبارها دخالت شخص "آقا"، بيت او و مجتبا خامنه ای به ميان آمده و عدم استقلال دستگاه قضايی وفرمايشی بودن حکم های صادر شده سياسی در باره مبارزان راه آزادی بر همه مردم ايران روشن است.
ب : وديگری چگونگی تکذيب اين خبر است که با دست پاچگی نه از سوی خود شيخ صادق لاريجانی که از سوی شيخ اژه ای که چون هميشه و به روال کار حکومت، کار دشمنان و"توطئه گران" شمرده شد، انجام گرفته است. اگر چنين نبود چرا خود شيخ لاريجانی نخستين کسی نبود که اين خبر را فورن تکذيب نمايد؟


نوری زاد و نوشتن نامه به "رهبر گرامی"! بخش دوم، کوروش گلنام

چند نمونه گويا و درس آموز
چند نمونه گويا ودرس آموز از نامه های اعتراضی و يا دادن اعلاميه و افشا گری ها بی هيچ گونه مجيز گويی را می توان نام برد که برای هميشه تاريخ به عنوان نمونه هايی درخشان از مبارزه مردم ايران در راه آزادی در دورانحکومت اسلامی بيادگار خواهد ماند.
۱ـ نامه سرگشاده دليرانه مهدی بازرگان به خمينی در خرداد شست(شصت) وهفت برابر با ژوئن هشتاد وهشت ميلادی(بيست و دو سال پيش) که از دو زاويه بسيار در خور توجه است. يکی دليری وبی پروايی او در انتقاد تازيانه وار بر خمينی وبيان حقيقت ندانم کاری های او، و ديگری تفسير خودکامگی، بی قانونی، بيدادگری، سنگدلی، نيرنگ بازی، خرابکاری و ويران سازی حکومت اسلامی از همان آغاز به کارتا آن زمان که تنها هفت سال از روی کار آمدن حکومت اسلامی گذشته بوده است. نکته هايی که زنده ياد بازرگان دراين نامه سرگشاده خود بر آن انگشت نهاده در همه اين سال ها با شدتی چند برابر هم چنان به شکل های گوناگون ادامه يافته است. به فرازهايی از اين نامه توجه کنيد:
" آيا اصلا رهبری يک ملت واداره يک مملکت با رأی شخصی وبدون مشورت ونظر خواهی مستقيم وغير مستقيم مردم ويا لااقل بدون استماع فريادها ونظرات آنها در کليه قشرها، مخصوصا از ستم ديدگان وصاحب نظران، ميتواند مورد قبول خدای سبحان و مطابق با اصول نظام های مقبول دنيا باشد؟چنين روشی آيا با عدالت وانسانيت وبا اسلام جور در ميآيد؟ "

" چگونه يک فرد هر قدر دانا و توانا وبا تقوی، حق دارد خود را تشخيص دهنده وتصميم گيرنده به جای پنجاه ميليون نفر وپاسخ گوی اسلام بداند؟ در جماران نشستن وجز در مورد پيروان خاص به هيج واظهار نظر يا استغاثه مردم جواب ندادن وچيزی جز آنچه خواسته وعقيده شخصی است نگفتن و اطاعت واجرا از همه خواستن، ايا باشيوه پيامبر(ص) وعلی(ع) مظابقت دارد؟ مردم ايران ايا با گزينش و پذيرش رهبری جنابعالی تفويض اختيار و استعفا از شخصيت واستقلال وحيات خود کرده اند؟ "
"مردم شرافتمند وانقلاب کرده ايران، بجز معدود مخصوص که چشم پر کن ها وسياهی لشگرهای مجذوب ويا مزدور اجتماعات ونماز جمعه ها وتظاهرات هستند يا دست چين شده های صدا وسيما ميباشندف در مجموع از انقلاب و از انحراف ها و اثار آن سرخورده اند نه جنگ را قبول دارند، نه از ضربات آن استقبال می کنند و نه بر مناظر دلخراش بمب وموشک خنده ميکنند. چقدر از دست دستگاه دروغپرداز صدا وسيما عصبانی هستند که از قول آنها گزارش های رضايت و تاييد پخش ميکند. چون دسترسی به جايی وفرياد رسی ندارند وتبليغات انحصاری واختناقف جرأت اظهار نظر واعتراض را از همه سلب کرده است از ترس جان وبرای حفظ لقمه نان تن به هر فشار و فرمان داده اند."
.......
او با دليری فراوان يک بيک وعده ها و دروغ های خمينی رادراين نامه تاريخی خود افشا و خمينی را به شديدترين شکل به انتقاد کشيده است.او در اين نامه به خوبی نشان ميدهد که پايه اين بنااز همآن آغاز کج وناراست بوده است. آيا وضع امروز وپس از سی ويک سال کمترين بهبودی يافته است؟ شوربختانه بازرگان را به عنوان "ليبرال" از قدرت بيرون راندند وفراوان مبارزان و آزادی خواهان در سازمانهای سياسی آن دوران نيز بر اين امر مهر تاييد زده وبا حکومت خونريز خمينی هم آوا شدند. حزب توده نخستين و بر جسته ترين نقش را در اين باره بازی کرد و بزرگترين نيروی چپ آن دوران يعنی فداييان اکثريت و حتا ديگر چپ های مخالف نيزبا او هم آوا شدند. نگارنده نيز خوددرميان آن کسانی بود که اين امر نادرست را باور نموده، با آن هم خوانی نموده واز دور شدن بازرگان از قدرت خوشحال شده است. کار بسيار اشتباهی که در حقيقت به خودکامگان فريبکار ميدان بيشتر ودستی باز تر داد که هر کار که می خواهند با مردم کرده و يکی از رک گوترين، درست کار ترين و دانا ترين چهره های آغاز انقلاب را به کناری برانند. در اين باره نقش به ويژه مهم و فريب کارانه هاشمی رفسنجانی وهم دستان او را نيز هرگزنبايد فراموش نمود.
۲ـ نامه ها، افشاگری ها، مخالفت ها، اعلاميه هاو اسناد منتشر شده زنده ياد، بزرگوار آيت اله منتظری در باره ناراستی های حکومت اسلامی از آن زمان که خود به درک درست تری از ماهيت ستم گرانه، دروغ پرداز ونيرنگ باز حکومتی که خود نيز در آغاز از مهم ترين پايه گذاران آن بود، بر همگان روشن است. در زير شديد ترين فشار ها وستم گری های شيخ ناسپاس و ناپاک علی خامنه ای، هرگز نامه ای به او ننوشت و همه خطاب های او دست کم در دو دهه آخر زندگيش بنام مردم ايران وبرای مردم ايران بود.
۳ ـ نامه سرگشاده امام جمعه دليرپيشين اصفهان، آيت الله سيد جلال الدين طاهری اصفهانی به مردم ايران در باره استعفای خود نيز گذشته از نگارش زيبای آن، نمونه درخشانی از اين ايستادگی وهمراه نشدن با موج ويران گر نيرنگ و ريا است.
اين نامه تاريخی را که درستی انتقاد هايی که در آن امده است، اينک با آن چه که پس از آن روزگاريعنی از سال ۱۳۸۱ تا امروز بر بر مردم رفته است ودامنه ای به مراتب گسترده تر و هولناک تر يافته است، حتا برای شماری از هواداران آن رروز حکومت که با آيت الله طاهری نيز در جبهه مخالف بوده اند، بسيار آشکار وروشن شده است را می توان در آدرس زير نيز يافت و خواند:
http://www.ettelaat.net/Ayatollah_Tahery.htm
۴ ـ زنده ياد علی اکبر سعيدی سيرجانی
در باره زنده ياد استاد علی اکبر سعيدی سيرجانی، نويسنده و اديب شرافت مندودليری که نامه های سرگشاده ای هم به خامنه ای (آن زمان رئيس جمهوری ود)وهم به مردم و هم به هم ميهنان برون مرز خود نوشت و جان بر سرربان تيز ومنطق برنده خود نهاد، کم نوشته نشده ولی به گمان من هنوز حق مطلب در باره اين بزرگوار به خوبی ادا نشده است.
پرداختن به نامه های سرگشاده زنده ياد سيرجانی خود نياز به نوشته ای جداگانه دارد. می دانيم که علی خامنه ای به نامه اوپاسخی داده و وسيله کيومرث صابری(گل آقا) برای او می فرستد. بخش آغازين پاسخی که سيرجانی پس از دريافت پاسخ خامنه ای نوشته را اينجا آورده و بررسی وداوری را به خوانندگان واگذار می کند:
"جناب آقای خامنه ‏ای
پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد می‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏‎می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت می‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ‏ام و به تمجيد نپرداخته ‏ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و ‏نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام می‏دهند. ‏وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده‏ های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی ‏به مديحه ‏سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج‏ سليقه‏ ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است."
ميتوان همه اين پاسخ را در آدرس زيرخواند:
http://balouch.blogspot.com/2008/12/blog-post_02.html
۵ ـ يبانيه ها و اعلاميه های پس از کودتای انتخاباتی مير حسين موسوی و حجت الاسلام کروبی که گذشته از خطاب درستش که به مردم است، نقش افشاگرانه مهمی نيز داشته اند که همه با چگونگی آن ها آشنا هستيم.



منبع: پژواک ایران