PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

چرا
کورش گلنام


همین واژه پرسش"چرا؟" اگر می توانست در زندگی روزانه ما ایرانیان جای ویژه خود را یافته ومی توانستیم این واژه رادر برابر همه رویدادهای پیرامون خود قرار دهیم، شاید امروز زندگی ما مردم به این وضع فلاکت باری نبود که در آن گرفتار آمده ایم. کنکاش برای یافتن پاسخ به "چرا"ها، می توانست بخش فراونی از انگیزه های گوناگون و چگونگی نابسامانی ها را در برابر ما بگشاید وریشه ها را به ما بنمایاند.

البته آن زمان یافتن پاسخ ها می توانست به از میان بر داشتن کجی ها و نابسامانی ها و به سازی وپیشرفت خود وجامعه بیانجامد که به شکلی عملی در پی از میان برداشتن ریشه این نابسامانی ها و سد های راه پیشرفت می بودیم. بارها خوانده و شنیده ایم که اینک سد و اندی سال پس از انقلاب مشروطیت هنوز نتوانسته ایم در هوای آزادی نفس کشیده و با آزادی در خور یک انسان زندگی کنیم. چرا چنین شده است؟ چرا مردمانی که انقلاب ها و ده ها خیزش اعتراضی را در یک سده و اندی ازتاریخ گذشته نزدیک خود داشته اند، هیچگاه نتوانسته اند از همه کوشش ها، جان فشانی ها و آسیب هایی که دیده اند، بهره برداری درستی نموده و هر بار به وضعی حتا بدتر از گذشته دچار شده اند؟ چرا ما امروز به حکومتی اسلامی رسیده ایم که نه تنها ارزشی برای انسان، آزادی، پیشرفت و دانش بشری دردید خود ندارد که با همه نیرو می خواهد چرخ تاریخ را به پس کشیده، خود را دارنده و مالک مردم دانسته در خصوصی ترین بخش های زندگی آنان دخالت نموده و با همه توان کوشش می کند تا به هر شیوه ضد انسانی، به مغز شویی فرزندان آنان پرداخته و دین خرافی و بی مایه خود را به زور بر جامعه ایران حقنه کند؟ چرا باید جامعه بپذیرد که آخوند ها اینک حتا برای کودکستان ها نیز برنامه ریزی نموده تابه کار مغز شویی کودکان ما برآیند؟ چرا بخشی از مردم، حتا اگر پنج در سد، خود را در اختیار این درندگان نهاده و خود نیز به جیره خواران این شیادان تبدیل گشته اند؟ چرا دروغ و خرافه وآلودگی تا خرخره جامعه ایران را فرا گرفته است؟ چرا اخلاق مردم چنین دست خوش دگرگونی شده و مدارا، مهر و انسانیت در میان خود مردم نیز بسیار کم رنگ شده است؟ چرا جامعه اجازه داده است و همچنان می دهد که در حکومتی نامشروع ومافیایی،  شماری آخوند و روزه خوان نیرنگ باز بر جان و مال و هستی آنان مسلط بوده و امروز کار را به جایی برسانند که همه کار وساز رهبرخود خوانده، دولت پنهان در کاشانه او ودولت فرمایشی دست نشانده او، بر دروغ، گنده گویی، پرورش و افزایش چاپلوسی، خودنمایی، ذلت، خواری، خشونت وتبه کاری استوارباشد؟

فراوان است

چرا ها فراوان است زیرا دردهای اجتماعی/ فرهنگی ما نیز به همآن میزان فراوان است و تا بر پایی اراده ای استوار برای پافتن پاسخی روشن برای آن ها و ریشه کن کردن زمینه های این دردها و در جا زدن ها، نباید از به میان آوردن این چرا ها خسته و یا از آن گریزان شد. اگر می خواهیم یک بار برای همیشه آزاد شویم، می باید با این "چراها"خو بگیریم و برای یافتن پاسخ آن ها از پای ننشینیم!

برای چنین کاری تنها "اراده" بسنده نیست که آمادگی فراوان برای "پذیرش" و"تن دادن" به نارسایی ها  وکمبود ها، نخست در خود و سپس در جامعه پیرامون خود نیز نیاز است. همه دراین واماندگی و گرفتاری سهیم وشریک هستیم.

این درست است که ایران پیشینه ای کهن و گاه افتخارآمیز دارد ولی اکنون از آن گذشته که می توانست مایه پیشرفت وسربلندی باشد، چه بر جای مانده است و چه پاسخی برای این ننگ و ذلتی که در آن  گرفتار آمده ایم، داریم؟ چه سودی ازشعار های دهان پر کن وبالیدن بر پیشینه خود می بریم زمانی که یکی از بی مایه ترین، واپس گرا ترین، یاوه گو ترین و بی منطق ترین حکومت ها با پست ترین کسان یعنی مشتی اوباش تبه کار از رهبر خود خوانده تا پیرامونیان ودست نشاندگان او بر ما حکومت می کنند؟ گران بها ترین سرمایه های معنوی جامعه ما را یا با بدترین شکنجه وشیوه ها از ما گرفته و کشتند یا آنان را گریزانده واز سرزمین خود راندند ویا هم اکنون با پرونده سازی های دروغین، در غیر انسانی ترین  وضع به زندان ها افکنده و جز گروه های مافیایی و آدمکش وابسته به خود، به هیچ کس رحم نکرده، دار وندار وهستی ایران را بباد داده و می دهند و ما هنوز در چکنم، چکنم های خود گرفتار هستیم!شیادان بی هیچ پشتوانه مردمی، در حالیکه شکست خورده و وامانده شده اند، هر روز با دروغ وریا از توانایی های نظامی خود داد سخن داده وبر طبل جنگ می کوبند و می خواهند ایران را ویران کنند تا با بر پایی جنگ وخونریزی به همراه شکست ومتلاشی شدن خود(که گریز ناپذیر است) همه چیز را نابود کنند. ایران ومردم ایران در خطرند و می باید هر چه زودتر به خود آییم. فرمانروایان شکست خورده اسلامی، جز رذالت، جنایت، بی شرمی و گنده گویی(که افتخار های حکومت آنان است) هنر دیگری ندارند! حکومتی که می خواست الگوی "اسلام ناب محمدی" باشد، به الگوی یکی از آلوده ترین و ستم کارترین حکومت های تاریخ بشری مبدل شده است!

یادآوری    

البته این یادآوری را نیز بایدداشت که نسل جوان ایران که خود پرورش یافته در این نظام ویران گر است، ولی به سبب بن بست هایی که هر روز بیشتر برایش به وجود آوردند؛ به سبب آشنایی با دنیای برون از مرزهای ایران از راه ماهواره واینترنت و بدین ترتیب آشنایی با دنیای پیش رفته و دریافت خبرها از هر گوشه و کنار جهان، آرام آرام می رود که پرسش و پرسش گری را به عادت زندگی خود بدل کرده و به بررسی و ریشه یابی گرفتاری های امروز خود و جامعه بپردازد. نسل جوان ایران در جنبش گسترده ومردمی سبز به خوبی نشان داد که نسلی است زیرک و اهل خرد که تن به مغز شویی ها نداده و خواست دگرگونی برای آزادی و پیشرفت جامعه را به فریاد بلند خود بدل کرده است و این مایه شادمانی است و نوید آینده ای روشن تر را می دهد. تنها شرط این است که با پشتکاراز جست وجو و ریشه یابی نابسامانی ها دست نکشیده و خواستار دگرگونی های ریشه ای باشد.

تسلط دین وخرافه

ایرانی می باید کج اندیشی هایی از این دست که:

 "اسلام بذات خود ندارد عیبی         عیبی که در اوست از مسلمانی ماست"

را از خود دور کرده وریشه چنین پند واندرزهایی را در جامعه بر کنده وبه دور بیافکند زیرا واژگونه این اندرز، هرچه عیب ونارسایی است در ذات خود اسلام است. هر کس اهل جستجو و دست یابی به راستی و درستی است خود برود و برگردان قرآن به فارسی را واژه به واژه بخواند تا دریابد که ریشه فلاکت های سرزمین های اسلامی در کجا نهفته است!

چنان که نگارنده به سهم اندک خود بارها به میان آورده است، مهمترین انگیزه گرفتاری ها و نابسامانی ها و در جا زدن های ما، تسلط دین وخرافه در جامعه است. مردم ایران باید اراده کنند که خود را از چنگال این هیولای ویرانگر رها نموده و ریشه دیرپای این گرفتاری را برای همیشه از بین ببرند. دلیری کنیم و آشکارا به جنگ دین وخرافه و ریاکاری مذهبی برویم. یکی از بزرگترین تفاوت های جامعه ما با دیگر سرزمین های پیش رفته، همین تسلط دین و خرافه در جامعه ایرانی است که خود سد راه هر گونه پیشرفت است. سرزمین های پیش رفته امروز، راه تسلط دین و هر ایدئولوژی ویرانگر دیگری بر جان ومال مردم را بسته اند. ما گرفتار بدترین گونه دین و خرافه های دینی هستیم. ملایان حاکم، وقت، کار و زندگی مردم را با تراوش مغز های پوسیده خود به هرز برده، به هدر داده و می دهند. یک جامعه مدرن با مردمانی پیش رفته هرگز "رهبر" گزینش نشده وسیله مردم، "رهبر مادام العمر"، "رهبر مقدس"، "نایب امام زمان" و.. از این دست حقه بازی ها که سودش برای جامعه تنها دروغ گو پروری و رذالت پروری است را به خود نمی پذیرد. جامعه ای که نخبگان و اهل اندیشه اش تنها به سبب داشتن بینش و درایت و کوشش برای بهبود جامعه، زندگی و جوانی اشان را در زندان ها به سر برده، داد و دادگری در آن وجود نداشته، نه تنها خود بی گناهان گرفتار که حتا خانواده های آنان نیز به درد و رنج و از هم پاشیدگی دچار شوند، آن جامعه سخت بیمار است. بیماری است که هیچ دوا و درمانی نجاتش نمی دهد مگر همت و اراده مردمان آن به ریشه کن کردن مرکز تباهی ها، دروغ ها و آلودگی ها و پلیدی ها.

آزادی نخبگان و اهل خرد، خواست نخستین است

شمار آزادی خواهان و نخبگان در بند چنان افزایش یافته و میزان درندگی  وتبه کاری حکومت نامشروع اسلامی چنان هولناک شده است که بر شمردن آن به سادگی میسر نیست. همه کسانی که در راه آزادی به بند کشیده شده اند، چه آنان که شناخته شده اند وچه آنان که شناخته شده نیستند وشاید ما نامی ازآنان نیز نشنیده ایم، گرامی و برای جامعه ما ارشمندهستند وفراموش نمی شوند. خواست آزادی همه زندانیان سیاسی با هر باور واندیشه، از نخستین خواست های همه کوشندگان راه آزادی است. نگارنده تا آنجا که شدنی بوده است، جز موردهایی نادر، کمتر به نام های زندانیان سیاسی شناخته شده پرداخته است تا آنان را که شناخته شده نبوده و اسیر دست دژحیمان هستند همواره به یاد داشته باشم. به حکومتی که خردمندان یک جامعه راکه تنها ابزاری که دارند، اندیشه، بیان وقلمشان است به بند می کشد، چه می توان گفت؟ 

اگر..

اگر انسان اهل اندیشه، درست رفتار، دانش اندوخته، دل سوز و مسالمت جویی چون شیوا نظر آهاری( و سد ها تن چون او، از هنگامه شهیدی، ژیلا بنی یعقوب، نسرین ستوده تا ارژنگ داودی، حشمت طبرزدی و...تا دیگر زندانیان ناشناخته) به جای ایران "اسلامی" در کشور دیگری که خردمندان بر آن حاکم بودند، زندگی می کرد، امروز نه تنها در زندان و زیر سایه تهدید به مرگ به سر نمی برد که از بهترین امکان های زندگی و پیشرفت برخوردار و مایه افتخار و سربلندی حکومت و مردمان آن سرزمین می بود. افسوس که نه تنها این بانوی گرامی، خردمند وکوشنده راه حقوق پایمال شده زنان و دیگر مردمان در "جمهوری" اسلامی به بند کشیده شده که سدها و سدها دیگر زن ومرد خردورز و کوشنده راه حقوق انسانی و آزادی، زندگی پر بار وپر ارزش خود را در زندان ها می گذرانند و جامعه از بهره گیری از نیروی سازنده آنان باز داشته شده است! افسوس که روزه خوانانی بر ایران حاکم شده اند که تا کنون نه تنها سرمایه های مالی ایران را به باد داده اند که آسیب های سنگین و هولناکی به روح و روان جامعه نیز وارد آورده اند!

شیوه حکومت در برابر نخبگان جامعه

یکی از شیوه های حکومت اسلامی در برابر نخبگان جامعه برای ایجاد خفقان هر چه بیشتر و کاهش دادن میزان پایداری و ایستادگی آنان در برابر رفتارهای ضد انسانی خود، این بوده است که در برابر شخصیت های پایدار و کوشنده، نخست آنان را با اتهام های ساختگی "محارب"،"مرتد"، ضد انقلاب"، "جاسوس" و...، به سال های دراز حبس یا به بالاترین میزان مجازات که مرگ باشد محکوم نموده است و یا شایعه آن را بر سر زبان ها انداخته است تا جو ترس در میان اهل اندیشه و مردم همچنان بر پا باشد. سپس با کوشش هایی که شکل می گیرد، نداهایی که درجهان بر می خیزد، نامه ها و برنامه های اعتراضی که بر پا می شود(1) وپس از ماه ها وماه ها که جریان اعتراض ها ادامه داشته وحکومت نیز هر روز به بازی تازه ای دست زده و بر روغن دست پخت خود می افزاید؛ سرانجام گامی پس نشسته، متهم بی گناه را اگر به حبس دراز مدت محکوم شده است به چند سالی حبس کمتر و یا اگر محکومیت به مرگ بوده، به زندانی دراز مدت، گاه همراه با تبعید و پس از آن اخراج از کار و..محکوم می کند. کار و شیوه این حکومت ضد انسانی این است که: به مرگ  بگیرد که به تب راضی شوی! این روش رذیلانه حکومت کاملن شناخته شده است. بی گناه و آزاد مردی چون مهندس امیر انتظام را بیاد داریم.(2) ماجرای هاشم آقاجری وهیاهویی که بر سر او به راه انداحتند نیز در یادها مانده است.

رفتار با بانوی آزادی خواه و گرامی، شیوا نظر آهاری نیزبر همین روش استوار است و یک جنبه مهم کار حکومت در اتهام محاربه به او ترسی است گه جنبش سبز مردم به جان آقایان انداخته و خواب آسوده از چشم آنان ربوده است. این نیز کوششی است در راه ایجاد هول و هراس در میان آزادی خواهان و اندیشه ورزان خردمند. روزه خوان علی خامنه ای بداند که ننگی همیشگی همراه نام او خواهد بود. هر جنایتی که انجام دهد بار ننگین خود را سنگین تر می کند. اتهام ها به شیوا نظر آهاری و بانوی بی گناه دیگری چون سکینه آشتیانی و تهدید آنان به مرگ جز بد نامی بیشتر برای رهبر خود خوانده و حکومت چه ثمر دیگری داشته و خواهد داشت؟ دریغ از اندکی انسانیت وخردورزی!

دورانی با "چراها"

ما ایرانیان در برابر پس ماندگی و درجا زدن جامعه خود، مجبور هستیم دورانی را با "چرا ها" سپری کرده، با سر سختی به کنکاش وبررسی انگیزه های پس ماندگی ها، دردها و گرفتاری های خود بپردازیم. پاسخ را که یافتیم، یک آن را نیز نمی بایدبرای به سازی خود و مردمان پیرامون خود از دست دهیم. عادت به پرسش و بررسی در باره هر چیز راه رهایی است. هر روز با خود بگوییم"هیچ چیز مقدسی که پرسش ناپذیر باشد، وجود ندارد"!

 

پا نویس:

1 ـ  حکومت به باور خود به دو شکل سود این رفتار را بیش از آسیب و بی آبرویی برای خود ارزیابی کرده است : یکی به کج راه کشاندن توجه همگانی از نابسامانی ها وشکست های خود در درون وبرون مرزو دیگری نمایش نیرو واقتدار خود.

  2 ـ در همین جا یک بار دیگر اشاره کنم که در آن زمان که ایشان به زندان افکنده شدند، من نیز به پیروی کورکورانه از سازمان های سیاسی که به آنان باور داشتم، نه تنها به پشتیبانی از ایشان و حق انسانی او بر نخواستم که همراه با این سازمان ها با حکومت خونریز اسلامی هم آوا شده و نسبت ها و تهمت های ناروا به ایشان را پذیرفته بودم. من در گذشته نیز بارها به انتقاد از رفتارهای اشتباه آمیز خود پرداخته، از آن میان به همین مورد اشاره داشته، از ایشان  پوزش خواسته ام و اینک یک بار دیگر از رفتارنادرست خود در آن دوران، از ایشان پوزش می خواهم.

 

کوروش گلنام

شنبه 13 شهریور 1389 ـ 4 سپتامبر ۲۰۱۰



منبع: پژواک ایران