PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 20th April 2024

«مرض موت» لاعلاج رژیم خمینی ساخته به رغم سه دهه جنایت برای بقا
ایرج شكری


روز 26 مرداد 1358 را باید روز استقرار ولایت فقیه و «حکومت اسلامی»  نام گذاشت . اگر چه در آن زمان هنوز قانون اساسی نظام ولایت فقیه تدوین نشده بود، اما در این روز خمینی در آن سخنرانی  شدید اللحن خود نه تنها هرنوع حق و حقوق فردی و اجتماعی را برای دگراندیشان  و آزادی عقیده و بیان را به هیچ گرفت و از این که در شکستن قلم و درو کردن رهبران احزاب و تشکلهای سیاسی کوتاهی کرده بود؛ اظهار پشیمانی و توبه کرد( صدا وتصویر خمینی http://www.youtube.com/watch?v=ZNTUsylWTpo )

بلکه نشان داد که برای منتقدان و مخالفان خود حق حیات حتی قائل نیست. او به گردن زده شدن هفتصد تن از یهود بنی قریظه توسط  امام مسلمین - که آنها را مثل اسرائیلی ها دانست و گفت که شاید رهبران احزاب و قلمزانان مطبوعات هم از همان ها باشند، اراده و تصمیم قاطع خود برای برپا کردن «چوبه های دار در میدانهای بزرگ» برای «درون کردن» دگر اندیشان که انها را فاسد و یا مفسد می نامید  و راه انداختن تنها «یک حزب، آن هم حزب الله » را ،اعلام کرد. وی در ادامه سخنان خود دستور «سرکوبی فاسدها»  و تحت تعقیب قرار دادن دست اندار کاران نشریات مستقل و مسئولان و رهبران احزاب و گروهها را صادر کرد. در اجرای فرمان امام و رهبر انقلاب اسلامی، از سوی دادگاه انقلاب اسلامی حکم توقیف و تعطیل نشریات متعدد، از جمله نشریات متعلق به گروههای سیاسی صادر شد. تا آن زمان هم البته نه نشریات و نه گروهها  و احزاب سیاسی که زیر «چتر» رهبری امام نمی رفتند، از فشار دسته های اوباش حزب الهی در امان نبودند و قبل از آن فرمایشات روزنامه آیندگان تعطیل و مصادره شده بود و چند روز قبل از آن فرمایشات تجمع و میتینگ جبهه دموکراتیک ملی در اعتراض به تهدید آزادی  و تعطیل آیندگان مورد یورش سنگین حزب اللهی های سازمان یافته قرار گرفته بود و فردای آن روزهم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بهزدا نبوی از چهره های شاخص آن بود در حمایت از تعطیل شدن آیندگان،دعوت به راه پیمایی و تجمع کرد و خلاصه غریوشادی و شکستن گردو با دم از اردوگاه وحوش پیرو خمینی بلند بود. مقلدان و مریدان امام خمینی از قبیل نبوی ها و میرحسین موسوی ها خوشحال بودند که کلک آیندگان کنده شد که نظرات و انتقادات گروهها یا افراد از اوضاع جاری و عدم دنباله روی آنان از خطوط گرایشات ارتجاعی خمینی را منعکس می کرد. آیندگان روزنامه یی بود که صح منتشر می شد و مثل دو روزنامه بزرگ عصر کیهان و اطلاعات، کارکنانش در زمان انقلاب با اعتصاب 62 روزه در برابر حکومت نظامی و دولت نظامی جلوه یی از اراده مردم برای برچیدن بساط رژیم دست نشانده محمد رضا شاه و دستگاه پلیس - سیاسی  جنایتکارش  ساواک را به نمایش گذاشتند.  این سه روزنامه بعد از آغاز به کار دولت بختیار  که با شرطهایی چون خارج شدن شاه از ایران و انحلال ساواک همراه بود ، با پایان اعتصاب مطبوعات دوباره منتشر شدند و مردم با سبدهای گل به تحریریه این روزنامه رفته و از روزنامه نگاران اعتصابی تقدیر و تجلیل کردند. اما فشار به روزنامه ها از خارج توسط به راه افتادن تظاهرات گروههای حزب اللهی در برابر دفاتر این روزنامه ها به خاطر درج این یا آن مقاله که روحانیت «حاضر و ناظر» را خوش نمی آمد و به این بهانه که نظرات «ملت مسلمان» در آنها منعکس نمی شود، شروع شد و در روزنامه کیهان انجمن اسلامی با خط گرفتن از فرمایشات امام خمینی در سوم خرداد 58 *- که «مبارزه یی بدتر از مبارزه با شاه» را،با روشنفکران، برای آنها تکلیف شرعی قرارداده بود-، علیه روزنامه نگاران مبارز و ترقیخواه دست به کودتا زده و تحریریه روزنامه را اشغال کردند و دیگر آنها را به روزنامه راه نداد. بمناسبت این «فتح » در شماره 6 خرداد «خطیب شهیر» دستگاه خلافت خمینی در آن روزها، فخرالدین حجازی در مطلبی با عنوان « پرولتاریا در کیهان

 http://iradj-shokri.blogspot.com/2007/05/29.html »

 ، با مهملاتی که علیه گروههای چپ و روشنفکران سرهم کرده بود، در واقع نشان داد که ترس و نگرانی خمینی و آخوندهای مرتجع از چه ناحیه یی و از کدام عامل یا عوامل موجود در جامعه است.  به هر حال جای رونامه  آیندگان مصادره شده روزنامه «صبح آزادگان» منتشر شد که گفته می شد در اختیار گردانندگان کمیته های انقلاب اسلامی است که بهزاد نبوی و مجاهدین انقلاب اسلامی دستی در آن داشتند. این ماجراها همه تنها فقط حدود 6 ماه از آمدن خمینی به ایران می گذشت. رادیو تلویزیون در استفاده انحصاری روحانیت و سایرکارگزاران خمینی بود و در اخبار مسئولان گماشته شده از سوی خمینی تحریف بسیار از رویدادهای مربوط به گروهها سیاسی می کردند. از جمله در مساله گنید و کردستان. گام بزرگ دیگری که خمینی پلید و کارگزارانش در خفه کردن آزادی و تک صدایی کردن جامعه برداشتند «انقلاب فرهنگی بود» و تعطیل کردن دانشگاهها برای تصفیه آن از هوادران گروههای سیاسی و استادان ترقیخواه بود. اما خوابهای خمینی به رغم این سیاستها که به کشتار واعدام بی رحمانه اعضا و هواداران گروههای سیاسی در دهه سیاه 60 انجامید، سبب انسجام رژیمش نشد و شکافها و ترکهای متعدی پیوسته در این رژیم ارتجاعی افتاده است که ناشی از پوسیدگی نظام ولایت فقیه و بی لیاقتی گردانندگان مردم ستیز و درنده خوی  این رژیم برای اداره کشور از یکسو و مبارزات مدوام مردم برای تحقق خواستهای خود از سوی دیگر بوده است. بعد از استعفای دولت موقت که از «مسلمانها» بود اما به ولایت خمینی و صدور انقلاب خمینی مساله داشت، مساله اختلافات رئیس جمهور منتخب مورد تایید خمینی با اطرافیان امام متشکل که در حزب جمهوری اسلامی  بودند پیش آمد این ماجرا به رویداد 14 اسفند 59 و بعد مساله عزل رئیس جمهور رسید. بعد از آن به رغم جریان داشتن جنگ و ماجرای انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و انفجار نخست وزیری، در بین مریدان و مقلدان امام مرتجعان و جانیان اختلاف هم چنان جوانه می زد و رشد می کرد. اختلاف در مجلس آخوندی بین خط امامیها که فقه را پویا و دارای انعطاف و ظرفیت انطباق با شرایط روز می دانستند با گروهی که طرفدار فقه سنتی بودند و معتقد بودند احکام شرعی و فقهی همانطور که بوده برای شرایط کنونی هم قابل اجراست و مثلا با وضع مالیات مخالف بودند و خمس و زکات کافی می دانستند هم چنان رو به تشدید بود و این البته در کار دولت هم مشکل ایجاد می کرد. نخست وزیر خط امامی با مجلس و رئیس جمهوری که در اردوی سنتی ها بود مشکل داشت و اختلاف بین این دو جناح که مدتها تلاش می ناچیز و «بحثهای طلبگی» نماینده شود سرانجام در آخرین روز اسفند سال 66 با اعلام انشعاب در «جامعه روحانیت مبارز تهران» و جدا شدن خط امامیهای طرفدار فقه پویا به عنوان مجمع روحانیون مبارز از آن، شکاف بزرگی را تشکل «اشراف» آخوندی بجا گذاشت که امروز می دانیم و می بینم که آن شکاف چگونه به فرویختگها ویرانگر و غیر قابل باز سازی انجامیده است . شکاف بسیار بزرگ بعدی اختلاف بین کسی بود که به عنوان جانشینی خمینی برگزیده شده بود، با خمینی بود. کسی که او را فقیه عالیقدر و «امید امت و امام» می نامیدند. اما وقتی به خاطر انتقاد از اعدامها جنایتکارانه تابستان 67 و ادامه بیهوده جنگ ویرانگر زبان به انتقاد کشود، خشم خمینی را برانگیخت و سرکوب شد و کنار گذاشته شد و همه آنهایی که او را فقیه عالیقدر و امید امت و امام می نامیدند برای نشان دادن فاصله گرفتن از او  و طرد پیروی از امام لگدی و چوبی به تحقیرکردن او به او زدند.  شکافها و تَرَکها بعد از مرگ خمینی با کنار گذاشته «موسوی ها»، یعنی موسوی اردبیلی از ریاست دیوانعالی کشور و قوه قضائیه و دادن گماشتن محمد یزدی به این پست از سوی خامنه ای ولی فقیه جدید و کنار گذاشته شدن میرحسین موسوی از کار پست اجرایی و نظارت استصوابی شورای نگهبان برای غربال کردن خط امامیها در انتخابات مجلس شورای اسلامی و  انتخابات مجلس خبرگان ادامه داشت و در ماجرای انتخابات خرداد سال 76 شوک شدیدی به دستگاه خلافت خامنه ای وارد کرد که انتظارش را نداشت. دستگاه «خفیه » خلافت با احکام شرعی سربازان گمنام امام زمان را که در بین آنها «سردار» بزرگی مثل سعید امامی هم بود، مامور سلاخی کردن و ربودن و کشتن چند تن از «غیر خودیها» کر(غیر خودیهایی که بعدا در برنامه چراغ صدا وسیمای علی لاریجانی آخوند حسینیان در تلاش برای تبرئه سربازان گمنام امام زمان، از آنان به عنوان«ناصبی - کسانی به علی و اهل بیت دشمنی می ورزند» و مهدورالدم هایی  یاد کرد که قتلشان اصلا جرم نیست) تا اوضاع را چنان بحرانی و خراب کند که رئیس جمهور جدید- سید آیت الله زاده یی که از خادمان این نظام و افراد مورد اعتماد «حضرت امام» بود و برخلاف تصور و انتظار «مقام معظم رهبری»، با تاکتیک مردم در بازی و استفاده از تظادهای رژیم در زمان انتخابات و ریختن  آراء فراون به اسم او، سبب شده بودند که او با سه برابر رأی بیشتر از ناطق نوری، برنده انتخابات شود- نتواند تاب چنین بحرانی را بیاورد و از راه نرسیده مجبور به استعفا شود. اما سّید و همکارانش فن بدل به رقیب زدند و با اطلاعاتی که از شاخکهایی که در درون دستگاه اطلاعاتی داشتند بدست آورده بودند، توسط روزنامه سلام دست به یک افشاگری مرگبار علیه سربازان گمنام امام زمان زدند و قتلها را اقدامی از سوی «محافل خود سر» داخل نظام اعلام کردند. تیری بود که راه شده بود و چرخاندنش به بسوی تیرانداز عملی نبود، اگر چه راه شلیگ و زدن تیر های متقابل از سوی دستگاه خفیه خلافت همچنان باز بود. در این اقدام که زلزله یی بر پیکر دستگاه اطلاعاتی رژیم انداخت که برای کور کردن راه دست یابی به آمران ، سعید امامی از برنامه ریزان و مغزهای متفکر وزارت جنایت دستگاه خلافت که وقتی در تحقیقات دمش لای تله افتاده بود ضعف بسیار نشان داده بود و حاظر شد بوده برای رهایی از مرگ و امکان دیدار با زنش هراتهامی را برای مصلحت نظام از جمله اتهام کارگزاری برای اسرائیل بپذیرد، زنده ماندنش خطرناک تشخیص داده شد و با خورندان « شربت شهادت» درست شده با واجبی، اور را روانه سفر بدون بازگشت دیدار با «حضرت حق» کردند تا مصلحت نظام اسلامی حفظ شود. ضربه ها متقابل البته فرود آمد. تیری به گردن سعید حجّاریان تئوریسین « اصلاحات» که او به سختی ازمرگ جان بدر برد امام برای همیشه نیمه جان شد و عبدالله نوری وزیرکشور که قبلا کتک خورده بود به اتهاماتی مهمل دستگیر و محکمه و به 5 سال زندان محکوم شد، در سومین سال حبس بود که برادرش دکتر علیرضا نوری که نماینده مجلس بود درسفری به شمال که گویا در راه تحقیق در مورد گوشتهای وارداتی فاسد انجام گرفته بود در یک سانحه مشکوک اتومبیل کشته شد. حالا با یک پرش از مسائل دوران خاتمی و مسائل یکسال گذشته به اردوی اصولگرایان نگاه کوتاهی بکنیم  که احمدی نژاد به این جبهه و جناح تعلق دارد. اکنون شکاف در این جبهه هر روز بیشتر می شود و اختلاف جدی اکنون بین رئیس جمهور حزب اللهی و بشدت عقب مانده و «عاشق مهدی» با سایر اصولگریان «استخواندار» یا بی مقدار به وجود آمده است که از تمرد او در اجرای مصوبات مجلس گرفته تا اظهاراتی که تخطی از «ارزشهای اسلام»  موضوع و علت این اختلافات هستند . حالا کسی مثل علی مطهری نماینده اصولگرا از مجلس احمدی نژاد و باندی که وی به آن تعلق دارند را به گروه فرقان تشبیه می کند که مخالف روحانیت بودند و ترور آیت الله مطهری که برجسته ترین «اندیشمند» اردوی آخوندی بود و آخوند مفتح در کارنامه آنها ثبت شده است. از این سو، در پی مورد حمله قرار گرفتن مشایی رئیس دفتر احمدی نژاد به خاطر سخنانی که در مورد مکتب ایران به جای مکتب اسلام بر زبان رانده بود( که البته با هدف خدمت به نظام و دام و دانه گذاشتن برای نخبگان ایرانی مقیم خارج کشور بود)، او(مشایی) یکی از منتقدان را که بی عمامه است یعنی، سرلشکر بسیجی فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران که بالاترین مقام نظامی رژیم ولایت فقیه است را به نوبه خود با جملات به شدت تحقیر آمیزی مورد حمله قرار داده است. او این سخنان را در جمع کارکنان خبرگزاری رسمی رژیم بیان کرده ولی انتشار بیرونی نیافته بود، اما یک سایت ولایتمدار به نام صراط

http://www.seratnews.ir/fa/pages/?cid=9181

 آن را نقل کرده است. به گزارش سایت مذکور مشایی از جمله گفته است «سند ندارم که بگویم فیروزآبادی از جنس گروه شیطان است اما فیروزآبادی سراسر جهالت است ». البته این حرف را اگر چه رئیس دفتر احمدی نژاد زده ولی حق گفته است و نیاز به یاد آوری هم نیست که جهالت ویژگی مشترک همه مقامات و کارگزاران نظام ولایی است و شخص رئیس جمهور به اندازه آیت الله جنتی و آن آیت الله ریق رحمت سرکشیده رئیس مجلس خبرگان- مشگینی- در برخورداری از این ویژگی ممتاز است.

اکنون سی سال بعد از آن خط ونشان کشیدن و اقدامات جنایتکارانه بعدی خمینی و عملکرد جنایتکارانه جانشین او خامنه ای، برای کنار زدن«غیر خودیها» و ساختن جامعه یی تک صدای و مرید ومقلد رهبر، می بینم که هروز صدای ترک برداشتن این بنای جهل و جنایت و تبهکاری که نظام ولایت فقیه نام دارد از جایی آن هم در راس آن شنیده می شود. در این که این بنا فروخواهد ریخت تردیدی نیست. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. ولی کسانی که خواهان تغییراین رژیم منحوس و استقرار دموکراسی در ایران هستند، خوب است همیشه به این مساله توجه داشته باشند که تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعاتی در کار است، هیج تغییر قابل اعتنایی در ساختار قدرت سیاسی و عملکرد رژیم دررعایت حقوق بشر و حقوق شهروندان رخ نخواهد داد و گام برداشتن به در راه پی افکند دموکراسی و یک رژیم غیر مذهبی، جز با درهم کوبیدن و برچیدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعات این مقرّ آدمکشان ممکن نیست. کاری که البته تنها با «کارستان» و قیام مردم امکان پذیر خواهد بود. هر نوع سیاست و تلاشی که  در آن این امر نادیده گرفته شده باشد و مثلا با دنباله روی از کروبی و موسوی تغییر اوضاع را انتظار داشته باشد، آب در هاون کوبیدن و خشت بر آب زدن است.

* متن سخنرانی خمینی در سوم خرداد 58 که در کیهان 5 خرداد 58 درج شد، ضمیمه مقاله یی از نگارنده است با عنوان «سی سال پیش جوّ سیاسی چنین بود و خمینی این بود» در لیست مطالب من در پژواک ایران قرار دارد.  یا باکلیک روی لینک زیر

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=8163

 

پ- 24 مرداد 1389 – 15 اوت 2010

 

http://iradj-shokri.blogspot.com

 



منبع: پژواک ایران