PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

داس اسلام همچنان زندگی آزادگان ایران را درو می کند
ایرج شكری


باز هم با طنین الله و اکبر دژخیمان نظام  جمهوری اسلامی ، که در اجرای احکام اعدامها بلند می شود،، داس «اسلام»، زندگی و حیات پنج تن از آزادیخواهان و حق طبان ایرانی را درو کرد. رژیم روضه خوانها دست به جنایت نفرت انگیز دیگری زد تا در آستانه سالگرد رویدادهای بعد از انتخابات خرداد 88، چنگ و دندان خود را تیز تر و درنده خویی خود را عریان تر به نمایش بگذارد تا مردم را بترساند و از بروز اعتراضات جلوگیری کند. اما دست اندرکاران جنایتکار جمهوری اسلامی که در زمان حیات ننگین خمینی، یک دهه سرکوبگری و کشتار را در اشکال مختلف و به طور گسترده علیه مردم ایران به کار گرفتند تا مردم را مطیع و فرزندان ایران زمین را پیرو آخوند و آخودیسم بار بیاورند، با اشکال مختلفی از سرپیچی های مردم ،به ویژه نسل جوان مواجه شدنده اند و شکست خورده اند. این جنایتکاران مردم ستیز، از این اعدامها و هر جنایت دیگری که مرتکب شوند، سرانجام حاصلی جزتوفان درو نخواهند کرد.

 در بین گرایشات مختلف اپوزیسیون نظام اسلامی، برخی خیلی بر روشهای «غیر خشونت آمیز» تاکید می کنند. اینان توجه ندارند که مردم  پیشگام در به کار گرفتن خشونت نیستند، بلکه این دست اندرکارن رژیم هستند که هر نوع جنایت علیه شهروندان ایرانی را برای «دفاع از حکومت اسلامی» نه تنها حق، بلکه وظیفه و تکلیف  شرعی خود می داتند. حفظ دین محمد از «دشمنان کافر» و از «خطر» با بکار گرفتن خشونت و کشتار، برای این جنایتکاران  تنها«حق» نیست، بلکه وظیفه و تکلیف شرعی است. مخالفت با حکومت اسلامی که «ادامه حکومت رسول الله» است محاربه با خدا و رسول است. با این باور و بینش،«مجاهدان فی سبیل الله» و مسلمانان مؤمن و متعبّدی مثل آیت الله خلخالی ، آیت الله محمدی گیلانی، سید اسدالله لاجوردی، و آخوند محسنی اژه ای  و نیری و طائب و... هرچه کرده اند تکلیف اسلامی و شرعی بوده و هیچ گونه ناراحتی وجدان و «احساس گناه» هم نمی کنند. با همین باور و بینش است که به جای اقدام برای یافتن آمران و قاتل قربانیان رویداهای بعد از انتخابات - قربانیانی مثل ندا آقا سلطان و ترانه موسوی-، دنبال سناریو سازی برای «طراحی» شده بودن قتل آنها از سوی معترضان یا مثل مورد ترانه موسوی برای منکر شدن اصل رویداد و جنایت بودند. چون این جنایتها هم مثل قتلهای زنجیره ای پاییز 77، با تصمیم گیری در«بالا» و با احکام شرعی انجام شده است. در ایران این سرمایه داری نیست که جنایت می کند، این متشرعان و مردان خدا هستند که برای رشد و هرچه تناور تر شدن نهال اسلام خون ایرانیان را به پای آن می ریزند. سه دهه جنایت رژیم آخوندی چنان خشم متراکمی در جامعه انباشته کرده است که گاه با پیدایش منفذ و یا یک عامل تحریک، این خشم، با شورش در شهرها و به آتش کشیدن خانه امام جمعه ها نمایان می شود. حالا چرا باید نگران بکار گرفته شدن «خشونت» از سوی مردم علیه این جنایتکاران بود؟ چطور می شود با مسالمت این رژیم به شدت ارتجاعی و درنده عهده بوقی را به رعایت حقوق شهروندان واداشت. چرا باید مردم را از بکار گرفتن قهر در برابر پلیسی که به عمد شهروند بی سلاح و بی دفاعی را با خودرو زیر می گیرد و دوسه بار از روی پیکر نیمه جان او عبور می کند، منع کرد؟ بگذار  مردم خانه های اینان را بر سرشان خراب کنند و آن را به آتش بکشند. اینان خود این راه را پیش پای مردم گذاشته اند چون اعتراضات مسالمت آمیز هم فرجامی جز زندان و اعدام ندارد. مگر گناه فرزاد کمانگر و آن چهارتن دیگر چه بود که مستحقق مجازات مرگ باشد؟ ده پانزده سال پیش یک نماینده مجلس آخوندی از کرج، به نام شرع پسند، در اعتراض به نابسامانیها و عملکرد رژیم، از نمایندگی مجلس استعفا کرد. علاوه بر گروه کُر ارعابی که در مجلس اسلامی علیه او راه افتاد، مزدوران حزب اللهی رژیم خانه طرف را به آتش کشیدند. این است نحوه برخورد رژیم با نرم ترین نوع اعتراض.(شرع پسند سال پیش در گذشت). در پایان دوره ششم مجلس شورای اسلامی، تنی چند از اصلاح طبان درون حاکمیت هم که «نق»ی به خاطر ناکارآمد بودن روشهای اداره امور کشور زدند و روغن ریخته را نذر مسجد کردند و دست به استعفا زدند، سرانجام گذرشان به «دانشگاه اوین» افتاد.

میرحسین موسوی در پیام کوتاهی در واکنش به اعدام این پنج نفر گفته است:« اعلام اعدام ناگهانی پنج نفر ازشهروندان کشور بدون آنکه توضیحات روشن کننده ای از اتهامات و روند دادرسی ومحاکمات به مردم داده شود شبیه روند ناعادلانه ای است که در طول ماه های اخیر منجر به صدور احکام شگفت آور برای عده زیادی از زنان ومردان خدمتگزار وشهروندان عزیز کشور ما شده است». جناب ایشان در این جملات مساله را وارونه مطرح کرده است. در واقع آنچه در ماههای اخیر در مورد تنی چند از دست اندرکاران سابق نظام از سوی دستگاه قضایی رژیم بکار گرفته شد، شکل «تلطیف» شده و نرم توحش و خشونتی است که نظام اسلامی سه دهه علیه شهروندان ایرانی به کار گرفته است. میرحسین در همین پیام افزوده است:« وقتی قوه قضائیه از طرفداری مظلومان به سمت طرفداری از صاحبان قدرت ومکنت بلغزد مشکل است که بتوان جلوی داوری مردم را در مورد ظالمانه بودن احکام قضایی گرفت. چگونه است که امروز محاکم قضایی از آمران وعاملان جنایتهای کهریزک و کوی دانشگاه و کوی سبحان وروزهای۲۵ و۳۰ خرداد وعاشورای حسینی میگذرند وپرونده های فساد های بزرگ را باز نشده می بندند وبه صورت ناگهانی در آستانه ماه خرداد ، ماه آگاهی وحق جویی پنج نفر را با حواشی تردید بر انگیز به چوبه های دار می سپارند؟ آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟». جای شکفتی است که جناب ایشان که همچنان  ستایشگر خمینی است و هنوز از او شنیده نشده است که جنایات دهه 60، به ویژه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 را محکوم کند، عملکرد «اسلامی» نظام را مورد سوال قرار می دهد و تردید دارد که آن چه اتفاق افتاده متناسب با الگوی «عدل علوی» است. آقایان «همه باهم» از همین الگوی جاری در سایه امام سود جستند و وزیر وکیل و مشار ومشیر شدند، حال بعد از سی سال آن هم بعد از دریافت توسری های متعدد از جناح رقیب، در مورد «علوی» بودن یا نبودن عدل اسلامی در جمهوری جهل و جنایت دچار تردید شده اند. اینان به روی خود نمی آوردند که این همان راه و روشی است که خمینی پی ریخت و بر آن تاکید کرد و آقایان هم مریدانه و با اعتقاد و ایمان آن را دنبال و در قلع و قمع دگراندیشان به طور«خستگی ناپذیر» و پیگرانه به آن عمل کردند. مگر خمینی نبود که در سخنان 26 مرداد 58 در ماه رمضان و با زبان روزه در قم اظهار تاسف و در پیشگاه خدا و مردم توبه کرد که چرا از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ برپا نکرده و سران احزاب و سازمانها و جبهه های سیاسی و دست اندرکاران مطبوعات را درو نکرده است؟  مگر خمینی نبود که در همان سخنرانی برای محکم کردن فرمان سرکوبی مخالفان و تعیین الگوی «علوی» برای آن، به گردن زده شدن 700 تن از یهود بنی قریظه را در یک روز توسط علی بن ابی طالب «امیرالمومنین آن مرد نمونه عالم»، مورد یاد آوری و استناد قرا داد*. او در همین پیام فرمان حمله گسترده و همه جانبه به کردستان را توسط همه نیروهای مسلح صادر کرد. به راستی در ایران بعد از سرنگونی رژیم محمد رضا شاه، اگر روش «علوی» خمینی در سرکوبی منتقدان و آزادیخواهان حق جو همراه با سوء استفاده از جهل و تعصب مذهبی بخشی بزرگی از توده ها نبود، اصلا امکان داشت امثال رجایی در ایران نخست وزیر وباهنر رئیس جمهور شود و بعد هم نوبت صدارت به خود ایشان(میرحسین) برسد. اگر خمینی مرتجع خودخواه با افکار ابلهانه و جنون آمیز صدور انقلاب - که آقایان «همه باهم» از آن سود بردند-، نبود،  اصلا آن جنگ ویرانگر 8 ساله اتفاق می افتاد؟ جنگی که میرحسین با قاطعیت خواهان ادامه آن تا «یک آجر سالم باقی مانده»  برای خانه ای ، یعنی تا انهدام کامل کشور بود. جناب میرحسین موسوی چرا جنایت در گنبد و در درکردستان را و اعدامهای دسته جمعی بدون محاکمه و سریع در زندانها در دهه 60، به ویژه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 را محکوم نمی کند؟ چرا بابت آن دوران سیاه و ننگین که خودش نخست وزیر بود از مردم ایران عذر خواهی و طلب بخشش نمی کند؟ چرا بیشرمانه همچنان از خمینی ستایش می کند؟

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=4269*

پ -22 اردیبهشت 1389- 12 مه 2010

http://iradj-shokri.blogspot.com



منبع: پژواک ایران