PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ / Friday 19th April 2024

یا زلزلت الزلزال!، یا اخرجت الاثقال!
اسماعیل وفا یغمایی


برای زلزله هائیتی

یا زلزلت الزلزال!، یا اخرجت الاثقال!

اسماعیل وفا یغمایی 

یا زلزلت الزلزال! ای اثقلت الاثقال

یا عاجلت الاجال! چونست ترا احوال

بر رود جسدها من، می گریم و می بینم

می شنگی و  میشادی، میخندی و می خوشحال

بر برج سیاه مرگ، تا اختر بخت تو

رخشید،سیه گردید ، از بهر بسی اقبال

گشتی تو و هی گشتی، در زیر زمین، آخر

حقا که به هائیتی، تو صاف زدی تو خال!

کاین ملت افسرده، از لطمه استعمار

جز جان خودش چی داشت؟از مکنت و از اموال

نزدیک دو صد سالش، از چاله در آمد تا

در چاه فرو افتاد، البته پس از صد چال

یکچند جهانخوارش، لیسید الی ستخوان

زآن پس که فرو بلعید، از او سر و ران و بال

صد دوره به جبر و زور، در زیر دو صد جبار

شد بار ستم را او، چون بارکش و حمال

گویند نیفتد برگ، بی اذن خدا از شاخ

بی اذن خدا شاید، کردی تو کلاه و شال؟

جنبید زمین از عرش، برخاست ندا ، احسنت!

شد ارزش جان کمتر، از قدر یکی سنتال

شاید که نشسته بوش، بر کرسی ذات العرش

یا حضرت بن لادن! خاموش! زبانم لال

کاینگونه فرود آمد،بس سقف و ستون ناگاه

بر فرق هزاران تن، از پیر و جوان و زال

در شهر همه مردند، در خانه و در بیرون

یک دسته به زیر دوش، جمعی به درون هال

بیکار شده له، در،نزد دو سه صاحبکار

بقال شده بیجان، درجنب یکی چقال

بر پرده نقالی، نقال خموش آمد

افتاد به روی رمل، تا روز ابد رمال

از بهر یکی مانده،تنها خودش و برخی

مردند تمامی با ،فامیل و تبار و آل

اطفال بجا مانده، وحشتزده در هرسو

با بطن تهی از نان ،با دیده ی مالامال

در فاصله نزدیک، مرگست ودر آنسوتر

چشمان بسی کرکس ،دستان بسی دلال

در کوچه رباید این، نان را زدهان آن

وآن یک بکشد این را، بهر دو سه سیب کال

بر لب اگرت خالی است، آن را تو بنه در جیب

باری بگشا از پای، داری تو اگر خلخال

کاندر سر هر بازار، انبوه سیه کاران

از پا بربایندی،  خلخال و ز لبها خال

وز این همه بدتر ، هان! دانی که چه باشد آن

گردیده سوار خر، آن بی پدر دجال

آنکو که چلانیده، وین ملت مغبون را

گردیده چنان منجی ، با جار و ابا جنجال

در معرکه ی اندوه، منگ از غم بی پایان

گفتم که خداوندا، تفسیر کن این احوال

از حضرت حق آمد،بانگی که: چو شعر تو

دردی نکند درمان،خاموش! خفه! اسمال

این راز نهان ماند، تا آن دم فرخنده

کاید به نجات تو، از جانب من عزرال

نوزده ژانویه دو هزار و ده

_____________________

سنتال: جعل بر وزن قمر.  سوسک سرگین غلطان.

عزرال. مخفف عزرائیل.مثل میکال که مخفف میکائیل فرشته روز رسان است



منبع: پژواک ایران