PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Thursday 25th April 2024

خط امام و دانشگاهیان «این گرگان وابسته به ابرقدرتها»
محمدرضا روحانی


خط امام و دانشگاهیان «این گرگان وابسته به ابرقدرتها»

 

نوشته شسته و رفته آقای مرتضی کاظمیان با عنوان «توصیه‌های مصدق به دانشجویان» که در سایت پژواک ایران به چاپ رسیده، مصداق بارز «قّل و دّل» است. کوتاه و مستند و حکایت از مهربانی عمیق و امید فراوان مصدق دارد. «آخرین تیری که در ترکش ایرانی است»«امید ملت ایران» «موجب افتخار هموطنان» و «برای شما فرزندان عزیز کمال احترام را قائلم» نمونه هایی از آنست.

این مطلب در زمان بسیار مناسبی انتشار یافته است. خواندن آن مرا بر آن داشت تا به سراغ نوشته‌ای از خود بروم که تحت عنوان «درس‌هایی از دشمن خلق» در بها سال ۱۳۶۸، بیست سال قبل فراهم آوردم که با نام مستعار «صالح رمکی» در گاهنامه آزادی به چاپ رسید. مطلب معرفی وصیت نامه خمینی است که خط امام را برای میراث  خوارانش به صراحت تمام روشن کرده است. به نظر من محور اصلی آن دانشجو و دانشگاهیان است. به خاطر داشته باشیم که وصیت نامه خمینی در آخر بهمن ۱۳۶۱ نوشته شده است. وقتی که بعد از «انقلاب فرهنگی» بخش مهمی از فعالان دانشجویی وابسته به مجاهدین و فداییان و دیگر گروه‌های سیاسی را به قتل رسانده بود، بخشی از آن‌ها از کشور خارج شده در کشور متواری بوده بوده یا در زندانها و در اطاق‌های شکنجه بسر می‌بردند و دانشگاه‌های سراسر کشور کاملاً‌ تعطیل بود. آن زمان تعداد دانشجویان حدود ۱۳۶ هزار نفر بود. نسبت به جمعیت آن سال کشور نیم درصد جمعیت را تشکیل می‌ دادند. مطالعه‌ای که درباره ۱۲ هزار اعدامی آن ایام به عمل آمده نشان می‌دهد که ۵۳ درصد آن‌ها دانشجو بوده‌اند. نیم درصد جمعیت کشور ۵۳ درصد قربانیان سرکوب را تشکیل می‌دادند.

از آن روز تا کنون نسبت دانشجویان به کل جمعیت ده برابر شده است و فریادهای وحشتناک خامنه‌ای و فرماندهان دستگاه ترور و آدمکشی او بیهوده نیست. حال فرصتی فراهم آمده که برای مقایسه خطوط استراتژیکی خط امامی‌های جمهوری اسلامی با آرزوهای بزرگ مصدق، نوشته ارزشمند اقای کاظمیان را در کنار «درس‌هایی از دشمن خلق» بخوانید تا بهتر بدانیم که چرا از ۱۶ آذر می‌ترسند.

 

 

درس‌هایی از دشمن خلق

 

آخرین دسته گلی که خمینی به آب داد و صیت‌نامه‌اش بود که بعد از مرگش، توسط خامنه‌ای پادوی او در مجلس رژیم خوانده شد و عین آنرا روزنامه‌ها چاپ کردند. این وصیت نامه در قریب پنج‌هزار کلمه و بیست و نه صفحه است که خمینی آنرا « به عنوان یک طلبه، حقیر» در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۶۱ نوشته است اما ترسیده که ایرانیان همگی دچار وساوس شیطانی شوند و انحصارطلبی کنند و آنرا ملک طلق خود شمارند و جهانی را در عزا و حسرت و محرومیت بنشانند اینست که ناچار با تواضع جبلی خود و البته حفظ شئونات و احترامات مخاطبان تصریح کرد که «وصیت سیاسی – الهی اینجانب اختصاص به ملت عظیم‌الشان ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان در هر ملت و مذهب می‌باشد. »

وصیتنامه هم مثل بقیه‌ی بیانات و نوشته‌های خمینی فاقد انسجام و طبقه‌بندی است با آنکه در شکل، پیشگفتار و مقدمه و دو بند ۱ و ۲ دارد و بند اخیر هم به زیب طبقه‌بندی با حروف ابجد مزین است اما در محتوی قاطی پاطی است، همه چیز را همه جا می‌توان یافت و این تقسیم بندی‌ها کمکی به جمع و جور کردن وصیت‌نامه نکرده است. البته این ضعف شکلی هیچگاه در نتیجه‌ی عمل او که با آگاهی کامل و ضد‌انقلابی خود در سمت اعتقادات ( یاب بی اعتقادی‌هایش) حرکت می‌کرد، اثری نداشته است.

-        وصیتنامه در ظاهرش تهاجمی می‌نماید اما در ماهیت هدف دفاعی دارد. درست است که او، در به این شاخ و آن شاخ پریدنهایش طبق معمول هتاکی می‌کند و به همه پریده و زخم کهنه اختلافات بین مذاهب اسلامی را نمک پاشیده و به «مسلمانان عراق و کوفه» زخم‌زبان زده «آخوندهای بی‌اطلاع از مصالح مسلمین» ، «روحانی‌نماها» و «آخوند خبیث‌تر از طاغوتیان» را دراز کرده، رفقای اسرائيلی و آمریکایی ایران گیت را «‌اسرائیل خیانتکار» و «آمریکا تروریست بالذات» خوانده و سلطان حسین و سلطان حسن و حسنی مبارک را «خیانت پیشه‌ی دوره‌گرد» و «هم‌آخور با اسرائیل» نامیده و به «وهابیت این مذهب سراپا بی‌اساس و خرافاتی» پریده و «آل سعود این خائنین به حرم بزرگ الهی» را لعن و نفرین کرده، بالاخره برای «شرق ملحد و غرب کافر» و «ابرقدرت‌های عالم خوار و جنایت‌کاران تاریخ» خط و نشان کشیده است، و به ملت‌های مسلمان توصیه کرده «که حکومت‌های جابر خود را صورتی که به خواست ملتها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاورند با تمام قدرت سرجای خود بنشانند که مایه‌ی بدبختی مسلمانان حکومت‌های وابسته به شرق و غرب می‌باشند»، ولی همه جا صحبت از توطئه‌ی زمین و زمان می‌کند و این لحن تهاجمی حالت دفاعی او را نمی‌تواند بپوشاند. او با ذکاوت ضدبشری‌اش خود را در محاصره‌ی ملتی می‌بیند که کمر به نابودی تمامیت رژیم‌اش بسته است که البته و آنها را «اقلیت اشکال تراش و کارشکن» می‌خواند. ملتی که او را با همت فرزندان جان بر کف‌اش نه در کنفرانس حزب‌ جمهوری‌اسلامی، نه در اطاق رئیس جمهور، نه در دفتر گرگی در لباس دادستان، نه در زندان اوین، نه در بازار ریایی نماز جمعه، نه در خیابان و دکان و خانه و سربازخانه و کارخانه و مدرسه و دانشگاه و نه در سطح جهانی، یک لحظه آرام نمی‌گذارد. او به خوبی از حجم عظیم مصیبت‌هایی که به سر میهن و ملت آورده با خبر است که می‌نویسد:‌ » و از همین قسم توطئه‌ها و شاید موذیانه‌تر شایعه‌های وسیع در سطح کشور و در شهرستان‌ها (۱) بیشتر بر اینکه جمهوری اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداده، بیچاره مردم با ان شوق و شعف، فداکاری کردند که از رژیم ظالمانه، طاغوت رهایی یابند گرفتار یک رژیم بدتر شدند. مستکبران مستکبرتر و مستضعفان مستضعف‌تر شدند. زندان‌ها پر از جوانان که امید آینده‌‌ی کشور است می‌باشند و شکنجه‌ها از رژیم سابق بدتر و غیر‌انسانی‌تر است، هر روز عده‌ای را اعدام می‌کنند و ای کاش اسم اسلام روی این حکومت نمی‌گذاشتند این زمان از زمان رضاخان و پسرش بتر است.  مردم در رنج و زحمت و گرانی سرسام‌آور غوطه‌ورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمی کمونیستی هدایت می‌کنند. اموال مردم مصادره می‌شود و آزادی و همه چیز از ملت سلب شده است... هر چند روز یک امر در بازار و گوشه و کنار و هر کوی و برزن بر سر زبانها می‌افتد در تاکسی‌ها همین مطلب واحد و در اتوبوس‌ها نیز همین و در اجتماعات چندنفره باز همین صحبت می‌شود... » او کارنامه‌ی خود را خوب می‌داند و می‌داند در کوچه و بازار و کوی و برزن چه خبر است.

- وصیت‌نامه خمینی شامل تعریف و تعارف معمول ریاکاران و وعده‌های صدمن یک غاز وسیلی‌های بی‌دریغ و فحاشی‌های فراوان و اشتلم خوانی‌های مفت برای زمین و زمان و شرق و غرب و روحانیون مخالف رژیم است و حتی برای طرح نظریات جدید امام به آریایی‌ها و عرب‌ها هم پرداخته است که «نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد»، «ولی فقیه» روشن نمود که اروپا و آمریکا و شوروی علاوه بر این که در جغرافیای سیاسی وجود دارند نژاد هم هستند و نژاد اروپا و آمریکا و شوروی با نژاد عرب و آریا برابر است!!! و این همان تحفه‌‌ی عجیبی است که خمینی می‌ترسید ایرانیان فقط خودشان انحصار تمتع ابدی از آنرا داشته باشند و بقیه، ملل روی زمین محروم بمانند. ای بر پرد استبداد لعنت. آدمی را به چه حماقت‌هایی می‌اندازد.

- آن‌چه در این وصیت‌نامه جالب است آنست که به اشاره و کنایه و استعاره و صراحت چندین بار از مجاهدین و فدایی‌ها در آن نام برده. حزب دمکرات را هم نصیحت کرده که دست از یاغیگری بردارد. سرمایه‌داران هم نصیحت شدند که دست از سرمایه بردارند اما سمت گیری اصلی و وصیت استراتژیک خمینی برای باقی ماندن رژیم‌اش نابودی مراکز تربیت جامعه است. همان بستر اصلی‌ای که نسل انقلابی از آن جوش می‌زد و جوش می‌زند. در این وصیتنامه خمینی خونریز لباس میرغضبی پوشیده و تیغ برکف منادیان خرد و مباشران ترقی و برگزیدگان جامعه را تهدید می‌کند. او با فراست ضد‌انقلابی‌اش دشمن اصلی را تشخیص داده و به خوبی می‌دانسته که تا دانشگاه و دانشجو و دانش‌آموز وجود دارد نارضائی‌های اجتماعی در سازمان متشکل و سراسری این تشکیلات میلیونی فرصت بروز و تربیت مجاهد و مبارز و آزادیخواه را فراهم می‌آورد.

خمینی تمام مصیبت‌های اجتماعی و تمام خیانت‌ها را یکسره بار دانشگاه و دبیرستان‌ها و دانشسراها می‌کند. او رقیب جوان خود را می‌شناسد و سخت نگران اوست تا قفل بر دهانش زند و زنجیر بر پایش ببندد و به میراث خواران خود هم وصیت می‌کند که به هوش باشند. او سخت نگران است که « از همه بدتر وضع دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها و مراکز آموزشی است» که «معلمان و استادان غرب‌زده و یا شرق زده صددرصد مخالف اسلام» داشته و باید «او را ارشاد و  اگر نشد از خود و کلاس طرد کنند. ... توطئه‌ها در دانشگاه‌ها از عمق خاصی برخوردار است» و از «توطئه‌های بزرگ... به دست گرفتن مراکز تعلیم و تربیت خصوصاً در دانشگاه‌هاست» که «نقشه‌ی آنان برداشتن روحانیون از سر راه و منزوی کردن آنانست» و «برای همیشه نگذاریم دانشگاه‌ها به انحراف کشیده شود... نجات دانشگاه از انحراف نجات کشور و ملت است» و «بدانید که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده‌اش از دانشگاه‌ها بوده است» و اگر «دانشگاه‌ها و مراکز تعلیم و تربیت دیگر ... در راه منافع کشور جریان.... داشتند هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروی فرو نمی‌رفت و هرگز قراردادهای خانه خراب کن بر ملت محروم و غارت‌زده تحمیل نمی‌شد و هرگز پای مستشاران خارجی به ایران باز نمی‌شد و هرگز ذخائر ایران و طلای سیاه این ملت رنجدیده در جیب قدرت‌های شیطانی ریخته نمی‌شد... » و «نه آن‌چه امروز در مقابل اسلام عرض اندام می‌کند» از دانشگاه‌ها بیرون نمی‌آمد. « این گرگان وابسته به ابرقدرت‌ها» جنایت‌های فراوان دیگری هم کرده‌اند که « این ارث به کشور برباد ده و انسان برانداز به ملت... » رسیده است و «اکنون که دانشگاه از چنگال جنایتکاران خارج شده» باید کاری کرد که « مشکل پیش نیاید و اختیار از دست نرود»

 

***

 

سر سلسله‌ی دشمنان تاریخی ما در آخرین نفس‌های شوم‌اش وحشت غریزی خود را آنچنان عیان می‌کند که نشان می‌دهد در کجا می‌توان دشمنان واقعی او و یاران تاریخی ملت را جستجو کرد. دشمن می‌داند که شیشه‌ی عمر او را چه کسی به سنگ خواهد کوبید. دشمن پاشنه آشیل خود را که سازمان عظیم و گسترده و جوان مدارس ، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز تربیت عالی، با نزدیک به ۱۴ میلیون استاد و معلم و کارمند و دانشجو و دانش‌آموز است را به قصد صیانت ذات رژیم منحوس جهل به عیان نشان داد و کینه‌ی تاریخی خود را با خرد و خردگرایان بازهم به نمایش عریان  گذاشت.

مقاومت ملی که ریشه در این بستر زنده دارد و «تحصیل کرده ترین ارتش‌های روی زمین» را از میان برگزیدگان مجاهد و مبارز این سازمان عظیم برپا کرده است و از آن جان و جنبش می‌گیرد این هوشیاری را دارد که با توجه روزمره به خواست‌های دموکراتیک و ترقی‌خواهانه سیاسی و صنفی آنان دشواری‌های سرنگونی رژیم و استقرار مردمسالاری و حکومت خرد را در میهن‌مان هموار کند.

وصیت‌نامه‌ی خمینی که نمی‌توانست جز چکیده‌‌ی متعفنی از دروغ و وحشت و کینه و ریا باشد برای دشمنان مرگ بر کف رژٰیم درس آموز است.

 

صالح رمکی (محمدرضا روحانی)

 

پانویس:

 

۱- لابد شهرستان‌ها را خارج از سطح کشور می‌پنداشته که با واو اتصال آن‌ها را به هم دوخته است.



منبع: پژواک ایران