PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ / Tuesday 16th April 2024

چه کسی برای مردم فیلم خواهد ساخت اگر آقای نصیبی روزی مسئول سینمای کشور شود
ایرج شكری


با سقوط رژیم شاه و به قدرت رسیدن خمینی در ایران، با قرار گرفتن صادق قطب زاده از گمشتگان خمینی به عنوان سرپرست سازمان رادیو تلویزیون، که هر وقت دلش می خواست روی صفحه تلویزیون ظاهر می شد و علیه روشنفکران و روزنامه نگاران عربده می کشید، و سخنان خمینی علیه روشنفکران و اهل قلم، خیلی زود سایه سیاهِ اختناقی به مراتب بدتر از زمان شاه در برابر اهل اندیشه و قلم نمایان شد. تصویر وحشتناک آن اختناق را- که تنها کمتر از سه سال بعد از جلوس منحوس خمینی بر مسند جبّاریت خونریز و ایرانی ستیز ولایت فقیه، شکل واقعیتی جاری در جامعه ایران گرفت-، شاعر بزرگ ما شاملو تنها چند ماهی که از امامت خمینی در ایران می گذشت، در 31 مرداد ماه 58 در شعر در این بن بست با چیره دستی بی مانندی ترسیم کرد. فرمایشات «پیامبرگونه امام» در تعیین وظیفه کوتاه مدت و بلند مدت «امت» در سخنانی در سوم خرداد 58 که در روزنامه کیهان 5 خرداد همان سال درج شد- و خمینی در آن مبارزه با روشنفکران را به شکلی «بدتر» از مبارزه یی که با شاه کردند، به عنوان حجتی که خدا برایش داشت و با گفتن «الهم قد بلغت»- بیان کرد و سخنان دیگری که در دیدار با اعضای نیروی سرکوبگر تازه تاسیس کمیته ها بیان کرد و گفت ما «امروز گرفتار قلمها هستیم مقاله ها به جای مسلسل به روی اسلام بسته شده»(این هم در کیهان 5 خرداد 58  درج شده است)، تا اظهار پشیمانی در 26 مرداد همان سال، از این که چرا از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای درو کردن دگراندیشان و دست اندرکاران نشریات مستقل برپا نکرده است و تهدید آنان بر اینکه از الگو قرار دادن «مرد نمونه عالم،امیرالمؤمنین»، در گردن زدن هفتصد نفر در یک روز از یهود بنی قریظه، برای قلع و قم کردن منتقدان رژیمش کوتاهی نخواهد کرد، پیش درآمد آن دوران سیاه، به سیاهی عمامه سید روح الله خمینی بود که بعد از خرداد 60 فرا رسید. در زمینه موسیقی به اندازه مصرف نظام در جهت ساختن «سرود» فضایی از آغاز وجود داشت که طبعا فضای کار برای هنرمندان موسیقی ایران نبود، در زمینه سینما و تئاتر، وضغ به مراتبط بدتر بود. در سازمان رادیو تلویزیون، ماهها بعد از به قدرت رسیدن خمینی در قسمت تولید، به خاطر این که با ضوابط «اسلامی» رژیم نمی شد چیزی تولید کرد، اعتصاب ادامه داشت. کسانی که آن روزها در ایران بوده اند شاید به خاطر داشته باشند که سانسور در آن سریال آمریکایی سران وسلاطین به چه نحو مسخره یی اعمال شده بود و برای جایگزین کردن صحنه هایی حذف شده از تصویر زنان در نمای نزدیک، صحنه هایی که لحظاتی قبل نمایش داده شده بود جایگزین شده بوده یا در بعضی صحنه فیلم چنان خط و خش داشت که صحنه کلا ضایع شده بود. جنون رژیم آخوندی در نگاه حیوانی به زن سانسور را به جاهایی چنان دور از عالم سینما و هنر کشانده بود که شاید برای خیلیها باورش مشکل باشد. در همان اوائل، دوستی از روزنامه نگاران که همسر فرانسوی داشت و همسرش برای سفر به فرانسه و دیدار اقوامش در شعبه یکی از بانکها در تهران کمی پول تبدیل به فرانک کرده بود، می گفت در همه اسکناسهای صد فرانکی فرانسه که در یک طرف آن نقشی از تابلوی «آزادی هدایتگر مردم» کار اوژن دولاکروا*، که در آن زنی پرچم به دست که سینه اش عریان است قرار دارد، با کشیدن ماژیک سیاه، آن قسمت را پوشانده بودند.

در مورد مشکلات اعصاب خرد کن و نا امید کننده برای سینماگران و محدودیتهای تحمیل شده از سوی رژیم 20 سال پیش من در مطلبی در گاهنامه آزادی نشریه جبهه دموکراتیک ملی ایران(شماره 10-11 مرداد- اسفند 68) اطلاعاتی گرد آوردم. از جمله اظهارات آقای ناصر تقوایی گارگردان سرشناس سینما را در گفتگو با ماهنامه فیلم(اردیبهشت 68) در مورد مشکلات فیلم ساختن و فشارهایی که خود او در این زمینه تحمل کرده بود، نقل کرده بودم. اگر چه از آن زمان تا به حال سینمای ایران هم چنان با فشار و سانسور در شکلهای گوناگون رو به رو بوده اما از حرکت باز نمانده و سینماگران مردم دوست فیلمهای ارزنده یی ساخته اند و کارگردانان جوانی با کارهای به یاد ماندنی و ارزشمند وارد عرصه سینما شده اند. ناصر تقوایی در آن سخنان ضمن یاد آوری رنجی که سر مساله سریال میرزا که 5 سال روی آن کار کرده بود به او تحمیل کرده بودند و اعمال نظر دست اندرکاران وزارت ارشاد رژیم دردادن تغیراتی در پایان سناریوی فیلم ناخدا خورشید، در مورد مشکل ساختن فیلم در شرایطی که رژیم منحوس به جامعه ایران تحمیل کرده بود، گفته بود: « به فاصله کوتاهی پس از دوران گذشته، یک شبه آزادی وسیعی از نظر انتشارات و غیره، به جامعه روی آورد. همه را متوقع کرد که هنرمندان باید بتوانند چیزهای بیشتری به مردم بدهند. در حالی که مطلقا نمی شود نه در بارهً مسایل روز بحث کرد نه در باره گذشته. به همین دلیل است که ساخت فیلم تاریخی زیاد شده است. بریده شدن پای زنها از سینما می تواند خانواده ها را از سینما دورکند. در تمامی فیلمهایی که فروش نستبا بالایی داشته اند زن نقش مهمی داشته است». او درهمین مصاحبه در مورد معضل نقش زن در سینما گفته بود:«زندگی ما در دوره ای گذشت که متاسفانه امروز نمی توانیم بازگویش کنیم. به دلایل خیلی ساده: آن موقع فکر می کردیم اگر دوران پهلوی سرآید، چه موضوعهایی برای گفتن هست، ولی امروزه، محدودیتهای بسیار ساده ای باعث شده که نشود سراغ بسیاری از مسائل آن دوران رفت. همین مشکلی که در بارهً مساله شخصیت زن وجود دارد، باعث شده که اصلا نشود دوران پهلوی را ساخت. شما روابط یک زن و شوهر، یک خواهر و برادر را به راحتی در خیابان و یا خانه نمی توانید نشان بدهید، چه رسد به روابط سببی و نسبی دیگر». آخرین نمونه از فشارهایی را که رژیم به سینماگران ایران وارد می آورد می شود در پیام کوتاه 46 سینماگر به مردم ایران دید که به تازگی انتشار یافته است. در این پیام آمده است: «دوستداران سینمای ایران! سالن‌های سینما بعضی ازفیلم‌های ما را نشان نمی‌دهند و بسیاری از فیلم‌ها با محدودیت به نمایش در می‌آیند؛ و هیچ قانونی از ما پشتیبانی نمی‌کند. جریانی بین ما و شما فاصله انداخته است. این جریان خواستار حاکمیت پول و سرمایه است و هر کس برای این حاکمیت فیلم نسازد، در نمایش عمومی با شگردهای بازاری تنبیه می‌شود...می‌خواهند سینمای مستقل را حذف کنند و یا حداکثر لطف کنند و در گلخانه نگه دارند..

اگر ساز و کارتولید و پخش ونمایش در این سینما اصلاح نشود. واگردر نمایش فیلم‌ها عدالت اقتصادی و فرهنگی اعمال نشود،  باید بزودی شاهد حذف سینمای مستقل ایران باشیم»** ناصر تقوایی و بهرام بیضایی همچنان که خانم رخشان بنی اعتماد و عباس کیارستمی از امضاء کنندگان این نامه هستند.

من این یاد آوری ها را از آن جهت لازم دیدم که برای علاقمندان سینما، از شرایط سختی که سینماگران ایران از زمان روی کار آمدن رژیم آخوندی با آن رو به رو بوده اند، تصویری ایجاد شده باشد، و با مقایسه آن با فیلمهایی که در سالهای اخیر ساخته شده و دیده اند، در یابند که چطور جامعه پویای ایران در این سالها توانسته است رژیم ملاها را از موضع تعرضی که به زندگی عرفی مردم داشت، گامهایی به عقب براند و همین امر هم به نوبه خود عرصه را، نسبت به زمانی که فیلم سازان اسلامی با حمایت گسترده رژیم  یکه تاز میدان در ساختن فیلمهای مهمل آخوند پسند بودند، اندکی برای سینماگران ایران باز تر کند. امروز هنرپیشه های «قدیمی» بعد از انقلاب، تنها حدود 40 سال سن دارند. مثلا خانم نیکی کریمی که از هنرمندان برجسته سینمای ایران است، متولد سال 50 است و کار سینما را در سال 68 شروع کرده است. گلشیفته فراهانی هنرمند با استعداد و مردم دوست تنها 25 سال دارد. در بین مردان هم همینطور است هنرمندان با  استعدادی مثل بهرام رادان(بازیگر سنتوری) یا شهاب الدین حسینی(بازیگر درباره الی) بین 30 تا 40 سال دارند. کارگردانانی که بعد از انقلاب کارشان را شروع کردند اکنون سنی بین 40 تا 50 سال دارند.

تضاد و شکاف عمیق جامعه ایران با معیارهای و نظام ارزشی آخوندی را، می توان در شکاف بین نسل جوان پرورش یافته در خانواده های کارگزاران بخش بشدت مرتجع رژیم با پدرانشان دید. دوری گزیدن از راه و روش پدر از سوی فررزند آیت الله خزعلی و ترک ایران و اعتراض به شرایط موجود از سوی دختر کلهر مشاور فرهنگی احمدی نژاد، از نشانه های بارز این این جدال و شکاف فزاینده است. جدال مردم با این رژیم ضد ایرانی آزادی کش در گروههای اجتماعی و صنفی مختلف به رغم درنده خوئیهای رژیم بی وقفه ادامه داشته و اکنون می بینم که جامعه پویای ایران با امواج بسیار بلندی از اعتراضات مردمی که دیگر در بستر موج سبز قابل مهار نیست برچیده شدن خود نظام را هدف قرار داده است. خامنه ای هم در سخنانش در دیدار با «نخبگان» با انگشت گذاشتن بر این که چرا شعار مرگ بر آمریکا و مرگ و بر اسرائیل در این اعتراضات نیست، نسبت به خطری که مخالفان صحت انتخابات برای رژیم به وجود آورده اند و کنترل آن از دستشان خارج شده است، هشدار داد.

در مطلبی که اخیرا از آقای بصیر نصیبی با عنوان «سیستم بدل ساز و سینمای زیر زمینی ایران» در پژواک ایران درج شد***، با اشاره به ماجرای نرگس کلهر با آن فیلمی که با برداشتی از یک اثر کافکا ساخته، فیلمی که گویا بدون مجوز رژیم ساخته شده است، این را بدل سازی سینمای زیر زمینی توسط رژیم دانسته است. اما از نظر من همین که نرگس گلهر فیلمی با برداشتی از یک اثر کافکا ساخته است و نه الهام از افکار و اندیشه های مثلا «شهید آوینی» که- این همه رژیم تلاش می کند با بزرگداشت از این عنصر مرتجع آن را به عنوان یک اندیشمند فرهنگی و هنری به جامعه بچپاند-، خود مشت و کشیده یی است به چهره کریه آخوندهای گنده دماغ خود خواه که از جنایات و تلاشهای عبث برای به بند کشیدن مردم ایران در سی سال گذشته درس نگرفته اند و در خیال «انقلاب فرهنگی» دیگری هستند. با این حساب من و آقای نصیبی در مساله سینما اختلاف 180 درجه یی در دیدگاهمان هست به همین دلیل هم گذشته از این که ایشان قبلا در پاسخی به انتقاد من نوشته بود که جواب اول و آخری است که می دهد، اصولا ما حرفی برای گفتن باهم نداریم. یعنی نمی توانیم به هیچ نقطه اشتراک نظری برسیم. من فقط یک نکته را در مورد پاسخ قبلی ایشان که کمی تحریف واقعیت بود لازم به یاد آوری می دانم و آن این که برخلاف ادعای ایشان روشن است که مردم فیلمهای سینمایی را تنها در آن دویست سینمای کشور نمی بینند بلکه فیلمهای سینمایی بیشتر در ویدئوهای خانگی دیده می شود و برخی از آنها هم از تلویزیون پخش می شود. البته می دانیم که رژیم به مدت ده سال داشتن دستگاه ویدئو را برای مردم ممنوع اعلام کرده بود، ولی از مردم شکست خورد و عقب نشست. من نمی دانم با چه منطقی می شود خانم نیکی کریمی را که به عنوان عضو هیات دوران در یک بخش ضمیمه فستیوال کن انتخاب شده بود، نماینده و فرستاده احمدی نژاد در فستیوال کن نامید، کاری که آقای نصیبی در یکی از نوشته هایش کرده بود. من گمان نمی کنم چنین ادعایی در داخل و به ویژه نزد نسل جوان آگاه و دانشجویان کشور، قابل پذیرش باشد. و یا چطور می شود گفت که فیلم زمانی برای مستی اسبها کار بهمن قبادی، اگر در فستیوالی جایزه گرفته برای خدمت به رژیم آخوندی ساخته شده بوده است. من این فیلم را دیده ام. به کسانی که آن را ندیده اند توصیه می کنم حتما آن را ببینند. زبان فیلم البته کردی است، اما با این حال با دیدن این فیلم آدم تصویر و مفهوم دیگری از امر محرومیت و ظلمی که بر مردمی در گوشه یی از همین آب خاک می رود، دست پیدا می کند. چطور می شود فیلم دایره جعفر پناهی را دید، و از به تصویر کشیده شدن بی پناهی زنان و تبعیض در مورد زنان، به شکلی که هیچکس را بی تفاوت نمی گذارد کارگردان آن را تحسین نکرد. به هر حال گفتم من و آقای نصیبی اختلاف 180 درجه یی در دیدگاه نسبت به مساله سینما و سینماگران داریم و حرفی برای گفتن با یکدیگر نداریم، اما نقد نظری که برای به افکار عمومی ارائه می شود، حق هرکسی است و من ممکن است باز هم در مواردی به نقد نظر و نوشته ایشان بپردازم. در پایان سوالی را برای فکر کردن مطرح می کنم و آن این که اگر این رژیم برچیده شد و آقای نصیبی هم مسئول امور سینمایی کشور شد، چه کسانی و چند سینماگر کشور، بدون این که «توّاب» شوند، حق ساختن فیلم برای مردم را خواهد داشت؟ 

منابع و توضیحات:

Eugène Delacroix (1798-1863)*

متن کامل اطلاعیه سینماگران ایرا ن:**

http://iradj-shokri.blogspot.com/2009_10_01_archive.html

مقاله آقای نصیبی

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=16715***

    پ- 8 آبان 1388 – 31 اکتبر 2009

http://iradj-shokri.blogspot.com 



منبع: پژواک ایران