PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Thursday 25th April 2024

هفت شعر تازه
اسماعیل وفا یغمایی


شایعه مرگ فقیه!

گفتند و نیز نوشتند

گویا فقیه شهر به بستر فتاده است

یا آنکه جان خویشتن از دست داده است

فارغ از این هیاهو و غوغای این و آن

پرسیدم از زمان

این جاودانه جاری بی مرز و بیکران

در آن تمام آنچه که بوده ست در جهان

در گوشه ای نهان

با من زمان به خنده چنین گفت:

- ای دوست شایعه ست!

زیرا فقیه شهر

بس سالهاست

کاندر ضمیر و قلب تک تک ملت

مرده ست و جان خویش سپرده است

گیرم جنازه اش بر پاست همچنان

گیرم که چند صباحی باز

برخوان خویش  جوجه بلنباند

یا ریش و پشم خویش به منبر

از بهر خلق بجنباند

یا آنکه نیمه شبی چند

بادی به بوق کرده به خلوت

خاتونکی به زیر کشاند

تا صبحگاه  بسنباند

اما فقیه شهر

دیریست مرده است

دیریست مرده است

دیریست مرده است....

پانزده اکتبر دو هزار و نه

2

شعری در ستایش دهان تو

خوشا  دهان تو

دهان گشاده تو

سرخگلی لبریزسپید - برف

یا جامی از یاقوت گرم لبالب سپیده دمان عطر آگین

هزار بوسه می توان در آن انباشت

هزاران بوسه

تک به تک و یک به یک

وبه یکباره آن را باز پس گرفت

چون کودکی که یکباره قلکش را وارونه میکند

خوشا دهان تو دهان گشاده تو

سرخگلی لبریز سی و دو تکه از سپیده دم

16 اکتبر 2009 

3

عشق و مرگ و شهد

تام تام تام تام

در زیر چهار ماه عقیقی

مردگان بر طبل میکوبند پیرامون ما

مردگان آشنا با چشمهای بسته ی شاد

در زیر چهار ماه  و بیشمار ستاره

مردگان بر طبل های شن میکوبند رقصان و پیچان

پوم پوم پوم پوم

و میان ما و مردگان مشعلهای زرد می سوزند

رقصان و روان

جشن عروسی و مرگ ماست

موج بر میدارد پیکرم چون پلنگی

سینه بر پستانهای تاریکت میسایم

دهانم در دهانت فرومیریزد

لبانم بر لبانت ذوب میشود

و چشمانم درچشمانت میچکد

تام تام تام تام

پوم پوم پوم پوم

باد میوزد و غبار از کتفهایم برمیخیزد

باد میوزد و کتفهایم را جارو میکند

شن میشود پیکرم

غبار میشوم و بر تو فرومیریزم

و غبار میشوی وفرومیریزی

و باد ما را بر میخیزاند و میبرد و فرومیریزد

در بیابانهای بی نام تا ابد

تام تام تام تام

در زیر چهار ماه عقیقی

مردگان بر طبل میکوبند

مردگان آشنا با چشمهای بسته شاد

پوم پوم پوم پوم

16 اکتبر 2009 

4

چقدر ناتوانیم با پیکرهامان

تن تو چه اندک است و تن من

تن من چه محدود است و تن تو

و چقدر ناتوانیم با پیکرهامان

برای این عشق، که بسیار است و بی پایان و توانا

در برابر تو

به ناتوانی حیرت میکنم

و ترا مینویسم با کلماتی که مرا مجال میدهند

تا اندک نباشم و نامحدود

تااندک نباشی و نامحدود...

15 اکتبر 2009 

5

عاشقانه برای مردگان

گاهی  نیمه شب

وقتی که خفته اند تمام زندگان

بر کاغذهای عطر آگین

برای مردگان شعرهایم را مینویسم

شعرهای عاشقانه ام را

برای زیباترین مردگان

وسپیده دم چون بر میخیزم

میدانم که شعرهایم را خوانده اند

بر میز آشفته از کتابها وقلمها

کاغذها خیس اشکند

اشکهای مردگانی که دوستشان میدارم

16 اکتبر 2009 
 

6

رباعی


بازیچه بادیم و ندانیم دریغ 
درفاجعه شادیم و ندانیم دریغ 
در حرف حسین روزگار و به عمل 
چون ابن زیادایم و ندانیم دریغ 
16 اکتبر 2009

7

آدرس 
 
بعد از خیابان استبداد 
می رسی به پیچ ارتجاع 
و بعد از آن بلوار انقلاب است 
و وسط بولوار، چهار راه آزادی 
میپیچی به چپ 
و مستقیم مستقیم میروی جلو 
از چهار راهی که شارع مکتب 
خیابان توجیه را قطع میکند 
می گذری 
دویست سیصد متر بالاتر 
دوباره میپچی به راست
 
اینجا خیابان قدرت است 
و دوباره به چپ، میدان تزویر
 
اولین خیابان سمت راست را میگیری 
و مستقیم مستقیم میروی 
ومی بینی شان 
هم پا اندازها و هم جنده ها را 
و هم جنده بازهای معنون صد در صد مکتبی را 
از چهار سوی جهان 
با ریش و تسبیح و بی ریش و با سبیل و سامسونت 
با کت و شلوار و عبا و عمامه 
و تی شرتهای پر نقش و نگار 
از مقابل خانه ها و خانمها می گذری 
می نگری خانمها را ، واژه ها را 
نیمه عریان و مست و منگ و خمار 
وشخم خورده و باز آمده از زیر آوار سنگین هزار پیکر
 
و هزار رجولیت ماه نشان و ستاره نشان 
هزار دیوٍث ،هزار جنده باز و هزار پا انداز 
و میبینی در اشک 
صداقت و راستی را 
انسانیت و مهر را 
فدا وایثارو.... را 
غرقه در سرخاب و ماتیک 
و بوی گند عطرها 
و بوی شاش جنده بازهای مکتبی 
و تکیه میدهی به دیوار 
در کنار من که تکیه داده ام به دیوار 
وسر بر شانه هم می گذاریم ومیگرییم 
و سر بر شانه هم می گذاریم و می گرییم 
بیست و نه سپتامبر دو هزار و نه



منبع: پژواک ایران