PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Saturday 27th April 2024

تعطیلی آیندگان اقدام شکرالله پا کنژاد و کنگره یی که برگزار نشد
ایرج شكری


اکنون که شاهد فوران تضاد در بالای هرم سیاسی رژیم ولایت فقیه و جبهه گیریهای تازه به تازه یی علیه شخص ولی فقیه از سوی بخشی از از نیروهای سیاسی و عقیدتی همین رژیم هستیم و مساله سرکوبگری و نابرد باری دستگاه ولایت فقیه از سوی بخشی از کارگزاران دهه اول انحصار قدرت توسط اسلامیون، مورد انتقاد شدید قرار گرفته است، یاد آوری رویدادهای آغاز استقرار رژیم جمهوری اسلامی از آن جهت مناسب است که کسانی که امروز بدون نقد عملکرد گذشته خود، خود را مدافع حققوق مردم مینمایانند و تازه در همین تظاهر هم هدفی جز حفظ همین نظام را دنبال نمی کنند، بدانند که کسانی که آن روزها را از سر گذارنده اند هنوز زنده هستند و به خاطر داردند که خمینی چگونه ابتدا با سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم با فریبکاری و باوراندن به آنها که سخنگو و زبان حال آنان است و آنها را «ولی نعمت» می داند، بعد« امت» ساختن آنان و لشگر انبوهی از آنان به راه انداختن در برابر نیروهای ترقیخواه و سپس با شمشیر از رو بستن و کشتار دگر اندیشان ولایت و خلافت ضد ایرانی و ضد انسانی خود را مستقر کرد. خوشبختانه نسل جوان نیز نسبت تاریخ میهن خود و رویدادهای قبل وبعد از انقلاب کنجکاو علاقمند و آگاه است اگر چه طبعا گرایشات سیاسی و نگاه آنها به مسائل متفاوت است(1).

در انقلاب سال 57 یکی از رویدادهای مهم، اعتصاب 62 روزه مطبوعات بود که با ایستادگی مطبوعاتیان در برابر دولت نظامی بود د از رویداد 13 آبان دانشگاه تهران شروع شد. شاه بعد از آن پیام تلویزیونی به مردم که در آن اعتراف کرد صدای انقلاب آنها را شینده است و تعهد می کرد اشتباهات گذشته تکرار نشود، با برگزیدن ارتشبد ازهاری به سمت نخست وزیر و تشکیل دولت از نظامیان گمان می کرد می تواند اوضاع را به کنترل خود در آورد. اما اشتباه می کرد و شکست خورد و ناچار با برگزیدن شاپور بختیار به نخست وزیری بعد از چند روز از کشور خارج شد. بختیار نخست وزیری را با چند شرط که عبارت از انحلال ساوک، آزادی همه زندانیان سیاسی و خروج شاه از ایران پذیرفته بود. اعتصاب مطبوعات با انتخاب بختیار به نخست وزیری پایان یافت و کسانی که آن روزها را دیده اند به یاد می آورند که مردم با سبدهای گل به تحریریه سه روزنامه آن زمان کیهان و اطلاعات و آیندگان رفته و از مطبوعاتیان تجلیل می کردند. نه آغاز و نه پایان این اعتصاب با مشورت و یا با فتوای خمینی نبود، اما در ان زمان دسیسه به کارگرفته شد تا پایان اعتصاب رویدادی به دستور خمینی به خورد افکار عمومی داده شود. در این مورد آقای جواد طالعی که در آن زمان از اعضای هیات مدیره سندیکا مطبوعات بوده شرحی در واکنش به همین مساله داده است که لینک آن در زیر مطلب آمده است(2). با انتشار مجدد روزنامه ها مردم در برابر کیوسک های روزنامه فروشیها برای خرید روزنامه صف می کشیدند. اما روزنامه ها از همان اغاز به کار مجدد با مزاحمتهای پیروان خمینی روبه رو بودند. با سرنگون شدن رژیم شاه و ملاخورشدن انقلاب مردم ایران توسط خمینی، اینبار شخص او مدام به روزنامه ها و روشنفکران هشدار می داد که در «مسیر ملت باشند» و مدام تکرار می کرد که مردم برای اسلام و قرآن خون داده و جوانهایشان را داده اند. حواریون «امام خمینی» هم پیوسته با تاکید بر اسلامی بودن انقلاب بر طبل انحصار طلبی می کوبیدند. در میان سه روزنامه آن زمان که در تهران متشر می شد، آیندگان بیشتر نظرات و گرایشات دگراندیشان را منتشر می کرد به خاطر همین مورد حملات شدید حواریون «امام خمینی» بود. از آن جمله عربده کشیهای قطب زاده در تلویزیون علیه روزنامه آیندگان را می توان ذکر کرد. خشم خمینی از اهل قلم و دگر اندیشان چنان بود که در اوائل خرداد ماه در دو سه سخنرانی هم تکبر زخم خورده اش را از اهل قلم که طبیعی است که نقش مرید و مقلد خمینی بودن در شآن آنها نبود و آن را نمی پذیرفتند به نمایش گذاشت و هم کینه و نفرت خود را به آنها نشان داد. در روزنامه کیهان 5 خرداد 58 دو سه گزارش از دیدارهای خمینی و سخنان خمینی درج شده است. در یکی از آنها در دیدار با اعضای کمیته های قزوین گفت «درد زياد است. ما از سرنيزه ها و مسلسها فارغ شديم و اكنون سر قلمها بر ضد ماست. قلمها جاي سرنيزه آمده است. مقاله ها به جاي مسلسل به روي اسلام بسته شده[...] ما گرفتار به اصطلاح روشنفكرها هستيم. ما گرفتار آزاديخواهان هستيم[...] آنها آزادی را نمي دانند چيست و من اميدوارم يك وقت ملت ما و آزاديخواهان ما بيدار شوند و از اين غربي بودن بيرون بيايند». در سخنان دیگر در دیدار با  جمعی از بانوان اهواز گفت «بعضي از نويسنده هاي ما حاضر نيستند براي جلو بردن مقصدشان يك كلمه اسلام به كار ببرند ولو براي اين كه ما را بازي بدهند. ما با اينها بايد همان مبارزه اي را بكنيم که با محمد رضا کردیم. برای این که توطئه در کار است، نه قضیه آزادی. من حجتی را که خدا برایم دارد ادا کردم این برنامه کوتاه مدت شماست که با تما اینها مبارزه یی بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید». کسی که در ایران جانشین امام زمان در ایام غیبت شده بود و برگزیده خدا بود یک چنین افکاری داشت بنا بر این او نمی توانست بدون کشتار و خون ریزی در ایران قدرت را در انحصار خود داشته باشد. به خاطر همین در 26 مرداد یعنی تنها حدود 7 ماه بعد از ورودش به ایران و چهار ماه بعد از استقرار جمهوری اسلامی ، اظهار تاسف کرد که چرا    از اول انقلابی عمل نکرده و چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای درو کردن دست اندرکاران مطبوعات و رهبران احزاب و سازمانها و جبهه ها که آنهار فاسد می نامید، برپا نکرده است. او درهمین سخنان به دستگاه قضایی خود دستور تعطیلی کردن نشریات و دستگیری دست اندرکاران آن را داد. چند روزی قبل از این پیام اتفاق دیگری افتاد که در تاریخ مربوط به دوران روی کار آمدن خمینی و دفاع مردم از آزادی بیان نمونه یی مانندی است و آن تجمع و تظاهراتی بود که در پی اعلام تعطیل شدن روزنامه آیندگان در تاریخ 17 مرداد(1358) و تحت پیگرد قرار گرفتن روزنامه نگاران آن بود. قبل از این تاریخ در 20 اردیبهشت روزنامه آیندگان ترجمه مصاحبه یی از خمینی را با روزنامه لوموند را که از خبرگزاری رسمی کشور دریافت کرده بود درج کرده بود، خمینی این مساله را برای فشار به روزنامه آیندگان بهانه قرار داد و درعین حال بازی شیادانه یی کرد که می خواست وانمود کند خواهان تعطیل کردن آن روزنامه نیست. طی اطلاعیه یی که از سوی دفترش صادر شد، اعلام شد که «امام از این پس هرگز این روزنامه را نمی خواند». دست اندرکاران روزنامه آیندگان در واکنش به این اقدام شیادانه و برای داوری افکار عمومی در روز 22 اردیبهشت روزنامه را در 4 صفحه که تنها با یک مقاله که در آن توضیح داده شده بود که ترجمه مصاحبه بی کم و کاست همان بود که خبرگزاری پارس( خبرگزاری رسمی کشور) مخابره کرده بود و سه صفحه سفید منتشر کردند. گفته می شد که این شماره روزنامه حدود یک ملیون از سوی مردم خریداری شد. روزنامه کیهان همانروز خبر انتشار آیندگان با سه صفحه سفید و را داد و عین مقاله آیندگان را در کنار خبر منتشر کرد. حزب اللهی های متشکل در انجمن اسلامی روزنامه کیهان این اقدام را بهانه قرار داده و روز بعد مانع ورود 20 تن از نویسندگان و روزنامه نگاران متعهد تحریریه به دفتر روزنامه شدند و روز 25 اردیبهشت این روزنامه از پاکسازی تحریریه توسط «کارکنان کیهان » خبر داد که اسم آن را مرحله اول پاکسای گذاشته بودند. فخرالدین حجازی معرکه گیر ارتجاع در مقاله یی با عنوان پرولتاریا در کیهان 6 خرداد این اقدام را ستود(3). روز 17 مرداد 58 روزنامه کیهان را من تصادفا در اوائل ساعت توزیع آن در میدان انقلاب از روزنامه فروشی خریدم. تیتر درشت صفحه اول آن « آیندگان توقیف شد» یود. اتهامی که موجب صدور این حکم بود «توطئه علیه انقلاب ایران » بود و در سوتیتر هم آمده بود:« دادستان انقلاب اسناد رابطه آیندگان را با اسرائیل و سیا را منتشر کرد. جالب این که زیر همان سوتیر خبر تحت کنترل دولت قرار گرفتن رادیو تلویزیون و دو روزنامه را در نیکارگوئه ( که ساندینتستها  همزمان با انقلاب ایرن در آنجا به قدرت رسیده بودند) درج کرده بوند که ربطی به این خبر داخلی نداشت اما می خواستند وانمود کنند که کارشان مشابه اقدام ساندینستهاست. در همان صفحه اول آمده بود که اعضای توقیف شده آیندگان در داگاه انقلاب محاکمه می شوند. وقتی این خبر را خواندم، فکر کردم بروم طرف دفتر روزنامه ببینم چه خبر است. به دفتر روزنامه که رسیدم دیدم خبری نیست. نه پاسداری نه پلیسی در انجا نبود. من قبلا چند بار به تحریریه آیندگان برای دادن اطلاعیه های سندیکای کارکنان خبر رادیو تلویزیون رفته بودم. هر دفعه هم اطلاعیه را می دادم و بر می گشتم و از افراد تحریریه هم فقط فیروز گوران را با نام چهره می شناختم اسامی چند تن از اعضای تحریریه را می دانستم ولی به چهره نمی شناختم. تا انجا که به یادم مانده تحریریه در طبقه دوم بود. به تحریریه وارد شدم چهار نفر پشت میزهای کارشان بودند. سلام کردم و پرسیدم آیا خبر را در روزنامه کیهان دیده اند. جواب دادند که دیده اند پرسیدم خب حالا چه کار می خواهید بکنید، یکیشان گفت هیچ کار ما چند تا روزنامه نگار هستیم کاری نمی توانیم بکنیم هر آن منتظریم که مردان مسلح از در و ینجره وارد بشوند و ما را دستگیر و دفتر را هم اشغال بکنند. بعد آقای گوران گفت این دیگر به مردم و گروههای سیاسی مربوط است که اگر خواستند کاری بکنند و واکنشی نشان بدهند. ما کاری نمی توانیم بکنیم(4). سکوت سنگینی به تحریریه حکفرما بود و من هم بعد از چند لحظه سکوت از آنها خدا حافظی کردم و از آنجا مستیقما برای دیدن زنده یاد شکر الله پاک نژاد به دفتر جبهه دموکراتیک ملی که در آن زمان در یک خیابان بن بست در ضلع شمالی دانشگاه بود رفتم. در دیدار با پاکنژاد در مورد همین مساله تعطیلی آیندگان و گفتگویی کوتاهی که با تحریریه داشتم صحبت کردم و بعد از او پرسیدم به نظر شما چه کار می شود کرد. پاکنژاد گفت حتما باید کاری کرد اما الان نمیدانم چکار باید کرد ولی حتما باید کاری کرد. ضمن گفتگو پاک نژاد گفت تا 6-7 ماه دیگر این همه بساط  جمع خواهد شد که منظورش بساط رژیم بود. او از تدارک برای برگزاری کنگره یی سخن گفت که قرار بود در مهاباد برگزار شود. کنگره یی که نامی که برای آن گفت درست یادم نمانده اما نامی مثل گنگره شوراهای خلقهای ایران بود. او گفت با شورای موسس اتحادیه کارکنان رادیو تلویزیون هم تماس گرفتیم سه نفر معرفی کرده اند که یکی هم شما هستید. قرار بود بعدا  زمان و چگونگی حرکت افراد به اطلاع آنان برسد. من از قبل برای یک سفر پیاده به شمال که 5 روز طول می کشید و فردای آن روز که پنجشنبه 18 مرداد شروع  می شد برنامه داشتم. در وسط جنگلهای شمال بود از اخبار رادیو خبر اجتماع و تظاهرات علیه تعطیلی روزنامه آیندگان و زودخوردی که در اطراف دانشگاه رخ داده بود اطلاع پیدام کردم. اجتماع به فراخوان جبهه دموکراتیک ملی روز 21 مرداد برگزار شد. روزنامه کیهان که در آن زمان پس از «پاکسازی» به یک تاجر بازاری به نام مهدیان واگذار شده بود، خبر برگزاری راهیپمایی در عصر آن روز را با تهدید از سوی حزبی به اسم حزب توحیدی درج کرده بود:« در پی اعلام جبهه دموکراتیک ملی ایران  برای  راهپیمایی عصر امروز، حزب توحیدی، به برگزارکنندگان این راهپیمایی هشدار داد و گفت به اعضای خود دستور داده است جلو هر توطئه را بگیرند». این تجمع البته مورد تهاجم عناصر مزدور و اوباش مرید خمینی قرار گرفت که بنا به اظهار شاهدان با وانت بار برای آنان سنگ و پاره آجر حمل شده بود و در دکه های اطراف دانشگاه از قبل چماق انباشته بودند. جبهه دموکراتیک ملی ایران در اطلاعیه یی که بعدا در این مورد انتشار داد  تعداد شرکت کنندگان را دهها هزار نفر ذکر کرد. فردای آن روز تظاهراتی در حمایت از اقدام دادستانی در تعطیلی روزنامه آیندگان برگزار شد که دعوت کننده آن  سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. همان سازمانی که اکنون تنی چند از اعضای اسم و رسم دارش مثل بهزاد نبوی و تاج زاده، در زندانها جمهوری اسلامی بسر می برند. همانها که در واقع هسته مرکزی و اولیه سیستم اطلاعاتی و پلیسی  رژیم(کمیته ها) و سازمان دهنده آن بودند و در دستگیریهای بعد از 30 خرداد 60 نقش فعال داشتند و به همین خاطر من دست بهزاد نبوی را آعشته به خون شکرالله پاکنژاد و سعید سلطانپور می بینم. کیهان و اطلاعات روز 22 مرداد در تیتر صحفه اول خود از تظاهرات یک ملیون نفری در حمایت از تعطیلی آیندگان خبر دادند. در ضمن در گزارش مربوط به تظاهرات روز قبل- برگزار شده توسط جبهه دموکراتیک ملی-، در روزنامه کیهان شرکت «زن و مرد و پیر و جوان» در آن یاد آوری شده بود و بنابر همان گزارش تعداد زخمیها 270 نفر بود. که این خود بازهم نشان دهنده این بود که هنوز رژیم تا پاکسازی کامل کیهان کارهایی برای انجام دادن خواهد داشت.

این نکته هم خوب است یاد آوری شود که این رویدادها همزمان بود با مساله انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و بحثهایی که در این زمینه مطرح بود و روزنامه آیندگان بیشتر منعکس کننده نظرات بخش لائیک جامعه بود. بنابر این با تعطیل شدن این روزنامه  این امکان بیان نظر آنها گرفته می شد. به علاوه گزارشهای مربوط به ربوده شدن فرزندان آیت الله  طالقانی گزارش مربوط به دادگاه سعادتی (که برگزار نشد) و مطالب دیگر سبب خشم ارتجاع از این روزنامه بود. همراه با توقیف آیندگان روزنامه آزاد و ندای آزادی که در چایخانه آیندگان چاپ می شد منتشر نشدند و روزنامه فکاهی چلنگر و نیز پیغام امروزهم منتشر نشدند(کیهان 17مرداد). فردای تعطیلی آیندگان خبر مصادره آن در روزنامه کیهان 18 مرداد درج شد. چند روز بعد از برگزاری راهیپیمایی علیه اختناق و تعطیلی روزنامه آیندگان، خمینی در 26 مرداد آن سخنان لبریز از خشم و جنون یک دیکتاتور خونریز را بر زبان راند و احساس تآسف کرد که چرا از اول چوبه های دار در میدانهای بزرگ برای دروکردن رهبران احزاب و گروههای دگر اندیش و دست اندرکاران و مسئولان مطبوعات مستقل که آنها را فاسد می نامید برپا نکرده است(5). او در همین پیام بود که فرمان حمله گسترده از زمین هوا و با استفاده از توپ و تانگ و تمام توان نیروهای مسلح به کردستان را داد. اکنون که بگذشته نگاه می کنم فکر می کنم که آن اقدام لشکرکشی گسترده به کردستان به احتمال زیاد با مساله آن کنگره که شکرالله پاکنژاد گفته بود بی ارتباط نبود. چراکه با جنگ گسترده در کردستان دیگر امکان برگزاری کنگره مورد بحث در مهاباد نبود. حدود سه ماه بعد هم که مساله اشغال سفارت و گروگانگیری کارکنان سفارت پیش آمد که دیگر غوغای تبلیغاتی و جو ملتهبی که در جامعه به وجود آمده بود مسائل دیگر را تحت الشعاع قرار داده بود و با استفاده از همین جو«امام راحل» یک ماه بعد از گروگانگیری قانون اساسی ولایت فقیه را به رفراندم گذاشت و آن را به تایید امت رساند. کمتر از یکسال بعد از آن هم که جنگ ایران و عراق شروع شد. به هر حال در مورد کنگره یی که پاک نژاد گفته بود، تماسی با من گرفته نشد و من به خاطر نمی آورم که گنگره یی با شرکت نمایندگان شوراهایی که در زمان انقلاب تشکیل شده بود و خمینی آنها و کاگزارانشان به محو آنها کمر بسته بودند، برگزار شده باشد. من هم دیگر پاکنژاد را ندیدم. در خرداد 1359 من به همراه 18 تن از همکاران که بیشترشان  شورایی و سندیکایی و دارای تمایلات ضد رژیمی و چب بودند، به جرم ضدیت با جمهوری اسلامی از کار اخراج شدم و این قبیل اخراجها و پاکسازیها در همه دستگاههای دولتی و وابسته به دولت جریان داشت و  طبعا تشکلهای دموکراتیک درون این دستگاهها هم آسیب می دید یا متلاشی می شد. بر این باورم که شکرالله پاکنژاد در آن ارزیابی خود مبتی بر برچیده شدن این رژیم در ظرف چند ماه اشتباه نمی کرد. به راستی اگر امروز قرار باشد مردم ایران فارغ از تهدید سرکوب و دستگیری و جنایاتی که علیه آنان در زندانها ممکن است اتفاق بیفیتد، به طور آزادنه نظام سیاسی برای کشورشان انتخاب کنند، آیا این رژیم را به زباله دان تاریخ نخواهند انداخت؟ شعار «آزادی استقلال جمهوری ایرانی» گواه این است که چرا حتما مردم بساط این رژیم را برخواهند چید. اما چیزی که در آن روزها شاید خیلیها تصورش را نمی کرند، ظرفیت کشتار و خونریزی آن پیر مرد سید اولاد پیغمبر، روح الله الموسو الخمینی بود. کسی میزان ایمان و قاطعیت «حضرت امام» را در «جهاد فی سبیل الله» و ریختن خون ما بازماندگان «مجوسان» برای گستردن اسلام و اجرای احکام شرع انور، نمی دانست. خمینی در این زمینه با قاطعیت ناشی از ایمانش به اسلام و راه و روش رسول الله و امیرالمؤنین در گردن زدن 700 نفر در یک روز از یهود بنی قریظه، عمل کرد(6). خمینی نه عیاش بود نه مال اندوز. او «عبد صالح خدا، ذریه رسول الله و مجاهد فی سیبل الله» بود و هیچ چیز جز اجرای احکام اسلام نمی خواست و خود را ادامه دهنده حکومت رسول الله می دانست. اکنون برماست که ایرانی عمل کنیم و نسل جوان را به بازشناسی ریشه های ایرانی خود تشویق کنیم و هدف بزرگ تغییر و تحول آینده را تحول فرهنگی و تقابل با آخوندیسم و تعطیل کردن بساط مرجعیت که نقشی جز افکندن زنجیرهای سنگین به پای مردم و گسترش گرایشهای مهمل و برپا کردن عزاداری و افسردن روح مردم ندارند قرار بدهیم چراکه با رفع تبعیص و ستم قومی و جنسی هم، گنداب آخوندیسم و شعیه گری می تواند همچنان تولید کننده بیماری و حشرات موذی و آسیب رساندن به جامعه و مردم باشد.

منابع و توضیحات:

  مطلبی که نمونه ای است از آگاهی نسل جوان از رویداهای گذشته

http://www.advarnews.biz/article/9353.aspx  -1

لینک زیر مربوط به توضیحات آقای جواد طالعی در مورد پایان اعتصاب مطبوعات است خواندن آن را به همه توصیه می کنم. در ضمن ایشان اشتباها اسم ارتشبد ازهاری را  زاهدی نوشته است.

http://www.namir.info/home/pdf/bakhtiar/talei-matbuaat-bakht.htm-2

مطلبی از نگارنده  در مورد مقاله فخرالدین حجازی در کیهان

http://iradj-shokri.blogspot.com/2007/05/29.html  -3

4-  سه یا چهار تن از اعضای تحریریه آیندگان در پی این حکم دستگیر شدند و با این که بعد از اشغال سفارت آمریکا حتی احمد خمینی هم یکبار مدعی شد اسناد همکاری آیندگان با اسرائیل و سیا در لانه جاسوسی بدست آمده است، اما آنها بعد از چند ماه باز داشت، به رغم آن اتهامات سنگین که البته واهی بود آزاد شدند. 

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=4269   - 6 و

    پ-  26 مرداد 1388 – 17 اوت 2009




منبع: پژواک ایران