PEZHVAK-E-IRAN ... پژواک ایران 

پژواک ایران
دادسرای مردم ایران
http://www.pezhvakeiran.com

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

گفتگو با اسماعیل وفایغمایی، شاعر ، نویسنده و پژوهشگر
اسماعیل وفا یغمایی


پژوهشگر

گفتگوهای دوم - قسمت هشتم ( انتخابات و نتایج)

پرسشگر: م.ساقی

تاریخ گفتگو: سیزدهم ژوئن دوهزار و نه 

ساقی:

صحبت  در باره اشرف نیمه کاره مانده است ولی مساله انتخابات الان بسیار مهم است .نتایج انتخابات را شنیدیم.احمدی نژاد از صندوق در آمد.در این باره چگونه فکر می کنید.

یغمائی:

راستش شوک آور است. من فکر میکردم موسوی از صندوق در خواهد آمد. دو نفر دیگر وزنی نداشتند.آرا اعلام شده هم چه واقعی یا غیر واقعی، همین را نشان داد ولی ظهور دوم احمدی نژاد نشان می دهد اوضاع واقعا خراب است و جمهوری اسلامی واقعا بیمار عوارض هولناک سی ساله خود است و تا پایان باید با دیکتاتوری ادامه بدهد به همین علت تحمل موسوی را ندارد.

ساقی:

یک سئوال. آیا نتایج اعلام شده واقعی است؟

یغمائی:

قبل از این جواب یک سئوال دیگر را باید بدانیم. باید بدانیم ایا مردم یا بخشی از مردم رفتند پای صندوقها یا نه؟

ساقی:

درست است باید به این سئوال جواب داد. به نظر شما رفتند یا نه؟

یغمائی:

به نظر من رفتند.خیالات و خواستهای شخصی را کنار بگذاریم و تجای تفسیر و تحلیل و توجیه چشم باز کنیم و دندانهای اسب را بشماریم و فکر نکنیم رفتن مردم به پای صندوقهای رای معنایش این است که جمهوری اسلامی و خامنه ای را دوست دارند و من، من نوعی را دوست ندارند!. مردم را در خیالات خود نبینیم و واقعی و مادی و زنده و متحرک ببینیم. بروید و پرونده دولتهای دیکتاتور را ببینید. مردم اسپانیا در دوران فرانکو و آرزانتین در دوران پرون و پرتقال در دوران سالازار را بنگرید.در دوران یک دیکتاتوری چهل ساله مردم چه کرده اند؟ نشسته اند تا سوشیانت بیاید یا بین گزینه های موجود مانور کرده اند! در ایران بخشی قابل توجه رفتند پای صندوقها.روزگار ما روزگاری نیست که با وجود وسائل ارتباط جمعی بتوان چیزی را خیلی پنهان کرد. طبعا بخشی از مردم نرفتند، ولی بخشی از مردم در جدال بین احمدی نژاد و موسوی رفتند و رای دادند. ما می توانیم و به حق می توانیم یقه موسوی را در دوران نخست وزیری اش و جنایتهای آن دوران بگیریم ولی نباید ذهن را بر عین ترجیح داد و یا اینقدر شیفته خود بود که بگوئیم مردم بخاطر گل روی بنده نرفتند رای بدهند. اگر مردم نرفته بودند احتیاجی به تقلب نبود. هنر این ملاهای علیه و ما علیه این است که با مانور موسوی ملت را می کشانند پای صندوقها و بعد احمدی نژاد را بیرون می اورند و می گویند حوزه ها برای احمدی نزاد شلوغ شده بود و آنهمه دخترها و زنهای کاکل زری که خبر گزاریها فیلم و عکسشان را منتشر کردند هواداران احمدی نژاد بودند!! مطمئنا رژیم در این انتخابات بسا کارها کرده و منجمله تقلبات فراوان، تا احمدی را بر موسوی بچرباند. توجه داشته باشیم جامعه ایران در عالم عین با هفتاد و اندی میلیون ایرانی و مشکلات وحشتناکش وجود دارد. امام زمان هم قرار نیست ظهور کند وبه مشکلات پایان دهد. چگوارا هم با ارتش گرانش پشت دروازه تهران نایستاده است تا ولی فقیه را بزنجیر کشد.مردمی که در دوره احمدی نژاد دخترشان را شب می گیرند و صبح جنازه اش را تحویل می دهند، ملتی که کمرش زیر فشار واقعی زندگی خرد شده وکلی از زنان و دخترانش یعنی خواهران و دختران ما برای نان و آب دارند تنشان را می فروشند و هفتاد درصدش زیر خط فقر است،ملتی که مثل من و شما در غرب هم سکنا ندارند و عوارض احمدی نزاد را لحظه به لحظه دارند تجربه می کنند می خواهند نفسی بکشند و بالاجبار میان احمدی و موسوی، آن بخشی که می خواهند رای بدهند میروند سراغ موسوی.این معنایش این نیست که موسوی پیرو ولایت فقیه، بر حق است یا نه! یا خانم رهنورد میشل اوباماست یا نه! معنایش فهم کنش واکنشهای اجتماعی است و اینکه من و شما از خیالات آبستره در فاصله جند هزار کیلومتری ایران با بعد زمانی ده پانزده ساله تا سی ساله بیرون بیائیم.  توجه داشته باشیم وقتی می گوئیم کسی رای نداده باید یا جامعه ایران را مطلقا پاسیو بدانیم و یا اینکه معتقد باشیم یک نیروئی حی و حاضر وجود دارد که هشتاد در صد ایران با آینه و قران و نقل و نبات و گل منتظر ظهورش هستند. خدا کند اینطور باشد ولی اگر اینطور نباشد جامعه عجالتا، روی عجالتا تاکید می کنم  کنش واکنشهای خاص خودش را دارد.

ساقی:

چرا رزیم موسوی را که طبعا پیرو مقام رهبری ولایت فقیه است تحمل نمی کند؟

یغمائی:

برگردیم به عقب! آخوندها بسیار عالی بازی کرده اند. آنها موفق شدند بزرگترین نیروی چریکی مخالفشان را به خارج از ایران برانند،آنها از جنگ عبور کردند، آنها دهها هزار نفر را کشتند و عوارض این کشتار را مهار کردند، آنهابا بازی ماهرانه هاشمی، خاتمی، احمدی در یک بالانس، زمان مکفی برای ادامه حیات خریدند، نفرت از هاشمی رفسنجانی و دوران سرکوب و ترور او را با خاتمی که هم لبخند داشت و هم گویا برنامه ای مردمی! مرهم نهادند و سر همه را شیره مالیدند واپوزیسیون را در خارج تحت فشار فراوان قرار دادند ووقتی دیدند حتی فقط حرف دموکراسی هم حتی به فریب، خطرناک است احمدی نزاد بنیاد گرای طراز مکتب را با شکل و محتوای آزارنده اش آوردند و جان همه به لب رسید.ظاهرا در این بازی این بار میبایست موسوی بیاید که هم پیرو رهبر است و هم هنرمند و یک غبار بیست ساله هم دوران نخست وزیری اش را پوشانده است و هم دولتهای غربی منتظر مقدمش بودند. آمدن موسوی هم از نظر داخلی و هم بین المللی مثلا می توانست فضائی ایجاد کند که هم ملت داخل را کمی آرام کند، هم سیمای بین المللی معقولی به جمهوری اسلامی بدهد و هم اپوزیسیون را مقدارکی بیشتر خلع سلاح کند بخصوص اپوزیسیون داخل را  بخش قابل توجهی از آن  می توانست در موسوی حل شود. ولی این با بر خلاف بسیاری نظرها در کمال حیرت باز هم احمدی سر از صندوق در اورد.

ساقی:

چرا این بازی قبل را نکردند یعنی موسوی را تحمل نکردند؟

یغمائی:

چون دیگر نمی توانند!واقعا نمی توانند. من به روشنی می گویم آنقدر این دیکتاتوری در منجلاب فرو رفته! آنقدر مریض است و انقدر به خوراک مسموم و هوای زهر آگین دیکتاتوری خو کرده و عوارض آن در تن و جانش خانه کرده که چند قاشق غذای سالم و چند نفس هوای کمتر آلوده باعث فلج شدنش و سرانجام مرگش میشود و او را از بین می برد. هیولای که سالها با بلعیدن کثافات حاصل از کارخانه دیکتاتوری مذهبی زندگی کرده است نمی تواند دیگر بدون تولیدات این کارخانه زندگی کند و این اشتباه هولناکی است که تمام صاحبان قدرت در دیکتاتوریها می کنند و روزگاری دوزاریشان می افتد که دیگر دیر شده است. دیگر دوران بازی با  امثال خاتمی سپری شده و مطمئنا سران جمهوری اسلامی بهتر از من و شما می دانند حتی آمدن کسی مثل موسوی، که فقط حرف از دموکراسی آنهم طبعا در حیطه اسلام می زند جامعه ای را که تا نهایت آماده انفجار است، بخصوص در میان نسل عظیم جوان، به انفجاری وحشتناک خواهد کشاند که نهایتا اثری از «تاک و تاک نشان» باقی نخواهد گذاشت به همین دلیل احمدی در انطباق کامل با ایده های ولی فقیه و نیروی وابسته به او و بعنوان «روح مجسم ولایت متجسد در پیکره رییس جمهور» آمد تا با ادامه دیکتاتوری چه در داخل کشور و چه در رابطه با امورات دیگر کشورها، مثلا کیان رژیم را حفظ کند که نخواهد توانست و من احساس می کنم شرایط بسیار خطرناک و پر تلاطمی در پیش روست.این بار من می توانم شعر قدیمی« پرهیب قیام خلق» را پس از بیست و پنجسال زمزمه کنم. میشناسم من صدایش را

می شناسم من سرود پر طنین گامهایش را

و این صدای گامهای ملت ایران خواهد بود که بدون آنکه زمان برایش تعیین کنم شنیده خواهد شد.

ساقی:

آینده آبستن چه حوادثی است؟

یغمائی:

بسیاری حوادث، باید بیشتر به آن اندیشید ولی همین جا می توانم بگویم که نفرت بیشتر و بیشتر مردم از حکومت، تسویه حسابهای فراوانی که به احتمال زیاد خونین خواهد بود، منظورم بین جناحهای حکومتگر است،سرکوب و خشونت و دیکتاتوری بیشتر و بیشتر در تمام زمینه ها و لاجرم بیشتر و بیشتر پلیسی شدن و نظامی شدن جو داخل ایران. در رابطه با این سرکوب بدون شک ما شاهد عکس العملهای اجتماعی خواهیم بود نقطه این انتخابات نقطه قطع تمام امیدهاست برای خیلیها و من اعتقاد دارم قطع امید در بسیاری موارد آغاز زایش امیدهائی واقعی و لاجرم تحرکات واقعی در پی این امیدهاست. در رابطه با خارج کشور جو آشوب و تشنج و ماجرای اتمی و دخالت در امور سایر کشورها و تروریسم و خطر جنگ و حمله نظامی در پیش روست و پرده هائی سیاه از این قبیل.باید روی هریک از اینها بسیار فکر و صحبت کرد.

ساقی:

وظیفه و کار تبعیدیان و پناهندگان و اپوزیسیون خارج کشور چیست؟

اگر فقط اسمی بی محتوا را بر دوش می کشیم هیچ!اگر فقط می گوئیم من و فقط من یا ما و فقط ما، زندگیمان را بکنیم و کشک سیاسی ویا ایدئولوژیکمان را بسابیم. ولی اگر واقعا محتوائی در زیر این اسامی و اشکال وجود دارد باید بدانیم ایران در مرحله و شرایط بسیار خطرناکی به سر می برد. باید اگر اهل دلیم و اهل شرف و مبارزه و میهن دوستی و مردمگرائی و آزادیخواهی، همدل و همصدا و هم صف بشویم در خارج کشور تا وقتی امواج توفانی فرا میرسد بتوانیم با نیروئی مشترک کاری انجام دهیم و نیروئی باشیم و نقشی داشته باشیم. باید این نیرو در ارتباط با نیروهای سیاسی اپوزیسیون در داخل ایران قرار گیرد که من اعتقاد دارم بدون توجه به داخل و نیروهای داخل ایران، ایران را نجات دادن خواب و خیالی بیش نیست و با کمال تاسف باید شاهد بشویم که دول خارجی برای ما شخصیتی یا شخصیتهائی را بتراشند واوضاعی بوجود بیاید که این بار، نه بدن و پیکر ما بلکه بدن وپیکر مقدس ایران رانشانه رود . این را هرگز فراموش نکنیم که در اینصورت نفرین و لعنت تمام گذشتگان و نسلهای آینده را ،به دلیل خودخواهی های ویرانگر،با خود خواهیم داشت. 
 

گفتگو با اسماعیل وفایغمایی، شاعر ، نویسنده و پژوهشگر

گفتگوهای دوم - قسمت نهم (ادامه انتخابات و نتایج)

پرسشگر: م.ساقی

تاریخ گفتگو: شانزدهم ژوئن دوهزار و نه 

ساقی: سیزده ژوئن با هم صحبت داشتیم الان سه روز پر جوشش گذشته و خیلی اتفاقهائی رخ داده است بخصوص دیروز.حالا روشن تر می شود در باره انتخابات حرف زد. 

یغمائی:

انتخابات جرقه را زد و بهانه ای برای برخاستن این موج عظیم شد. می شود اسمش را گذاشت یک موج تاریخی، واقعا تاریخی که ازسال پنجاه و هفت تا حالا نمونه اش دیده نشده بود این موج اعماق ایران برخاسته است ولی هنوز هم به روشنی نمیشود از نتایج حرف زد. باز هم باید افق را نگریست و منتظر بود. 

ساقی:

برای چه به روشنی نمیشود حرف زد؟

یغمائی

چون هنوز معلوم نیست چه خواهد شد. در حقیقت وضعی پیش آمده که به نظر من همه بهت زده اند. پیرامون این حرکت مردم، همه بهت زده اند. این غول شکست ناپذیر تاریخی! یعنی ملت به خیابان آمد و نشان داد چقدر دشمن و کل رژیم در مقابلش حقیر است. این تصویر ملت است. آن ملت اما به دنبال چه کسی امده است ؟ به کی رای داده؟ این خودش مساله است. از میان کاندیداها دو چهره یعنی موسوی و کروبی پر رنگ هستند ولی آیا اینها پتانسیل نمایندگی این موج عظیم تاریخی را دارند؟ آیا اینها واقعا نمایندگان این توفانند یا نیستند و یا بدتر، اینکه تلاش خواهند کرد این توفان را دهنه و لجام بزنند، چون مقام معظم ولایت سر جایش هست! چون سیستم گستره چپاول و جنایت سرجایش است و قدرت لازم را دارد! چون شعار سرنگونی جمهوری اسلامی داده نمیشود بلکه انچه که هست فعلا درخواست یک تحول است و نه سرنگونی تام و تمام در حقیقت فعلا یک جنبش مدنی بسیار نیرومند است. اینهاست که قضیه را پیچیده و مبهم میکند و باید منتظر بود.

ساقی:

در باره نظرات اپوزیسیون چه می گوئید ، نظرات بسیار زیادی داده اند؟

یغمائی:

من هنوز از نقطه نظرات اپوزیسیون داخل کشورمتاسفانه اطلاع روشنی ندارم. یک چیز را میفهمم که بخشی از اپوزیسیون داخل کشور قطعا از موسوی حمایت می کند و همین بخش، اگر موسوی روی کار بیاید و موسوی پتانسیل جذب داشته باشد،^ این جماعت را اگر چه نه همه اشان را ،جذب خواهد کرد. البته این یک نظر است. باید دید موسوی کارش به کجا میکشد؟ باید دید خامنه ای چه خواهد کرد؟باید دید تغییر و تحولات اپوزیسیون و نیروهای داخل کشور راه به چه سوئی خواهد برد و خیلی بایدهای دیگر، و بعد از این بایدهاست که باید دید وضعیت اپوزیسیون داخل کشور در برابر شرایط جدید فعلا خیالی چه خواهد شد و جناب موسوی فرضی در قدرت، در برابر آنها چه خواهد کرد، چون بسیار خوشخیالی است که فکر کنیم بعد از این تحول فرضی هم ایران بهشت ! خواهد شد.

ساقی:

در باره اپوزیسیون خارج کشور چه می گوئید؟

یغمائی:

هریک مواضع خودشان را دارند ولی به نظر من مقداری باید مبهوت باشند. شرایط جدید تمام سازمانها و تشکلهای اپوزیسیون خارج کشور رادر این نقطه قرار می دهد که بقول معروف خود را به روز کنند و بخود آیند و مواضع روشن و چشم اندازهای مورد پسند و قبول و راه حلهای خود را ارائه دهند.

ساقی:

این کار ساده ای نیست.

  به هیچوجه. بسیار هم پیچیده است.چیزی که قضیه را پیچ می دهد این است  که توفانی برخاسته است که توفان ملت ایران در سراسر ایران است. ولی آنکه عجالتا بر قله توفان ایستاده است و پرچم را در دست دارد جناب موسوی نخست وزیر سابق است که بر اساس شهادت خودش به ولایت فقیه معتقد است. پیچ قضیه اینجاست که هر کس راه حلی می جوید .سخنی می گوید. اپوزیسیون خارج کشور بویژه اپوزیسیون شورا و مجاهدین که سی سال است خود را آلترناتیو این رزیم اعلام کرده اند در رابطه با توفان سراپا تائیدند ! و در رابطه با موسوی سراپا انکار، ولی واقعیت قضیه این است که این توفان و این جناب موسوی [ بسیار فراتر از خاتمی] در ارتباط با یکدیگرند. می توانیم راحت و با ایمان و یقین اعلام بکنیم که هشتاد و پنج درصد ملت رای نداده اند. می توانیم قدرت آن را داشته باشیم که از چند و چون کار بیست و پنجهزار شعبه  اخذ رای اطلاع داشته باشیم ولی این قضیه که تمام نشده است و حالا حالا ها هم تمام شدنی نیست. با این دریای جمعیت که خیابانها را پر کردند و میدان آزادی را به انفجار کشاندند و در گردهمائی ممنوع شده شرکت داشتند و هزاران عکس موسوی که بر دستها در اهتزاز بود و این همه شال سبز که برگردنهای پسران و دختران چه با حجاب و چه بی حجاب اویخته بود چه خواهیم کرد. آخر ملتی که رای نداده و بیخیال انتخابات بوده چرا باید از در آمدن احمدی نژاد از صندوق خشمگین بشود و جلوی گلوله برود.من برای اینکه حقیقت را بدانم میگویم باید این معادله توضیح داده شود . ببینید این را نمی توانیم منکر بشویم و اگر منکر شویم بطلان نظرات خود را خواهیم دید. اینجاست که من میگویم ما همه ما در برابر شرایط حساسی قرار داریم که مطلقا نمی توانیم از آن بگریزیم.می توانیم بگوئیم مردم رای ندادند. می توانیم بگوئیم این از اساس توطئه ای پیجیده است که توسط ارتجاع و امپریالیزم طراحی شده و همه دارند گول می خورند.می توانیم بگوئیم موسوی مثلا مصدق ایران است وباید تمام عیار از او حمایت کرد. می توانیم بگوئیم موسوی فرد جنایتکاری است و باید او را افشا کرد. می توانیم بگوئیم سرنخ تمام کاندیداها در دست خامنه ای است و این یک خیمه شب بازی جدید است.میتوانیم بگوئیم این مردمی که در خیابانها خروشیدند اکثرشان هواداران اپوزیسیون و الترناتیو خارج کشوری هستند و به نیت دیگری عکسهای موسوی را بر دست گرفته اند  و در شرایط مناسب تقیه سیاسی خود را خواهند شکست ولی هر کار بکنیم یک واقعیت است که می تواند منطبق بر حقیقت باشد و ما مجبوریم در مقابل این واقعیت اتخاذ موضع بکنیم و گرنه واقعیت موجود در برابر ما به صورت جبری اتخاذ موضع خواهد نمود و ما خود را در وضعیتی نه چندان جالب خواهیم یافت.

ساقی:

مهمترین پیچ کدام است به نظر شما؟

یغمائی:

در شرایط حاضر فهم مساله موسوی و مردم! و آنالیز آن.

ساقی:

نظر خود شما چی هست؟

یغمائی:

دارم تلاش میکنم که بفهمم. واقعا دارم تلاش می کنم. ولی هنوز راه بجائی نبرده ام. موضع فردی من مشخص است. من به عنوان یک فرد که نه عضوگروهی هستم و نه نظرات گروه خاصی را در بست قبول دارم به عنوان یک شاعر و نویسنده لائیک و بیزار از دولت مذهبی و حکومت دینی و معتقد به آزادی و عدالت و دموکراسی به مفهوم مدرن و امروزی آن تا بساط ولایت و زندان و تیرباران و سرکوب برپاست غربت نشین و پناهنده خواهم ماند و حرفم این خواهد بود که زیر علم ولایت فقیه و دولتی که رئیسش معتقد به ولایت فقیه است نروید. ولی در رابطه با موضعی که بتوانم کنش  واکنشهای این چند روزه را بفهمم هنوز احتیاج به فرصت و چشم اندازهای بیشتر دارم.

ساقی:

مشکلی که در رابطه با گروههای سیاسی خودش را مشخص می کند جه چیزی هست.

یغمائی:

گروههای سیاسی ایرانی در خارج کشور بخصوص هرچه بزرگتر باشند بیشتراین مشکل را دارند این است که خودشان را طبعا جانشین و الترناتیو می دانند وشخصی چون موسوی را که هم به مقام ولایت معتقد است و هم جمهوری اسلامی و هم نخست وزیری بوده که در دوران او بسیاری بخون غلتیده اند بر نمی تابند. در میان گروهها شورا و مجاهدین چنانکه خودشان اعلام کرده اند تنها آلترناتیو و جانشین جمهوری اسلامی اند و معتقد به سرنگونی قهر آمیز و در این راه سی سال است که دارند کشته می دهند و بر سر هزمونی سیاسی با بسیاری نیروها و گروهها و شخصیتها درگیری سیاسی داشته اند و هرگز در کادر اندیشه خودشان جانشینی کسی چون موسوی را بر نمی تابند، کارشان ظریف تر و قابل تامل تر است و طبعا باید هر چه زودتر تحلیل خودشان را از شرایط برای نیروهای خودشان اعلام بکنند.

ساقی:

مشکل اصلی چی هست یعنی چه چیزی باید روشن بشود؟

یغمائی:

حل مساله و مقوله رابطه میلوینها ایرانی در تهران و شهرستانها با مقوله موسوی! این مردم البته دنبال آزادی و در خشم از استبدادند ولی محمل و شخصیت سیاسیشان کیست؟ اگر موسوی باشد اقیانوسی کار عظیم وجود دارد که باید انجام شود و قبل ازحل آن مسئله، در افتادن با موسوی یعنی درگیر شدن با ملتی که دنبال این جنابند واین یعنی یک مصیبت. اگر موسوی محمل این مردم نیست پس او کیست؟ یعنی آن دیگری و آن منجی برای مردم کیست؟ و قبل از اینها باید فهمید چرا این شرایط بوجود آمده است. ببینید قضاوت اخلاقی ساده است. مثلا از من بپرسید، من بعنوان یک فرد و یک ایرانی صریحا می گویم کارنامه امیر عباس هویدا نخست وزیر شاه بسا کمتر آلوده به سرکوب بود تا کارنامه موسوی در دوران صدارتش در جمهوری اسلامی همانطور که کارنامه محمد رضاشاه قابل مقایسه با خامنه ای نیست و این ملا هزار برابر ان شاه خیانت و جنایت کرده است ولی دنیای سیاست که دنیای فقط قضاوت اخلاقی نیست. من به عنوان یک شاعر و نویسنده و پناهنده سیاسی وقتی در مقابل خیزشهای ملت ایران و مساله موسوی قرار می گیرم که نمی توانم بگویم که موسوی نخست وزیر رفسنجانی بوده و اگر روی کار بیاید سودش را منجمله دارو دسته رفسنجانی می برند پس هشتاد و پنج در صد رای نداده اند و حق با بنده است و حوزه ها خالی بوده است. در این نقطه باید من به درستی شرایط را ببینم و واقعیت را نفی نکنم و اشتباهات خود را بشناسم و دنبال راه چاره حقیقی بگردم. این است مشکل اصلی در این روزها که نمی توانیم از دست آن در برویم، البته فردا روزگار نقشهای تازه تری بر خواهد آورد و ما هم مواضع دیگری خواهیم داشت ولی امروز باید قضاوت اخلاقی را به کناری گذاشت و تیز و روشن چند و چونی های سیاسی و اجتماعی را مد نظر داشت. مثال میزنم. در اروپا مثلا فلان رهبر سوسیالیست یا گلیست طبعا از نظر اخلاقی از لیدر فلان حزبی که رهبرش راسیست و در حقیقت دارای گرایشات فاشیستی است دل خوش ندارد و با او حاضر نیست بطور خصوصی قهوه بخورد! ولی همین لیدر وقتی میشود رئیس جمهور برای آن بابای راسیست با توجه به پایه های اجتماعی اش مشروعیت سیاسی قائل میشود و بودجه لازم را در اختیارش می گذارد . این تفاوت قضاوت اخلاقی با کارکرد وقضاوت سیاسی و اجتماعی است .من فکر می کنم که اپوزیسیون خارج کشور در مقابل احمدی نژاد بسیار کمتر مشکل دارد تا خاتمی و بخصوص موسوی. احمدی نزاد اساسا ذهنها را به اینطرف می راند که هیچ راه حلی وجود ندارد ولی کسانی چون خاتمی و موسوی مشکلات فراوانی ایجاد می کنند. البته موسوی با خاتمی قابل مقایسه نیست چون آن بابا یک ملای حقه باز بود با دار و دسته ای بسا کوچکتر ولی این یکی تمام نفرت ناشی از احمدی نزاد و ناراحتی خشم از فریبکاری خاتمی را سوخت چراغ خود دارد و این چراغ به نظر من نه در دفتر تحکیم وحدت و فلان حزب بلکه عجالتا در خیابانهای تهران وشهرستانها و در میان مردم میسوزد بنابراین باید اندیشید و دید و راهی درست جست و اعلام نمود.

ساقی:

یعنی باید مشخص بکنیم که یا همه اینها دروغ است و یا اگر راست است چرا اینطور شده و چه کار باید کرد.

یغمائی:

همینطور است.

ساقی:

در باره اینده چه فکر می کنید؟

یغمائی:

همینقدر می دانم همه دچار مشکلند! همه! بخصوص ولی فقیه. فکر می کنم اگر ولی فقیه کوتاه بیاید طبعا ملت دیگر کوتاه نمی آید و موجهای جدیدتری در راه است. اقتدار فقیه که بشکند کار زار خواهد شد. اگر احمدی نژاد بماند  توفان نیرومند تر خواهد وزید. مردم تقریبا از مرز سرخ گذشته اند وهر کشته ای ترس از کشته شدن را کمتر خواهد کرد. من روز کشتار مردم در میدان ژاله در میدان ژاله بودم، با رفیقی بنام قاسم مهریزی زاده که بعدها آخوندها او را کشتند و در آنجا دیدم که مرگ از مردم شکست خورد. مردم در اینروزها شجاعتر و نیرومند تر از ان ایامند و اگر چه در ایران نیستم تا در کنار آنها در شروع انقلابی دیگر و این بار نه در سن بیست و چهار پنج سالگی بلکه پس از سالیان سال غربت در سن پنجاه و شش سالگی در کنار آنها فریاد برآورم زنده باد آزادی و مرگ بر استبداد،در این تردید ندارم.

ادامه دارد 
 



منبع: پژواک ایران