هیچکس نباید اجتماع میلیونی ایرانیان بر بنیاد احساس و سردرگمی را در جریان تدفین قاسم سلیمانی، محافظان او و ابومهدی المهندس عراقی جدی بگیرد، حتی حکومت.
منطق بسیجی که در جریان تدفین ژنرال ایرانی موجب اجتماع ملی ایرانیان شد همان منطقی است که بر اساس آن دیگر اجتماعات بزرگ شکل میگیرد، چه در ایران یا خارج ایران و چه امروز و چه دیروز.
رمز ماندگاری نام بزرگانی که عناوینی چون سردار ملی را از آن خود کردند نه به همراهی با سیاستهای یک دولت استبدادی که در پیگیری آرمان و دستاورد سترگی است که برای آن مبارزه و مجاهدت شده بود. سردار ملی، سوی میثاق ملی ایستاد و سردار ملی شد.
تاریخ به ما میخندد
در جریان وقایع مرداد ۱۳۳۲ همین روح متلون احساسی و بی آرمان ایرانی که در درازنای تاریخ بر جان ایرانی سلطه داشته، موجب شد که جماعتی صبح زنده باد مصدق بگوید و عصر مرگ بر او.
تاریخ برای ما با چنین وجه کمیک خود، بارها تکرار شده است.
هزینههای هنگفتی که در یک دهه گذشته پیامد اجرایی کردن پیشبینی خامنهای مبنی بر محو اسرائیل به کشور تحمیل شده در سه جنبش ۸۸، ۹۶ و ۹۸ در قالب شعارهای ضد فلسطینی و لبنانی، سر به هزاران جان عزیز، صدها سال حبس و میلیاردها دلار پول و خانوادههای از هم گسسته در پی فقر، میزند.
اما چرا به یکباره این اعتراض دراز دامن و توفنده در مقابل آرزوهای پیرانه سر یک مجنون مرام زده در پشت تابوت قاسم سلیمانی، از حرکت میافتد و رنگ میبازد؟
هر بار چنین وضعیت رقتباری رخ میدهد گویی تاریخ با استهزا به ما یادآور میشود چهقدر آرمانخواهی و ایستادگی بر خواستها و اصول نزد ایرانیان، غریب و تنهاست.
توهین آمیز و سادهانگاری است که پول خارجی و به میدان آوردن عدهای اوباش و فاحشه را باعث پیروزی کودتا علیه دولت ملی بدانیم.
تکرار صد باره انحراف در اصول و آرمان نزد احزاب و گروهها، میگوید: این پول نبود که عدهای اوباش را همراه فاحشهها بسیج کرد تا گذر از دولت مطلقه به دولت قانون، اتفاق نیفتد. مشکل از «ذات خو کرده به استبداد» ایرانی، بی پرنسیبی احزاب و گروههای سیاسی و عافیتطلبی روشنفکران مرام زده در طیفهای مختلف است که مرام و مسلک خود را با نقاب منفعت ملی بزک کرده و در بزنگاههای هزینهساز از میدان میگریزند و در جبهه مقابل قرار میگیرند.
برای درک کمیک بودن این وجه از تاریخ با یادآوری عربدهکشی اوباش و سلیطهگان در مرداد ۳۲، فقط چشمان خود را ببندید و آیندگان را تصور کنید که چگونه اعتراض توفنده ۸۸ و ۹۸ به سیاستهای مخرب دخالت نظامیان و تشییع میلیونی نماد این دخالت را توامان ممکن میداند و از تعجب سر به بیابان نمیگذارد!
این تناقض جدی که در آن هم شاه هم مصدق، هم خامنه(ای) هم میرحسین، هم حسین هم یزید به طور نوبهای عزیز میشوند و مورد اقبال قرار میگیرند، همان وضعیت کمیک و تراژیک مملکت ماست و همانی است که ناظران را قاصر از حلاجی میکند. برای آنان قابل هضم نیست کسانی که تا دیروز دولت پنهان، دولت با تفنگ، سوی غیرانتخابی و غیرپاسخگوی حکومت و علتالعلل همه مشکلات موجود خوانده میشدند، با یک اتفاق قابل پیشبینی (کشته شدن قاسم سلیمانی)، پشت سر همان سیاست به صف شوند.
یک بیهویتی آماده بسیج
همزمانی حذف محتوا و اکانتهای له قاسم سلیمانی و خاموش کردن اینترنت در اقصی نقاط ایران به منظور حصر انتشار جنایات سپاه پاسداران در جریان اعتراضات ۹۸ حالا مشخص میکند چرا به رغم طرفداران پرشمار حذف شبکههای اجتماعی در ارکان قدرت در ایران، این شبکهها همچنان شکسته بسته، در دسترس است!
سازمان و تشکلیابیهای مجازی که گاه اجازه عینیتیابی در فضای واقعی را به دنبال دارد از شبکههای اجتماعی ابزاری درست کرده که به طور نوبهای حکومت و مردم از آن بهره میبرند.
از اتفاقات سال ۸۸ به این سو که حکومت قافیه باخته مطلق صفآرایی در عرصه تبلیغات بود تا به امروز، موقعیت سلطه قدرتهای داخلی در این عرصه، خیلی تغییر کرده است.
برخورد با تولید کنندگان محتوا در این عرصه و پروندهسازی برای فعالان مستقل تنها بخش پر سر و صدا اما کوچک این جدال بزرگ است و انحراف و شکلدهی افکار و اقدام عمومی حوزه انحصاری حکومت.
نگاهی به نقش این شبکههای همواره مورد انتقاد حکومتگران، در موضوع کشته شدن قاسم سلیمانی و استفاده بهینه از آن در بزنگاه حساس کنونی – که دوگانههای معجزهگر آن دچار واگرایی و عدم کارایی شده و عاجز از اقناع افکار عمومی – نشان داد حکومت هرگز این ابزار را که کنترل کاملی بر آن دارد، رها نخواهد کرد.
اینترنت و مهندسی و شکلدهی اتصالات و ارتباطات در شبکههای اجتماعی در هنگامه بحران در دست کسانی است که بهتر و به گاهتر از آن بهره میجویند.
بیسبب نیست که محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات، فضای مجازی را جهنم آنچه «تروریست کت شلواری» میخواند، توصیف میکند.
جمهوری اسلامی با وجود بار کردن هزینههای زیاد کنترل امواج مبتنی بر بسیج که در شبکههای اجتماعی در دست دارد، از تشکیل اجتماعات موقت و جنباندن اجتماعات توسط آن، وحشت دارد.
برای همه امروز اثبات شده، قدرت سیستم کنونی ایران نه در توان مدیریت حال و حرکتهای استراتژیک آینده یا قدرت نظامی، که در توان بسیج احساسات و جنباندن و سمتدهی حرکتهای مردمی، پشت خطوط ترسیمی حکومت، خلاصه میشود.
بر خلاف دیدگاه سنتی چریکی، بسیج امروز تنها به تجمع عدهای تفنگ به دست در پایگاه محلات خلاصه نمیشود که بشود با فتح آن، کار را یکسره کرد. بسیج یک حرکت مهندسی شده مبتنی بر احساس صرف و به صف کشیدن مردم حتی معترضان و مخالفان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، قومی، پشت سیاستهای مخربی است که گاه فرد بسیج شده خود قربانی این سیاستهاست.
بسیجیان جدید در عین نق زدن و اعتراض در مقابل حکومت، ناهنگام و به یکباره خود را در صف حکومت مییابند!
با چنین رویکرد و کارکردی که حکومت، معترض به سیاستهای خود را علیه شعارهای خود بسیج میکند، خطر، دیگر پایگاههای متعارف و مسلح بسیج نخواهد بود.
تحولات پشت سد معبر «فعالان با مرام» و سلبریتیهای بیمرام
در حالی که محقق واقعی، تحولات اجتماعی را آزمایشگاه بیبدیل دانسته و برای درک درست آن در صحنه میشوند، دو دسته در ایران همواره با سد کردن راه شناخت بیواسطه، راه را بر اثرگذاری تحولات بستهاند.
فعالان سیاسی درگیر در مرام و مسلکهای ایدئولوژیک که همه آنچه اتفاق میافتد را در پیشبینی مرامی خلاصه میکنند و با سخنان بزرگان سعی در تقلیل تحولات به صورتبندیهای تجربه شده، آن را عقیم از گشودن راه جدید میخواهند و سلبریتیهای مجازی که با هیاهو و صف کشیدن پشت قدرتهای نوظهور یا قدیم، خود عامل توقف و انحراف حرکتهای اجتماعی میشوند.
حالا میشود فهمید سلبریتیهای ناهمگون با فرهنگ ولایی چرا تحمل میشوند. آنها در پازل هزار توی نظام ولایی، جلوداران و صاحبان نفوذ در طرفداران سبک زندگی و دلزدگان از سیاستاند و قدرت کلام آنها در شبکههای اجتماعی، راز بقای حکومت.
هژمونی سلیبرتیهای بیمجاهدت در مطالعه و بینش و پایان سنت حرمت به جریان روشنفکری روشنبین- و نه ایدئولوژی زده – بر آمده از مطالعات دقیق، همان چیزی است که حکومت سالهاست بر بیاعتباری آن میکوشد و جامعه بیآرمان اسیر در تندبادهای سیاسی، رهاورد آن خواهد بود.
در حضیض این بلبشوی اجتماعی، همان روشنفکری هم که در جریان سیاست حذف نظام، کارکرد و اعتبار خود را باخته، به وسوسه بازگشت به عرصه تاثیر بر اجتماع، گاه با چیزی همراه میشود که فقط میتوان آن را از آماتورهای سیاسی و نوجوانان کم مطالعه انتظار داشت.
منتقدان در تله خیر و شر
سالهاست این سادهسازی عرصه سیاست و دوگانه سازی و خیر و شر نمایی آن، ابزار سیاستبازان حرفهایست.
فهم متکثر از جامعه و تحولات پیچیده آن به کار سیاستبازان حرفهای نمیخورد چرا که باید مردمان را ابزاری کرد که جز دو راه تعریف شده به چشم نیاید و در این انتخاب، مردم به مثابه نردبانی برای صعود مورد استفاده قرار گیرند.
اگرچه آغاز فروپاشی این یارگیری سیاسی به آخرین انتخابات مجلس و خبرگان باز میگردد اما در آن قضیه، ابطال دوگانههای جعلی به سرعت برای مخاطبان آن صورت نپذیرفت.
در همین زمینههای تحلیلی، جنبش کمدامنه ۹۶ صورت گرفت و شعارهای تند سر داده شده در آن موجب شد تا سکه آن جنبش هیچ خریدار و واتابدهندهای در قدرت و دوقلوهای از رمق افتاده آن بر نیانگیزد.
جنبش ۹۸ اما چنان توفنده و پر توان و با هزینههای بالای جانی و مالی پدیدار شد که عملا هیچ یک از جناحها جرات مصادره و سوء استفاده از آن را نیافتند.
در شهرها، سپاه و بسیج بیش از ۱۶۰۰ نفر را با سلاح سنگین سلاخی کرده و هزاران تن را به اسارت میبرند، آبرو باخته زیر فشار افکار عمومی و محفلی، مسئولیت کشتار را بین خود پاسکاری میکنند و ناگهان تا قرار است این جنبش کلیت کشور را در آستانه یک تحول عمده قرار دهد، – با یک اتفاق طبیعی که دیر یا زود رخ مینمود -، جای ظالم و مظلوم عوض میشود و باز تاریخ و ناظران هستند که انگشت به دهان به این شعبده ساحری خیره میمانند.
اما این بار سیاستبازان که در پیچیدهترین تحلیلهای خود جز قطبی کردن و دوگانه کردن و خیر و شر ارائه نداده بودند در کمند دوگانههای خود گرفتار آمده، ناگزیر پشت سر سیاستهایی میایستند که مبارزه با آن فلسفه وجودی آنان را تشکیل میداد و باطل و اعتباری بودن نظریات خود آنان با این صفکشی عریان، عیان میگردد.
در این میان، سخنان تهدید آمیز رئیس جمهوری آماتور آمریکا دقیقا همان راه نجاتی بود که این عده برای توجیه صفبندی محیرالعقول خود نیازمند آن هستند وگرنه تاریخ نشان داده هر ایرانیای به وقت مقابله با دشمنی که قصد خانه و کاشانهاش را دارد، مرد میدان است.
تاریخ ۸ ساله جنگ ایران و عراق نشان داده تا زمانی که دشمن در داخل مرزها بود، جنگ و ایران، جاننثار کم نداشت و آنگاه که سیاستبازان سودای راه قدس و کربلا ساز کردند، صحنه جور دیگری شد.
با این حال نباید شک کرد خارج شدن وزیر شطرنج سیاست عمق استراتژیک، آغاز زوال سیاست شیعهگری سید علی خامنهای خواهد بود و با جنگ یا مذاکره، عقبنشینی بزرگ از این سیاست پرهزینه و نوش داروی ولایت، آغاز خواهد شد.