حالا دیگر دوران «نه جنگ و نه مذاکره»،‌ مرحله موشک‌های سرگردان و برخورد‌های نیابتی و نصفه‌نیمه سپری شده است.

قاسم سلیمانی، تجلی قدرت و برند عظمت جبهه شیعه خاورمیانه بود و جمهوری اسلامی ناگزیر است حمله به جلال و شکوه منطقه‌ای خود را ‌با ضربه‌ای به همان اندازه نمادین پاسخ بگوید.

قاسم سلیمانی و علی خامنه‌ای

اکنون نوبت بازی ایران است. به شکلی ناگهانی و خلاف انتظار، دونالد ترامپ ضربه آخر را خیلی زود همان اول زد. قاسم سلیمانی، نه به سادگی یک سردار در میان مقامات ایران، که تجلی قدرت و شکوه و حشمت جمهوری اسلامی بود؛‌ درست به همان معنایی که محمد بن سلمان قدرت و جلال عربستان سعودی را در خاورمیانه پس از بهار عربی بازنمایی می‌کند.

ساده‌ انگارانه است اگر سلیمانی را صرفاً مهره‌ای در ماشین جاه‌طلبی منطقه‌ای ایران در خاورمیانه بدانیم، او نماد و برند دستگاه نظامی-اقتصادی عظیمی بود که از ضاحیه تا هرات گسترده است و  خود را «جبهه مقاومت» می‌خواند.

عظمت و جلال از دست رفته

صحنه‌گردان مرموز جنگ سوریه، «فرمانده در سایه»، «سردار عارف»، «کابوس شیطان بزرگ»، صاحب نشان افتخار ذوالفقار، (عالی‌ترین مدال جنگی جمهوری اسلامی) …. روزنامه لوموند او را «چگوارای ایرانی» و «قوی‌ترین مرد خاورمیانه» خوانده بود و رهبر ایران او را «شهید زنده».

در ملاقات ناگهانی و اعلام‌نشده علی خامنه‌ای با بشار اسد در دی ماه ۹۸، این قاسم سلیمانی بود که به جای محمدجواد ظریف بر صندلی وزیر امور خارجه نشست و به نقل از خود ظریف (در دیدارش با گروهی از ایرانیان ساکن سوئد در استکهلم)، «سعودی‌ها» نه وزیر خارجه جمهوری اسلامی  که سردار سیلمانی را همه‌کاره ایران می‌دانستند.

در مرداد ۹۷،‌ وقتی جدال لفاظی میان مقامات حسن روحانی و دونالد ترامپ بر سر «جنگ تنگه‌ها» بالا گرفت، او  به میدان آمد و رو به ترامپ گفت: «من حریف تو هستم، نیروی قدس حریف شماست. هیچ شبی نیست که ما نخوابیم و به شما فکر نکنیم… آقای ترامپ قمارباز! به شما می‌گویم از آنچه که شما فکر می‌کنید ما به شما نزدیک‌تریم.»

ماشین تبلیغاتی جمهوری اسلامی برای ساختن چهره یک ابر-قهرمان ایرانی-شیعی از قاسم سلیمانی، کم ولخرجی نکرده است. سایت تسنیم در مهر ۹۳ نوشت: «سردار سلیمانی با ۷۰ نفر جلوی ورود داعش به اربیل را گرفت.» و در سایت مشرق در آبان ۹۳ چنین آمد که شاید «بتمن،‌ سوپرمن و اسپایدرمن» از پس قاسم سلیمانی بربیایند.

اگر عماد مغنیه الگوی غایی «چریک» شیعه بود،‌ قاسم سلیمانی سیمای غایی یک «ژنرال» شیعه را بازنمایی می‌کرد : ژنرالی در حال پیش‌روی که در جریان جنگ سوریه،‌ به تجسم زنده تلاقی و اتصال هویت‌گرایی ملی-امنیتی و جاه‌طلبی نفوذ و گسترش شیعی بدل شد.

بله، جبهه شیعه در خاورمیانه تنها فرمانده‌اش را از دست نداده، بلکه عظمت و جلال آن مورد حمله قرار گرفته و به قتل رسیده است.

دو روز پیش رهبر ایران گفت:‌ «همه بدانند جمهوری اسلامی به دنبال جنگ نیست» و البته اضافه کرد: «هرکس که منافع، مصالح، عزت، عظمت و پیشرفت ملت ایران را تهدید کند، بدون ملاحظه مقابله و ضربه سختی به او وارد خواهد کرد.»

حالا نوبت ایران است و پای «عزت و عظمت» در میان است.

«جنگ به شما علاقه‌‌مند است.»

همچون رهبر ایران،‌ دونالد ترامپ پیش و پس از کشته شدن قاسم سلیمانی تصریح کرد که جنگ نمی‌خواهد.

ترامپ گفته است : «اقدام ما، نه برای آغاز جنگ، بلکه برای جلوگیری از جنگ بود.» به قول لئون تروتسکی، مارکسیست انقلابی روس، « شاید شما به جنگ علاقه‌ای نداشته باشید، اما جنگ به شما علاقه‌مند است.»

مدتهاست تحلیلگران در مورد احتمال وقوع جنگی «تصادفی» میان ایران و آمریکا بر اثر یک اشتباه یا سوء‌ تفاهم نظامی هشدار می‌دهند. این مرحله اکنون سپری شده و ابرهای جنگ، آسمان منطقه را کاملاً تسخیر کرده‌اند: جنگی نه تصادفی که ضرروی و حساب‌شده.

بله، در حالی که هیچ کس خواهان جنگ نیست، وقوع جنگ اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد؛ به خصوص که تصمیم‌گیران در هر دو طرف جبهه،‌ سابقه طولانی‌ای از تصمیمات و رفتارهای غیرعقلانی‌، غیرمسئولانه و ماجراجویانه دارند. و به ویژه اینکه در آستانه انتخابات ماه نوامبر، جنگ می‌تواند بزرگترین هدیه ممکن برای ترامپ بحران‌زده باشد.

Casus Belli

Casus Belli عبارتی است لاتین،‌ با معنای تحت‌الفظی «مناسبتی برای جنگ» و به عمل یا رویدادی گفته می‌شود که آتش جنگ را شعله‌ور می‌کند یا از آن برای توجیه جنگ استفاده می‌شود.

سابقه طولانی تنش،‌ تدارک گسترده نظامی و استراتژیک در منطقه، تصمیمات و رفتارهای ماجراجویانه … همه اینها مدتهاست زمینه یک جنگ احتمالی میان ایران و آمریکا را فراهم آورده‌اند؛ ‌جنگ اما یک Casus Belli کم داشت که حالا آن هم مهیا شده است.

ریشه و زمینه این جنگ احتمالی را چه وقایع یک هفته اخیر بدانیم، چه خروج آمریکا از برجام و چه انتخابات ماه نوامبر آمریکا، یک چیز قطعی است: پاردایم عوض شده است و نقطه عطف این تغییر، کشته‌شدن قاسم سلیمانی است.

دست‌کم از میانه دهه شصت، «نه رابطه آشکار و نه برخورد نظامی مستقیم» پایدارترین اصل ایدئولوژیک دیپلماسی جمهوری اسلامی بوده است. این اصل به مدت چهار دهه توانست منافع رهبران جمهوری اسلامی را تضمین کند. با مرگ قاسم سلیمانی، اکنون دیگر دوران «نه جنگ و نه مذاکره»، مرحله‌ موشک‌های سرگردان و برخوردهای نیابتی، نصفه‌نیمه و غیرمستقیم سپری شده است. جمهوری اسلامی ناگزیر است حمله به جلال و شکوه منطقه‌ای خود را با ضربه‌ای به همان اندازه نمادین پاسخ بگوید. و هدف این ضربه به احتمال زیاد خود «آمریکایی‌ها» خواهند بود و نه متحدان این کشور در منطقه.

از تهران تا لبنان،‌ در واکنش به اقدام آمریکا سمفونی واحدی نواخته شده که کلمه کلیدی آن «انتقام سخت» است. مقامات ایران، اقدام آمریکا را «نظامی» و «تروریستی» دانسته و وعده کرده‌اند پاسخی قاطع و سخت به آن بدهند.

در سیاست، قاعده بر این است که آدم رجزخوانی‌ها و  البته وعده‌های سیاست‌مداران را خیلی باور نکند.

وقتی ۳۰ خرداد، جمهوری اسلامی پهپاد آمریکایی را در در نزدیکی تنگه هرمز سرنگون کرد، دونالد ترامپ در حساب توییتر خود نوشت: «ایران مرتکب اشتباه بسیار بزرگی شد.» این کلمات در نهایت اما به واکنشی نظامی از جانب آمریکا ختم نشد. تنش‌ها در بالاترین سطح ادامه یافت، اما طرفین از خط قرمز همدیگر رد نشدند،‌ و «قاعده» بازی برهم نخورد. اکنون اما مرز میان کلمات تهدیدآمیز و واقعیت‌ به شکل هولناکی کم و مخدوش شده است.

دوران میان دو جنگ

سال گذشته، امانوئل مکرون دوران کنونی را با دوران میان دو جنگ جهانی مقایسه کرد؛ دورانی که بحران اقتصادی،‌ احساس فراگیر ترس و تحقیر و درخودفرورفتگی ملی‌گرایانه ویژگی‌های اصلی آن بود.

 این احتمالاً حکیمانه‌ترین اظهارنظر سیاسی رئیس‌جمهور فرانسه است. دستکم در خاورمیانه، حال و هوا، به حال و هوای میان دو جنگ شبیه است: پس از جنگ سوریه، نوبت جنگی دیگر است؛ جنگی فرا-سرزمینی که جبهه‌ اصلی آن احتمالاً‌ در خاک عراق خواهد بود.

هدف استراتژیک ایران و آمریکا هردو این است که دست دیگری را از عراق کوتاه کنند؛ جنگی که احتمالاً در پیش‌روست اما نه فقط در خاک عراق،‌ بلکه همان‌طور که حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفته، «فرا-ملی و فرا-سرزمینی» خواهد بود؛ جنگی ناپیوسته با حملاتی،‌ که به نقل از بیانه شورای عالی امنیت ملی،‌ «در زمان‌ و مکان‌ مناسب» صورت خواهند گرفت. زمان و مکان مبهم اما ضربه یا حمله قطعی است.

پیش از آنکه زمان مناسب برای انتقام فرابرسد و مکان مناسب آن تعیین شود، سوگواری و کوبیدن بر سنج مظلومیت شیعه، اسحله آشنای جمهوری اسلامی برای تبلیغات و بسیج افکار عمومی در سطح منطقه خواهد بود.

قرار است جنازه قاسم سلیمانی در چندنوبت، در بغداد، تهران، مشهد و کرمان تشییع شود.

این «عزای حسینی» اگر به «کنشی عاشورایی» نیانجامد،‌ به‌راستی آیا چیزی از جلال جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند؟‌