پیشنهاد انتخابات زودرس: کشور رییس جمهور ندارد

elections_121719.jpgپریسا صالحی، انصاف نیوز
تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران می‌‎گوید کنشگران اعتراضات آبان ماه نیروهای آگاهی بودند که به خوبی مسایل کشور و فساد را می‌شناخت. می‌گوید انتخاب بانک و فروشگاه‌ها از نظر معترضان بهترین انتخاب بودند چراکه اینها نماد چپاول در ایران هستند.
چرا بانک و چرا پارک نه؟ چرا کافه نه؟ این سوالی است که ارمکی گفت‌وگوی خود با انصاف نیوز را با آن شروع می‌کند و قصد دارد به آن پاسخ دهد. به سراغ آزاد ارمکی رفتیم تا نوع تخریب‌ها و نیروی طبقاتی پشت اعتراضات را بررسی کنیم و بهتر بشناسیم و همینطور بدانیم که پیش‌بینی او از آینده‌ی اعتراضات در ایران چیست.
او معتقد است که کنشگران این اعتراضات لایه‌ی پایینی طبقه‌ی متوسط و لایه‌ی بالایی طبقه‌ی پایین بوده است و اگر شیوه‌ی مدیریت کشور تغییر روش ندهد در آینده اوضاع خطرناک خواهد شد. آزاد ارمکی همچنین معتقد است که در حال حاضر کشور رییس جمهور ندارد و باید انتخابات زودرس برگزار شود.
در ادامه متن گفت‌وگوی تقی آزاد ارمکی با انصاف نیوز را می‌خوانید:
 
اعتراض به خود بود
انصاف نیوز: تخریب‌ها طی اعتراضات آبان‌ماه شکل خاصی داشتند. برای مثال بانک‌ها و فروشگاه بیشتر مورد حمله قرار گرفتند. این مکان‌ها چه معانی خاصی دارند که معترضان را عصبانی می‌کنند؟
آزاد ارمکی: اینکه چرا بانک‌ها و چرا پارک‌ها نه؟ برای اینکه پارک‌ها محل منازعه نیست. کسی به پارک نمی‌رود و آنهایی که می‌روند همان‌هایی هستند که بانک‌ها را خراب می‌کنند چرا جای خودشان را خراب کنند. چرا بانک‌ها و چرا کافه‌ها نه؟ کافه‌ای در شهر وجود ندارد. چرا سینماها نه؟ اولا در جاهایی که تخریب شده سینمایی وجود ندارد. پس احتمالا چیز دیگری وجود نداشته که خراب شود، فقط ادارات دولتی، بانک‌ها و فروشگاه‌های بزرگ بودند که می‌شد خراب شوند.

بانک در ایران نماد چپاول است. هر گروهی که بانک را برای تخریب انتخاب کرده، شاید به این دلیل آن را انتخاب کرده است. حدود چهل سال است که داریم می‌گوییم نظام بانک‌داری ایران نظام رباخواری است. مراجع هم همین را می‌گویند و بر سر آن مناقشه وجود دارد. بانک‌هایی درست کردیم که راه برون‌رفت از این سیستم باشد ولی خودشان بیشتر دچار آن شدند مثل بانک انصار و قوامین.
اگر کنش جامعه، کنش طبیعی فرض شود؛ شاید منطقی‌ترین انتخاب را انجام داده و معترضان انتخاب خوبی کردند! ما به جامعه‌ی ایرانی القا کردیم که فشاد وجود دارد از فساد سیاسی و اخلاقی گفتیم اما بیشتر روی فساد اقتصادی تاکید کردیم. گفتیم چپاول کردند. چه کسانی؟ بانک سرمایه، بانک قوامین، بانک انصار، بانک ملی، بانک سپه و بانک تجارت. افراد در این بانک‌ها پول چپاول کردند و پول برنگشته است. آدم‌های مهمی هم این کار را انجام داده‌اند. خب مردم می‌گویند چرا ما چپاول نکنیم؟ ما نمی‌توانیم از آن پول بگیریم اما می‌توانیم آن را تخریب کنیم.

مردم این را نگفتند اما موقع عمل این پس ذهنشان بود. آنهایی که این کار را کردند بقیه را هم خوشحال کردند. من امروز به شهر قدس رفته بودم؛ پرسیدم که مردم بعد از خرابی خوشحال بودند یا ناراحت. گفتند مردم خوشحال بودند. پرسیدم چرا؟ گفتند: بالاخره یک سیلی بر گوش نوع مدیریت‌هاست و مردم از این خوشحال هستند. این بدترین اتفاق است.

فروشگاه‌ها یا دولتی هستند یا دولتی! به جز سوپرمارکت‌ها فروشگاه خصوصی وجود ندارد. فروشگاه‌های بزرگ برای نام‌های بزرگ است، پشت این فروشگاه‌ها هم چپاول وجود دارد. وجود این فروشگاه‌های بزرگ در محله‌های فقیر نشین برای خریدار تحقیر ایجاد می‌کند.

از منطق دیگری هم می‌شود موضوع را بررسی کرد. وقتی فردی درس می‌خواند و شغل پیدا نمی‌کند و عصبانی می‌شود، اولین کاری که می‌کند این است که مدرک خود را زیر سوال می‌برد. خیلی موضوع عجیبی است که کسی که دانش کسب می‌کند به جای اینکه بگوید باید این دانش را تبدیل به پول یا فرهنگ کنم شروع به آتش زدن و اعتراض علیه دانش می‌کند. عموم تحصیل‌کرده‌های کشور به جای اینکه مدافع تحصیل باشند نسبت به آن معترض هستند.

برای مردم شهرهای حاشیه‌ای که از شهرهای بزرگ به آنجا سرریز شده‌اند، بانک و ادارات دولتی و همینطور فروشگاه‌های بزرگ عنصر هویت بخش به شهر هستند پس همین‌ها را هم تخریب می‌کنند چون زندگی در شهر برایشان مشکل ایجاد کرده است.

پس این یک نوع اعتراض به خود است.

اعتراض به خود هم است. اگر می‌توانستند پل‌ها را هم خراب و منفجر می‌کردند؛ به همین دلیل راه‌های مواصلاتی را می‌بندند. اگر بتوانند هرچیزی را که سازنده‌ی شهری است که محل زندگی آنها است و برایشان ایجاد دردسر کرده را نابود می‌کنند. چرا آنها راه نیافتادند بیایند و تهران را تخریب کنند؟

شاید چون عنصر هویتی آنها در حاشیه است.

بله عنصر هویتی آنها در حاشیه است و علاوه بر این، آنها خودشان را زدند و علیه خودشان اعتراض کردند چراکه چیزی که به دست آوردند برایشان مفید نیست. بانک درست کردند که به آنها امکانات و تسهیلات دهد ولی تبدیل به محل رباخواری شده است.

خب این حرفی است که ما ده سال است می‌زنیم که شما وام می‌دهید و سه برابر پس می‌گیرید. مردم این سیاست دولت را جواب دادند. مردم به آن چیزی که روشنفکران سیاسی در کشور نشان دادند عمل کردند: نظام بانکداری رباخواری است؛ نمی‌توانید تغییر دهید؟ پس آتشش می‌زنیم.
تحلیل طبقاتی ساده است اما قصه این نیست
خیلی از افراد معتقد بودند که این اعتراضات نه شورش علیه نظام دولتی بلکه شورش علیه نظام سرمایه‌داری بود. یعنی اگر بانک و فروشگاه خصوصی هم بودند، ممکن بود باز هم چنین اتفاقی بیافتد. نظر شما در این مورد چیست؟

این کنش به نوعی کنش طبقاتی هم هست اما نه شورش ندارها علیه داراها. خیلی ساده است که ما تحلیل طبقاتی کنیم و بگوییم شورش مستضعفان علیه مستکبران بوده، اما به نظر من قصه اینطور نیست. در شهر تهران نابرابری بیشتر است تا شهر قدس. در شهرقدس آدم‌ها خیلی به هم نزدیک هستند اما در تهران پایین و بالا خیلی تفاوت دارند. اگر ندارها در برابر داراها بودند باید یک اتفاقی در تهران می‌افتاد.

ممکن است بگویند عصیان حاشیه‌نشین‌ها علیه مرکزنشین‌ها بوده است. اگر اینطور است چرا عنصر تحقیر ثروت از آن درنمی‌آید و تخریب ثروت درمی‌آید؟ فکر کنید ندارها کنشی از خود نشان می‌دادند که ثروت را تحقیر می‌کردند. ما در انقلاب اسلامی دو، سه دهه ثروت و ثروتمندان را تحقیر کردیم. تئوری مستضعفان همین است. احمدی‌نژاد از همان تحقیر درآمد و در گوش آدمی مثل هاشمی زد که نماد اشرافیت بود.

چرا چنین چیزی درنمی‌آید؟ ما یا مرحله‌ی تحقیر را طی کردیم یا نکردیم. آنها که در حاشیه بودند خودشان را سوزاندند، یک خودزنی خیلی بزرگ.

خودزنی می‌تواند یک نشانه‌ی خیلی خطرناک باشد که آنها هیچ راهی برای انجام هیچ کار دیگری نداشتند و اگر راه دیگری داشتد احتمالا آن را انجام می‌دادند اما اگر اینطور است چرا نیروهای خود منطقه عمل نکردند و نیروی کمی متفاوت این کار را انجام داد: جوانان دختر و پسر نسبتا بیکار آگاه به مسایل شهری که نوع زیستشان، زیست شهرهای مرکزی است. چرا آنها و نه کارگران آنجا این بازی را انجام می‌دهند؟

این نیرویی که این کار را انجام می‌دهد یک کنشگر کاملا سیاسی است و کنش سیاسی را می‌فهمد و می‌دانند که باید بانک را آتش بزند. به همین دلیل بعضی‌ها گفتند اینها توطئه‌گر و اغتشاشگر هستند به خاطر اینکه این نیرویی است که می‌فهمد. یا آموزش دیده یا ندیده اما می‌داند، جوان و بلد است و مشکلات جامعه را بلد است، فساد را هم می‌شناسد.

ولی بیشتر دستگیرشده‌ها تحصیلات بالایی نداشتند.

تحصیلات آنهایی که دستگیر شدند پایین بوده اما آنهایی که کنش داشتند چطور؟ آن کسی که این کنش را انجام می‌دهد کسی نیست که با سوت و صدا بیایند جمع شوند و سنگ دست بگیرند و بزنند. آتش زدن زمان و فکر می‌خواهد. به نظرم این فکر مربوط به لایه‌ی پایینی طبقه‌ی متوسط است ولی بازی آن را طبقه‌ی بالایی طبقه‌ی پایین انجام می‌دهد.

این نیرو یک نیروی دووجهی است؛ یعنی به یک معنا طبقه‌ پایینی است و به یک معنا طبقه متوسطی است. بخش پایینی طبقه‌ی متوسط و بخش بالایی طبقه‌ی پایین، نه آن پایینِ پایینِ طبقه‌ی خیلی پایین و ندارِ ندار که بعضی‌ها با عنوان لمپن از آنها یاد می‌کنند و به هیچ چیز تعلق ندارد، اصلا در اعتراضات نبود.

معترضان آگاهی داشتند که کجا را باید بزنند و چطور باید بزنند و مدیریت هم کردند. هم با نیروی امنیتی و اطلاعاتی ستیز و جنگ کردند و هم عمل خود را انجام دادند و هم فرار کردند.

جوان بودن معترضان را هم با همین دیدگاه می‌شود تحلیل کرد.

بله معترضان جوان بودند. مسن‌ها برای چه اعتراض کنند؟ آنقدر اعتراض کرده‌اند که خسته‌اند. پیرها زمانی به صحنه می‌آیند که دارد انقلاب می‌شود، در انقلاب اسلامی هم همینطور بود. در لحظه‌های آخر اگر بیایند دیگر نمی‌شود جلوی آن را گرفت ولی نیرویی که حاضر است عمل کند و هیجان و احساسات دارد و به نتایج کنش هم فکر نمی‌کند، جوان است.
اینها نتوانسته‌اند جوانی کنند و حالا اینجا جوانی‌شان را نشان می‌دهند. نمی‌گذاری جوانی کنم؟ خب من اینجا جوانیم را نشان می‌دهم. بعد یک ساختمان ده طبقه را آتش می‌زند و با آن عکس می‌گیرد. این پدیده در یک معنا پدیده‌ی جوانی مربوط به ترکیب طبقه‌ی متوسط و پایین که آگاه و جوان است و موقعیت و عمل را می‌شناسد است که ییک اعتراض سیاسی نسبت به نوع مدیریت است اما بیشتر خودزنی است.
این اعتراضات در متن اقتصادی اتفاق افتاد اما زمینه‌ساز آن پدیده‌های سیاسی بود. وقتی جمهوری اسلامی اعلام می‌کند که من فروریختم و می‌گوید راست‌ها هم فاسدند، چپ‌ها هم فاسدند، برادر رییس جمهور و برادر فلانی و دختر فلانی هم فاسد است و همه دزد هستند یعنی من فروریختم. با این کار به کنش‌گری مجوز می‌دهد. وقتی افزایش قیمتی رخ می‌دهد زمینه ایجاد می‌شود و به نام اعتراض اقتصادی، اعتراض سیاسی و مدنی رخ می‌دهد.
پس شما این اعتراض به افزایش قیمت را با زمینه‌های سیاسی تعبیر می‌کنید؟

بله، چند بار افزایش قیمت داشتیم اما اتفاقی نیفتاد؟ بدتر از این هم بوده، چرا وقتی دلار سه برابر می‌شود یا قیمت جنس‌ها سه برابر می‌شود مردم جایی را آتش نمی‌زنند؟ به جای آن می‌خرند و می‌برند؟ کسی فروشگاه‌های بزرگ را آتش نزد.

شاید غافلگیری حاصل از افزایش یک شبه‌ی قیمت بنزین باعث باعث چنین واکنشی شد.

آن هم همینطور بود. قیمت همه چیز یک شبه دو سه برابر شد ولی اول اینکه آنجا همه باهم اتفاق افتاد و دوم اینکه حاکمیت اینقدر سریع اعلام ورشکستگی نکرد. الان آقای رییسی آمده و به مغز جامعه شلیک می‌کند که فضا فاسد است. آقای رییسی خودش را قهرمان نجات‌بخش نشان می‌دهد. مردم می‌گویند کدام قهرمان؟ بگذار خودمان بازی قهرمانانه کنیم. آقای رییسی همه جا را باز می‌کند و مفاسد می‌گیرد خب مردم هم از این پایین می‌گیرند.

یک روز یک راننده من را جایی می‌برد، در عوارضی پول را نداد، گفتم چرا ندادی؟ گفت اینهمه می‌دزدند من هم بدزدم. کنش مردم به این شکل است ولی آن موقع همه چیز برای همه گران شده بود و همه رفتند خریدند. به جایی رسیده بود که قحطی می‌توانست پیش بیاید. التماس می‌کردند که نخرید، انبارها پر است. در آبان ماه رفتند انبارهای موجود را بدون اینکه کسی بگوید قحطی آمده آتش زدند و آوردند.
به نظرم این پدیده‌ها را باید به طور خاص تحلیل کرد. بستر اصلی این پدیده‌ها سیاسی است ولی کلید آن اقتصادی و نتایج آن می‌تواند سیاسی و امنیتی هم باشد.
کنش انقلابی را یاد دادیم
شما در مورد حضور جوانان مثال زدید که چون اجازه‌ی جوانی به آنها داده نشده اینطور جوانیشان را نشان می‌دهند. اینجا انگار رد پای سیاست‌های فرهنگی دیده می‌شود. تاثیر این سیاست‌ها چیست؟

ما به همه‌ی جوانانمان در این کشور ایدوئولوژِی انقلاب را یاد دادیم و کنش انقلابی درخواست کردیم. فکر کردیم که مردم کنش انقلابیشان را با اسراییل انجام می‌دهند، نمی‌دانستیم که علیه خودمان کنش انقلابی می‌شود و این ایدوئولوژی اشکال دارد. وقتی کسی به همکارش می‌گوید که باید سخت‌گیری کرد، یقه‌ی خودش را هم در کار می‌گیرد.

ما باید دقت کنیم که از چه کسی درخواست کنش انقلابی می‌کنیم. خب مردم کنش انقلابی کردند، چرا مردم را می‌زنیم؟ چه کسی گفته باید انقلاب را علیه آمریکا و اسراییل کرد؟ چرا نباید بانکداری را زد؟ دعوت که می‌کنید به انقلابی‌ بودن نتیجه‌ی آن این می‌شود. همانطور که اگر به دموکراسی دعوت کنید ممکن است علیه خودت رای بدهند. وقتی بگویم آرا مهم است می‌گویند اول خودت برو. وقتی می‌گوید انقلابی بمان نتیجه‌ی آن می‌شود جامعه‌ی انقلابی؛ جامعه‌ی انقلابی هم کنش انقلابی انجام می‌دهد. نزدیک‌ترین روایت از انقلاب، انقلاب اسلامی است که تجربه‌ی آن آتش زدن بانک‌ها و سینماها و مراکز دولتی است.

باید حواسمان جمع باشد که مردم را به کنش انقلابی دعوت نکنیم. مردم را باید به کنش مدنی، نظم و مسوولیت‌پذیری دعوت کنیم. آن وقت قانون معنا پیدا می‌کند و هیچکس چیزی را آتش نمی‌زند، ممکن است اعتصاب کنند اما آتش نمی‌زنند.
یکی از اتهاماتی هم که به معترضان وارد شد این انگشت اتهام بود که شما اعتراض مدنی بلد نیستید.

بلد نیستند چون ما به آنها یاد ندادیم و امکان هم ندادیم. همیشه آنها را به کنش انقلابی دعوت کردیم. هم راست‌ها و هم چپ‌ها و هم رهبران ما مردم را دعوت به کنش انقلابی می‌کنند.

هنوز هم این ماجرا ادامه دارد.

همچنان ادامه دارد و به کنش انقلابی دعوت می‌کند، وقتی چنین کاری انجام می‌شود دیگر کنش انقلابی محاسبه نمی‌کند فقط می‌زند و می‌اندازد چون قرار است انقلابی باشد.
باید بخش رادیکال را بپذیریم
نظرتان در مورد تحلیل طبقاتی‌ای که از سوی برخی از چپ‌گرایان ارایه می‌شود چیست؟

گرایش مارکسیستی جدیدی شکل گرفته است. چپ‌های جدید در ایران سعی می‌کنند تحلیل طبقاتی کنند. جامعه‌ی ما در کل یک جامعه‌ی طبقاتی است ولی منازعات جامعه‌ی ما، منازعات طبقاتی نیست. می‌توانیم آن را به فقر و غنا تعبیر کنیم، اما تحلیل طبقاتی به آن شکل نیست؛ چرا که طبقه‌ی متوسط دارد بازی مهمی انجام می‌دهد و تلاش می‌کند که مسیر تحولات را تغییر دهد و به سمت و سوی دیگری ببرد. اگر طبقه‌ی متوسط از این بازی حذف شود، آن وقت آن تزاحمی که دوستان می‌گویند شکل می‌گیرد اما طبقه‌ی متوسط دارد بازی می‌کند و به دنبال این است که از خشونت بکاهد و به دنبال این است که تغییری در سطوح مختلف رخ دهد و انقلاب آرام اتفاق بیافتد.

نقش تغییرات اجتماعی دیگر برای مثال تغییرات در حوزه‌ی زنان در این فضا چیست؟

اگر آن تغییرات نبود، این اتفاق‌ها نمی‌افتاد بلکه به شکل دیگری ایجاد می‌شد. جمهوری اسلامی به مدت طولانی مدیریت و کنترل زنان را در دستور کار داشت. این دستور کار نه به اختیار بلکه به ضرورت کنار رفت و ماجرا را رها کرد و این باعث شد فرصت برای کنترل پیدا کند. این است که می‌بینیم جمهوری اسلامی دیگر بحث از اخلاق و بی‌اخلاقی یا حجاب نمی‌کند بلکه تعبیر دیگری می‌کند و از غرب و اشغال می‌گوید.

در حوزه‌ی اجتماعی تحولاتی مثل کنشگری زنان و نقش‌آوری‌ای که جوانان درعرصه‌های دیگر پیدا کردند رخ داده است. این دو نیرو بیشتر از اینکه کنش رادیکال و خشونت‌آمیز انجام دهند، کنش مدنی انجام می‌دهند و مسیر تغییرات را پیش می‌برند.
بخشی از آنها هم وارد کنش رادیکال می‌شوند ولی نه همه. در یک شهر همه‌ی زنان یا جوانان به خیابان نمی‌آیند اما گروهی از آنها که به کنش مدنی مجاب نشده یا امکان آن را پیدا نکردند، می‌آیند.

در مقابل کنشگران رادیکال هم با کنش مدنی ارتباط نمی‌گیرند.

طبیعی است. ما یک جامعه‌ی بازشده داریم و باید بخش رادیکال آن را بپذیریم. مگر در جوامع دیگر بخش رادیکال به شکل دیگری کنش انجام می‌دهند. اجازه دهید که در فوتبال و موسیقی کنش رادیکال داشته باشند، آنجا نمی‌گذارید. کنترلی در بازی فوتبال وجود دارد که آنجا بیرون نمی‌ریزند و خشونتی نیست. اینها می‌مانند و روی هم جمع می‌شوند تا به آتش زدن شهر می‌رسد. کدام بهتر است؟ بهتر است بگذاریم فوتبال آتش بگیرد تا شهر.

مطالبات آنها هم با کنشگران مدنی متفاوت بود، مطالبات اجتماعی زیاد به گوش نمی‌خورد. نظر شما در این مورد چیست؟

بله این مطالبات نبودند. به یک معنا این ماجرا کور بود. یک اتفاق افتاد و تمام شد، یک هیجانی هم تخلیه شد. البته بازاندیشی قدرتمندی پشت آن اتفاق افتاد. احتمالا گام بعدی این است که ببینید سیلی خوبی زدیم، ممکن است فراگیرش کنیم یا حرکت بزرگتری انجام دهیم.

در بازی‌ای که کردند نسبت به هزینه‌ای که پرداختند منفعت بزرگتری کردند. خب می‌گویند اگر ما این را گسترش دهیم و در سطوح متفاوت بازی را وسیع کنیم و نیروهای بیشتری را مجاب کنیم، می‌تواند تغییرات مهمی اتفاق بیافتد.

آن چیزی که امروز مهم است این است که نظام سیاسی باید تغییرات را بپذیرد و در رفتار، آدم‌ها، سیاست‌ها و جهت‌گیری‌های خود تغییر ایجاد کند و مردم را هم به تغییر رفتار دعوت کند. این تغییر رفتار را طبقات متوسط می‌توانند انجام دهند، باید از آنها چه از طریق هنر، موسیقی، ادبیات، داستان، شعر و علم بخواهد که تغییر رفتار ایجاد کند. اگر این اتفاق بیافتد ما در آینده‌ی نزدیک شاهد تغییرات مدنی خواهیم بود در غیر این صورت امکان یک خشونت جدید هست.

اگر دوباره چنین اعتراضاتی شکل بگیرد، امکان اینکه نیروهای مدنی هم در کنار معترضان قرار بگیرد وجود دارد؟

بله این امکان وجود دارد. چراکه همه‌ی جامعه یا بیشتر آنها به موضوع فقر و غنا و نابرابری اقتصادی توجه پیدا کرده‌اند.
وقتی راه حلی برای آن پیدا نمی‌کنند ممکن است این اتفاق بیافتد. مردم به نابرابری اقتصادی معترض هستند، خب آن را حل کنید، چند نفر را کنار بگذارید و تغییر رفتار دهید. ما داریم فقیرتر و ضعیف‌تر می‌شویم، تحریم‌ها و رو در رویی با دشمن هم در حال افزایش است، به نظرم این شرایط می‌تواند ما را وارد یک چالش مهم کند. نظام سیاسی باید تغییر را بپذیرد و تغییر کند. اگر تغییر نکند این خواسته باقی است و در صحنه است.

شما تحصیل‌کرده‌های بیکار را می‌خواهید چه کار کنید؟ اصلا به آنها اهمیت نمی‌دهید و به آنها احترام نمی‌گذارید. می‌گویید بروید مهاجرت کنید و در مهاجرت را باز گذاشته‌اید و این را هم تحقیرآمیز می‌گویید. خب دست کم تحقیرشان نکنید، بگذارید بروند شاید برگشتند. اصلا نگذارید بروند، التماسشان کنید، مجابشان کنید و با آنها حرف بزنید که نروند. هیچ کس با تحصیل‌کرده‌های این کشور حرف نمی‌زند. نه وزیر علوم و نه شورای عالی فرهنگی این توانایی را ندارد.

بچه‌های مردم اینقدر درس خواندند، خودشان کردند یا شما خواستید؟ خب به آنها احترام بگذارید و با آنها حرف بزنید. اینها جمعیت مهمی هستند، این فاجعه می‌تواند فاجعه بیافریند. ما نتوانستیم از این سرمایه استفاده کنیم. می‌گردیم و خودی‌ها را روی کار می‌بریم. بقیه چه کاره هستند؟ در هر خانواده چند تحصیل کرده‌ی بیکار وجود دارد که تحقیر شده و احساس می‌کند که چه اشتباه بزرگی کرده که درس خوانده است. رهبری این کشور باید با اینها گفت‌وگو کند. شورای انقلاب فرهنگی در این کشور چه کاره است؟ وزارت علوم چه کاره است؟ چرا وارد موضوع نمی‌شوند؟ چرا کمیسیون فرهنگی مجلس که مدام ماجرا را سیاسی می‌کند وارد این موضوع نمی‌شود؟

باید به مردم احترام گذاشته شود. بگویند که ما می‌دانیم اما نمی‌توانیم. در این صورت می‌ایستند و تامل می‌کنند. مثل پدری که به فرزندانش می‌گوید من حقوقم اینقدر است، صبح تا شب کار می‌کنم ولی بیشتر از این نمی‌توانم. فرزندانش نمی‌گویند برو بمیر؛ با او همدردی می‌کنند و خرجشان را کم می‌کنند. اگر این صورت نگیرد، این خواسته باقی است و مابقی آدم‌هایی که نیامده بودند هم سری بعد جمع می‌شوند.
اگر شیوه‌ی مدیریت کشور تغییر رفتار ندهد بازی سخت می‌شود
حاصل این شرایط چه می‌شود؟

به هم ریختگی بیشتر و بالا رفتن هزینه‌ی کشور.

ممکن است خواسته‌های اجتماعی هم در کنار خواسته‌های اقتصادی قرار بگیرند.

بله اضافه می‌شود. اگر می‌خواهید بدانید که انقلاب می‌شود یا نه، خیر انقلاب نمی‌شود. هزار دلیل وجود دارد که به آن سمت نمی‌رود اما یک آشوب مکرر با هزینه‌های مکرر خواهیم داشت. ممکن است چیزهایی بیرون بزند که ما را فشل و نابود کند.
مثل یک دعوای خانوادگی که پدر سکته کند و بمیرد یا مادر قلبش بگیرد، همه چیز عوض می‌شود. اتفاقات است که سرنوشت این کشور را عوض می‌کند و ما توجه نمی‌کنیم. من چند سال است که می‌گویم نگذارید کسی چیزی را آتش بزند. سینمایتان را کنترل کنید، اجتماعتان را کنترل کنید؛ نکردند. ممکن است دعوای داخلی شکل بگیرد و همه همدیگر را بزنند.
پس اگر شیوه‌ی مدیریت کشور تغییر رفتار ندهد، آینده ممکن است خیلی جالب نباشد.

بازی سخت می‌شود. مردم معترض‌تر می‌شوند و انسجام گروه‌های مخالف بیشتر می‌شود. ممکن است طبقه‌ی متوسط از بازیگری دست بردارد ممکن هم هست بخش مدنی متوسط به بخش پایینی بپیوندند، در کل خطرناک خواهد شد.
پیش‌بینی شما چیست؟

جای دیگری پیش‌بینی خود را گفته‌ام و اینجا هم تکرار می‌کنم. من اعتقاد دارم که جامعه که الان خیلی امنیتی شده، اگر به سرعت امور را به نیروهای ساحت مدنی و اجتماعی واگذار نکند، امنیتی کردن جامعه یکی دو سال دیگر ادامه خواهد داشت. جامعه مدام کنترل خواهد کرد و بعد خسته خواهد شد و خسته که شد فروخواهد ریخت اما اگر از این دست بردارد اجازه خواهد داد نیروهای مدنی مثل احزاب و گروه‌ها و نمایندگان ‌گروه‌های اجتماعی شروع به بحث، دعوا و منازعه کنند و این به فربه و قوی شدن جامعه خواهد انجامید.

نیروی امنیتی، نظامی و سیاسی هم به حفظ سرزمین، مقابله با دشمن و سیاست‌های کلی مشغول خواهد شد، این اتفاقات به قوت جامعه می‌انجامد. برای مثال دانشگاهیان معترض هستند، خب اعتراض کنند، نامه بدهند. این بهتر است تا اینکه روی هم جمع شود و یک دفعه برای کسی که بانک آتش می‌زند کف بزنند. اینجا تکثر اعتراض شکل می‌گیرد. تکثر اعتراض بهترین ساحت مدنیت مدیریت جامعه است. در انسجام اعتراض انفجار اتفاق می‌افتد و خطرناک است.
روحانی استعفا دهد
چیزی که شاید در این شرایط خیلی از اهالی رسانه به آن فکر می‌کردند این بود که در چنین موقعیتی رسانه باید چه کند و وظیفه‌ی آن چیست؟ رسانه‌ای که اتفاقا روی آن نظارت بالایی هم هست.

جامعه باید بازی مدنی کند. رسانه‌های ایران توانایی تبدیل بحران به ساحت غیربحرانی را ندارند. رسانه‌ها بحران را آتش می‌زنند و از مسایل ساده هم بحران می‌سازند. این موضوع به این دلیل است که ما رسانه‌ی اجتماعی نداریم و با فقدان ژورنالیسم اجتماعی روبه‌رو هستیم. به رسانه‌ای نیاز داریم که بتواند سیاست را به جامعه تبدیل کند. امر سیاسی را به امر فرهنگی تبدیل کند. اما برعکس است، همه دارند سعی می‌کنند که اینها را تبدیل به امر سیاسی کنند تا انباشت سیاسی ایجاد شود که کنش رادیکال مثل تغییر نظام و مدیران عالی و تغییر رییس جمهور را می‌طلبد!

قبل از گرانی بنزین، راست‌ها می‌خواستند روحانی را بزنند اما الان به شرایطی رسیدیم که کشور رییس جمهور ندارد. نیامدن رییس جمهور به دانشگاه در روز دانشجو، نشانه‌ی خیلی خوبی است برای اینکه کشور رییس جمهور ندارد. کسانی که فکر می‌کردند چند سال دیگر پیروز هستند الان آمده‌اند و قدرت دستشان است. آقای رییسی روز دانشجو به دانشگاه می‌آید؛ چنین چیزی اصلا در تاریخ معاصر ایران سابقه نداشته است. این نشان می‌دهد که شما رییس جمهور را کشتید.

من پیشنهاد می‌کنم در این شرایط دولت را عوض کنید. رسانه باید دنبال این برود که دولت آقای روحانی یک دولت تمام شده است؛ باید به سمت تغییر دولت و برگزاری انتخابات جدید رفت. انتخابات زودرس انرژی جامعه را تخلیه می‌کند. دولت بعدی که می‌خواهد بیاید دو سال زودتر کارش را شروع کند. دولتی که نمی‌تواند کار کند، آدم‌هایش خودشان خسته‌اند و انرژی ندارند و از حداقل‌ها نمی‌توانند استفاده کنند، نمی‌توانند توضیح دهند و کسی که گوش نمی‌دهد. خب انتخابات زودرس برگزار کنید. رسانه باید وارد این خط شود نه اینکه ضدروحانی شود.

برای اینکه جامعه هزینه‌ی کمتری دهد، پیشنهاد من این است که دولت روحانی استعفا دهد و دولت جدید شکل بگیرد. هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. آن کسی که ۱۶ آذر به دانشگاه می‌‌آید، رییس جمهور می‌شود. هرکسی می‌خواهد

منبع:انصاف نیوز