بهائیت از وحدت عالم انسانی تا طرد روحانی و تکفیر
مازیار شکوری گیل‌چالان

متن مذکور مطلبی ست پژوهشی پیرامون دیدگاه نظری و عمل و عکس العمل تفکر بهائیت با غیر بهائیان. آنچه راقم را بر آن داشت تا تحقیقی از "کتب امری" بهائیت در این مورد انجام دهد، تبلیغات تشکیلات بهائی بیت العدلی در رسانه ها با ادعای "وحدت عالم انسانی" و همچنین مدعای "تحری حقیقت" از سوی این تفکر و تشکیلات بوده است.

در این خصوص به چند سند از میان سند های بسیار طرد روحانی (ارتداد) قائلان به بهائیت از "کتب امری" ارائه و به تحلیل و بررسی اسناد خواهیم پرداخت.

سند اول: در کتاب "توقیقات مبارکه (هزار و نهصد و بیست و دو – هزار و نهصد و چهل و هشت) صفحه دویست و پنجاه و نه الی دویست و پنجاه و هفت" حکم انفصال "صادق فرزند آقا محمد جواد آشچی " از سوی ولی امر الله "شوقی ربانی" چنین توقیع شده است:

«در موضوع صادق فرزند آقا محمد جواد آشچی فرمودند بنویس این شخص بد اخلاق و پست فطرت اخیرا مخالف دستور این عبد مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس گشته. تلگرافیا  راجع به طرد و اخراج او از جامعه بآن محفل مخابره گردید. بوالدینش صریحا اظهار و انذار نمایید مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه. تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است»

*صادق خلاف دستور ولی امر الله به فلسطین مسافرت نموده و بنا بر تشخیص ولی امر الله طرد روحانی شده است.

*ولی امر الله طرد شده را بد اخلاق و پست فطرت خوانده است.

*ولی امر الله حکم نموده اند به والدین شخص مطرود صریحا اظهار و انذار نمایید که ارتباط با فرزد طرد شده شان در هیچ شرایطی جایز نیست و در صورت تخلف از این حکم در مورد خود والدین تصمیم وخاومت باری اتخاذ خواهد شد.

سند دوم: در همان کتاب در صفحه "هفتاد و هشت" و "هفتاد و نه"  ولی امر الله "شوقی ربانی" در مورد طرد روحانی "روحی غنی" و "نصرت الله باهر" چنین توقیع مینماید:

«در خصوص روحی غنی که از مشهد بدون اطلاع محفل مسافرت به امریکا نموده فرمودند بنویس این شخص نیز نظر به مخالفت و انحرافش از جامعه منفصل، زیرا در انگلستان با پسر دهقان مرتبط و متفقا بامریک مسافرت نموده اند. محفل ملی انگلستان در این خصوص مخابره به محفل ملی امریک نموده اند و هر دو محفل مستحضر و مسبوق.

همچنین فرمودند بنویس انفصال روحانی "نصرت الله باهر" نظر به معاشرت با والده اش لازم و واجب است»

*دو طرد در این توقیع حکم شده است. اولین حکم انفصال روحی غنی و دومین حکم انفصال برای نصرت الله باهر.

*طرد روحی غنی به جهت مسافرت از مشهد به امریکا و انگلیس بوده است. مسئله مهم اینکه محافل ملی ملی بهائیان همانگونه که شوقی در این توقیع میگوید تمام جزء حرکات بهائیان را به ولی امر الله گزارش میکردند.

*اما در مورد انفصال روحانی نصرت الله باهر آنگونه که ولی امر الله در توقیع مذکور آورده اند گویا مادر نصرت الله باهر قبلا طرد روحانی شده بودند و نصر الله باهر بنا بر احکام بهائیت و حکم شوقی ربانی حق کوچک ترین مراوده با مادر مطرود خود را نداشته است. گویا نصرت الله باهر بر خلاف حکم بهائیت و ولی امر الله با مادر مطرود خود معاشرت نموده و این معاشرت علت حکم انفصال روحانی خود او گشته است.

سند سوم: در همین کتاب صفحات "چهل و هشت" و "چهل و نه" در مورد حکم انفصال روحانی "فضل الله مهتدی" مشهور به صبحی که از کاتبان "عبدالبهاء" و مشهور به کاتب وحی بوده چنین توقیع مینماید:

«راجع به صبحی و امثال او اگر چنانچه بعد از تحقیقات و تدقیقات عمیقه حرکات سریه و همسات شیطانیه ثابت و محقق گردد و البته آن محفل مقدس نورانی بجرئت و متانت تام او را طلبیده در نهایت وضوح ابلاغ نمایند که ما مأمور بر حفظ هیکل امر الله و اخراج و انفصال اهل نقض و ریا از جمع اهل بها هستیم اگر نصیحت در او اثر ننماید و نتیجه نبخشد البته به هر وسیله ای که امنای آن محفل مناسب و مقتضی دانند عموم یاران را از معاشرت و مجالست بلکه مکالمه با او و امثال او ممانعت نمایند. به نهایت حکمت و جدیت و زرانت اقدام نمایید و از تردد و تسامح و مداهنه در این موارد بپرهیزید تا تأییدات وحفظ و برکت سماویه و امدادات موعود غیبیه شامل آن حافظان شریعه الله گردد»

*شوقی ربانی این حکم را خطاب به "محفل ملی بهائیان ایران" صادر کرده است. میگوید "راجع به صبحی و امثال او" یعنی حکم در مورد صبحی اخص و در مورد دیگر همفکران او اعم است و اجتهاد با محفل ملی بهائیان ایران است.

*تفکرات فضل الله مهتدی را شیطانی میخواند که اگر محقق گردد محفل ملی ابتدا باید با او صحبت و راه نصیحت پیش گیرد و اگر نتیجه نبخشید . . .

*حکم دیگری که صادر شده است اینکه عموم یاران یعنی بهائیان از معاشرت و مجالست بلکه مکالمه با مهتدی و امثال او ممانعت نمایند. یعنی علاوه اینکه خود با او مطرود مکالمه ننمایند بلکه مانع مکالمه دیگر بهائیان با شخص مطرود شوند.

*بهائیان باید در مورد شخص مطرود از هرگونه تسامح و مداهنه پرهیز نمایند، در غیر این صورت تأییدات الهیه و برکت و امدادات غیبیه شامل حالشان نخواهد شد.

شوقی ربانی بعدها نیز از مهتدی به عنوان "امین سر" سابق یاد و او را خائن و دشمن خوانده است. شوقی ربانی در کتاب "قرن بدیع صفحه ششصد و شصت و پنج" در مورد صبحی میگوید:

«. . . حتی تحریکات خائنانه و شرم آمیز امین سر سابق حضرت عبدالبها که از عاقبت حال کاتب وحی حضرت بها الله و جمعی از منشیان و مترجمان مولای خویش در شرق و غرب درس عبرت نگرفته و به معاندت قیام نموده بود . . .»

نوشتار شوقی گواه از آن دارد که بسیاری از کاتبان و منشیان و مترجمان بها الله نیز مطرود شده و احکام طرد در موردشان اجرا شده است.

سند چهارم: ولی امر الله ، شوقی ربانی در همان کتاب "توقیعات مبارکه" در صفحات "نود و چهار" و "نود و پنج" حکم کلی و عمومی انفصال روحانی و منفصلین را بدین گونه صادر مینماید:

«راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل شوند سئوال نموده بودید آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند دعوت آنان جائز نه. و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شده اند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یانه؟ فرمودند اگر چنان چه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جایز نه»

حکم لا یتغییر ولی امر الله در مورد مطرودین یعنی انفصال روحانی اینکه سلام و تکلم هرگز با آنها جایز نیست، حتی اگر پدر و مادر باشند. در غیر این صورت به سرنوشت نصرت الله باهر که در فوق آمد دچار خواهند شد.

اما نظر دیگر رئسای بهائیت همچون "بهاء الله" و "عبد البها" در مورد غیر بهائیان و منکرین بهائیت چه بوده است؟ در این مورد هم نگاهی به کتب امری خواهیم انداخت.

سند اول: بها الله در کتاب "بدیع صفحه دویست و سینزده" میگوید:

«نفوسی که از امر بدیع معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور»

*معرضان به بهائیت و منکران این عقیده کلهم از حیوانات هستند.

سند دوم: بهاء الله در کتاب "دریای دانش صفحه صد و شصت و نه" میگوید:

«قل ایاک ان لا تجمع مع اعداء الله فی مقعد و لا تسمع منه شیئا و لو یتلی علیک من آیات الله العزیز الکریم»

"بگو بر تو باد که با دشمنان خدا در یک جا گرد نیایی و از او چیزی نشنوی، حتی اگر بر تو از آیات خدای عزیز کریم بخواند"

سند سوم: عبد البها در کتاب "مجموعه الواح مبارکه در صفحه دویست و شانزده" میگوید:

«انتم یا احباء الله کونوا سحاب الفضل لمن آمن بالله و بآیاته و عذاب المحتوم لمن کفر بالله و کان من المشرکین»

"شما برای احبا خدا ابر فضل باشید برای اینکه به خدا و آیاتش ایمان آورده و عذاب ناپذیر باشید برای کسی که به خدا کافر شده و از مشرکان است. عذاب گریز ناپذیر باشید برای ایمان نیاوردگان"

*یعنی هر کس به بهائیت ایمان نیاورده است کافر و مشرک است و بهائیان باید برای منکرین این فکر و تشکیلات عذاب باشند.

سند چهارم: اشراق خاوری از اکابر بهائیت در کتاب امری "گنج شایگان صفحه هفتاد و نه" از قول بها الله میگوید:

«قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام فقد دخل الشیطان علی فراش امه»

"بگو هر کس در قلبش دشمنی من را داشته باشد قطعا شیطان در بستر مادرش رفته است"

سند پنجم: اشراق خاوری در کتاب "مائده آسمانی جلد چهارم ، لوح مباهله صفحه دویست و هشتاد" از قول بها الله میگوید:

«اعلم بان الله حرم علی احبا الله لقاء المشرکین و المنافقین»

"بدان که خدا بر احبایش دیدار با مشرکین و منافقین را حرام کرده است"

*یعنی بهائی حق نشست و برخواست و دیدار با مشرک و منافق که منظور غیر بهائی است را ندارد.

سند ششم: اشراق خاوری در کتاب "مائده آسمانی، جلد چهارم، باب منکرین امر الله صفحه سیصد و سی و پنج" و در کتاب "گنج شایگان، لوح حبیب صفحه هفتاد و هشت" از قول بها الله میگوید:

«من ینکر هذا الفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بأن یسئل عن امه حاله فسوف یرجع الی اسفل الجحیم»

"هر کسی این فضل ظاهر و باهر و والا و تابنده را انکار کند، برای او شایسته است که حالش را از مادرش سئوال کند. پس به زودی به سوی پست ترین جای دوزخ فرستاده خواهد شد"

سند هفتم: اشراق خاوری در "مائده آسمانی، جلد چهار، صفحه سیصد و پنجاه و سه" از قول بها الله میگوید:

«احبائي هم لئالي الامر و من دونهم حصاة الارض و لابد ان يكون الحصاة ازيد عن لولو قدس ثمين و واحد من هولاء عند الله خير من الف الف نفس من دونهم»

" دوستان من جواهر امرند و جز آنها سنگریزه های زمین، و چاره ای نیست که سنگریزه ها، از مروارید قدسی گران قیمت زیادتر باشند، و یکی از اینها(بهائیان) نزد خدا بهتر است از یک میلیون نفر دیگر میباشند"

*یعنی بهائی ها جواهرند و مابقی انسان ها خس و خاشاک. یعنی هر یک میلیون غیر بهائی برابری میکنند با یک بهائی.

آنچه در این مرقومه از احکام طرد روحانی یا ارتداد دینی در بهائیت ذکر شد فقط و فقط بخش اندکی از اسناد مندرج در کتب امری و روزنامه اخبار امری بود. اما سئوال این است که بهائیت و بهائیان با چنین احکامی که نشست و برخواست با قول خودشان مشرکین و دیگران را ممنوع مینماید مدعی تحری حقیقت میباشند؟ آیا با نظر به اینکه بها الله غیر بهائیان را سنگریزه و منکرین خود را شیطان زاده میخواند بهائیت مدعی وحدت عالم انسانی ست؟ 

منبع:پژواک ایران