اروپا، اروآسیا و بازگشت سیاست جغرافیائی

پیشگفتار

مقاله حاضربقلم مِتیاس سِدرهٌلم (Mathias Cederholm) پژوهشگر تاریخ سیاسی و استاد تاریخ در دانشگاه لوند سوئد میباشد. برگردانی که پیش روی شماست برگرفته از متن سوئدی آنست که  برای اولین بار در سال 2016 در ماهنامه " Clare´ " منتشر شد.

"متیاس سدرهلم " با  بررسی همه جانبه و دادها ی مستند در باره قرارداهای اقتصادی وعملکردسیاسی نظامی پیرو آنها، سیاست جغرافیائی قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی  جهان را توضیح میدهد.  در این مقاله  وی جدال سیاست جغرافیائی کنونی میان چین- روسیه از یکسو و از سوی دیگر آمریکا و هم پیمانانش در سازمان  " ناتو" را مورد بررسی قرارمیدهد و تضاد میان این دو قطب را  هم از درون و هم از بیرون، آشکار میسازد.

از آنجا که مطالب مطرح شده در مقاله کماکان پابرجاست لذا خواندن آنرا مفید ارزیابی میکنیم.

پس نویس:

این مقاله در سال گذشته با اشکالات تایپی و نوشتاری متعددی از جانب ما منتشر شد و اکنون نسخه تصحیح شده آن در اختیار علاقمندان  قرار میگیرد.

پیام دیرین،  نیاکان

11/8/2019

 اروپا، اروآسیا و بازگشت سیاست جغرافیائی

پرسیدنیست، زمانی که یک مشاور امنیتی آمریکا در مقابل نقشه جهان قرار میگیرد در سر خود چه می پروراند؟  بنظر میرسید که بعد از فرو پاشی شوروی سران واشنگتن قدرت آنرا در اختیار داشتند تا آنگونه که میخواستند در جهان حکمروائی کنند، امّا دیری نپائید  که چالشهای جدید قد علم کردند. روسیه قدم دراُکراین و سوریه گذاشت. در شرق نیزقدرت چین هرروز درحال افزایش بود و در بین  حلقه رهبری آمریکا و اروپای غربی اختلاف بر سر انتخاب راهکار برون رفت، بالا گرفت.  اینبار استراتژیستها راه حل را درمیان افکار متفکرین  دوران  عظمت امپریالیسم جستجو می کنند.                                      

معمولاً مفسرین و تحلیلگران چپ گهگاهی بیش از هرچیز به گفتگوهای جاری  در میان سیاستمداران بنام وزارت امورخارجه آمریکا چشم میدوزند و بندرت سعی درنگاهی وسیعتر دارند.

 برای نمونه نقل قول گویائی ازسرشناسی چون برژینسکی) Bigniew Brzezinski ( که در گزارشی از  پنتاگون آمده، و یا از برنامه ای که توسط گروه سیاستباز وافکارگسیختهِ محافظه کاران نو نوشته شده، میآورند. کمتر وقت و توان آنرا داریم تا مباحثات جاری میان مشاورین بیشمار،  وسایل ارتباط جمعی که در رابطه با افکار عمومی فعالیّت میکنند و یا کم و بیش روزنامه ها و مجلات معتبر که به سیاست خارجی آمریکا میپردازند توجه کنیم.  ولی گاهی ضرورت ایجاب میکند تا قدری نزدیکتر به الگوی افکار سخن پردازان، بخصوص در دوران تغییر و تحولات کنونی توجه شود. ما اکنون در دورانی پر تلاطم از بازی قدرتهای بین المللی قرار داریم. خاورمیانه در آتش میسوزد، اتحادیه اروپا دراثر تنشهای داخلی خود  میلرزد، تضاد اُکراین مردم را وادار به گفتگو از وقوع جنگ جهانی سرد و یا حتی گرم  کرده است. سخن از تغییراتی در محور سیاست جغرافیائی، به این و یا آن سو در اروپا و آسیا جاریست. بهرحال وقت آنست که سعی کرده و درک کنیم که در واشنگتن چگونه این تضعیف امپراطوریشان مورد گفتگو قرار میگیرد. در حقیقت چگونه آینده این امپراطوری برنامه ریزی میشود.                                                                                                        

بنابراین نگاهی داشته باشیم از بلندای دلپذیری که استراتژیستهای واشنگتن و قدرتهای غربی اوقات خود را در آنجا میگذرانند.  نقشه جهان محور ابزارشان است و منافع امنیتی  " روش ما از زندگی " موتور محرک آنها، در حالی که  مردم روی زمین فرسنگها دور از آن بسر می برند. بهر روی می باید آتشی افروخته شود. سخن، یا بهتر گفته شود قیل وقال در واشنگتن هماهنگ نیست. برعکس بیشتر جناحها ی دخالتگر در سیاست خارجی آمریکا غیرقابل پیش بینی میباشند. فالانژهای درون حاکمیت براساس منافع اقتصادیشان بسمت و سوی متفاوتی کشیده میشوند. دیپلماتها وسیاستمداران مختلف تقریباً قادر به پیشبرد سیاستهای خارجی خویشند )برای نمونه رفتار ویکتوریا نیولند(Victoria Nuland) و جان مکین(John McCain) دراُکراین را میتوان برشمُرد) بطوریکه اوباما(Obama) رئیس جمهور آمریکا تلاش کرد تا پیامدهای آنرا ترمیم  سازد.

در بین و درون کاخ سفید، پنتاگون و وزارت امور خارجه و سازمان سیا(CIA)  نزاع همیشگی بر سر تعیین سمت وسوبرقرار است. برای نمونه میتوان تلاش وزیر امورخارجه وقت هیلری کلینتون(Hillary Clinton)    در سال 2011 را  نام برد که با جعل گزارشهای جاسوسی و کنارزدن  پنتاگون و دستگاههای امنیتی،  جنگ دلخواه خود در لیبی را براه انداخت.               

امّا اگر توجه کافی به بحثهای سیاست جغرافیائی شود قادر خواهیم بود تا خطوط اصلی الگوی  تفکراتشان را نه تنها دریابیم بلکه گزینه نهائی را از سایر گزینه های موجود تشخیص دهیم.           

برژینسکی نقل قولی واضح با شاخصی تاریخی دارد که براساس آن چگونگی عملکرد یک قدرت امپراطوری ترسیم میشود.

"اهداف یک قدرت امپراطوری متشکل از سه وجه مشخصه زیر است.

1-از توطئه در میان هم پیمانان و متحدان جلوگیری کند.

٢- آنها را وابسته به  چتردفاعی خویش گرداند  و رهبران  را درحمایت خود داشته باشد.

٣- از همکاری بین  دست نشاندهگان جلوگیری کند."

 نقطه نظراتی که همواره درمیان گفتگوهای سیاست جغرافیائی شنیده میشود. یک سنتز شناخته شده ایست که از تلفیق " تفرقه بینداز و حکومت کن"  و  " متحدان را باید قدری تکان داد هنگامی که آنان احساس امنیت میکنند" بدست  میآید. روش دیگر ایجاد توازون قدرت است. مفهوم آن ساده است. در نزاع بین دوکشورکه هیچیک منافع آمریکا را برآورده نمیکنند، آنان نقش بینابینی را پیشه میکنند. نمونه  کلاسیک جدید این سیاست جنگ ایران و عراق در سال 1980  بود که آمریکا ابتدا جانب کشور ضعیف را گرفت (عراق، مترجم) ، و با یک چرخش بسود طرف مقابل، جنگ را طولانی و درماندگی هر دو کشور را ناگزید گرداند.

در رابطه با استراتژی و تاکتیک دلایل مشابهی را که در گفتگوهای کلاسیک منطقه الگو هستند باید قرار داد. بنظر میرسد که آنها بسیار ساده باشند امّا نقش مهمّی را در واشنگتن بازی میکنند،  هنگامی که در مقابل نقشه جهان استدلال میشوند.

واژه " قدرت منطقه "  را که کارشناس امور منطقه، سیاستمدار انگلیسی هالفورد جان مکیندر 1947-1861(Halford John Mackinder) بکار می برد،  حتی امروز همچنان استفاده میکنند.

مکیندر اعتقاد داشت که اروآسیا، سرزمین پهناوریست که اکثریت جمعیّت جهان را شامل میشود، و برای تسلط برقدرت جهانی حیاتی است. مکیندر همزمان با ساختن راه آهن، در سال ۱٩٠٠  که اروپا را به آسیا متصل میساخت، بدین نتیجه رسید که برای حفظ سُلطه انگلیس لازم است تا از نزدیک شدن کشورها بهم جلوگیری شود. انگلیسی ها در صدد برآمدند تا با کنترل آسیای مرکزی از نزدیک شدن کشورهای قدیمی اروپا به روسیه جلوگیری کنند. اروپای شرقی بصورت یک منطقه حائل قلمداد میشد. مهمتر از همه، این سیاست باعث میشد تا روسیه و آلمان بهم نزدیک نشوند. این تفکر همچنان در افکار آمریکائیها دیده میشود. گاهی اروپای شرقی و آسیای میانه بعنوان مناطق حائل در مقابل روسیه و گاهی حتی بعنوان مناطق مساعد جهت گسترش نفوذ آمریکا و هم پیمانانش در اروپا محسوب میشود. اجرای این تفکربخصوص از جانب برژینسکی و با اشاعه آن در سال ۱٩٩٠ هنگامیکه روسیه در ضعف بسر میبرد چشمگیر بود. پیآمد این سیاست عضویت چندین کشور اروپائی شرقی به سازمان نظامی آتلانتیک شمالی " ناتو" بود، باوجود اینکه غرب تلویحاً قول عدم چنین امری را پذیرفته بود.                             

صحنه سازی دیگری که همواره تکرار میشود، مهار و یا محاصره روسیه است. این پدیده اولین بار در سال ١٩٠٠ توسط دریاسالارامریکائی، آلفرد تیلر مِهان (Alfred Thayer Mahan) مطرح شد، وی کنترل کامل آمریکا بر آبهای دنیا و مقابله عمده با روسیه از طریق زمین را یک شرط اصلی درنظر گرفته بود. براساس نظرات مِهان محاصره خاک روسیه توسط نیروی دریائی و پایگاههای زمینی تحت اختیار آمریکا با هدف کارشکنی  در امر دسترسی و استفاده  روسیه از راههای آبی جهت بازرگانی آن کشور و نتیجتاً فلج ساختن بازرگانی روسیه بود. برای محاصره روسیه نه تنها تحت کنترل گرفتن راههای دریائی که همکاری کشورهای مستعمره جنوب شرقی آسیا را طلب میکرد، بلکه دریاسالار مِهان پیوستن بخشی از کشورهای خاورمیانه همچون ترکیه و سوریه را نیز ضروری  میدانست. این ایده  با گسترش والحاق سرزمینهای جدید به شوروی آغاز گردید و امروزه همچنان بقّوت خود باقیست. بعد از جنگ جهانی اوّل  سیاستمدار فرانسوی کِلِمانسو(Clemenceau) طرحی مبنی بر ایجاد یک منطقه حائل در اروپا جهت مقابله با بلشویسم ارائه داد و مکیندر(Mackinder) با علاقمندی به بازسازی و ترمیم نقشه هایش ادامه داد. سیاست و روش محاصره بلوک کمونیست، همچنان بعد از جنگ جهانی دوّم نیز با شدت بیشتر پابرجا ماند. یک مورد که در دکترین تُرومن(Truman) ریئس جمهور آمریکا دیده میشود مدل مرکزیت قرار دادن  یونان بود که امریکا بدینسان از گسترش کمونیسم یا جنبشهای مترقی که عمدتاً در کشورهای مجاور شوروی و چین بودند، و در آنزمان رسماً استقلال یافته قلمداد میشدند، جلوگیری کنند. ایده ای که نزدیک به نیم قرن پیش توسط مِهان اشاعه شده بود. مخارج سنگین و نیروی فراوان جهت براه انداختن جنگ در برخی نقاط برای حفظ کشورهائی نظیر ایران، هند، اندونزی، ژاپن، کره ( که بعدها به دو کشور تقسیم شد)، پاکستان و ویتنام، که معمولا از طریق حمایت گماشتگان حاکم که دستانی خون آلود داشتند، هدف فوق را تأمین میکرد. نظریه مهار و یا نظریه مشابهی همچون نظریه  دومینو(domino).( اساس نظریه دومینو براین استوار است که اگر آمریکا به کمک کشوری که باصطلاح دردام کمونیسم دچار شده نشتابد، کمونیسم کشورهای دیگر را نیز بسوی خودجالب خواهد کرد. " مترجم") بسیار کارآرائی از خود نشان میداد. زیرا یکنوع مشروعیت جهت گسترش برنامه های امپریالیستی در قالب ارائه آنها بعنوان دفاع از تجاوز احتمالی شوروی  و چین و نتیجتاً وابستگی نوکران  به اربابشان در واشنگتن را بدنبال داشت. ریگان(Reagan) امکانات بیشماری که حتی تصورش را  نمیکرد در رابطه با "روش مهار" یافت و شروع به مجهز کردن نیروهای مرتجع و ضد کمونیست در چند کشور منجمله افغانستان، آنگولا و نیکاراگویه کرد. یکی از علائم مشخصه جنگ سرد وجود ثبات نسبی در جهان قلمداد میشد، اگرچه با تنشهائی در الگوی سیاست جغرافیائی همراه بود.

با فروپاشی بلوک شرق، جهان وارد فاز جدیدی همراه با تغییرات سریع  و سیاست جغرافیائی مبهم تری گشت. این امر با هیاهوی گوشخراش در غرب  در باره " نظم جدید جهانی"، "پایان تاریخ"  و " پیروزی لیبرالیسم" تشریح  می شد. سیاستی که در جریان بود تمرکز کمتری به مسائل منطقه ای داشت.

جوهر اساسی این دوره، در سالهای ۱٩٩٠ یعنی دوران طلائی تلاش جهت تثبیت نظم جدید بارزگانی جهان، سازمان بازرگانی جهانی، (WTO)و موقعیّت دلار بمثابه ارز مسلط دراقتصاد جهانی بود. نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی( ناتو)، که موقتاً بیکار شده بودند گام به گام سعی در ایفای نقش جدید خود که حاکی از جایگزین شدن بعنوان نیروهای "کلاه آبی" گاهاً غیرقانونی سازمان ملل، با بمبارانهای خود در سربستان و افغانستان، جایگاهی پیدا کرده بودند. اکنون بیشتر صحبت از " قدرت نرم" میشد و با استفاده از عناوین لیبرالی همچون حقوق بشر و ایده های اساسی  لیبرالی دیگر برای دورزدن قوانین بین المللی، استقلال ملّی کشورها که اساسی ترین حقوق شناخته شده است را  زیرپا گذاشته و نادیده میگرفتند.                                      

عجیب نیست وقتی در این زمان برخی از نیروهای چپ بجای امپریالیسم از لغت امپراطوری استفاده میکردند. اگرچه بودند کسانی که بگونه سابق میاندیشیدند. معروفترین آنها هانتینگتون  (Huntington) بود که تفکراتی پیرامون جنگ میان تمد نهای منطقه ای در جهان و بطور ساده در معجون غرب مقابل سایرین ارائه می داد. برخی نیزچشمی به کشور مرکزی قدیم دوخته بودند و مشکلات پیش رو را حس میکردند. برژینسکی (Brzezinski)، کیسنیجر(Kissinger) و چند تن دیگر معتقد بودند که با الحاق دو آلمان، این کشور بیش از پیش مستقل شده و این خود احتمال نزدیکی آلمان به روسیه را سبب خواهد شد.  برژینسکی در سال ۱٩٩۶ با قدری محافظه کاری اظهار داشت که آمریکا همچنان موقعیّت خود را به عنوان ابرقدرت حفظ خواهد کرد بشرط آنکه از رشد و پیشروی چالشگران آینده جلوگیری کند. لازمه نیل به این هدف را نیز در الویت قرار دادن کنترل بر آسیا و تسلط براروپای شرقی ارزیابی میکرد.                                                                                                                                   

در خلال دهه ۱٩٩٠ کارشناسان به آسیای مرکزی چشم دوخته بودند. با فروپاشی شوروی چشم انداز وسیعی در منطقه با مخازن عظیم نفت و گاز در کشورهای بی ثبات مهیّا شده بود. در کنترل داشتن این دارائیها توسط شرکتهای غربی و انتقال آن از طریق ایجاد خطوط عظیم لوله میتوانست از نیاز اروپا به روسیه بکاهد. شروع جنگ افغانستان در سال ٢٠٠۱ و ایجاد پایگاههای نظامی در منطقه میتوانست استراتژی محاصره روسیه را عملی سازد. ولی اوباما(Obama)  با ظاهرشدن مشکلات عظیم در افغانستان مجبور به انتخاب استراتژی دیگری شد، و در سال ٢٠١١ نغمۀ راه جدید ابریشم  را سرداد. با اعمال سیاست فشار براساس حضور نظامی خود درافغانستان نخست قصد ساختن ارتباطات میان کشورهای آسیای مرکزی و جنوبی وسپس انتقال گاز از قزاقستان وترکمنستان و انرژی حاصل از سدهای تاجیکستان و قرقیزستان بسوی جنوب افغانستان، پاکستان وهمچنین هند را تحت نام پروژه گاز تاپی (Tapi) مطرح ساخت . جداکردن کشورهای تولید کننده انرژی که سابقاً به شوروی تعلق داشتند از وابستگی آنان به تشکیلات نفتی روسیه و در عوض گسترش شبکه شمالی ـ جنوبی جهت رقابت با خطوط اتصالی غربی ـ شرقی که در حال ساختن از جانب چین بود ، هدف نهائی این سیاست بشمار میرفت. واشنگتن امیدوار بود که با جهت دادن بسوی بارزگانی آزاد و همکاری میتواند در تسریع اینکار موثر باشد. امّا  و در حالیکه نیاز مبرمی به سرمایه گذاری در این بخش ضروری بود، سرمایه داران غربی تمایلی  به آن نشان نمیداند.                            

در اواخر سال ١٩٩٠سازمان جهانی بارزگانی دچار مشکلات فراوان شد. اعتراضات در غرب بالا گرفت و محافظه کاری در بین کشورهای جنوبی نمایانتر گردید. در واشنگتن چنین استنباط میشد که بازسازی پروسه میبایست ازآغاز شروع شود و استدلال میشد که بستن قراداد با کشورها بصورت جداگانه کار را آسانتر خواهد کرد همانگونه که قبلاً در قرارداد نفتا(NAFTA) انجام شده بود. با بکارگیری فشار و اعمال نفود بر کشورها میتواند نکات مورد اختلاف آسانتر حل شود. مسئولیت اینکار به روبرت زولیک(Robert Zoellick)داده شد و او نیز پیشنویس تعدادی از قراردادهای آزاد منطقه ای را تدوین نمود.

خاورمیانه با پیچیدگی خاص خود مشکل آفرین بود، بویژه  که برخی از کشورهای عربی به بستن قرارداد های بازرگانی با اسرائیل تمایلی نشان نمیدادند. ولی این امر بشرط نفوذ در منطفه عملی بنظر میرسید.  ظاهراً اقبال  در آن  بود که حمله به عراق طراحی شده بود و چنین بنظر میرسید که عراق حائلی کامل و مساعد در خاورمیانه باشد. امّا نه تنها بارزگانی آزاد معروف به نفتا(NAFTA) حاصلی نداشت بلکه سرنوشت جنگ درعراق و عدم تشکیل بهشت آزاد عراق هم، خواب خوش را از دیدگان آنان ربود. تنها  تا حدی دسترسی به منابع نفت عراق مهیّا شده بود. تلاشهای مشابه در آمریکای لاتین نیز با چالشهای مشا به یی روبروشد،  نظیر بستن قرارداد بارزگانی آزاد، بعلت همکاریهای اقتصادی بین چند کشور آمریکای لاتین که مستقلاً به توافق رسیده بودند، بی ثمرماند.

در واشنگتن پرسش مطرح این بود که چگونه حمله بر نیمی از کره خاکی همگی به فاجعه تبدیل شد؟  برای پاسخ به این پرسش میبایست جستجو را از آغاز و در میان هم پیمانان در اروآسیا شروع میکردند، حداقل پاسخ به این مسئله که چگونه حضور "اژدها ی سرخ" هرروز در سراسر قاره  افزایش مییابد.

 با ابتکارات جدید جهت تحکیم روابط اقتصادی، ایالات متحده کوشید تا با بستن قراردادهای معروف به  "تی تی آی پی"( TTIP) و "تی پی پی " (TPP) میان آمریکا و اروپا از یکسو و آمریکا و کشورهای جنوب شرقی آسیا، بخصوص ژاپن که آمریکا میکوشد تا بازار این کشور را جهت سرمایه های آمریکائی باز کند از سوی دیگر، مبادرت ورزید. یکی از مهمترین نکاتی که در این قراردادها بچشم میخورد، درنظر گرفتن امکانات ویژه برای شرکتهای بزرگ در مقابله با حمایتهای دولتی از بخشهای خصوصی و آزادی سرمایه گذاری دراین بخش بود. این قراردادها ، بویژه قرداد "تی پی پی" (T P P) که در نظر  بود تا در گامهای بعدی این مُدل را به کشورهای بیشتری صادر شود.

چندیست و بویژه درسالهای اخیر، تغییراتی در سیاست استعماری چندین قدرت جهانی ظاهر گشته که خود برآیند تغییراتی درمنافع اقتصادی آنهاست.

درسطح جهانی سازمان بریکس(BRICS-organisation) پا به عرصه وجود گذاشته و افزون برآن بانک توسعه که عمدتا با سرمایه های چینی اداره میشود، تأسیس گردیده  تا با بانک جهانی و صندوق بین المللی پول(IMF) که آمریکا همواره بر آن تسلط داشته، رقابت کند .  در اروآسیا منشاء چالشها از جانب شرق است. در آنجا مدتیست  که روسیه و چین با سرمایه گذاریهای مشخص برای مناطق مختلف سعی در رونق بخشیدن به بازرگانی، ارتباطات و همکاری در زمینه امنیت اینگونه مناطق کرده اند. روسیه در درجه اوّل تلاش دارد تا چند جمهوری سابق شوروی را در پیمان امنیتی "سستو"   (CSTO) و در اتحادیه اقتصادی جدید التأسیس "ای اِ ای یو" (EaEU) گردآورد. اتحادیه ای که تا کنون بیش از 30 کشور تقاضای همکاری با آنرا کرده اند. روسیه و چین سازمان امنیتی مشترکی بنام اسکو(SCO) را در  سال 1996 تأسیس کردند که در سالهای اخیر با پذیرش عضویت هند و پاکستان بر فعالیت آن افزوده شده است.

قدرت اقتصادی این دو کشور (چین وروسیه) اخیراً رشد بسزائی داشته است. رشد اقتصادی غول آسای چین نیازبه یادآوری ندارد. اقتصاد روسیه نیز در سالهای ٢٠٠٠ با بالا رفتن قیمت نفت رشد قابل ملاحظه داشته است. از سال ٢٠٠٣ چین گام به گام و با شتاب روزافزون اقدام به یک سلسله سرمایه گذاری تجاری در کشورهای آسیائی کرده است که به احداث بزرگراههای متعدد انجامیده است که  اصطلاحاً به آن جاده ابریشم نوین اطلاق میشود. این سرمایه گذاریهای کلان که در ایجاد راه آهن،  جاده سازی، احداث بنادر باراندازی و خطوط لوله کشی انتقال نفت و گاز و  همچنین ایجاد چشم اندازای متعدد اقتصادی از جمله گسترش عظیم سرمایه گذاری و تجارت از خاور دور تا اروپا، خاورمیانه تا جنوب آسیا، تایلند، سنگاپور، مالزی و همزمان امکان انتقال نفت از طریق خطوط لوله کشی از ایران و کشورهای آسیای مرکزی (از اعضای سابق اتحاد شوروی) میباشد. بدین طریق چین در نظر دارد تا به رشد اقتصادی غرب کشور که تا کنون به پیشرفتهای چندانی نسبت به شرق کشور دست نیافته، رونق بخشد. با اینکار چین از وابستگی خود به راههای آبی جنوب شرق آسیا ، تنگه مالاکا و اقیانوس هند نیز که آمریکا به آنها تسلط دارد میکاهد.                                                           

پروژه عظیم فوق تلاشی است با هزینه ای نزدیک به هزار میلیارد دلار، که از یکسو زمینه ساز شبکه اقتصادی میان هند، بنگلادش، چین و میانمار(برمه سابق)  و از سوی دیگر بین چین و پاکستان که در حال حاضر نیز مبالغ هنگفتی در بندر گوادر پاکستان سرمایه گذاری شده است را شامل میشود. علاوه بر این چین قول گسترش ارتباط بین دو کشور را با هزینه ای بالغ بر۴۶ ملیارد دلار داده است.  خطوط ارتباطی که شامل بزرگراه ها، راه آهن، کشتیرانی و ساختمان بنادر جهت بهم پیوستن روسیه – ایران- آذربایجان، هند- ایران-روسیه، هند- چین همچنین چین- قزاقستان و احتمالاً در ادامه آن ایران و خلیج فارس میباشد. در بیشتر  پروژه های فوق الذکر مرتبط کردن ایران وانتقال منابع گاز آن به شرق و شمال نیز مّد نظراست. امری که مدتهاست با کارشکنی از سوی آمریکا مواجه شده است. پروژه های بسیاری نیز برای پیوستن چین و روسیه برنامه نویسی شده است. گاز روسیه در حال حاضر با شتاب روزافزون از طریق خطوط لوله سیبری به چین  صادر میشود. قرارداد ٣٠ ساله ئی به مبلغ چهار صد ملیارد دلار جهت فروش گاز بین روسیه و چین بسته شده  و روسیه راه ارتباطی مهّمی برای انتقال اجناس چین به اروپا شده است، همچنین قطارهای مدرن (باسرعت بالا) بین چین- سنگاپور و پکن- مسکو نیز برنامه ریزی شده است. شرایط این سرمایه گذاریها  در بیشتر موارد همکاریهائی نه براساس دلار آمریکا بعنوان ارز بلکه بر اساس ارز چین  یوان (YUAN)  میباشد، که این سبب افزایش نقش ارز چین شده است. چین و هند جهت رویارویی با ابتکار آمریکا، دررابطه  با بازار آزاد موسوم به تی پی پی(TPP) ابتکاری مشابه ارائه داده اند که بنام  "آر سی ئی پی " (RCEP) مشهوراست  و چندین کشور از جمله استرالیا به این بازار پیوسته است، بازاری که جمعاً نیمی از جمعیبت جهان و ۴٠٪ بازرگانی جهان را دربر میگیرد.                                                                                                    

خلاصه اینکه چین در حال متصل کردن مجدد سرزمین های اروآسیائی خارج از امپراطوری غرب است، نکته ای که مکیندر(Mackinder) مدتها پیش خطر ایجاد آنرا گفته بود، همان سه کشوری که آمریکا با تمام قوا میکوشید که جدا از یکدیگر باشند، یعنی چین، روسیه و ایران، اینک با شتابی فزاینده بهم نزدیک میشوند. آمریکا و شرکتهای خصوصی بین المللی انرژی  به سرمایه گذاری در یک برنامه تحت کنترل آمریکا در آسیای جنوبی و مرکزی، آنگونه  که خیالپردازان انتظار داشتند، موفق نشدند. شاید این امر بخاطر آن بود که یکی از سیاستگذاران عمده این اندیشه، الکساندروس پترسن (Alexandros Petersen)، در سال ٢٠۱۴ در جریان یک بمب گذاری در کابل به قتل رسید.

برآیند پروژه های چین،عملاً روسیه را که با زیرساخت قدیمی خود قادر به صدور انرژی به سوی غرب نیست، با از دست دادن نفوذ خود در آسیای مرکزی  روبرو ساخته است. تا جائیکه گازپروم(Gazprom) بعنوان شرکتی معتبر، هژمونی خود را بسود شرکت چینی سی ان پی سی(CNPC) در چندین کشور از دست  داده است.  بهر حال همکاری رو به افزایش چین و روسیه نسبتاً دلخواه پوتین است. همزمان در مسکو نیز برنامه های دیگری جهت جا به جایی در سیاست جغرافیایی مورد نظر است، در این رابطه کوششهائی برای ایجاد چندین شبکه ارتباطی بسوی جنوب آسیاست در دست اقدام است.  در آسیای مرکزی صحبت بر سر مسیر شمال- جنوب مابین روسیه- ایران و هند، و در سمت شرق با راههای ارتباطی و همکاری ئی اِ ئی یو(EaEU) روسیه را به مجموعه آسیان  (ASEAN) بطورعموم و خصوصاً ویتنام و تایلند متصل میکند.

 در سالهای گذشته  چین در غرب به پیروزیهائی در زمینه فروش محصولات پیشرفته نظامی، تکنیکهای انرژی هسته ئی نایل آمده و موفق به بستن قرارداد با  چندین کشور، منجمله ایران از یکسو و از سوی دیگر ترکیه، اردون، عربستان سعودی و مصر که متحد آمریکا محسوب میشوند شده است و حتی تماسهائی با اسرائیل نیز گرفته شده است. دعوت از مصر برای شرکت و بستن قرارداد با "ئی اِ ئی یو" (EaEU) و همکاری مشترک بدون وجود دلار بعنوان ارز جاری  بعمل آمده است. پوتین با تمام چالشهای موجود در سوریه خواستار گسترش بیشتر روابط امنیتی در آنجاست تا بتواند جهت بهره برداری از انرژی، مورد استفاده قرار گیرد. این امر نه تنها جهت محکم کردن موقعیّت روسیه در منطقه است بلکه جلوگیری از رشد جنبشهای اسلامی در جمهوریهای سابق شوروی که بیم اوجگیری آنها میرود میباشد.

پاسخ آمریکا به این چالشها چیست؟ در حال حاضر اولویت سیاست خارجی آمریکا، "کاستن" نفوذ چین در آسیاست، حال آنکه در گذشته کوشش در یکپارچه سازی آرام، آرام قوانین این کشوربا قوانین لیبرالی جهانی  بود. طبق یک استراتژی که طرح آن در بهار سال ٢٠۱۵ در شورای روابط خارجه، مهمترین محفل فکری درمورد سیاست خارجی آمریکا ریخته شد ((CFR: Council on Foreignelations

 امید آن میرفت که آمریکا با ابتکارات تجاری از نفوذ چین جلوگیری کند. برای این منظور ودردرجه نخست آمریکا با بکارگیری ابتکارات بازرگانی بر اساس قراداد "تی پی پی" (TPP) با چند کشورحنوب شرقی آسیا که در مجاورت چین قرار دارند و با وساطت ژاپن در نظر دارد تعداد بیشتری از آنها را بخود وابسته کند و حتی از لحاظ نظامی با فشار آوردن به این کشورها موجبات وفاداری بیشتری نسبت به آمریکا فراهم آید. آمریکا امیدواراست که برای نیل به این هدف با بستن گمرک بر اجناس چین و درنظر گرفتن گاز و نفت خود برای دوستان به اهداف فوق جامه عمل بپوشاند.                                                                  

گزارشهای متعددی درآمریکا به تنشهای درون پروژه همکاری اروآسیا متمرکز شده است. بنظر میرسد که روسیه با کاهش در روابط بارزگانیش و بسط و گسترش فعالیتهای چین بجای آن، کنترل را در منطقه شرق از دست بدهد. ئی اِ ئی یو"(EaEU) با موانعی روبروست که بیشتر بخاطر نا آرامی ها در قزاقستان است، روسیه تلاش دارد با استفاده از "اتحادیه" (اتحاد کشورهای مشترک المنافع –مترجم) نفوذ خود  را در منطقه  افزایش دهد  بویژه  آنکه با محاصره اقتصادی روسیه از سوی غرب و کاهش قیمت نفت، "ئی اِ ئی یو" (EaEU)  غیر مستقیم و از طریق روسیه زیانهائی را متحمل میشود. بعلاوه از ورود اٌکراین  به " ئی اِ ئی یو" (EaEU)  برای مدّت نامعلوم ممانعت بعمل میآمد. از آنجا که چین فاقد "سنت" استعماری به آنصورت که آمریکا بدلیل سوابق امپراطوریش هست، بنظر نمیرسد ورودش در آسیای جنوب شرقی"خوشآیند" باشد. همچنین گفته میشود که چین بدلیل افزایش جمعیّت در آینده با مشکلات اقتصادی مواجه خواهد شد. به باور استراتژیستها، افزایش جمعیّت چین یک حربه رقابتی محسوب میشود." ئی اِ ئی یو"(EaEU)   و "اس سی او " (SCO) مدتهاست که با مشکلات داخلی روبروهستند و اعضاء این سازمانها بر سر یک سلسله مسائل نیز به تفاهم نمیرسند. از اینکه هند و پاکستان به همکاری در سازمان "اس سی او"(SCO)  نزدیک میشوند از منظر آمریکا بنحوی رضایتبخش بنظر میرسد، چراکه این امر در بطن همکاری بین این سازمانها تضاد ایجاد میکند. در حال حاضر آمریکا در پی گسترش روابط خود با هند است، امریکا میکوشد تا از این طریق زیان از دست رفتن پاکستان را که در حال شرف انجام است را جبران کند. همچنین اعتراضات محلی در مناطقی که چین منافعی را داراست با دقت از جانب آمریکا پیگیری میشود، برای نمونه اعتراضات اجتماعی در میانماررا میتوان نام برد. با توجه به اینکه پنتاگون مدتیست که صحبت از عدم داشتن توان و ظرفیت جهت حمله زمینی بزرگ در مناطق جدید را فاش ساخته، آمریکا میکوشد تا با ایجاد بی ثباتی در مناطق مورد نظربه اهداف خویش نائل آید. اوضاع در همکاریهائی که آمریکا در آنها دخالت دارند  نظیر تی تی ای پی (TTIP) و تی پی پی  (TPP) در حال حاضر مبهم است . مذاکرات مخفی جهت تصمیم گیری پیشرفت نشان میدهد، ولی  تی پی پی(TPP)  بتازگی صحبت بر سرگرفتن تصمیم  در بهار ٢٠۱۶ میکند. امّا مخالفتها حتی در درون جناحها در داخل آمریکا نیز بالا گرفته، چنانچه قراردادها با مشکلات روبرو شود بکارگیری ایجاد بی ثبات در مناطق، بیش از پیش با جذابیّت  بیشتری اعمال میشود.                                                   

امّا یک مشکل باقی میماند. آمریکا تنها نمیتواند پیشقدم تخریب کردن در اروآسیا باشد. این امریستکه بسود روابط بازرگائی و داد وستد نیست و آمریکا تا حدامکان نیازمند اتحادیه اروپا و نگهداری آن بعنوان هم پیمان خود است . یکی از اَرکان این همکاری قرارداد تی تی ای پی(TTIP)  میباشد. اتحادیه اروپا نیز نیازمند منابع خام، منجمله انرژیست که میبایست از خارج وارد شود. با فعالیتها ی  جاری در لیبی و سوریه، امریکا موقتاً موفق به فراهم آوردن این نیاز و عقیم گذاشتن تأمین نفت و گاز اروپا از کشورهائی که منافع روسیه، ایران و چین نقشی دارند، جلوگیری کند. ولی نفت و گاز میبایست بنحوی تأمین شود اینکه آمریکا این نیاز را برطرف کند خیال باطلی بیش نیست و بزودی همچون  دودی به آسمان خواهد رفت. روسیه  با دراختیار داشتن منابع عظیم انرژی، همواره آمادگی خود را برای ساختن خطوط انتقالی انرژی به اتحادیه اروپا اعلام کرده، و جدیداً نیر با ابتکاری در جنوب دریای سیاه، بسوی کشورهای یوگوسلاوی سابق، و با آغاز همکاری  روسیه با چند شرکت اروپای شمالی تحت عنوان پروژه  نورداستریم 2، (Nordstream 2) خط لوله جدیدی از طریق دریای بالتیک جهت ارسال گاز اقدام به احداث این خط لوله کرده است.   

 آمریکا از پروژه اتحادیه اروپا که در صدد تشکیل اتحاد در زمنینه انرژی که هدفش بخشاً مسدود کردن منافع روسیه در زمینه انرژی اروپاست، پشتیبانی میکند. امّا بنظر نمیرسد این امر قبل از سال 2030  عملی شود. قرار است گاز مورد نیاز از قطر تأمین شود،  پرسیدنیست  از کدام راه؟ یا اینکه آیا پروژه انگلیسی مبنی بر استخراج از منابع نفتی دریای مدیترانه که در شرق یونان ، قبرس، نوارغزه و مصر قرار دارد امکان پذیر میگردد؟ دراتحادیه اروپا و همچنین در بین بخشی از کارشناسان آمریکائی امید فراوانی به صدورگاز از ایران به اروپا جهت نجات اروپاست، بشرط آنکه ایران بیش از پیش به روسیه متصل نشود. امّا برای عملی کردن آن سرمایه گذاریهای عظیمی مورد نیاز است و رشد همکاریهای ایران و شرق، حاکی ازعدم برتری پروژه اتحادیه اروپا میباشد. در این زمینه نیز ما شاهد گفتگوهای پیچیده ائی خواهیم بود.                        

پرٌسش تعین کننده  که همچنان پابرجاست، چگونگی رابطه بین اروپا و روسیه است. در این مورد بحثهای فراوان و گوناگونی دربین مقامات آمریکائی  جاریست. جرج فریدمن (George Friedman) مُؤسس شرکت جاسوسی آمریکائی استراتفورس (Stratfors) در کتابی که در سال ٢٠۱۱ منتشر شد مینویسد که جای تأسف است که آمریکا کار گسترش پیمان ناتو در شرق اروپا جهت خنثی کردن و محاصره نهائی روسیه در شرق اروپا و حتی قزاقستان را ناتمام گذاشت. ماجراجوئی در خاورمیانه پروژه مذکور را به تأخیر انداخت و روسیه موفق شد تا با یک چرخش از گسترش آن بنفع خود، با جنگ گرجستان در سال 2008 و اّکرائین در سال ٢٠۱٠ و با پیروزی یانوکُویج (Janukovitjs) بهره گیرد.  تنظیم و فراهم سازی  ئی اِ ئی یو (EaEU) و اتفاقات بعد از آن در اَکرائین، که بنحوی  ناشی از اختلاف بین متحدین اکرائینی اتحاد اروپا با   ئی اِ ئی یو،(EaEU) میشد، تضادها را دامن زد . بسیاری معتقدند که مشکل اصلی نباید روسیه محسوب شود. زیراکه  در دراز مدت، ادغام  روسیه  در سیستم  اقتصاد لیبرالی دنیا مد نظر است  و حتی برژینسکی هم گاهی به این نظریه ملحق میشود.      

در خلال این مدت یک محاصره تثبت شده کافیست، اینجاست که باید طوری رفتار شود تا کشورهائی چون لهستان، رومانی و ترکیه بنحوی از وضع موجود راضی باشند. جرج فریدمن، ( George Friedman)  حتی تا آنجا پیش میرود که معتقد میشود، غرب باید از دفاع کشورهای بالتیک در مقابل کشمشهای احتمالی بعلت مشکل بودن دفاع از آنها  چشم پوشی کند. با توجه به این امر که حائل میان اتحادیه اروپا و روسیه میباید حفظ شود و تا آنجا که امکانپذیر است موقعیّت روسیه ، و موقتاً اقتصاد آن تضعیف شود. اختلافات در اکرائین حربه بسیار خوبی  جهت افزایش تنش بین روسیه و اتحادیه اروپا شد و روابط اقتصادی جاری را در اثر محاصره اقتصادی روسیه کاهش داد.  مشاوران فکری در دولت اوباما قصد گسترش تضاد را داشتند، امّا عضویت اکرائین در سازمان ناتو و یا  ئی اِ ئی یو (EaEU) برای مدّت مدیدی غیرممکن شده است. بسیاری از وضعیبت سال ٢٠۱۵ راضی هستند. برای آنها حائل میان روسیه و اتحادیه اروپا قطعی است، نظر بآنکه از همپاشی اکرائین محتمل است، این حائل میتواند از جهات مختلفی به چالش کشیده شود. یکی از این دلایل ناراضی بودن اروپا بخاطر زیانهای وارده به آن در اثر محاصره اقتصادی روسیه است، رشد نا مطمئن اکرائین و ابتکار جدید روسیه یکی دیگر از آن دلایل بشمار میرود. روسیه تمایل بیشتری به داشتن روابط با اروپا و عدم وابستگی به چین از خود نشان میدهد. تلاش شرکت گازپروم جهت احداث  لوله گاز نورداستریم ٢ (Nordstream 2) در دریای بالتیک تنها قدم اوّل بشمار میرود؛ این امر نشاندهنده آنست که موقعیّت سیاسی- امنیتی سوئد میباید بازنگری شود.عضویت در ناتو در این موقعیّت تصمیمی احمقانه و همراه با قبول مخاطرات بسیاری است.                                                                                           

شعار ضد روسی درآمریکا به درجه خطرناکی رسیده است، در حال حاضر میتوان آنها را از پنتاگون و ناتو نیز شنید. تا قبل از درگیری اکراین، چین بعنوان دشمن اصلی محسوب میشد.  بدین ترتیب ناتو نیزدلایل تازه ای برای وجود خویش یافته است و اوباما که بهرحال نقش فرونشاندن این خطر را داراست  بزودی جانشینی با جهتگیری سیاسی احتمالاً خشنتری تعویض خواهد شد. برخی  تفسیرهای هشدار دهنده که گویا ایالات متحده  خواست جنگ بزرگ با روسیه را می تواند کنار بگذارد.
چکیده نظرات استراتژیستها ی آمریکا آنست که روسیه باید  تا اندازه ای تضعیف شود. این حد میتواند تا آنجا که روسیه کنترل سلاحهای اتمی خود را از دست ندهد، ادامه داشته باشد، چرا که با اوجگیری مناقشات احتمال امکان استفاده این سلاحها اجتناب ناپذیر میشود. البته میباید این نکته را همواره در نظر داشته باشیم که وقتی قدرتهای اتمی دست به اینگونه بازیها در سطح بالایی در مقابل یکدیگرمیزنند با ید منتظر پیامدهای پیشبینی نشده ایی هم باشیم.     
                                                     

ما شاهد دورانی هستیم که امپراطوری آمریکا در معرض چالشهای بسیاری قرار گرفته است. چین وتا اندازه ای روسیه سرانجام آسیا را از منطقه اروآسیا جدا خواهند ساخت و آمریکا را مجبورمیسازند که دست از مانورهای گاز انبری خود برداشته و به همکاری متعادل کشانده شود. خطر آن میرود که آمریکا با بی ثبات کردن کشورهای ضعیفتر آسیائی به قصدِ بتعویق انداختن این پیشروی بکوشد. در این رابطه سعی برآنست که در صورت بروز و یا امکان ایجاد شکاف بین چین و روسیه با قوت بخشیدن به آن با تمام  امکانات از آن استفاده شود، شاید از طریق نزدیک شدن به یکی از ایندو کشور، ولی احتمال این امر غیر قابل تصور است. استراتژی در خاورمیانه بر اساس سیاست عدم ثبات همچنان پابرچاست، آخرین آن در رابطه با مناقشات سوریه میباشد. اوباما سالها ست که با تغییر سیاست سعی در راضی نگه داشتن متحدان خود و بتأخیر انداختن تصمیم نهائی است. سیاست منطقه ای آمریکا   اساساً با ورود روسیه در صحنه جنگ سوریه شدیداً ضربه خورده و در میان استراتژیستهای منطقه ، برای نمونه برژینسکی پیر و از کوره دررفته، اینجنین تعبیر میشود که با ورود نظامی روسیه خارج از مناطق درنظر گرفته شده قفقاز، شکست آمریکا قطعی بنظر میرسد. روسیه به موقعیّت خود  در منطقه نیرو بخشیده و رژیم اسد جا پای روسیه را برای مدت مدیدی استوار ساخته است. تقویت همکاری با ایران و تحولات درون اوپک ، با وجود عراق تضعیف شده، میتواند آبستن آینده قابل ملاحظه ایی باشد. همزمان برای روسیه امکان خطر از دست دادن هم پیمانان احتمالی خود که در سالهای اخیر هزینه کرده، وجود دارد. اتفاقات آتی بآسانی قابل تحلیل نمیباشند. ایران به احتمال قوی سعی در داشتن روابط با همگی خواهد کرد. آمریکا بنظر میرسد بهرحال با روسیه در منطقه با یک راه حل موقّت کنار آید و امیدوار است همزمان ترکیه و عربستان سعودی منافع آمریکا را تأمین سازند و به سوء استفاده  خود از این بازی ادامه دهد. امّا این دول با سیاستهای خشن نیز برای خود مسائلی را فراهم آورده اند و بنظر میرسد ترکیه در دراز مدّت به همکاری با روسیه نیازمند باشد. عربستان سعودی درحال  یک فروپاشی که در اثر اختلافات داخلی، کاهش قیمت نفت ، موقعیبت تضعیف شده در منطقه و جنگ یمن که کنترل آن از دستش خارج شده، بسر میبرد. صرفنظر از اینها  و در اروپا، اتحادیه اروپا هنوز یک وفادار نسبت به آمریکا محسوب میشود، ولی اختلاف بر سر منافع میان آلمان و آمریکا بیشتر نمایان میشود. محاصره اقتصادی روسیه احتمالاً به نقطه تلاقی تضاد بین این دو کشور کشیده میشود. خطر نامطئن کردن مناطقی خارج از منطقه ناتو جهت مجبور کردن وفاداری همپیمانانش هدفیست که آمریکا به آن ادامه خواهد داد.                        

بازی سیاست جغرافیایی همواره وجود داشته، امّا با به چالش کشیده شدن یک امپراطوری توازون قدرت جهت تقسیم جهان افزایش یافته است. در حقیقت چالشی در مورد سیستم موجود بچشم نمیخورد. پول و انگیزه سودآوری حتی در بانکهای جدید توسعه و گسترش، همکاریهای ارزی و پروژه های سرمایه گذاری همچنان مطرح هستند. قدرتهای بزرگ جدید با همبستگی بر اساس منافع اقتصادی، احتیاج به انرژی، مواد خام، جابجائی و تغییر مواضع امنیتی در حال شکل گیریند. با علم بر این نکات آیا میتوان اوضاع فعلی را به شروع یک رقابت پُست امپریالیستی نامگذاری کرد؟

 تا زمانیکه بازیگران جدید به سرمایه گذاری در کشورهای فقیر و یا بطور آلترناتیو در سیستم بین المللی ادامه میدهند، میتوان تغییرات را بهر روی مثبت ارزیابی کرد. اختلاف قابل ملاحظه ئی که بچشم میخورد، عملکرد سیستم امریکائیست که به شرکتهای خصوصی بزرگ اعتماد دارد، حال آنکه قدرتهای بزرگ جدید غالباً شرکتهای دولتی را بعنوان واسطه (دلال) خود انتخاب میکنند. اگر واقعاً کنترل بر اروآسیا تسلط بر جهان تلقی شود، باید گفت که قدرت در حال تغییر شکل و فرُم میباشد، امّا قدرتمند قدیمی با چنگ و دندان مقابله خواهند کرد.

پیام دیرین،  نیاکان

2019-08-11

پایان مقاله

 

 

توضیحاتی  در باره  قراردادهای یاد شده در متن مقاله

  1. نفتاNAFTA  (North American Free Trade Agreement)

توافق بازرگانی بین مکزیک، کانادا و آمریکاست که در سال ۱٩٩٣ بسته شد و در سال ۱٩٩۴ به اجراء درآمد.

  1. تی تی آی پی TTIP (Transatlantic Trade and Investment Partnership)

قرارداد بازرگانی عظیمیست که  بین اروپا و آمریکا در تابستان ٢٠۱٣ بسته شد. با وجودیکه این یک قرارداد بازرگانی آزاد محسوب میشود ولی شامل معافیت برای پرداختن گمرک نمیشود و تنها به قوانین بارزگانی بین طرفین ختم میشود.

  1. تی پی پی TPP (Trans-Pacific Partnership)

قرارداد بازرگانی آزاد بین آمریکا و۱۱کشور دیگر منجمله استرالیا، برمه، کانادا،شیلی، ژاپن،مالزی، مکزیک، نیوزلند، پرو، سنگاپور و ویتنام میباشد.

  1. سی اف آر CFR (Council on Foreign Relations)

موسسه ارتباط فکر آمریکایست که در سال ۱٩٢۱ پایگذاری شد و بعد از تأسیس نفوذ قابل ملاحظه ای در توسعه و گسترش سیاست خارجه آمریکا بازی کرده است.

  1. اس سی اوُ SCO (Shanghai Co-operation Organisation)

سازمان سیاسی امنیتی آسیای مرکزیست که قبلاً با نام شانگهای۵ متشکل از چین، روسیه، قزاقستان، قرقیزستان ، تاجیکستان و ازبکستان میباشد و در سال ۱٩٩۶پایگذاری شد.

  1. آسیان (Association of Southeast Asian Nations)  ASEAN

سازمان همکاری منطقه ئی واقتصادیست که متشکل ازده کشور در آسیای جنوب شرقی میشود. آسیان در 8 اوت 1967بین کشورهای مالزی، اندونزی، فیلیپین، سنگاپور و تایلند در بدو تأسیس بسته شد و سپس کشورهای برونی، کامبوج، لائوس، برمه و ویتنام بدان ملحق شدند . این قرارداد در ابتدا شامل اقتصادهای بزرگ آسیا یعنی چین، ژاپن ، کره جنوبی و هند نمیشد ولی بعداً سه کشور چین، ژاپن و کره جنوبی بدان پیوستند و آسیان بعلاوه سه که هدفش همکاری بازرگانی بین آسیان و آسیای جنوب شرقیست را تشکیل دادند.

  1. اروآسیا Eurasia

به مناطقی که متشکل است ازبخشی از قاره های اروپا و آسیا، اطلاق میشود.

  1. ئی اِ ئی یو (EaEU)

منطقه بازرگانی آزادی بین روسیه و چند کشور اروپائی و آسیائی بود که در اول ژانویه ٢٠٠٠ تشکیل شد و در اول ژانویه ٢٠۱۵ منحل گردید.

  1. سی ان پی سیCNPC   (China National Petroleum Corporation)

شرکت نفت چینی است که بخشی از شرکت سهامی ملی نفت چین میباشد که بزرگترین تولید کننده نفتی چین است.

10. سی اس تی اِو CSTO (The Collective Security Treaty Organization )

اتحاد نظامیست که در 15 مه 1992 بین دول روسیه، ارمنستان، قزاقستان، قرقزستان، تاجیکستان و اُزبکستان

بسته شده است.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران