تاریخنگاری امنیتی
چنگیز پهلوان

یکی از شیوه های تاریخنگاری در دوران پس از 57 نوعی تاریخنگاری به مدد اوراق وبازجوییهای امنیتی است که در مجموع می توان آن را «تاریخنگاری امنیتی» نامید. این نوع از تاریخنگاری نیازمند دو چیز است : یکی دسترسی به اسناد امنیتی یعنی مورد اعتماد بودن همان دستگاه امنیتی. دوم توانایی سند پردازی و سند سازی مطابق میل دستگاه امنیت. این امر در عمل بدین معناست که فرد مورد اعتماد در اساس بنابه سفارش همان دستگاه امنیتی به قصد دستیابی به هدفهای مشخص سیاسی-امنیتی دست به کار شود. در اینجاهم فرد سند پرداز بایدعلی الاصول مورد وثوق دستگاه امنیت باشد تا بتواند از این اسناد بهره بگیرد و هم آنکه اسناد مجازی را مطابق سیاست و هدف کارفرما راست و ریس کند. هدف از این نوع تاریخنگاری ،نه کنجکاوی علمی است و نه ژرفانگری و نه فراهم آوردن چارچوبهایی تحقیقی به امید پاسخگویی به پرسشهای اجتماعی،فرهنگی یا فلسفی. این دست از تاریخنگاری همواره وقتی به بار می نشیند که دستگاه امنیتی بستر لازم را برای تحقق این نوع از تاریخنگاری فراهم آورده باشد؛آنگاه «دستگاه اطلاعات» بسان یک کارفرما- ناشر سفارش تهیه ی  کتابی را می دهد که در خدمت تحقق نیاتی از پیش اندیشیده قرارگیرد. چنین محصولی به هیچ رو شکل وشمایلی علمی ندارد. سندپرداز دست به گزینشهایی می زند همسازوهمخوان با نیتِ کارفرما.

از آنجا که تنها افراد مورد اعتماد می توانند به اسناد مورد بحث دسترسی داشته باشند ،کسی دیگرقادر نخواهد بود اعتبار  اسناد، صحت روش کار و دقت عمل و داوری افراد مورد اعتماد را بسنجد و سبک وسنگین کند. از این گذشته چون این دست از تاریخنگاری در محدوده ای بسته جریان می یابد هیچ کس نخواهد دانست چنین اسنادی چگونه شکل گرفته اند، گزارشهای اطلاعاتی بوده اند،براثر شکنجه به بارآمده اند، به چه میزان واقعی اند و تاچه حد در معرض سند سازی بوده اند و به چه میزان به مدد جعل و بالا و پایین کردن داده ها جمع و جور شده اند.

مجموعه ی چنین روشها و شیوه هایی تنها به قصد ایجاد و ترویج آگاهی کاذب وسرکوب مخالفان احتمالی و بالقوه و مهمتر ازهمه «ترور شخصیت»سامان می یابند و در نهایت به نوعی تاریخنگاری مصنوعی می انجامند که در لجنزاری از راست و ناراست پا به حیات می گذارند. تاریخنگاری امنیتی در چنین فضای آلوده ای شکل می گیرد و با بهره مند شدن ازساختاری دروغین، مدعی ترویج افشای «حقیقتی ناموجود» یا به اصطلاح امروزین «حقیقتی جعلی»می شود .

دراین میان نباید ازیادبرد که پیشینه ی برپایی ونحوه ی شکلگیری ساختارسازمانی وبضاعت فکری دستگاه های اطلاعاتی وامنیتی، و همچنین فرهنگ حاکم براین دستگاه ها، در راه انداختن و تولید این دست از تاریخنگاری نقشی عمده ایفا می کنند. برای نمونه دستگاه ساواک ساختارسازمانی و هدفهای سیاسی و حتی فرهنگی متفاوتی داشت در قیاس با دستگاه/های اطلاعات و امنیتی پس از انقلاب. به این موضوع باید درفرصتی جداگانه و در آرامش توجه کرد. آنچه مسلم است تفاوت هدفها و فرهنگهای حاکم براین دو ساختاراست. به همه ی این خصوصیات وقتی می توان اشاره داشت که بتوان مبتنی بر نگرشی منسجم به جزییات توجه داد.

***                                                           

در همین روزهای گذشته یکی از محصولات این شیوه از تاریخنگاری را دیدم. «مانوئیسم در ایران» نام دارد. ناشر «موسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی» است. این کتاب گویا در زمستان 1397 به چاپ رسیده است در 1500 نسخه.  گردآورنده ی اسناد و اطلاعات را «محمودنادری» نام برده اند. این کتاب نمونه ای است از آن نوعی از تاریخنگاری که در بالا از آن یادشد.

وابستگی این «مؤسسه» زبانزد خاص و عام است؛نمی خواهم وارد این مقوله شوم. آنچه الان اهمیت دارد نگاه حاکم برسراسر این کتاب است. چرا چنین کتابی اکنون انتشارمی یابد؟ طرح چنین پرسشی بدیهی می نماید. نیک می دانیم  ساواک پس از بیست وهشتم مردادماه کتابهایی طراحی کرد و به چاپ رساند که در اساس توسط توده ایهای سرخورده ساخته و پرداخته شده بودند. در مورادی همین افراد به کمک دادگاه هایی می شتافتند که حتی مخالفان ملایم نظام سیاسی وقت را می نکوهیدند. کم یا بیش. نمونه ی چنین موردی را می توان در دادگاه مرحوم خلیل ملکی مشاهده کرد که یکبار برافروخته  به مضمون به دادگاه گفت این ادعانامه ی شما راحزب توده علیه من صادرکرده است!

در باره ی این کتاب «مائوئیسم در ایران» سخن بسیار است. اکنون نمی خواهم به ساختار این کتاب بپردازم. در ارتباط با داده ها و اطلاعات مذکور در کتاب نیز نمی توانم مطالبی دقیق بنویسم. در بسیاری موارد آگاهیهای لازم را در اختیار ندارم و به خود اجازه نمی دهم دست به داوری بزنم خاصه که جوانانی آرمانخواه به کژاندیشی پیوستند وجان خود را برسر اندیشه هایشان ازدست داده اند. به کسانی نمی پردازم که فکرمی کردند با نزدیکی به چین می توانند دکانی مشابه حزب توده راه اندازند واز این راه ارتزاق کنند. چین هر عیبی داشت، شوروی نبود. به هرحال سنجش همه ی این چیزها واین قبیل داوریها باید درست و مبتنی بر آگاهیهای دقیق باشد و از این گذشته  به نگرشی نظری تکیه بزند که حتی المقدور در کسوت جامعیت پا به میدان قضاوت بگذارد. در جاهایی که از این قلم نام برده شده است فقط می توانم بگویم نادرستیهای چندش آوری در این کتاب پراکنده شده است. در جلساتی که از حضور این قلم در منزل یا درست تر بنویسم اقامتگاه یکی از فعالان یا گردانندگان جریان «سازمان انقلابی» یا تشکلهای مشابه یادشده است ، می توانم بگویم اینها همه دروغ اند و تصورمی کنم از اعترافات یکی از افراد برآمده است. به چه علت،نمی دانم. از اینها گذشته برخی از اسامی در این کتاب به قصد نادرست آمده است. یک مورد را که می شناسم چنین بوده است.

یکی از کارهای زشت این کتاب ارائه ی اطلاعاتی از احوالات شخصی افراد است. مانند ذکر نام پدر یا چیزهای مشابه. اینها به قصد درست نمایی اطلاعات نادرست عرضه شده اند اما این حضرات که به هر حال در دستگاه های رسمی حکومتی نشسته اند نباید دست به چنین کارهایی بزنند. در ضمن چون اکنون نمی خواهم و نمی توانم بیش از این به ریخت و قواره ی کتاب یادشده و برخی از اگاهیهایش بپردازم ،ناچار این یادداشت را در همینجا می بندم به امید فرصتی مناسب. یکبار هم یکی از گردانندگان همین سازمان انقلابی مطالبی در ارتباط با من در مصاحبه اش آورده بود که همانموقع بر حسب اتفاق آگاه شدم و نامه ای نوشتم و به چند نفر فرستادم. همین قدر فعلاً بس است. پیشتر روزنامه ی «کیهان» بارها علیه من قلمفرسایی کرده است و البته کسانی دیگردرنشریه های مختلف خاصه دریک شماره ی مخصوص مجله ی «آدینه». سالها پیش به هنگام اقامت در شهر مونستر در آلمان مجموعه ای تفصیلی جمع و جور کردم به نام «ترور شخصیت» که حکایت دارد از بخشی از حملات کور و ناجوانمردانه ای که به این قلم می شده است.

چ.پ./خرداد1398

 

 

منبع:پژواک ایران