PEZHVAKEIRAN.COM رژیم شاه سرنگون شد، ‏ رژیم سرمایه داری اسلامی هم سرنگون خواهد شد!‏ ‏
 

رژیم شاه سرنگون شد، ‏ رژیم سرمایه داری اسلامی هم سرنگون خواهد شد!‏ ‏

(چهل سال از 22 بهمن 57 گذشت)

ضد انقلاب اسلامی با حمایت دولتهای امپریالیستی توانست انقلاب مردم ايران را که حکومت دیکتاتوری شاه را سرنگون کرده بود با کشتار و سرکوب خونین به شکست بکشاند. حکومت سلطنتی نماینده بورژوازی و نوکر دست به سینه امپریالیسم آمریکا بود. با خفقان و سرکوب، زندان و شکنجه، ستم و استثمار سالها بر توده های مردم حکومت کرد. انقلاب57 برای آزادی و رفاه علیه یکی از مستبد ترین دولتهای سرمایه داری منطقه، که با اسرائیل ژاندارمی منطقه را بعهده داشتند، بوقوع پیوست. این انقلاب نه تنها دیکتاتوری شاه را به زباله دان تاریخ سپرد، بلکه ضربه مهلکی هم به امپریالیستها و منافع سیاسی و اقتصادی آنها وارد ساخت و هم تاثیرات مثبت زیادی در میان کارگران و زحمتکشان در منطقه گذاشت. 

رژیم شاه یک رژیم سرمایه داری بود. طبقه کارگر و زحمتکش جامعه ایران مثل هر جامعه سرمایه داری دیگر استثمار می شدند. بعد از کودتای 28 مرداد ماه اپوزیسیون و اعتراضات مردمی بشدت سرکوب شد، جو اختناق و سرکوب کل جامعه را در بر گرفت. محمد رضاشاه حزب رستاخیز یعنی حزبی دست ساخته خود و در خدمت به منافع بورژوایی را ایجاد نمود. در تقابل با این حزب، ایجاد احزاب و تشکلهای دیگر کاملا ممنوع بودند. هیچکس حق ایجاد تشکل دیگر و یا انتخاب دیگری را نداشت. در این رابطه هم کارگران از حق تشکل و اعتصاب که از حقوق اولیه و پایه ای کارگران است محروم بودند. درعدم تشکلهای کارگری، مبارزات کارگری مرتبا سرکوب میشد. در واقع  اعلام حزب رستاخیز نماد این دیکتاتوری لگام گسیخته بود. حکومت بورژوایی سلطنتی با اتکاء به ساواک، ارتش و سایر ارگانهای سرکوبگر بود که بر مردم حکومت میکرد.

خانواده سلطنت و تمام اوباشان درباری، تمام ثروتهای جامعه و کل انحصار قدرت سیاسی را در اختیار داشتند. حکومت دیکتاتوری سلطنتی که اینچنین در راس بود، در تضاد عمیق طبقاتی با همه اقشار جامعه قرار گرفت. انقلاب سفید حاصلش اصلاحات ارضی بود و بورژوازی ایران بسرعت در حال رشد و توسعه بود. حضور قدرتهای امپریالیستی، به ویژه امپریالیسم آمریکا در بسیاری از زمینه های اقتصادی و نظامی در صنایع بزرگ ایران گواه براین مسئله بود. رشد رو به جلو صنعتی شدن جامعه امتیازات انحصاری را می طلبید که لازمه اش سرمایه گذاریهای کلانی بود که باید در این رابطه صورت میگرفت. نیاز به نیروی کار و تمرکز آن در صنایع سبب روانه شدن نیرو از روستاها به شهرها شد که رونق سرمایه یک سلسله از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی را با خود به همراه داشت که محمد رضاشاه آن را در دستور کارش گذاشت، و در سال 1341اصلاحات ارضی به رأی گذاشت که به آن رأی مثبت داده شد.

این اصلاحات برای حفظ سرمایه، حاکم نمودن هر چه بیشتر جو خفقان و جلوگیری از نفوذ افکار مترقی و چپ و مارکسیستی برقرار شد. اما از طرف دیگر جناح روحانیون مرتجع تشیع که بطور سنتی با نظام شاهنشاهی همخوانی و همراهی داشتند هم مورد اعتراض و واکنش قرار گرفت و در برابر دو اصل مهم آن موضعگیری و مخالفت بعمل آمد. این دو اصل شامل اصلاحات ارضی و حق رأی زنان بود که اصل اول بعلت اینکه حدود بیست درصد از اراضی کشور جزو موقوفات و در دست روحانیون بود باعث بروز مخالفت روحانیون شد که احساس خطر نمودند که یک بخش از منابع درآمدی خود را از دست بدهند. و دومین اصل نیز حق رأی به زنان بود که در تضاد با اصول ارتجاعی اسلامی است و خلاف شرع تشخیص داده شده بود. در عرصه سیاسی - اجتماعی ایران تاثیرگذار بود و زمینه را برای تغییر و تحول در ایران فراهم نمود. از طرف دیگر روحانیون مخصوصاً خمینی توانستند به عنوان اپوزیسیون حاکمیت ظاهر شوند و شخص وی توانست از این موقعیت بهره برداری سیاسی نموده و با مخالفت و اعتراض بر سر انقلاب سفید حکم مرجعیت برای خود بگیرد و بتواند هرچه بیشتر بر مواضع خود پافشاری نماید تا جائیکه نظر خواهی و رفراندم برای قبول انقلاب سفید را بدعت و خلاف شرع دانست.
 
به علت شرایط خاص جهانی و منطقه ای در اوایل دهه 50 درآمد حاصل از نفت ایران از یک طرف چند برابر شد، و از طرف دیگر به علت دوران رونق سرمایه و بکار گیری نیروی کار ارزان از قبل استثمار طبقه کارگر که با ارزش اضافه و سودهی کلانی برای سرمایه همراه بود، هر دو فاکتور افزایش ارزش اضافه و افزایش قیمت نفت باعث شد که محمدرضا شاه دو رکن اساسی را که شامل ارتش و اتکاء به در آمد نفتی بود را در پیشبرد سیاستهای کشور بیشتر مورد توجه قرار دهد. درآمد بالا برای بورژوازی ایران در این دوران باعث شد که محمدرضا شاه بهای بیشتری به ارتش و قدرتمند ساختن آن و مجهزکردن تسلیحات نظامی بدهد. اختصاص تقریباً یک سوم از بودجه حاصل از فروش نفت به خوبی نمایانگر این موضوع نیز بود. البته این از ویژیگیهای هر حکومت دیکتاتوری است.

سودآوری سرمایه از یک طرف و افزایش بهای نفت سبب تمرکز سرمایه های کلانی در دست خاندان سالطنتی شد و رویکرد جنون آسایی در خرید تسلیحات نظامی در دهه 50 را بدنبال داشت که باعث هراس و وحشت کشورهای امپریالیستی و منطقه ای شد. سود سرشار از نیروی کار کارگر ارزان و فروش نفت و توسعه صنعت نظامی و کشاورزی باعث شد محمد رضا شاه در سالهای اواخر سلطنت با تمسخر از کشورهای مقتدر اروپایی و آمریکا یاد کند و در صدد بود که پیشرفت کشور را در حد کشورهای اروپایی و آمریکایی رکورد بزند. اما جدا از رویکردهای وی و عملکردهایش، خاندان وی نیز در جریان امورات کشوری با ایجاد فساد اداری و مالی و ... نقش مستقیم داشتند.

استثمار وحشیانه طبقه کارگر و زحمتکشان و افزایش قیمت نفت رشد اقتصاد کشور را سبب شد، و صنایع بسرعت رشد نمودند. گسترش مهاجرت از روستا ها به شهرها باعث شد که شهرهای کشور بزرگتر و رشد حاشیه نشینی و زاغه نشینی در اطراف شهرها نیز افزایش یابد. در این دوره سطح رفاه اقتصادی و اجتماعی در شهرها در حال افزایش بود و با مهاجرت روستاییان به شهرها و جذب نیروی کار بیشتر به مراکز صنعتی، ازدحام جمعیت کارگر نشین وضعیتی را به بوجود آورد که فاصله طبقاتی در حد شاخصی آشکار  شد و همچنین سطح انتظارات و خواسته های مردمی نیز رو به گسترش بود. به علت صنایع وابسته ایران به کشورهای امپریالیستی و کاهش 20% قیمت نفت در سال 1355 و درآمدهای حاصل از این فروش کشور را دچار رکود اقتصادی نمود و با شروع بحرانهای اقتصادی- سیاسی نارضایتی های درونی جامعه شکل گرفت. رژیم سرمایه سلطنتی این توهم و انتظار را در بین مردم بوجود آورده بود که می تواند نیازهای اقشار مختلف را برآورده نماید، اما نتیجه این شد، جامعه با  بحرانهای اقتصادی و رکود روبرو شد شکاف طبقاتی بین اقشار مردم عمیقتر شد که بتدریج زمینه را برای وقوع انفجار و انقلاب در جامعه فراهم نمود.

از طرف دیگر نقش نیروهای چپ و انقلابی که بر علیه رژیم سلطنتی مبارزه می کردند بسیار چشمگیر بود. این نیروها به دلیل اختناق و سرکوب بخش زیادی از فعالیتهای خود را زیرزمینی سازمان می دادند. اما تعداد کمونیستها و نیروهای آزادیخواه و انقلابی که در زندانهای مخوف رژیم سرمایه شاه در حال مقاومت و شکنجه بودند و یا جان باختند کم نبودند. رژیم سلطنتی از کوچکترین حرکت رادیکال و انقلابی چه در رابطه با انقلابیون و کمونیستها و چه در رابطه با حرکتهای کارگری به شکل اعتراض و اعتصاب واهمه داشت و بلافاصله آن را سرکوب میکرد. سرکوب و تیر اندازی کارگران جهان چیت کرج که منجر به کشته شدن تعدادی از کارگران شد در زمان دیکتاتوری محمد رضا شاه اتفاق افتاد. اعتصاب کارگران شرکت واحد در زمان شاه بارها سرکوب شد و به زندانی شدن و حتی کشتن یکی از کارگران منجر شد. مردم زحمتکش حلبی آباد بارها به علت اعتراض به فقر و فلاکتشان سرکوب شدند این در کشوری که ادعای دمکراسی و آزادی را داشت انجام گرفت. و عده ای هم از روی منفعت حقیرشان زمان شاه و حکومتش را تمجید و تقدیر می نمودند و چشمشان را بر روی تمام ظلم ها و سرکوبها و نابرابریها و زندان و شکنجه و اعدام بسته بودند، امروز همین افراد هستند که در صف ضد انقلاب با مقایسه دو رژیم ارتجاعی و دیکتاتوری شاه و جمهوری اسلامی می خواهند با توهم زدایی در بین توده های مردم در داخل و خارج سلطنت طلبان خائن و رسوا شده را دوباره در سطح اپوزیسیون برعلیه نیروهای چپ و کمونیست بر انگیزند. آنچه که زمینه های انقلاب را فراهم نمود، اختلاف طبقاتی، بیکاری و فقر و نابرابری، سرکوب و اختناق بود که اکثریت جامعه از آن رنج میبردند. بنابراین، توده های ستمدیده تنها راه رهایی از نابرابری و ظلم را در یک تغییر و تحول انقلابی به همت خود و از پایین می دانستند. 

شروع انقلاب به اینصورت بود که در ابتدا مبارزات کارگران با خواسته‌های اقتصادی مانند بالا بردن دستمزد و بهبودی در شرایط کار آغاز شد ولی به سرعت شکل خواست های سیاسی هم بخود گرفت. آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان، تظاهرات، مطبوعات از جمله این خواسته ها بودند. ذوب آهن ، اتومبیل سازی و در نهایت اعتصاب کارگران نفت پیروزی انقلاب را قطعی کرد. همان طبقه ای که در تضاد با سرمایه است یعنی طبقه کارگر با مبارزه اش و به میدان آمدنش کار رژیم سلطنتی را یکسره نمود و برای همیشه به سلطنت 2500 ساله شاهنشاهی خاتمه داد. نقشی که انقلاب در جامعه ایران ایفا نمود فضای جامعه را در بین اقشار مختلف مردم بشدت سیاسی نمود، اکنون هم با وجود اینکه چهار دهه از این انقلاب می گذرد و یکی از هارتریترین و جنایتکارترین حکومت تاریخ بشری بر این جامعه حکومت می کند باز با تمام استبداد و سرکوبهای بی سابقه اش نتوانسته از میزان سیاسی بودن مردم نسبت به خواسته هایشان بکاهد.

انقلاب تاثیر بسیار مثبتی در منطقه گذاشت انقلاب 57 فقط منجر به ضربه زدن به منافع امپریالیستها در ایران نشد، بلکه در کل منطقه، نیروهای امپریالیسم ضربه خورد و مقام ژاندارمی‌ با اسرائیل، با سرنگونی حکومت سلطنتی از بین رفت و پایگاه امپریالیسم در منطقه بی ژاندارم شد. تا جائیکه امپریالیستها بوحشت افتاده و سعی نمودند با استفاده از بافت مذهبی و ارتجاعی بسیاری از کشورهای منطقه و با تقویت نمودن پان اسلامیست و نیروهای اسلامی ضمن ایجاد جنگ و اغتشاش در منطقه خود را مسلط نموده و واهمه ایی از انقلابی دیگر شبیه انقلاب 57 را نداشته باشند. از مهمترین ویژگیهای این انقلاب نقش طبقه کارگر و حضور آن به عنوان یک طبقه در صحنه بود که انقلاب را با موفقیت به سرانجام رساند. اکنون عده ای بنا به منافع طبقاتی خود و گویا براحتی می توان حافظه تاریخی را پاک نمود منکر نقش تعیین کننده کارگران در پیروزی انقلاب 57 هستند و آگاهانه می خواهند این طبقه و دستاوردهایش را از اذهان پاک نمایند.

انقلاب در ایران توانست دیکتاتوری شاهنشاهی تا دندان مسلح را سرنگون کند، اما نتوانست به اهداف خود دست یابد. انقلاب در مقابل رژیم اسلامی و دست نشانده امپریالیستها شکست خورد. نیروهای چپ در صحنه در آن زمان نتواستند در ادامه انقلاب و حفظ دستاوردهایش نقشی ایفاء کنند، در واقع چپی که از دل جنبش کارگری رشد نمود و دست به ایجاد شوراهای کارگری زد هیچ ربطی به چپ فرقه ایی  و سکتاریستی نداشت که هم و غمش فقط حفظ سازمان و خط مشی اش بود. به علت این گسست نیروهای چپ با جنبشهای اجتماعی و بویژه جنبش کارگری فضای سرکوبی که از طرف حکومت هار جمهوری اسلامی شکل گرفت، خیلی سریع به تار ومار نمودن نیروهای انقلابی و چپ منجر شد، و رژیم اسلامی توانست در مدت زمان بسیار کوتاهی سلطه استبداد و دیکتاتوری عریان را بر جامعه مسلط نماید. در واقع بنا به تعریف دیگر، در بی آلترناتیوی و بی افقی این چپ بود که این اجازه را به امپریالیستها داد که با دست و بال باز سیاستها و منافع خود را با جایگزینی جمهوری اسلامی بجای حکومت سلطنتی تداوم بخشند و انقلاب را از ادامه اش ساقط نمایند. هر چند این چپ در رابطه با زندان و شکنجه و اعدام بهای سنگینی پرداخت، اما مابقی این چپ فرقه ایی و سکت هم که توانست از معرکه جان سالم بدر ببرد، هنوز بعد از سه دهه در غم یک کوچه و در تلاش از این اتحاد عمل ، به اتحاد عمل دیگراست، و اخیراً هم از یُمن مبارزات جبشهای اجتماعی بخصوص جنبش کارگری در داخل به تکاپو افتاده تا با جمع کردن چند حزب و سازمان آلترناتیو فردای تغییر و تحولات جامعه ایران باشد. اینجا است که این چپ حاشیه ایی بعد از چهل سال که از تغییر و تحولات جامعه ایران میگذرد هنوز از نظر سیاسی و سیاستهایش در جایی ایستاده، که چهار دهه قبل بود. بهمین دلیل است که این چپ از اول و آخرش فقط خودش را می تواند تعریف کند و هیچ ربطی نمی تواند به چپ نوی که از دل جنبشهای اجتماعی در داخل بیرون آمده است پیدا کند. در واقع ناتوانی این چپ و گسستی که در رابطه با جنبشهای اجتماعی داشت نتوانست مردم ایران را در حفظ دستاوردهای انقلاب و ادامه انقلاب یاری رساند،  در چنین شرایطی جمهوری اسلامی تا دندان مسلح برسر کار آمد. رژیم جمهوری اسلامی سرمایه ابتدای به قدرت رسیدنش را با سرکوب و خفقان ، شکنجه و اعدام آغاز نمود و انقلابیون بیشماری را زندانی، اعدام و یا مجبور به ترک کشور نمود. این رژیم از همان ابتدا به عنوان یکی از حکومتهای پان اسلامیست ظاهر شد و سعی نمود با نفوذ خود در منطقه از حمایت تمام مرتجعین منطقه برای پیشبرد اهداف ارتجاعی خود برخوردار و وارد همکاری شود. در زمان انقلاب مردم شعارهایی را که سر می دادند دقیقا به آن اگاه بودند، و شعارها انعکاسی از اهداف واقعی آنها بود که می خواستند به آن دست یابند. جمهوری اسلامی بدرستی این را می دانست، که مردم خواهان قطع منافع امپریالیستها در ایران بودند، جمهوری اسلامی از احساسات ضد امپریالیستی مردم سوء استفاده نمود و وانمود کرد که با آنها همراه است. و با عوام فریبی و سر دادن شعار بر ضد امپریالیست بودن خود پافشرد. در این مقطع بود که بخشی از نیروهای چپ نما به تبلیغ ضد امپریالیست بودن جمهوری اسلامی پرداختند، در یاری نمودن به تحکیم رژیم در سرکوب و پایمال نمودن دستاوردهای انقلاب بیشترین خیانت را مرتکب شدند. رژیم سرمایه جمهوری اسلامی در چارچوب جامعه ایران چهل سال است که با سرکوب و استبداد و شکنجه و زندان و اعدام به موجودیت خود مشروعیت داده است و مبارزات به حق توده های مردم را با گلوله و زندان و شکنجه و اعدام پاسخ میدهد. این رژیم با عوامفریبی و جناحها بندیهای درون خود در طول این چهار دهه با دامن زدن توهم و اینکه این جناح بهتر از جناح دیگر است، به حکومت و غارت و سرکوب پرداخته است، بعد از سرکوبهای 60 و جو بشدت خفقانی که ایجاد نمود، در ادامه آن  شروع جنگ ایران و عراق که همزمان با شکوفائی اصلاح طلبان بود، خیر و برکتی شد که رژیم بتواند خود را بیشتر محکم نموده و با تبلیغات ناسیونالیستی و شوینستی هم یک بخش زیادی از هزینه جنگ را از جیب کارگران و زحمتکشان تامین کند، هم با فرستادن زحمتکشان به جبهه های جنگ نیروی لازم خود را تامین نماید. بر سر کار آمدن اصلاح طلبان در واقع بنا به ضرورت و پاسخ به یکسری از نیازهای جامعه سرمایه داری ایران و سرمایه جهانی صورت گرفت. ایران مانند هر کشور دیگر سرمایه داری باید از طریق بانک جهانی و صندوق بین اللملی در سرمایه جهانی ادغام میشد. این ویژگیهایی بود که فقط اصلاح طلبان از عهده آن بر می آمدند، از طرف دیگر با سر کار آمدن اصلاح طلبان براحتی توانستند بین توده های مردم توهم ایجاد کنند، گویا آنها با اصولگرایان فرق دارند و خواهند توانست با ایحاد رفرمهایی جامعه ایران را از فلاکت و بدبختی نجات دهند. البته اصلاح طلبان توانستند در جنبش زنان و دانشجویی نفوذ یابند و این دو جنبش را به انحراف بکشند، و پروسه مبارزه این جنبشها را به عقب بیاندازند. اما از آنجائیکه جنبش کارگری برای کسب خواستها و مطالباتش در تقابل مستقیم با مناسبات سرمایه که شامل اصولگراها و اصلاح طلبها است قرار گرفت نتوانستند نفوذی در جنبش کارگری داشته باشند. در دوره خاتمی اصلاح طلب بود که حمله به خاتون آباد صورت گرفت و چهار کارگر کشته و یک نفر زخمی شدند. اصلاح طلبان در خدمت به منافع جمهوری اسلامی و نئولیبرالیسم جهانی بخصوص در خرد کردن و از بین بردن  صنایع مادر، بیکار سازیها و خصوصی سازیها بیشترین خدمت را تا کنون به بورژوازی ایران و جهانی نموده اند. در واقع برای طبقه کارگر و زحمتکشان که در تضاد طبقاتی با کل مناسبات سرمایه داری با هر جناح و دسته بندی بوده اند تا به امروز یک چیز عاید آنها شده است فقر، فلاکت، تنگدستی و فساد بیشتر و بیشتر.  در ضمن، رژیم جمهوری اسلامی در طول حاکمیتش مدافع و یاری رسان مرتجعین منطقه در لبنان، عراق و سوریه و....  هم بوده و دست همکاری بطرف آنها که اهداف مشابهی را دنبال می کنند دراز نموده است.

رژیم سلطنتی آنچنان جو خفقان و سرکوب  را حاکم کرده بود که در طول حاکمیتش بهترین کمونیستها و انقلابیون، در سیاه چالهای این رژیم زندانی، شکنجه و اعدام شدند، کارگران هیچ حق تشکل و سازمانیابی را نداشتند و هر نوع گردهمایی به شدیدترین شکل سرکوب میشد. اقلیتهای قومی و دیگر جنبشهای اجتماعی از جمله: جنبش کارگری، زنان و دانشجویی زیر شدید ترین فشارها و بی حقوقی بسر میبردند. در دوران رژیم شاه جنبش دانشجویی بهترین مبارزان را بهمراه خود داشت و از سردمداران مبارزات ضد رژیم بودند و بهمین دلیل مرتب در معرض زندانی شدن، اخراج وشکنجه و اعدام نیروهای ساواک قرار داشتند. زنان در زمان شاه فقط توانستند از تعداد معدودی رفرم بهره مند شوند  از جمله: آزاد بودن حق پوشش، عدم محدود یت مشاغل، و... اما در اکثر مواقع از حقوقی نابرابر با مردان برخوردار بودند، عدم حق حضانت، نداشتن حق طلاق، بعد از جدا شدن فرزند به خانواده پدری تعلق داشت، زن نصف مرد ارث میبرد، دستمزد کمتر از مردان، نداشتن حق انتخاب بویژه در خانواده های سنتی، محروم بودن از برگزاری روز جهانی زن وغیره......   میبینیم اکثر بیحقوقی هایی که در زمان شاه موجود بود امروز هم زنان در حکومت سرمایه جمهوری اسلامی متحمل شده اند. البته دلیلش هم واضح است در حکومتهای دیکتاتوری سرمایه، به هیچ عنوان نمی توان حتی از حداقل رفرمها هم سخن به میان آورد. از آنجائیکه آزادی که زن بمراتب بدست می آورد نشانی از آزاد بودن جامعه است، با حاکم بودن استبداد و دیکتاتوری سخن از هر نوع آزادی و حقوق زن و کل شهروندان سخنی پوچ و بیهوده است.

آنچه واضح است دیکتاتوری وجه مشترک هر دو رژیم است. هر دو رژیم منافع بورژوایی داخلی و جهانی را نمایندگی می کنند. رژِم شاهنشاهی با حمایت ارتش و ساواک حکومت میکرد و هر حرکتی را سرکوب می نمود، رژیم جمهوری اسلامی هم با اتکاء به سپاه پاسداران جو رعب و وحشت و سرکوب را در جامعه نهادینه نموده است، سپاه پاسداران نه تنها بزرگترین ارگان سرکوبگر است بلکه ثروتمندترین ارگانی است که تمام صنایع مادر کشور را تصاحب نموده است. در زمان شاه مالکان و سرمایه داران کلان نه تنها منابع اقتصادی را صاحب بودند بلکه قدرت سیاسی را هم در دست داشتند. تولیدات بر اساس صنایع مونتاژ و فقدان صنایع کلیدی بود. بیشترین درصد اقتصاد از استثمار وحشیانه نیروی کار و فروش نفت از مشخصات ویژه دو رژیم است. در رژیم سرمایه اسلامی یک اقتصاد انگلی و بر مبنای، رانت خواری استوار است، اختلاس و دزدیهای کلانی که سران مملکتی تا کنون به جیب زده اند نه تنها خبر آن در داخل بلکه در سطح بین اللملی هم منعکس شده است، فساد مالی و اداری و رشوه خواری بقدری آشکار و عیان است که امروزه در رأس حکومت هر کس سهم کمتری دریافت نموده براحتی و بدون هیچ شرمی دیگری را افشاء می کند، بطوریکه خود خامنه ای بعنوان ولایت فقیه یکی از بزرگترین سرمایه داران است.

به غلط تعدادی بر این عقیده اند که انقلاب را می خواهند پس بگیرند! و یا جماعت دیگر اظهار تاسف کرده و تعدادی هم شروع به معذرت خواهی کرده اند. مردم ایران آگاهانه و بدرستی بر علیه حکومت سرمایه داری سلطنتی انقلاب نمودند. نظام شاهنشاهی نظامی طبقاتی و سرکوبگر بود که منافع اکثریت مردم را به تاراج گذاشته بود و با زوراسلحه، ارتش و گارد و ساواک و نیروهای نظامی دیگر منافع سرمایه داران و صاحبان سرمایه را حفاظت میکرد و در توافقاتشان با بخشی از روحانیت و دادن امکانات و امتیازاتی به آنها حکومت خود را حفظ نموده بود. در نظام سرمایه داری شاه و جمهوری اسلامی، زندان و شکنجه، سرکوب اعتراضات کارگری وستم بر زنان و ملیتها، نبود حق تشکل و اعتصاب، و حفظ مناسبات سرمایه و تامین منافع امپریالیستها از مشخصه های این  دو رژیم است .

در پروسه انقلاب مردم با خواست آزادی و رفاه، با خواست کار و نان، با خواست یک زندگی انسانی و برابر به میدان آمدند. این انقلاب موفق شد یکی از دیکتاتورهای سرمایه داری را سرنگون کند، اما نتوانست تداوم یابد و نیروهای مذهبی و ارتجاعی با کمک دولتها و امپریالیستها انقلاب را به شکست کشاندند و سرکوب کردند. سرکوب و خفقان، جنگ و زندان و اعدام ، دستگیری و شکنجه به دست جنایتکاران اسلامی سرمایه از همان فردای شکست انقلاب به اجرا گذاشته شد. اولین حمله رژیم اسلامی با حمله به صف زنان و وادار نمودن آنها به رعایت پوشش اسلامی آغاز شد. حمله به زنان در اولین گرامیداشت 8 مارس 57 چهره وقیح و سرکوبگرانه مزدوران جمهوری اسلامی را آشکارا به مردم ایران نشان داد. این حرکت ضد انقلابی اولین نشانه های حمله ضد انقلاب به دستاوردهای انقلاب بود.

امروزه  اگر بازبینی و یا نقدی به شکست انقلاب 57 است، به معنای مقایسه بین رژیم سلطنتی قبلی با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی نمی باشد، هر دوی اینها دو روی یک سکه اند که حافظ منافع بورژوازی داخلی و جهانی هستند و بودند. ضرورت مروری بر این انقلاب استفاده از دستاوردها و جمعبندی از تجارب آن برای انقلاب بعدی است.

عده ایی از پس گرفتن انقلاب سخن به میان می آورند، امروز حرکتهای جنبشهای اجتماعی در اشکال اعتراضات و اعتصابات گسترده این سوال را مقابل جامعه ایران قرار داده است پس گرفتن انقلاب و یا انقلابی دیگر برای سرنگونی حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی؟

جمهوری اسلامی از بدو سر کار آمدنش نه تنها قادر نبود کوچکترین رفاه را برای مردم ایجاد نماید بلکه توده های کارگر و زحمتکش در اثر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی رژیم هر روز با شرایط فلاکتبارتری روبرو شدند. بیکاری، تعطیل شدن صنایع و واگذاری بخش بیشتر آن به خصوصی سازیها در واقع به حراج گذاشتن نیروی کار کارگر به ارزانترین قیمت و عدم پرداخت حقوقها بموقع، عدم بیمه بیکاری، سرکوب و زندان و شکنجه در مقابل هر حرکت اعتراضی، از طرف دیگر اختلاس و دزدیهای بی حد و حصر سران حکومتی و اراذل و اوباش دور و بر آنها میلیونها انسان زحمتکش را در جامعه ایران از هستی ساقط نموده است.

در اعتراض به این سیاستهای ضد انسانی حکومت جمهوری اسلامی، اعتراضات و اعتصابات، بویژه اعتصابات کارگری بطور تعطیل ناپذیری ادامه داشته است، تا اینکه در دیماه سال گذشته در صد شهر ایران بطور هماهنگ بمدت چندین روز اعتراضات وسیع مردمی بدون توهم به جناحهای حکومتی، کل نظام جمهوری اسلامی را به چالش کشیدند و خواستار سرنگونی رژیم شدند. این حرکت نه تنها وحشت بر پایه های لرزان حکومت جنایتکارجمهوری اسلامی انداخت که موجویت خود را چهل سال است با دیکتاتوری خشن، سرکوب، زندان و شکنجه و اعدام رقم زده است، از سوی دیگر مردم بر این باور شدند، با نیروی اتحاد و همبستگی خود می توانند توازن قوای جامعه را به نفع خود تغییر دهند که می تواند پیامدش باز شدن فضای سیاسی برای اعتراضات در سطح وسیعتری باشد.

بدنبال این اعتراضات، اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و اعتصاب کامیونداران .... و حمایت دیگر جنبشهای اجتماعی از جمله: جنبش دانشجویی، بازنشستگان و معلمان و پرستاران و...... از جنبش کارگری همبستگی و اتحاد وسیعی را بین این جنبشها ایجاد نمود. از طرف دیگر کارگران نیشکر هفت تپه با ارانه آلترناتیو "نان، کار ، آزادی و مدیریت شورایی" جواب دندان شکنی به همه آنهایی دادند که از بی آلترناتیوی جامعه سخن به میان می آوردند و یا خواستار تغییرات از بالا از طریق جریانات راست از جمله سلطنت طلبهاهستند.

اگر چه فعالین کارگری پیش رو در مقابل این حرکت مهم و عظیم تا کنون بهای سنگینی از زندان و شکنجه های قرون وسطایی داده اند، اما دستاورد این حرکت جنبش را سالها به جلو برد و گویای فراهم نمودن پیش شرطهای انقلاب دیگری است.

رژیم با شدیدترین سرکوبها و بگیر و بندها تا کنون تلاش نموده این حرکتها را در نطفه خفه نماید، اما هنوز آنطوریکه که بخواهد موفق نشده و قطعا موفق نخواهد شد. توده های میلیونی کارگر و زحمتکش که با شدیدترین درجه از  فقر و فلاکت دست و پنجه نرم میکنند، گرانی و تورم، فساد آنها را از حداقل یک زندگی انسانی محروم نموده است، بدون توهم به رژیم سرمایه اسلامی راهی دیگری بجز مبارزه در جلو خود نمی بینند، با شعار زندان، شکنجه و اعدام دیگر اثر ندارد نه فقط به قساوت جمهوری اسلامی پاسخ داده اند در این راستا هم نیروهای اپوزیسیون راست از سلطنت طلبان و غیره.... که خود را آلترناتیو آینده ایران می دانند هم پاسخ گرفته اند. 

این رژیم در آستانه چهل سال از عمر ننگین اش ناتوان تر از همیشه در حل بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میباشد، تا به امروز با اعمال شدیدترین سرکوبها بر جامعه هم نتوانسته جلو مبارزات و اعتراضات هر روزه توده های مردم را بگیرد، استبداد خشن و زورگویی رژیم به ضد خودش تبدیل شده، و  راه را برای اتحاد و همبستگی بیشتر و ادامه مبارزه تا پایان دادن به این نظام بربریت هموار خواهد نمود. و از دل این مبارزات است که آلترناتیو آینده جامعه ایران بیرون آمده است.

آلترناتیو آینده ایران، که منافع اکثریت جامعه را در بربگیرد، تنها می تواند به صورت خودمدیریتی و اداره جامعه باشد که از درون جنبش اجتماعی شکل گرفته است. واین تضمین کننده برابری، امنیت اقتصادی، سیاسی واجتماعی، آزادی تشکل و احزاب، آزادی بیان و قلم، تامین مسکن و کار، برخورداری از بهداشت و آموزش و.. برای همگان خواهد بود.

کانون کارگران سوسیالیست

فوریه 2019

منبع:پژواک ایران