رویای خوش کودکی
محمود طوقی
بر می گردم تا در کوچه باغ های تنهایی
خرده ریز های کودکی ام رابیابم؛
کفش های بزرگ آرزو
رویا های طلایی
و عصر های پر اشتیاق در انتظار آمدن پدر
وبوی نان تازه سنگک
و عطر چای گلستان
وقُل قُل سماور کنار حوض
ودو ماهی عاشق با دهانی پُر از حباب
و گربه ای ملوس با درختی پُر از سار
از کوچه هنوز صدای خوش «عطر گلابه بستنی»می آید
ومادر بزرگ هنوز دارد عینکش را با گوشه روسری سپیدش پاک می کند
چه روزهای قشنگی!
من هنوز در انتظار آمدن تابستانم
تا صبح بیاید و در حسرت یک آب تنی سیر بسوزم
و مدام فکر کنم تا دریا چند هزاره فاصله است
و در رود خانه های قدیمی بدنبال کفش های کهنه بگردم
تا یادم نرفته است بگویم
دیگر فواره های باغ ملی
رویا های هیچ کودکی را خیس نمی کند
و دیگر شمر بدترین آدم دنیا نیست
من هنوز کابوس تازیانه های خولی را در کف پاهایم احساس می کنم
هفت ساله بودم که در تعزیه مسلم فهمیدم
همیشه کسی هست که با تازیانه هایش
خواب های کودکی را آشفته می کند
یادش بخیر کریم شمر
که تا آخرین دم حیاتش شمر بود
اما بر سنگ قبر خود نوشت
«سگ آستان حسین»
آه ای موهای پریشان
ای شقیقه های تهی از بهار و جوانی
چگونه ۵۷ تابستان را در رویای دریا پشت سر نهادی
وهیچ نپرسیدی تا دریا چند هزاره فاصله هست
از کوچه های کودکی
هنوز صدای کفش های پدر می آید
ومادرم داردهنوز
شمعدانی های کنار حوض را آب می دهد
ومن دارم هنوز
در مرگ گنجشک مرده ای می گریم .
منبع:پژواک ایران