به مناسبت روزجهانی کار و کارگر
کریم قصیم



 
به مناسبت روزجهانی کار و کارگر
( چند نوشته فشرده ، تقدیم به نسل کنونی کارگران ایران که درپیکار حق و آزادی پایدارند)
 
کریم قصیم
 
(1)کار انبوه صنعتی و پیکارکارگران
 
جنگ های طولانی قرنهای 16 و 17 اروپا ، به ویژه جنگ مذهبی سی ساله ۱۶۱۸الی ۱۶۴۸  و نابسامانیهای کشاورزی جنگ زده ، فقر وقحطی مکرر، بروز بیماریهای فراگیر (تاعون)، و... ورشكستگيهای مداوم مانوفاكتورها / كارگاههاي قديمي و رویهم  توسعه بیکاری درشهرها و روستاهای قاره اروپا را موجب شد. همزمان ثروتهای منتقل شده از ماوراء اقیانوس و غارت مستعمرات(وبرده داری) و... پتانسیلهای بی سابقه ای را گرد آورده بود، به خصوص در کشورمرکزی امپراتوری بریتانیای کبیر! گسترش مایه گذاری در شمار کثیری ازپروژه های علوم و فنون جدید  درانگلستان ، دستاوردهای پی درپی دانشمندان کوشا و مخترعان و مهندسان زبده و ممتاز... سرانجام انقلاب صنعتي را به دنبال داشت (ابتدا درانگلستان قرون 17 و 18 ).
توليد ماشيني نخست در سه زمینه بافندگی، ذغال سنگ و ذوب آهن  به وجود آمد وبا برخورداری از بازارهای بی کران امپراتوری دراروپا و سراسرجهان  توسعه شتابان یافت. نيروي انساني بي كارشده در عرصه های کشاورزی و شهرها در گستره ای فزاينده ناگزیر به كار مزدبگيري در کارخانه ها / و مناسبات تولیدی جدید سرمايه داري/ روي آورد. طبقه کارگرصنعتی متولد شد و درابعاد بی سابقه رشد کرد. روشهای تازه کاربا ماشین / با کار- مزد  بخورونمیر، افزایش نرخ استثمار نیروی کار جمعی وسیع و تازه نفس و توليد انبوه ارزش افزوده  را درپی داشت.
بدین سان «انباشت اوليه سرمايه» شتاب گرفت. استثمار فزاینده كارزنده ، بساط كارمرده (سرمايه , ابزار و ماشين آلات , وسائل حمل ونقل و...) را وسعت و رونق بخشيد، ولي خود نيروي كار در اين فرآيند ”پرولتريزه” شد. پرولتريزه شدن نيروي كار به معناي وابستگي مطلق كارگران به فروش ارزان نيروي کار خود بود:
« به همان نسبت كه بورژوازي/سرمايه گسترش مي يابد, پرولتاريا, يعني طبقه جديد كارگر نيزگسترش مي يابد. طبقه اي ازكارگران به وجود مي آيند كه فقط تا موقعي زنده اند كه كار پيدا كنند و فقط موقعي كار پيدا مي كنند كه كارشان سرمايه را افزايش دهد.» 1
پس انباشت اوليه سرمايه مستلزم روند شديد و دردناكي براي نيروي كاربود:
نرخ استثماربالا و طول كارروزانه كارگران جانفرسا. وجود خيل عظيم بي كاران (ارتش ذخيره كار) و لذا رقابت شديد بينوايان بي كار, به سرمايه داران امكان مي داد قيمت نيروي كار را پايين و ساعات كار روزانه را بالا نگهدارند. سطح مزد كارگران اغلب حتي از مخارج لازم براي تجديد توليد نيروي كار هم پايينتر قرارداشت، یعنی دستمزد براي امرارمعاش كارگرو خانواده اش كفایت نمي كرد. علاوه براین ، فقدان بهداشت و تامینات اجتماعی و آموزش اولیه برای کودکان و...
حاصل این اوضاع برای کارگران : فرسودگي زودرس , انواع بيماري جسمی و روحی, فحشاء و دیگرنابسامانی‌های اجتماعی و خانوادگی ، طول عمركوتاه و رشد مرگ و میر کودکان بود.
سرمايه انباشته و دینامیک, سرمايه دار غني وسرحال و اشتهای مضاعف ، شبکه مناسبات مدام گسترده مي شد ولي فقر و فاقه, گرسنگی و مرگ و مير « كسب وكار» کارگران بود.
نه قانون كار و امنيت شغلي وجود داشت و نه تكيه گاهي و مددي براي ايام بيماري و بيكاري. صاحب سرمايه می توانست به سادگی عذر كارگران فرسوده و مريض و از كارافتاده را بخواهد و جاي آنها را با نيروي كارجوانان بينوا و تازه نفس پرکند. كارگرفرسوده و بي دفاع, به  تنهائی امكان و توان مقابله با اين وضعیت مرگبار را نداشت. بدينسان, كارورزي در كارخانه ها اغلب مرگبار و مناسبات ستمگرانه و سلطه مطلق داشت. زندگي كارگران بي كارشده به فقر مطلق دچار مي شد, فروپاشي موازین اخلاقي , رواج دزدي, فحشاء یکی ازنتایج رایج ...
قانون تولید و انباشت ارزش افزوده  از حيات كارگران و خانواده شان, از حيثيت و اخلاق وفرزندان آنها قرباني مي گرفت.
درهمین حال که كارگرفرسوده مي شد ماشين كوركورانه به گردش و چرخش ادامه مي داد و نیروی کارگران را به چرخ دنده های خود فرومی بلعید. كارگران بارها بي كارشدن خود را, شتاب گرفتن سرعت و فشارفزاینده ی كار را، از چشم «هيولاي ماشين» مي ديدند. ماشين دشمن كارگرشمرده می شد. خشونت ناشي از فشارمرگبار ِ روند ِ انباشت اوليّه, فضاي كار و حيات را به خصومت می كشاند. بنابراین تقابل، ابتدا از تخاصم با ماشين شروع شد:
« مبارزه كارگران به صورت انفرادي, بعد به صورت جمع كارگران يك كارخانه و سپس در هيأت كارگران يك صنف, دريك محل .... ماشين آلات را مي شكنند, قطعه قطعه مي كنند, كارخانه را به آتش مي كشند و با توسل به زور مي كوشند موقعيت از بين رفته كارگران [مانوفاکتورهای] قرون وسطا را از نو زنده كنند.» 2
اما همين خشم و خروش واكنشي كارگران, كه عمدتاً به صورت « ماشين شكني و تخريب كارخانه جديد» بروز می كرد, پيامش نفي انفعال و فساد, فريادش مخالفت با احتضار و استهلاك انسان كارگربود. اين آكسيونهاي امكان پذير ( به ويژه با اقدام مشترك) قابل تكرار  و عملي - در هدفِ تخريبي ِخود - موفقيت آميزبودند. جرأت كارگران را افزايش می دادند ولي وضعيت كمرشكن و كشنده ي زندگيشان را بهبود نمی بخشیدند. هجوم به ماشين و تخريب آنها حاصل مثبتي براي موقعيت مادی كارگران نداشت. تجربه اين دوره اما, تحوّلي بي سابقه در سطح آگاهيهاي كارگران به وجود آورد:
درك توانايي نهفته در همگامي بين خودشان. علاوه براين چشم گشودند بر روابط پنهاني صاحبان سرمايه با حاكمان / داروغه ها/ و بعضاً كليساي شهر و محله!
كارگران به عيان ديدند كه جز خودشان كه هم سرنوشت اند ، كسي را ندارند. پس درعمل ضرورت بهم پيوستن و اتحاد, بهتر و بيشتر, فهم شد. بي ثمري مادي تخريب و ماشين شكني نيز تجربه شد, چون كماكان با عوارض رقابت در حوزه كار روبه رو بودند. تكرار همين آزمونها,چشم آگاهترين كارگران را به ضرورت مبارزه مثبت و مطالباتي بازكرد. گامي اوليه ازحوزه اضطرار به پهنه « آزادي»! اين هنوز دوران به خود آمدن, دوران دريافت وسنجش موقعيت ستمديده خود- خودِجمعي كارگران- بود.
كوشش متفكران عدالتخواه وروشنگران اجتماعي نيز در ايجاد اين آگاهيها نقش مضاعف و مكمّل داشت. اما ابتدا روند ِكارتجربه آموز بود و سپس كلمه به امداد آمد.
كارگران از تخاصم با ماشين دست كشيدند, به اتحاد و تقابل جمعي با شرايط ظالمانه مناسبات مزدوری و محیط كار روي آوردند. پيكار كارگري پا به عرصه تاريخ گذاشت.
براي يك دوره ي طولاني , سخت و سرشار از ابتكار وپيكارجمعي, دو خواست به شعار محوري آنها تبديل شد:
يكي كاهش ساعات كار روزانه بدون كاهش مزد و ديگري افزايش دستمزد
تاكتيك اصلي اين دوره, از سنن كهن مبارزات زحمتكشان قرون پيش گرفته شده بود: اعتصاب جمعي , سنت مبارزه به شكل دست كشيدن دستجمعي از كار از زمانهاي گذشته وجود داشت:
« وقايع نگاران گزارشهايي از اعتصاب در مصر و چين باستان به دست مي دهند. هم چنين گزارشهايي از اعتصابهاي زحمتكشان مصر تحت سلطه ي امپراتوري ُرم, به خصوص در قرن اول ميلادي , به دست آمده است.» 3
از مبارزات و اعتصابهاي طولاني كارگران و صنعتگران اروپا در اوايل قرن چهاردهم نيز گزارش شده است:
« درسال 1329 ميلادي, مسگران شهر برسلا [ واقع درلهستان كنوني] به طور يك پارچه دست به اعتصاب مي زنند. اين اعتصاب يك سال به درازا مي كشد. » 4
منابع و توضیحات (1)
1 – كارل ماركس- فدريك انگلس, بيانيه كمونيست, ترجمه برهان رضائي, انتشارات فانوس, 1355 , ص 34/35,
2 – همان جا, ص 36, 37,
3 – ارنست ماندل, الفباي ماركسيسم, فصل هشتم منشأ جنبش كارگري نوين, ص 97 ,
4 - رودلف هربيگRudolf Herbig , تاريخ وقايع سنديكايي و اقتصادي- اجتماعي از قرن چهاردهم تا زمان حال, به زبان آلماني, سري انتشارات اتحاديه سنديكاهاي آلمان, 1980, ص 20, در همين كتاب, به يك قيام بزرگ و طولاني كارگران منطقه فلاندن در دهه سوم قرن چهاردهم اشاره رفته است: « درسال 1323 بعد ازميلاد, قيام كارگران درمنطقه فلاندن- بخش شرقي بلژيك كنوني- 5 سال به درازا كشيد. اين خيزش وسيع و همگام كارگران روستائي, صنعتگران و كارگران مزدبگير, درآغاز موفقيت آميز بود ولي سرانجام, درسال 1328, توسط نيروهاي سلطان فيليپ ششم سركوب شد. »
در همين كتاب گزارش تدارك يك قيام ديگرآمده:« درسال 1326 در شهر ِگنت - بلژيك كنوني- سه هزار ريسنده دست اندركار تدارك يك قيام اند كه برنامه شان لو مي رود و همه آنها ازشهر اخراج مي شوند.»
--------------------------------------------------------------


(2)  پیشینه پیکار کارگران ایران
 
حرکتهای مبارزاتی کارگران ایران پیش از انقلاب مشروطه شروع شد. کارگرانی که برای کار به روسیه رفته, بیش‌تر آنها در صنعت نفت باکو با حرکت‌های کارگری متشکل و عقاید سوسیال–دموکراسی آشنایی پیدا کرده بودند، پس از بازگشت  به ایران و انتقال تجربه ها, در پی ریزی و پیشبرد  حرکتهای اولیه کارگری - و بعدها در تأسیس سندیکاها - نقش مهمی داشتند. یوسف افتخاری و شماری دیگر از این جمله بودند.
نخستین جنب و جوش سندیکائی درایران ، فراتر از صد سال پیش آغازید. سلطانزاده, یکی از نظریه پردازان تراز اول جنبش کمونیستی ایران, می نویسد:
« نخستین کوششها برای سازماندهی سندیکایی در ایران به سال ۱۹۰۶ , درزمان نخستین انقلاب [جنبش مشروطه] صورت گرفت, هنگامی کارگران چاپخانه های تهران تحت نفوذ نیرومند حزب دموکرات اولین اتحادیه ی خود را ایجاد کردند.» ۱
اما این تلاشهای تشکیلاتی دیری نپاییدند و –  با اضمحلال حزب دموکرات – از بین رفتند. در اواخر سده گذشته شمسی/ حوالی ۱۹۱۸ میلادی, درفضای سیاسی مساعد بار دیگر: 
« کارگران  چاپخانه ها به سازمان دادن افراد طبقه ی خود همت گماشتند و پس از اقدام به چند اعتصاب, دولت را مجبور ساختند بر قرارداد دستجمعی که تنظیم کرده بودند و مناسبات میان کارگران و کارفرما را تعیین می کرد, صحّه گذارد. آنها همچنین موفق شدند بهبودی چندی را در وضع اقتصادیشان تحصیل کنند. این قرارداد هشت ساعت کاردر روز, مقررات در زمینه استخدام و اخراج کارگران و نرخ اضافه کار را معیّن  می ساخت و بهبود وضع بهداشتی کار در چاپخانه و غیره را مطالبه می کرد.» ۲

موفقیت و پیشرفت حرکتهای سندیکایی کارگران چاپخانه, مشوّق زحمتکشان دیگر رشته ها شد و به فاصله کوتاهی چندین اتحادیه کارگری پا به عرصه ی وجود گذاشتند و بدین ترتیب اولین گام مهم در راه اتحاد کارگران ایران برداشته شد:
 
« درسال ۱۲۹۹ (ه- ش) ازپیوستن ده اتحادیه تازه تشکیل شده, نخستین تشکیلات گسترده کارگری برپا شد, که نام ”شورای اتحادیه های کارگران تهران” را برخود نهاد.» ۳
 
مقارن این ایّام « اتحادیه ی کارگران ماهیگیر» درشهر انزلی سازمان یافت و تشکیلات کارگری مشابهی در آذربایجان و شهرهای صاحب صنعت استانهای دیگر پا گرفت.
 سرانجام درسال ۱۳۰۰, ازبهم پیوستن سازمانهای سندیکایی مذکور «شورای مرکزی اتحادیه های حرفه ای کارگران ایران»  تأسیس گردید. فرآیند اتحاد و سازمانیابی کارگران در توانایی و توفیق شمار بیشتری از اعتصابها تأثیر به سزایی گذاشت. دراین دوره بود که آگاهی کارگران ایران به اثرات و امکانات عمیق و گسترده پیکار اعتصابی به سرعت رشد نمود, طوری که کارگران با این حربه  به  حضور و مبارزه در عرصه عمومی نیز برخاستند و  با سلاح اعتصاب  به همبستگی و دفاع از حقوق دموکراتیک موجود جامعه همت گماشتند و پیروزیها آفریدند.
در شهریورماه ۱۳۰۱، حکومت قوام دستور توقیف ۱۴ روزنامه‌ی مخالف دولت را صادرکرد و حدود ۵۰۰ نفر از کارگران چاپ و مطبوعات بی‌کار شدند و فوراً دستور دستگیری رهبران اتحادیه‌های کارگری چاپ از جمله آقایان باقر نوایی،‌ عبدالحسین گوشه و ‌سیدعبداله امام صادرشد . اینها به اتفاق عده‌ای دیگر دستگیرو روانه‌ی زندان‌ها شدند؛ لیکن هیچ‌یک از کارگران چاپ و مطبوعات سرکار نرفتند، اتحادیه‌ی مرکزی فوراً جلسه‌ای تشکیل داد و تصمیم به ادامه‌ی اعتصاب گرفت و با اعلام این اعتصاب، بارزترین نوع مخالفت با دولت شکل‌گرفت: بدین ترتیب روزنامه‌های دولتی چاپ و منتشر نشدند.
 در نتیجه این پیکارسندیکایی، روز ۱۷ شهریور ۱۳۰۱، دولت عقب نشینی کرد و از روزنامه‌های توقیف‌شده، رفع توقیف شد و کارگران پیروزمندانه به سرکار خود بازگشتند. مشابه این اعتصاب دوسال بعد هم صورت گرفت:
 
« درسال ۱۳۰۳, هنگامی که دولت وقت انتشار ۷ روزنامه را ممنوع اعلام کرد, تمامی کارگران چاپخانه ها دست ازکارکشیدند. این اعتصاب سبب شد تا دولت پس از دو روز عقب نشینی کرده و رفع توقیف ۷ روزنامه را اعلام کند.» ۴
 
جنبش سندیکایی ایران طی این سالها سازمانی سراسری شد, درپیکار اعتصابی تجربه ها آموخت , سندیکاها, به مثابه یک نهاد طبقاتی کارگران در داخل و خارج کشور جا افتادند وارتباطات بین المللی برقرارکردند (با انترناسیونال سوم ونیزبا جنبش سندیکایی جهانی و... ).
جشن‌های اول ماه مه هرسال، از طرف اتحادیه و به‌ویژه کارگران چاپخانه‌ها با صدور بیانیه و اعلامیه‌هایی به‌مناسبت روزجهانی کارگر تا سال ۱۳۰۲ (هـ .ش) به‌طور علنی برگزارشد.
همین که استبداد رضاخانی خودش را جمع و جو کرد و حرکتهای دموکراتیک ایالات( خراسان, گیلان و آذربایجان) را کوبید ، علیه سندیکاههای کارگری نیز وارد عمل شد. به دنبال پیروزیهای پی درپی سندیدکاها, دولت رضاشاه طرحها و توطئه های  تضعیف کننده و ضد سندیکایی را یکی بعد از دیگری به مرحله اجرا گذاشت. درپاییز ۱۳۰۴ , دولت اولین ضربه شدید را وارد کرد و با غیر قانونی اعلام کردن « شورای مرکزی اتحادیه ها...» رهبران و فعالان آن را تحت پیگرد قرارداد. اما, با وجود تعرّض دولت, پیکار سندیکایی ادامه یافت. این بارکوشندگان کارکشته و نخبه سندیکایی, با هدف متحد کردن و سازماندهی کارگران به مناطق صنعت نفت در خوزستان رفتند. استعمارانگلیس به شکل «کمپانی نفت », - که هزاران کارگر هندی به کارگرفته بود - در آن خطه سروری داشت. رفتار کمپانی  با کارگران ایرانی همچو برده و اسیر بود. کارگران ایرانی, بی پناه در فقرو فاقه شدید, زیر تحقیروستم مضاعف می سوختند. در چنین شرایطی بود که  سندیکالیستهای زبده و مبارز ایرانی وارد کار و پیکار کارگران نفت جنوب شدند. چیزی نگذشت که حرکت سندیکایی کارگران نفت جنوب به طورمخفیانه سازمان یافت.
 تشکیلات سندیکایی صنعت نفت درخوزستان, با نام « جمعیت کارگران نفت جنوب», عمدتاً تحت هدایت یوسف افتخاری و رفقایش, به وجود آمد. این سندیکا بانی اعتصابهای متعددی در آن خطه شد.  بزرگترین اعتصاب, با فهرستی بلند بالا از خواسته های گوناگون, در اردیبهشت ماه ۱۳۰۸ در گرفت:
« کمپانی نفت, برای عقیم گذاشتن تهدید جمعیت[به اعتصاب گسترده], درشب ۹ اردیبهشت ۱۳۰۸, ۹۳ تن از فعالان و اعضای ”جمعیت” را بازداشت کرد. اما بازداشت رهبران جمعیت نتوانست جلوی اعتصاب را بگیرد. در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۰۸, ۹۰۰۰ هزارتن از کارگران دست ازکارکشیدند. خواستهای کارگران اعتصابی, علاوه برآزادی یارانشان, عبارت بود از افزایش دستمزد, داشتن نمایند در کارگزینی کمپانی نفت/ ناظربراستخدام و اخراج کارگران, حق مرخصی با حقوق, ۶ ساعت کارروزانه, ارائه خانه یا اجاره ای درخور ازسوی شرکت, بیمه ی بازنشستگی, استخدام صنعتگران ایرانی به همان سیاق استخدام هندیها, بررسی شکایت از سوی مقامات پلیس ایران, طرح اختلافات بین اروپاییان و ایرانیان یا کمپانی و ایرانیان در دادگاههای ایران, برابری شرایط استخدام برای کارمندان ایرانی و هندی, پایان برنامه ی تخریب محلات مسکونی در آبادان و دیگر جاها » ۵
 
به این ترتیب, کارگران متشکل در تشکیلات سندیکایی نفت جنوب, ضمن مطالبات اقتصادی و رفاهی خاص خود, عناصرمهمی از خواستهای استقلال طلبانه میهن را نیز در فهرست مبارزاتی خود گنجانده بودند و درصورت پیروزی این اعتصاب ضربه ی مهمی به استعمارانگلیس وارد می آمد. این اعتصاب عظیم با واکنش شدید استعمار انگلیس و حکومت رضاشاهی روبه روشد. استعمار توسط کشتیهای جنگی اش نیروی نظامی وارد صحنه کرد و با همدستی قوای نظامی وشهربانی رضاشاهی به خانه های اعتصابگران هجوم آوردند. سرکوب شدید و ضربه کاری بود. سرانجام:
 
« اعتصاب با  بازداشت و سپس اخراج ۳۰۰ تن از کارگران درهم شکسته شد.» ۶
 
این یک ضربه شدید بر جنبش سندیکایی ایران بود. اما برغم اخراج و زندان شمار کثیری از رهبران و فعالان ( یوسف افتخاری به ۱۳ سال زندان محکوم شد و تا شهریور۱۳۲۰ در حبس به سربرد.) اما, اعتصاب دستاوردهای متعددی هم داشت. سرجان کدمن منشی کل کمپانی نفت برای مذاکره جهت گرفتن امتیازاتی برای کارگران به لندن مراجعه کرد، حقوق کارگران پانزده الی ۵۰درصد اضافه شد، کارگران بیکار ایرانی در آبادان به کار گمارده شدند، عموم کارگران لیست سیاه (”اخراج شدگان ابدی”) به سرکاربرگشتند. به کارگران مصدوم ومعلول اخراجی مبلغی پرداخت و رضایتشان جلب شد، ساخت مسکن برای کارگران شروع شد، کتک زدن و بی احترامی (که پیش ازآن معمول بود) ملغا گردید، و عدهای از مهندسین و مامورین انگلیسی که مورد تنفر وانزجار کارگران بودند از کار برکنار شدند.

برغم سرکوب شدید اعتصاب و مجازاتهای سنگین رهبران آن, حرکتهای اعتصابی سندیکایی تا دوسال بعد نیز ادامه یافتند و موفقیتهای متعدد به دست آوردند. لیکن درپی سرکوب جنبشهای دموکراتیک درسراسر ایران و تمرکز موفقیت آمیز حاکمیت رضاشاه, هجوم نهایی به دستاوردهای جنبش سندیکایی کارگران نیز تدارک دیده شد.
 با تصویب و اجرای قانون ۱۳۱۰, به زور و سرکوب حکومت, یک دوره درخشان پیکارسندیکایی در ایران پایان یافت. با اتکاء به این «قانون سیاه» رضاشاهی، کلیه فعالیتهای سیاسی و سندیکایی در کشور قدغن اعلام شد. اجرای آن با خشونتی بی سابقه , همراه با تعقیب, دستگیری, زندان و شکنجه فعالان سندیکایی/سیاسی در دستور کار حکومت قرارگرفت. جنبش سندیکایی که می رفت اکثریت بزرگ طبقه کارگر ایران را متحد و متشکل کند و یکی از ستونهای مسلم پیکار آزادی را به وجود آورد، در پی یازده سال مبارزه بی امان, از این تاریخ به بعد با شدت تمام زیرضرب رفت, کادرهای برجسته و رهبران آن به زندان افتادند, تشکیلات از هم پاشید و حرکت سندیکایی برای مدت ده سال به هزیمت و فترت گرفتار شد.

شهامت و رزمندگی زنان کارگر
همین جا لازم است به جنبه درخشانی از پیکار سندیکایی آن دوران, یعنی نقش و تأثیرزنان کارگر توجه دهیم که متأسفانه به ندرت ذکرشده و واقعیت تاریخی است که می باید در باره آن بیشتر تحقیق و نوشته شود.
  بزرگترین پیکارسندیکایی آن دوران, همان اعتصاب بزرگ کارگران صنعت نفت جنوب (88 سال پیش) بود. دراین اعتصاب,زنان کارگر به لحاظ شجاعت و تأثیرمبارزاتی بسیارچشمگیربودند. یوسف افتخاری در کتاب خاطراتش اشارات جالبی دارد به سازمانیابی و شجاعت زنان کارگر و نقش آنها در آن پیکار اعتصابی:
 
« ... درتصفیه خانه ها و کارخانه های دیگر شرکت نفت، زنان کار نمیکردند. بنابراین تشکیل اتحادیه زنان برای ما میسر نبود.برای آن که از قدرت عظیم زنان در تشکیلات استفاده شود. به افراد اتحادیه دستور دادیم که منسوبین و محارم خود رابا افکار وعقاید و روش اتحادیه و مبارزه ی طبقاتی آشنا نموده نتیجهی عمل و تاثیر گفتارشان را به اتحادیهی ایالتی کارگران خوزستان گزارش نمایند. به این ترتیب به مرور به خانواده کارگرهم نفوذ کردیم و اولین اتحادی که از طریق این فرد به وجود میآمد باهمسر ودختر او بود. بنابراین ما در یک خانواده که عضوی داشتیم، عائله اش هم تقریبا عضو اتحادیه محسوب میشدند....
...................................................
عائله‌ی کارگران در اثر تبلیغات نان آوران خانه به اتحادیه ی کارگران گرویده و اکثر آنها در جلسات حوزه های خانوادگی کارگران شرکت کردند. ضمنا همانطور که گفتم یک کلاس محرمانه‌ی سیاسی داشتیم که همانجا اگر کسانی سواد فارسی کم داشتند فارسی درس میدادیم ومن خودم یک اطلاعات سیاسی و سندیکایی به آنها میدادم. بنابراین یک عده‌ای [اززنان کارگر] را به سطح کادر و نیمه کادری رسانده بودیم. و یکی از این کادرها زهرا بود.
زهرا از زنهای مبارز لرستان بود وموقع اعتصاب اولین کسی که جلوی شرکت نفت برای کارگران نطق کرد و گفت دستور اعتصاب صادر شده، او بود. گویا چیزی که گفته بود زیاد هم موثر واقع شده بود. او گفته بود در صورتی که زن مبارزه میکند، مرد نمیتواند مبارزه نکند. ......
این شیوه ی برخورد در تحریک و ترغیب کارگران و زد و خورد با پلیس نقش بزرگی را بازی کرد.زهرا در ضمن نطق بر علیه عملیات ظالمانه ی کمپانی نفت و حرکات غیر ملی مامورین دولت، رئیس کل شهربانی خوزستان را تقبیح کرده و در حضور جمعی از پاسبانها و صاحب منصبان شهربانی با صدای رسا ثابت کرد که اولیای شهربانی آلت دست کمپانی نفت شده و به ملت ایران خیانت میکنند. رکن الدین مختاری[ رئیس شهربانی ] در مقابل حرف حسابی ومنطق محکم بانو زهرا مثل این که هیپنوتیزم شده باشد، اصلا یارای حرف زدن نداشته و سکوت اختیار کرده بود. بانو زهرا با عدهای از زنان هر آن [لحظه به لحظه] کارگران را به مبارزهی شدید و گرفتن حق خود ترغیب میکرد...حرارت و خروش احساسات زنان بیشتر از مردان بود.... زنان دائما کارکران را به تصرف شهربانی و خلاصی زندانیان تحریک میکردند...
............................................................................................................
وقتی ما را اسیر کردند و به اهواز آوردند، زهرا هم آمد. البته زندانی نبود. زهرا آمد و رفت پیش مختاری و گفت من میخواهم یوسف را ببینم. مختاری گفت یوسف چه کارهی توست؟ گفت برادر من است. مختاری گفت تو لری و او ترک است تو چطور خواهر او شدی ؟ گفت ما از آن لرها و ترکها هستیم که با هم خواهر و برادریم.من هم باید حتما او راببینم. آمد. پلیس هم وسط ما ایستاد. زهرا گفت بروکنار. چنان حکم کرد که پاسبان اطاعت کرد و دور شد. گفت من با برادرم صحبت میکنم. گفت از خارج خواستند پولی به ما برسانند من قبول نکردم. گفتم ما طلا داریم میفروشیم میدهیم تا رفقای ما در زندان مصرف کنند. من بسیار خوشحال شدم و دستش را بوسیدم. گفتم خوب کاری کردی. مهم این است که آدم از کسی چیزی نگیرد و مدیون کس نشود. گرسنه میمانیم و نیاز و احتیاجی هم نداریم. بنابراین زهرا از لحاظ عقیده و از لحاظ اخلاق به تمام معنی یک زنی بود که میشد اورا قهرمان نامید. ...» ۷
 
منابع و توضیحات (2)
۱ – سلطانزاده, اسناد تاریخی جنبش کارگری, سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران, مجلد چهارم, انتشارات مزدک, ص ۱۰۷ ,
۲ – همان جا,
۳ – تورج اتابکی, ”سندیکالیزم درجنبش کارگری ایران درفاصله سالهای ۱۳۲۰ الی ۲۵ ”, الفباء, شماره ۶, ص ۴۰ ,
۴ –  همان جا, ص ۴۳ ,
۵- همان جا,
یوسف افتخاری و شماری دیگر از رهبران سندیکا را به زندان اهواز فرستادند که از دسترس کارگران دور باشند.
۶ – همان جا, ص ۴۹ ,
۷ - یوسف افتخاری , «خاطرات یک دوران سپری شده» / خاطرات و اسناد یوسف افتخاری/، به ‏کوشش کاوه بیات و مجید تفرشی، نشر فردوس، تهران، ۱۳۷۰, صفحات ۴۰ , ۱۱۸ ,
 
---------------------------------------------------                                     
(3) دوران كوتاه اعتلاء پیکار کارگران ایران
پس از سقوط رضاشاه در شهريور1320, بازشدن فضاي سياسي كشورو آزادي زندانيان سياسي وكادرهاي باتجربه و كاركشته ي كارگري, جنبش سنديكايي ايران هم ُنضج و اعتلاي تازه يافت. اما, ازهمان بدو فعاليت دوره تازه معلوم شد كه اتحاد عمل كوشندگان سنديكايي - تحت تأثير اختلافها و شكافهاي فراكسيوني بين احزاب و جريانهاي چپ آن زمان- ازبين رفته است.
در باب مسائل مبارزه کارگری و چشم انداز كار سنديكايي به طورعمده دو گرايش فكري پيدا شده بود:
گروهی از سنديكاليستهاي کارکشته, به رهبري يوسف افتخاري, سازماني به نام « اتحاديه كارگران ايران» تشكيل دادند و حرف اصليشان اين بود كه سنديكاي كارگري مي بايست مستقل از خط مشي و رهبري حزب توده – كه تازه تأسيس شده بود– فعاليت كند. در مقابل, كادرهاي حزب توده دست به تشكيل سنديكاي كارگري وابسته به حزب زدند و نهادي به نام « شوراي مركزي اتحاديه هاي كارگري ايران» پايه گذاري كردند. تمامي چهارده نفراعضاي رهبري اين نهاد سنديكايي, همزمان عضورهبري يا كادربالاي حزب توده نیز بودند.
اين شقاق و دوگانگي فكري- عملي, درواقع نمونه ي ايراني اختلافهايي به شمارمی رفت كه درآن زمان كل جنبش سنديكايي جهاني گرفتارش بود. رهبري حزب كمونيست اتحاد شوروي مدعي سركردگي بركليه سازمانهاي سنديكايي درجهان بود و مي خواست كه سنديكاهاي كارگري هركشور از احزاب پيروي وي (شوروي) تبعيت كنند. با هژموني طلبي شوروي, تقريباً همه جنبشهاي سنديكايي, سازمانها و اتحاديه هاي كارگري در جهان دچار انشعاب و افتراق شدند. درگيري و اصطكاك بين اينها خسرانهاي زيادي به پيكار و سازمانيابي واحد كارگران وارد آورد. شكافهاي متعدد و بعضاً درگيري و حتي خصومت جاي اتحاد و همگامي نشست...
با اين حال در فاصله 1320- 1323, «اتحاديه كارگران ايران» كه مستقل ازحزب توده و نهاد سنديكايي آن تشكيل شده بود, به زودي بخشها و شعبه هاي گسترده اي در تهران, خوزستان و ديگر نواحي صنعتي ايران سازمان داد و به سهم خود موجب اعتلاي مجدد جنبش سنديكايي كارگران ايران شد. ليكن كوششهاي اين اتحاديه براي سازماندهي شعبات خود درشمال و آذربايجان – هردو منطقه تحت نفوذ نيروهاي شوروي بود – با مخالفت جدّي مقامات شوروي روبه روشد و ناكام ماند.
با گسترش فعاليتهاي حزب توده, فشار بر « اتحاديه كارگران ايران» از دوسو افزايش يافت. درون اين تشكيلات اختلاف نظر بروز كرد و از بيرون به اين درگيريها دامن زده شد. سرانجام در اين اتحاديه مستقل يك طرح انشعابي پياده شد و بخشي جدا شدند و در سال 1323 مجموعه واحدهاي تحت نفوذ حزب توده در سازمان واحدي به نام « شوراي متحده مركزي كارگران و زحمتكشتان ايران» سازمان يافتند. بقاياي جرياني كه سعي داشت حركت مستقل سنديكايي كارگران را سازمان دهد, رفته رفته ضربه ديد و از بين رفت. بدين ترتيب, خط مشي سنديكايي حزب توده به كرسي نشست.
« شوراي متحده...» فعاليتهاي خود را گسترش داد و تا سال 1325 حركتهاي كارگري چشمگيري صورت داد, تا اين كه در آذرماه 1325 اوضاع سياسي ايران- به واسطه مسأله آذربايجان- يكسره تيره و تار شد و جنبش سنديكايي نيز زيرضرب رفت.
---------------------------------------------------------------     
(4)دوران طولاني سركوب
با سرکوب  درآذربایجان، دولت قوام فرصت را مناسب ديد و حزب توده و كليه سازمانها و نهادهاي وابسته به آن, ازجمله «شوراي متحده...» را, مورد حمله قرار داد. هنوزيك ماه ازاين تعرّض نگذشته بود كه در ديماه 1325 دفاتر «شوراي مركزي» به اشغال نيروهاي نظامي در آمد. تمامي كادرهاي سنديكايي اين تشكيلات تحت پيگرد قرار گرفتند و ضربه بزرگي به جنبش سنديكايي ایران وارد شد. دولت قوام, با حمايت شاه, طراح و عامل اين تهاجمات بود, ولي اين واقعيت كه حزب و سنديكا به لحاظ پرسنلي در هم ادغام شده بودند كار را بر حكومت آسان و طرح سركوب را سهل الوصول كرده بود:
حكومت به تشكيلات حزب توده / سران و فعالان آن هجوم آورد ولي همزمان سنديكا هم ضربه شديد پرسنلي ديد و تشكيلاتش به هزيمت افتاد.
منظور اين نيست كه در صورت جدا بودن پرسنل و خط مشي حزب ازسنديكا, يورش ارتجاع غير ممكن مي شد. خير, ولي اگر اصل جدايي طبيعي حزب و سنديكا مراعات شده بود, آن گاه به محض هجوم ارتجاع به تشكيلات حزبي, رهبري سنديكا از كار نمي افتاد و حركتهاي صنفي مي توانست كماكان سازمان يابد و اي بسا سپر مبارزاتي و اجتماعي براي خود حزب هم فراهم كند.
ضربه 1325 شديد و كاري بود و درسالهاي بعد جنبش سنديكايي ايران نتوانست ازعواقب آن كمر راست كند. البته نهضت سندیکائی كارگران ادامه يافت ولي از اوج و وسعت افتاد. علاوه بر اين ضربه, در1327, درپي ماجراي « ترورشاه» و موج سركوب تازه اي كه متوجه حزب توده شد, واحدها و فعالان سنديكايي نيزمجدداً ضربه ديدند و ناگزير به فعاليت مخفي روي آوردند. اين وضع دامنه كار را درسالهاي بعد محدود كرد.
البته كارگران ايران نقش مهمي در جنبش ملي شدن صنعت نفت, به رهبري دكتر مصدق, ايفاء نمودند. ولي نه درآن دوره و نه طيّ دو و نيم دهه بعد, ديگر فرصت سياسي و امكان ايجاد يك جنبش سنديكايي سراسري, مستقل و متكي به كنش مستقيم صدها هزار كارگر ستمديده فراهم نيامد.
از كودتاي 28 مرداد 1332 به بعد, سركوب حركتهاي سنديكايي شدّت بيشتري گرفت. حركتهاي سنديكايي/ اعتصابي, با افت و خيز و به صورت پراكنده چند سالي ادامه داشت. ولي هربار علاوه برسرسختي كارفرمايان, با فشار و سركوب حكومت نظامي نيز روبه رو مي شد. يك حركت مهم اين دوران, اعتصاب بزرگ كارگران كفاش است كه در روز اول تيرماه 1333 آغاز شد. درفهرست مطالبات اعتصاب علاوه بربيمه صنف كفاش, حقوق روزهاي جمعه و تعطليلات رسمي و... آزادي كارگران كفاش زنداني قرارداشت. اين خواست اعتصابگران كاركرد ضد ديكتاتوري داشت و بسيج كننده بود. اعتصاب كارگران كفاش مورد پشتيباني كارگران شركت نفت, دخانيات, سيمان سازي, راه آهن , نساجي ها و كوره پزخانه ها قرارگرفت. دولت از اين همبستگي گسترده به وحشت افتاد. مأموران حكومت نظامي تهران با نمايندگان كارگران اعتصابي به مذاكره نشستند. بسياري از خواسته هاي اعتصاب مورد قبول واقع شد و كارگران كفاش محبوس آزادشدند. همبستگي كارگري موجب پيروزي اعتصاب شده بود. ولي ارتجاع حاكم و زخم خورده كمين گرفت وچندي بعد موج تازه دستگيري و سركوب به راه انداخت.
از سال 1335 تا اسفند سال 1336 , دولت ظاهراً به علنيت ميدان می داد و سنديكاها حتي به‌ثبت رسيدند و فعاليت مجدد آنان جريان يافت، البته در چهارچوب طرحها و اقدامات و سياست و تنظيمات دولتي.
با وجود آن كه در قانون كار تشكيل اتحاديه هاي كارگري پيش بيني - و درسالهاي 35/36 ثبت رسمي سنديكاها نيز امكانپذيرشده بود -, ولي با محدوديتهاي خاص اين قانون عملاً هيچ سنديكاي مستقلي نتوانست پا گيرد.
انتخابات قلابي و سازمانهاي فرمايشي دولتي- كه عناصرامنيتي را در پستها و مواضع حساس و گاه در رأس « سنديكا» مي گماشتند - جز بي رغبت كردن توده كارگران و عدم حضور آنها درحوزه عمل اين سازمانهاي دست نشانده وبدنام , حاصل و خاصيتي نداشت. كارگران به تجربه آموختند كه حتي اختلافهاي خود را نيز از مجراي سنديكاهاي دولتي حل وفصل نكنند. آنها دست به تشكيل جلسات مخفي و بعضاً علني براي تعيين نماينده ي موقت زدند. « موقت بودن» نمايندگي, ضربه پذيري را كاهش مي داد, فشارها و دشواريهاي مربوطه با گردش مسئوليت تقسيم مي شدند. ازآن به بعد, حركتهاي صنفي كارگري ازطريق همين نمايندگان موقت خواسته ها و مسائل جاري را , درحدّ مقدورات , مطرح مي كردند. رفته رفته انتخاب نمايندگان موقت به سنتي از مبارزه در دوران ديكتاتوري شاه تبديل شد. همين سنّت تعيين نماينده, درجريان پيدايش كميته هاي اعتصاب درسال 57 و سپس پديده گسترده شوراهاي كارگري پس از قيام, تأثيربه سزايي داشت.+
--------------------------------------------------    
(5) پيكاركارگران در انقلاب 57
درجريان انقلاب سال 1357, پيكار اعتصابي كارگران نقش مهمي در فلج كردن ساختارهاي اقتصادي رژيم شاه , در بسيج عمومي و تقويت همبستگي مردم و فروپاشاندن اركان حاكميت ايفاء نمود. درمركز ثقل همه اعتصابهاي مهم كارگري, كميته هاي اعتصاب كارخانه ها قرار داشتند, كه توسط با تجربه ترين, شجاعترين مبارزان و كوشندگان آگاه كارگري تشكيل شده بودند. اما كل حركتهاي اعتصابي دربطن جنبش عمومي و تحت سلطه روانشناسي , شعارها و شبكه هاي چيره بر اين جنبش قرارداشت. همين كه قيام 22 بهمن رخ داد و رژيم شاه از هم پاشيد و خميني دستور بازگشت به كار صادركرد, اكثريت قريب به اتفاق كارگران اعتصابي به محل كار خود بازگشتند.
خميني سرخود و پنهاني, پيشاپيش « شوراي انقلاب» را تشكيل داده بود. نمايندگان و كوشندگان اعتصاب طولاني و سراسري كارگران, در تعيين تركيب و تقسيم سهام قدرتي كه محصول پيكارشان و پي آمد قيام عمومي بود, هيچ دخالتي نداشتند. درغياب يك اتحاديه سراسري, نه اقتدار نمايندگي واحد وجود داشت ونه جمع بندي و چكيده خواسته هاي اخص كارگران عنوان شد( هردوپارامتر, اما, لازمه ي دخالت مؤثر در حوادث مهم و تعيين كننده بود). خميني در رأس شبكه هاي تنيده و درحال تنيدن هرم قدرت, به سرعت همه مواضع اصلي را اشغال كرد و كارگران, به لحاظ سهم قدرت, دست خالي به سركار برگشتند.
پيش از«پيروزي»,شوروشعف بي مانند پيكارعمومي همه را/ حتي پيكار اعتصابي قدرتمند كارگران صنعت نفت را/ تحت الشعاع قرارداده بود. جوّ غالب, سرشار از نفي نظام حاكم و شخص ديكتاتور بود. خواستهاي مثبت, به صورت عام ( ”آزادي, استقلال...”) و نامشخص بودند, هيچ ارگان و تشكيلات مستقل و مقتدري پرچم مطالبات مشخص و ايجابي كارگران ايران را دردست نداشت. بنابراين, بدون حداقلي ازسازمانيابي سنديكايي سراسري و بدون تشكّل ويژه نمايندگي كارگران درسطح كشور و مطالبات معيّن , انتظاردريافت سهمي از قدرت هم موضوعيّت نداشت!
شوراهاي كارگري
كارگران اعتصابي, سه روزبعد از « پيروزي », بدون حداقل تضميني درباب حقوق صنفي خود, به كارخانه ها بازگشتند. درآن جا ديگر آن بافت قديمي مديرو مالك كارخانه, مأمورو احياناً اتحاديه دولت ساخته, وجود خارجي نداشت. ساختارهاي قبلي ازهم پاشيده بود, ولي به جاي آنها نظم و نسق و ارگان جديدي كه مطلوب كارگران باشد حيّ و حاضر وجود نداشت. به يك معني, دركارخانه ها خلاء قدرت اجرايي حاكم بود. اقتدارو سلطه قبلي سرمايه/صاحب كارخانه/ مديريتهاي دولتي/ خصوصي دچار بحران, دربهترين حالت زيرسئوال و گرفتار تنش بود, ولي كارگران, دريك برآورد ملي, بدون نفي قطعي قدرت دولتي و مالكيت خصوصي به كار بازگشتند و خواهان دريافت حقوق عقب مانده خود شدند. البته, كارگران – همانند ديگرزحمتكشان جامعه - ازماهها اعتصاب و يك قيام «پيروز» بازگشته بودند, درفضاي«بهار آزادي» نفس مي كشيدند و درشوروشعف عمومي شريك بودند. اما, وقتي با خلاء قدرت در كارخانه , يا با رفتار نامطلوب بقاياي مديران و مالكان كارخانه هاو شركتها مواجه شدند, درهر واحد, متناسب با توان و آگاهي و توازن قواي موجود, واكنش نشان دادند. كارگران هيچ سازمان صنفي و ساختارمبارزاتي يك پارچه و سراسري نداشتند كه بتوانند درهيأت يك قدرت واحد كشوري, با برنامه و مشي مطالباتي معيّن, با فهرست كردن معضلات جاري و چكيده خواسته هاي جدول بندي شده واحدهاي كوچك و بزرگ, سر ميز مذاكره با كارفرمايان خصوصي و مسئولان جديد دولتي, با صرف كمترين نيرو , بيشرين نتيجه ممكن را به دست آورند. اما, درآن شرايط سياسي-اجتماعي, كارفرمايان هم رميده, دچار ضعف وعجزسياسي بودند. دستگاههاي دولتي نيزهنوزسرپا نشده دستشان ازحوزه كارخانه ها كوتاه بود.
بدين ترتيب, كارگران كه در«شوراي انقلاب خميني»/ ودر « دولت امام زمان»/ ...فاقد قدرت بودند, در واحدهاي كاري خود, اما, - هرآينه همبسته ومتحد عمل مي كردند - , تنها قدرت حيّ و حاضررا تشكيل مي دادند.!
چنين بود كه كارگران خلاء قدرت / مشروعيت سرمايه داران و جاي خالي فراريان را يك جا با قدرت مستقيم كارگري پر كردند: قدرت شوراهاي كارگري.
اين تجربه اي بود كه پيشتر, درطول زمستان 57, در محله ها به عمل درآمده و درشرايط اعتصاب عمومي به رفع مايحتاج توده مردم كمك كرده بود. هنوزچند روز از بازگشت به كار نگذشته, جنبش شورايي در كارخانه هاي بزرگ به راه افتاد. انديشه كنترل جمعي ي همه چيز در كارخانه, صاحب اختياربودن, كار و مديريت شورايي , برداشت و تقسيم شورايي و...اين انديشه وطرح همه جا بالا گرفت. ++
واقعيتي تاريخي – اما تناقض آميز وپارودوكسال - , كه همزمان با غلبه سريع «امام خميني» بركل جامعه و كوبيدن ميخ مهيبترين استبداد فردي برهرم دولتي ؛ باري, كارگران ايران( همانند كارمندان, معلمان, استادان دانشگاهها, و... ) دست اندركار دموكراسي مستقيم شورايي, بخصوص درواحدهاي بزرگ صنعتي ايران بودند!
چون دولت ومديريت پيشين يكسره ازهم پاشيده بود, درعين حال هنوز از قدرت حاكميت تازه درقاعده كاري جامعه(صنايع و ديگر سطوح كاري شهري و حتي بعضي از نواحي روستايي)خبري نبود, لذا جامعه برحسب نياز و آگاهي خود را درشبكه هاي افقي/شورايي سامان مي داد. ايده ها و كوششهاي شورايي جاي خالي دولت, مديريت ازبالا و بعضاً حتي مالكيت خصوصي را پرمي كرد. اما, تضاد رشديابنده, ميان فقدان سازمانيافتگي يكپارچه كارگران درسطح كشوري و قدرتنمايي مستقيم شورايي درسطح واحد كار- آن هم نه درتمام واحدهاي كشور- از چشم ارتجاع ِ مستولي پوشيده نماند. به زودي, هربخش ازحاكميت, متناسب با سياست و برنامه اي كه دنبال مي كرد, درصدد پركردن خلاء قدرت و مشروعيت دركارخانه ها , مؤسسات توليدي وشركتهاي خصوصي/دولتي برآمد. درگيري با شوراهاي مستقل كارگري ازچند سو شروع شد. ازگماشتن مأموران و مديران جديد دولتي, تأسيس و تعبيه « انجمنها و شوراهاي اسلامي», تا دامن زدن به اختلافات ايدئولوژيك كارگران , تحريك تعصّب ديني, تهديد و ضرب وجرح, حتي قتل فعالان اوليه شوراها. ++ +
درپي سركوب آزاديهاي دموكراتيك( حمله به مطبوعات آزاد, لشگركشي به گنبد وكردستان, محدود كردن سازمانها و احزاب و...), ازاواخر تابستان 58 فشار بر شوراهاي گارگري نيز آشكارا افزايش يافت.
همدستي سياست اعزام و تقويت « مديريت اسلامي» از بالا, با افزايش تعصّب و تهاجم انجمنهاي اسلامي ازپايين, به طورفزاينده عرصه را بر شوراهاي كارگري تنگ و اوضاع محل کار و کوشش را خطرناك كرد. سرانجام, پس از شش ماه, دوران بي مانند شوراهاي كارگري،- ارگانهاي مستقل,مستقيم وجمعي کارگران درمحل كار - , زيرفشار زورسازمانيافته« حزب اللهي» و تزويرو رياي دولتي روبه زوال رفت.
اين دوران شش ماهه پيدايش, اوج و اضمحلال شوراهاي كارگري بعد ازقيام بهمن 57, متضمن درسهايي است كه تإمل بر انها لازمه هر ارزيابي واقعي بينانه ازآن دوران است.
منالع و توضیحات (4 و5)
+در تدوين نوشته های 4 و5, علاوه بريادداشتهاي قديمي شخصي ام درزمان انقلاب, ازآثار زير بهره گرفته ام:
- تورج اتابكي, سنديكاليزم درجنبش كارگري ايران در فاصله سالهاي 1320/25 , مجله الفباء شماره 6,
- محمد بي ريا, ....«اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران»,
- يوسف افتخاري, « خاطرات دوران سپري شده»,
+ +با وجودي كه در انقلاب 57 , برخلاف جنبش كنوني, جريانهاي گوناگون ايدئولوژيك نقش و وزنه مسلط داشتند, اما جالب است كه بحث « شوراها» ي محله و محل كار, كه ابتدا زيرسلطه و تعييّن هيچ يك ازجريانها و سازمانهاي ايدئولوژيك قرارنداشت, جزو محبوبترين بحثهاي عمومي بود. رسانه هاي آزاد مقاله هاي زيادي در اين مورد به چاپ مي رساندند. از جمله نگاه كنيد به مقاله هايي كه به قلم نگارنده در بهمن/اسفند 57 و در سال 58 در روزنامه آيندگان به چاپ رسيد: « دموكراسي مستقيم مردم/ 4 بهمن 57», «شورا چيست؟/ 16 بهمن 57», « شوراها ,مصالح دموكراسي / 16 اسفند 57 », « جايگاه سنديكا و مقام شوراي كارگري/پاييز 58.» ,
++ + نگارنده , به عنوان پزشك شاغل درچند بيمارستان تهران / شهرستان, ازنزديك شاهد روند بسيج تعصّب مذهبي , تحريك سكتاريسم ايدئولوژيك و بالاخره متلاشي شدن شوراهاي بيمارستانها بودم. اين شورها, ابتدا با شركت نمايندگان اطباء , پرستاران و ديگر كارمندان/كارگران بيمارستان تشكيل شده بودو زيرفشار و ترور فزاينده انجمنهاي اسلامي حزب اللهي ازبين رفتند.
/////////////////// درود برروزکار و کارگر /////////////////
 درآستانه اول ماه مه  2018 /1397  کریم قصیم
 


منبع:پژواک ایران


کریم قصیم

فهرست مطالب کریم قصیم در سایت پژواک ایران 

*سی سال بعد از فروپاشی دیوار برلین گفت و‌شنود با دکتر کریم قصیم   [2020 Nov] 
*خاتمی، کارنامه تخریب و آلودگی (چهار سال نخست)  [2019 Jun] 
*سیاست مماشات با فاشیسم – 29- پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم  [2018 Sep] 
*به مناسبت پنجاهمین سالگرد بهارپراگ و پایان آن- پژوهش و نگارش: کریم قصیم  [2018 Aug] 
*سیاست مماشات با فاشیسم - ۲۳ / پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم   [2018 Jun] 
*سیاست مماشات با فاشیسم – ۲۰– پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم  [2018 May] 
*به مناسبت روزجهانی کار و کارگر  [2018 Apr] 
*به یاد دکترآدمیت ، دردهمین سالگرد سفر ابدی اش   [2018 Apr] 
*کرم شبتابی در خیل بردگان  [2018 Feb] 
*دو‌‌‌پرسش ازکریم قصیم در گفتگو با روشنفکر   [2016 Sep] 
*آسیبهای زیست محیطی ایران طی دو دههِ نخستِ حکومت اسلامی - (بخش سوّم)  [2016 Apr] 
*آسیبهای زیست محیطی ایران طی دو دههِ نخستِ حکومت اسلامی - (بخش دوّم)   [2016 Apr] 
* آسیبهای زیست محیطی ایران طی دو دهه نخست حکومت اسلامی - (بخش یکم)  [2016 Apr] 
*مارگارت میچرلیش-آینده نقش از زنان دارد-مترجم:  [2016 Mar] 
*درسوگ عباس فریاد مشترکم!   [2016 Jan] 
*تالاب انزلي جان می کند، به دادش برسید!  [2015 Aug] 
*دریغست ایران که ویران شود  [2015 Jul] 
*شاهکار سردار ویرانگری (2)  ("آزاد راه تهران- شمال"، تخریب و غارتگری عرصه های جنگلی و دیگرعواقب زیست محیطی ) [2015 Jul] 
*شاهکار سردار ویرانگری (1) ( [2015 Jun] 
*بحران پيش‌بيني‌شده و رژيم درمانده* - در قدمت بحران آب و بن بست حاکمیّت -  [2015 Jun] 
*شتاب تخریب و تاراج جنگلهای ایران  [2015 Jun] 
*تداوم بحران کم آبی و بي‌عملي فاجعه‌بار رژيم  [2015 Jun] 
*در سوگ تالابهای ایران . . .   [2015 Jun] 
*زنگ خطر بحران كم آبي(2)  [2015 Jun] 
*بحران کم آبی ایران- سه دهه جرم ملی مسئولان جمهوری اسلامی  [2015 Jun] 
*مرگ و مير جنگلهاي زاگرس با جمهوری اسلامی شروع شد  [2015 May] 
*هامون، آه هامون... زنده بمان!  [2015 May] 
*ديناميسم فاجعه ، از نگاهِ 20 سال پیش!  [2015 May] 
*سه هشدار در باب آلودگی آبهای ُشرب آلودگي آبهاي آشاميدني کریم قصیم. شماره 3   [2015 May] 
*جمهوری اسلامی = سه دهه قتل و غارت جنگلها  [2015 May] 
*سی سال افزایش فرسايش خاك   [2015 May] 
* پیرامون مساله هژمونی (بحثی دردیسکورس جنبش چپ)  [2015 Apr] 
*پیرامون مساله هژمونی (7) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) [2015 Mar] 
*پیرامون مساله هژمونی (6) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ)  [2015 Mar] 
*پیرامون مساله هژمونی (5) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) [2015 Mar] 
*پیرامون مساله هژمونی (4) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) [2015 Mar] 
*پیرامون مساله هژمونی (3) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) [2015 Mar] 
*پیرامون مساله هژمونی (2) (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) [2015 Mar] 
*پیرامون مساله هژمونی  (بحثی دردیسکورس جنبش چپ) [2015 Mar] 
*قدرشناسی مسعود رجوی یا انتقام کشی؟ (3)  [2015 Feb] 
*قدرشناسی مسعود رجوی یا...؟ (2)  [2015 Feb] 
* قدر شناسی مسعود رجوی یا...؟ (1)  [2015 Feb] 
*گفت و شنود با دکتر کریم قصیم (۳)اوضاع عوض شده، عوض شده، عوض شده...  [2014 Nov] 
*بادهای تند تاریخ(بخش پایانی)  [2014 Nov] 
*بادهای تند تاریخ (3) ( به مناسبت 25 امین سالگرد فروپاشی دیوار برلین و...) [2014 Nov] 
*بادهای تند تاریخ (۲)  [2014 Oct] 
*بادهای تند تاریخ*(1)  [2014 Oct] 
*گفت و شنود با دکتر کریم قصیم (۲) امرِ واقع‌(فاکت)، بایستی تاوانش پرداخته شود  [2014 Oct] 
* تاکید و هشدار - آبان ۱۳۵۷  [2014 Oct] 
*گفت‌ و ‌شنود با دکتر کریم قصیم (۱ ) آزادیِ نظر را به بهایِ «احترامِ شخصی» نباید فروخت   [2014 Sep] 
*خشونت و قدرت در فلسفه سياسي هانا آرنت(3)  [2014 Jul] 
* خشونت و قدرت در فلسفه سياسي هانا آرنت (2)  [2014 Jul] 
*خشونت و قدرت در فلسفه سياسي هانا آرنت(1)  [2014 Jul] 
*هشداری از سر خیرخواهی و اصلاح طلبی   [2014 Apr] 
*زندگی ساده ما و انحطاط آن آقا !   [2014 Feb] 
*اقتدار و عرصۀ ناخودآگاه  [2014 Feb] 
*برای اطلاع رسانی و ثبت در سینه تاریخ : هشداری عبث؟   [2013 Nov] 
*سربسته !  [2013 Nov] 
*خطاب به آنها که بی دنده و ترمز «واکنشی» شده اند  [2013 Nov] 
*چماق هتّاکی و قطعنامه و توطئه، چرا؟  [2013 Oct] 
*اهمیت نقد بی پرده سیاسی برای خروج از بحران  [2013 Oct] 
*استعفای ما آزمایش آنهاست !   [2013 Sep] 
*متن استعفا نامه محمدرضا روحانی و کریم قصیم از شورای ملی مقاومت ملی ایران محمدرضا روحانی  [2013 Sep] 
*توجه دادن به آنان که در خطر اخته فکری اند   [2013 Sep] 
*«پهلوانی» یک پهلوان!  [2013 Aug] 
*شورش علیه آن «پیامها» برحق است!  [2013 Aug] 
*مصاحبهء شتابزده با کریم قصیم   [2013 Aug] 
* بازی با شکافهای بالا شورا شکنی بوده و هست! (برگرفته ازیک گفت و گوی فیسبوکی نیمه شب July 10, 2013) [2013 Jul] 
*عذرخواهی از آقای ایرج شکری  [2013 Jul] 
*خامنه اي آمر جنايت و.... اوباما؟  [2013 Jun] 
*برائت ازمشركين تكليف شرعي است! بشتابيد, دستجمي اش صواب بيشتري دارد!   [2013 Jun] 
*در رابطه با اطلاعیه‌ی شورا  [2013 Jun] 
*استعفاء از يك تشكيلات سياسي خود يك اقدام سياسي است  [2013 Jun] 
*چهارشنبه سوري , فرازي درخشان از پيكارآزادي  [2010 Mar] 
*شكست «رهبري» برغم حضور مردمي (22 بهمن و چند پرسش و پاسخ) [2010 Feb] 
* اقتدار و عرصه ناخودآگاه  [2010 Feb] 
*سابقه اصل تفکیک / مضمون اصلی لائیسیته  [2010 Feb] 
*ناقوس مرگ استبداد (7)  يادداشت هفتگی [2010 Jan] 
*ناقوس مرگ استبداد – 6 – يادداشت هفتگي  [2010 Jan] 
*ناقوس مرگ استبداد – 5 –  يادداشت هفتگي كريم قصيم [2010 Jan] 
*ناقوس مرگ استبداد – 4  [2010 Jan] 
* پيام ضعف نه, پيام قدرت، نكاتي در باره « مصاحبه» ايرج مصداقي راجع به مجاهدين/ عراق   [2009 Dec] 
*ناقوس مرگ استبداد(2)  يادداشت هفتگي كريم قصيم [2009 Dec] 
*ناقوس مرگ استبداد  [2009 Dec] 
*سياوشان پيروز به اشرف بازگشتند  [2009 Oct] 
*خيانت بزرگ، گفتگو با دکتر کریم قصیم در مورد حمله به اشرف  [2009 Aug] 
*جنايت و خيانت بزرگ   [2009 Jul] 
*تعليق ِ سياست اَپيزمنت (مماشات)  [2009 Jul] 
*گفتگو با دکتر کريم قصيم، دفاع از اشرف را گسترش دهيم  [2009 Apr] 
*” بَدان را ز بد دست كوته كنيم ”  [2009 Apr] 
*تداعي : پاسخ هيتلر به روزولت  [2009 Mar] 
*بارکش غول بیابان  [2008 Oct] 
*به ياد دكتر فريدون آدميت  [2008 Apr]