عیدی پیشکش مزد چی شد ؟
م-ت اخلاقی
سالهاست که در غربت غرب جدای از بی حمایتی عاطفی و حقوقی و امنیتی،با چندر قازی زمان می گذرانم.در مملکتم دانشجوی رشته مهندسی بوده و در عین حال آموزگار ریاضی. در وطن یعنی ایران زمان محمّد رضا شاه پهلوی که در مقایسه با خمینی مرتجع و پسرخوانده اش رجوی به جرئت می گویم"خورشید بر قبرش ببارد"، همراه با مادری رنج دیده و برادری زندگی را به قول شاهین نجفی "می کردم"،همیشه از ١٣ – ١۴ سالگی تعطیلات تابستان را کار می کرده تا کمک خرجی برای سال تحصیلی داشته باشم،بیشتر اوقات به کارگری ساختمان یا به قول "صمد آقا" به فعلگی می رفتم،شاد بودم و کم کمک شروع به ناراضی شدن،ناراضی چرا که با خواندن کتابهائی امثال "علل عقب ماندگی شرق" نوشته آخوند جنایتکار حاکم کنونی یعنی مکارم شیرازی که معرّف حضور همه می باشد و کتابهای فریبنده وتوجیه گر آدم صادق و با اخلاق،امّا مرتجع فرنگ رفتۀ علی شریعتی بی خبر از تاریخ و فرهنگ پر افتخار میهن خویش، و پس از آن با آشنا شدن با کتابهائی از سازمان مجاهدین خلق ایران بنیانگذاری شده توّسط جوانی مذهبی امّا تاریخ وطن"ننگ پندار"، بنام محمّد حنیف نژاد که انسانی قابل احترام به لحاظ اخلاق وصداقت بود،امّا مومن به اندیشه ای متجاوز وعقب افتادۀ ضدّ ایرانی بنام اسلام روی آوردم، اندیشه ای بنام "اسلام ناب محمدی" که در حدود ١۴۰۰ سال پیش به ضرب شمشیر وتجاوز جنسی و روحی به زن ودختر و پسرو مادر تاریخی همۀ ما ایرانیان و به غلام و کنیز کشیدن ته ماندۀ آنها وفروش آنها در بازارهای مکّه و بغداد و غیره و نابود کردن همۀ دست آوردهای علمی،ادبی وفرهنگی مام وطن،بر ما غالب شده و همه چیزمارا غصب کردند.
عصارۀ پراتیک(ظهور اندیشه در عمل اجتماعی) تمامی این افکار ارتجاعی وعقب افتادۀ آخوندهای به اصطلاح مبارز آن دوران امثال مرتضی مطهری،روشنفکر دانشگاه و فرنگ رفتۀ بیگانه به تاریخ میهن خویش یعنی شریعتی،و جوان توجیه گر اندیشه متجاوز ضد ایرانی اسلام، یعنی محمد حنیف نژاد ،انقلابی اسلامی شد به رهبری آیت الله خمینی پدر تئوریک همه آنها .
اینجانب هم مثل همۀ جوانان بی سواد و بی خبر از تاریخ و فرهنگ میهن خویش امّا مملو از عشق به آزادی با تمام وجود و هستی جان را بر سر دست گرفته در این لجنزار"انقلاب اسلامی" غوطه ور شده و همه چیز را از خانواده گرفته تا دانشگاه و الی آخر را فدای"یک بیضۀ مبارک" امام خمینی که وعدۀ آسایش و آرامش دنیوی و اخروی به حلقی را میداد نمودم.
ثمرات و دست آورد آن "قلاب- اسلامی" که بر گردن همۀ ما افتاد عبارت است از:
1- هزاران زن و دختر بی سواد و با سواد دانشگاه رفتۀ تن فروش .
2- قتل و کشتار مردم به دست یکدیگر بخاطر بهم ریختن سیستم عصبی جامعه .
3- فروش دختران و زنان میهن در کشورهای حوزۀ خلیج فارس .
4- هزینه کردن ثروت مملکت وبنیانگذاری سازمان های وحشتزا یعنی همان تروریست که جهان در حال در آتش آن می سوزد در تمامی جهان بویژه خاورمیانه .
5- بیش از ١۲۰۰۰۰ اعدامی انسان سیاسی و آمادۀ سازندگی برای میهن .
6- جاکشی کردن اسلامی وغیر اسلامی شوهران برای همسران وحتّی دختران خویش .
7- فروش پارۀ جگر مادران و پدران یعنی فرزندان خویش بدست والدین همین کودکان .
8- بازار گرم کلیه و چشم فروشی و دگر اعضای بدن .
9- 8 سال جنگی میهن بر باد ده .
10- آواره و سرگردان شدن هزاران و چه بسا میلیونی ایرانی در خارج از کشور.
مابقی را خود خوانندگان عزیز اگر حوصله و اعصاب دارند به این لیست اضافه کنند.
همۀ جنایات بالا سبب شد که مسعود رجوی دست پروردۀ آن جوان صادق با اخلاق،امّا "عاشق اندیشه ای متجاوز و ضدّ تاریخ و فرهنگ ایران" یعنی محمد حنیف نژاد،به میدان آمده،مدّعی رهائی مردم از خالق آن "لیست" بالا بلند پایان ناپذیر یعنی آیت الله خمینی ضد ایرانی و ضدّ بشر را بکند.
ویا عجبا عجبا گفت و شهادتین خواند و فریاد وا اسلاما داد که اسلام نه اینست، و آویزان به عبای ملائی به اسم طالقانی که ذاتا انسان بود و امّا اندیشتاً هم آئین خمینی و رجوی،+ هزاران تاکتیک پدر سوختگی سیاسی،مثل همۀ رهبران قدرت طلب، وعدۀ جامعه ای علی وار پر از عدالت را داد. علیی که خود ضدّ ایران و ایرانی بود و در زمان خلافت وحاکمیت خویش همانند دیگر خلفای اسلامی ثروت ایران را به توبره کشیده و غارت نموده بود.
پس از خیانت بزرگ خمینی،اینبار باز برای نجات میهن و آسایش ملّت ایران که همه چیز را برای او،وفقط شادی ورضایت او را برای دل خود می خواستم، مثل هزاران جوان میهن به دنبال مسعود رجوی این تخم و ترکۀ اسلام ناب محمدی وعلی و ١۲ امام و نایب همۀ آنها خمینی افتادم . زندان، شکنجه، دربدری و آواره در میهن، وسرانجام همه چیز را رها کردن،از مادر،خواهر،برادر و عشق و نامزد خویش گذشتم،با یک دست لباس بر تن و جیبی پر از اسکناس که همه ناشی از فروش همۀ دارو ندارم بود وبرای تقدیم به ایشان،جان را بر دست گرفته به اصطلاح به جوار خاک میهن یعنی همان عراق در حال جنگ با ایران رفتم و به مینی ارتش آزادیبخش مسعود رجوی شعبده باز پیوستم،عراق در حال جنگ با ایران،جنگی که ناشی از دخالتهای شخص خمینی"نمک به حرام به صدام حسین" بود و جنگ دست ساختۀ این پیر کثیف در قبال عدم توان پاسخگوئی به خواستهای به حق و قانونی ملّت و بویژه انرژی آزاد شدۀ جوانان پر شور پس از سقوط شاه.
چند سالی با تمام وجود وهستی در خدمت مسعود رجوی مرتجع بوده و از نزدیک جرعه ای(اشانتیون) از جامعۀ بی طبقۀ توحیدی این بچه خمینی را نوش جان و زندگی کردم .
زندانش را دیدم،فوشهایش را از زبان زنان انقلاب ایدئولوژیک کرده اش شنیدم،و الی آخر.
بخاطر زاویه داشتن(بخوانیم بسیجی ولی فقیه نوین نشدن) تحت عنوان "ماموریت"مرا به غربت غرب که با همه چیزش بیگانه بودم و هستم و از زبان خود ایشان ومرشدش محمد حنیف نژاد شنیده و خوانده بودم که بوی گند میدهد و جهانخوار است،مرا در دهان این جهانخوار آواره کرد.از صبح کلّۀ خروس تا شب واق واق سگ در خیابانهای یخ زده و بی احساس کشورهای جهانخوار به قول فقیه نوین،به گدائی پرداختم و هر شب پول را به خواهری "بزرگ-وار" انقلاب ایدئولوژیک کرده تحویل داده و در پاسخ مزدم را چنین می گرفتم :
برادر چرا خط(خط حدّاکثرپول درخواست شده) را نزدی ؟
برادر مسعود و خواهر مریم چشمشان به کار شماست !؟
آری پول برای لباسهای مارک"شنل" و "ایو سنت لورن" و وسایل سرخاب ماتیک"سوگلی زنان شورای رهبری" و مهمانی های آنچنانی ضدّ امپریالیستی"فقیه نوین" کم بود و ناکافی.
سر انجام پس از پی بردن به ماهیت کامل کثیف این بچه خمینی و پروردۀ اسلام ناب محمّدی از این عنصر به غایت اپورتونیست بطور کامل جدا شده و به نعمت و برکت انترنت نوشته های سالیان و افکار و تجربیاتم را بر روی انترنت نشر دادم .
این بچه خمینی،یعنی مسعود که تاریخاو مکتبا بند نافش به خمینی وصل است وکارش مزدور سازی است (یک قلم ارسال 1000 نفر تشکیلاتی به دامن پدر بزرگوارش امام خمینی)بنا به ماهیت و جوهرۀ مزدورصفتی خویش،بدون مشورت و درخواست از اینجانب،در تاریخ ۵بهمن ماه ١٣٩٦ از طریق "توله سایت ایران افشاگر" مطلع شدم که مرا به مزدوری حکومت پدر بزرگوارش یعنی خمینی در آورده است.برگ استخدام اینجانب را می توان در زیر مشاهده کرد :
http://www.iran-efshagari.com/%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D9%87-%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D9%85-%D8%AA-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C/
امّا، امّا
ابتدا شک کرده و به چندین فرهنگ لغت زبان فارسی از جمله فرهنگ لغت دهخدا مراجعه نموده و معنی و مفهوم"مزدور" را پیدا نمودم،نوشته بود"مزدور کسی است که در ازاء کاری که انجام داده اجرت و دسمتزدی دریافت می کند.
مات ومبهوت که پس جریان چیست ؟
پس از کندو کاوی عمیق،متوّجه شدم که اوّلا در زمان شاه چندین بار وسط خیابان و در اوج حکومت نظامی فریاد زده بودم "روح منی خمینی- بت شکنی خمینی و مرگ بر شاه،ثانیا یکبار هم به همراه چند تا از دوستان به سفارت جمهوری اسلامی مراجعه کرده بودم که ریز جریان این مراجعت را تلویزنها و روزنامه ها وبطور کلّی رسانه های جمعی در ۵ آوریل ١٩٩۲ میلادی انعکاس داده بودند .
امّا همۀ این دوحرکت متضاد در برابر شعارها و عملکردهای برادر مسعود،از جمله"مجاهد اعظم و پدر مجاهد" خواندن خمینی و نوشتن نامه به شورای نگهبان ارتجاع همه قابل بخشش و عفو است،پس این فقیه نوین دچار چه بیماری مزمن و یا درد بی درمانی شده است که اینطور اینجانب و امثال اینجانب را به مارک"مزدوری" مزّین می سازد ؟
خلاصه هر آنچه که را دیده و یا به ذهنم می رسید بر رسی کرده، اوّلا همچنانکه اشاره کردم در چندین فرهنگنامه به دنبال معنی" مزدور" گشتم،دوّما به چه دلیل و به چه منطقی صبح ۵بهمن ١٣٩٦ از خواب بر خواسته به استخدام مزدوری دم و دستگاه بی رحم رژیم آیت الله خمینی در آمده ام مات و سرگردان. دم و دستگاهی که هنوز زخم شکنجه هایش در زندان بر روی دست چپ و پای راستم بهبودی نیافته و دائما درد آنها هر وقت هوس آب و هوای ایران به سرم می زند را با یک لگد"درد" شدید به مثابه یک "زنگ خطر" به من هشدار داده و اعتراض کرده که ما دیگر طاقت شکنجه شدن را نداریم و از این غلط های"اضافی و بی ناموسی" نکنی را به من هشدار می دهند .
سرگردان و مبهوت به دنبال کشف این راز استخدام بودم که جرّقه ای در ذهنم زد،جرّقه آن بود " زنده در شکاف و تضاد "،چرا که"ولی فقیه نوین"بیشتر عمرش را به این شکل تنفس کرده و صاحب رزق و روزی شده است،لذا بنا به ضرب المثل معروف :
"کافر همه را به کیش خود میداند"متوّجه شدم که واژۀ"مزدور" برای او از قبح افتاده است و دیگر بی ناموسی حساب نمی شود و بلکه نان و آب هم دارد. در زیر به چند نمونۀ عملی از این بی ناموسیهای این رهبر"خود شیفته" اشاره می شود :
1- تنفّس در تضاد و شکاف"خمینی- عراق"،وبهره مندی از نعمات صدام حسین،یک قلم تقدیم چند هزار کیلومتر مربع زمین مفت و مجانی جهت راه اندازی اشرف و آموزش مجانی رزمندگان توّسط بهترین کادرهای نظامی صدام حسین تحت عنوان "عارفی"،وخدمات متقابل ایشان به آنجناب .
2- تنفس در تضاد و شکاف " خامنه ای- سعودی" و بهره مندی هائی که اینجانب از آن بی خبرم .
3- تنفس در تضاد وشکاف ارتجاعی و نه انقلابی ومترقی "رژیم خمینی- آمریکا" وبهره مندیهای سیاسی و غیره ..
و در یک کلام فرمول کثیف "دشمن دشمن من،دوست وهمکاسۀ من است .
مخالف مخالف من،رفیق من است،همه را به رنگ خویش می داند .
امّا امّآ
از آنجائی که بنا به ضرب المثل معروف"موئی از خرس(بخوانیم دایناسور خمینی) کندن هم غنیمت است"، خود را به کر و کوری زده و اعتراضی جدّی و قضائی و قانونی به این استخدام"رجویانه" نکردم چرا که هزینۀ وکیل سنگین است و کسی هم نیست دستم را به پشتم برساند تا پشت خویش را بخارانم(کس نخارد پشت من،جز ناخن انگشت من !!!)لذا از قید اعتراض قانونی دست کشیدم .
لذا از تاریخی که توّسط این"توله سایت" ایران افشاگر به مزدور شدن خود با خبر شدم ،خوشحال که به برکت"مسعود مزدور پرور" از این به بعد مزدی اضافی و چرب ونرم به حسابم ریخته خواهد شد و دیگر مشکل مالی نخواهم داشت،روزانه شماره حسابم را کنترل(بررسی) کرده و خوشخال که اجرتی رسیده.امّا نه تنها مزدی نرسیده،بلکه افسرده و نا امید تمام خواب و خیالهائی را که به امید این مزد اضافی برای خود برنامه ریزی کرده بودم از دست داده ،دست از پا درازتر،به درازی کمد لباسهای "سوگلی"شورای رهبری زنان مجاهد و جعبه های سرخاب ماتیک ایشان و به درازی کیلومترها فرار "مسعود مزدور پرور" طی حدود نیم قرن،به خانه برگشته و به محمد و علی و ١۲ امام و خلیفه های رنگ و وارنگ و شریعتی و حنیف نژاد و وارث به حکومت رسیده "حقّ آل علی ستان" همۀ آنها،یعنی خمینی بد وبیراه گفته،امّا دوباره به خود امیدی داده که حتما تا قبل از ١٣ بدر "مزد" می رسد،چرا که ماه پیشونی و سلطان صاحب قران مشغول مهمانداری از مهمانان فرنگی برای مراسم نوروز هستند.
شنیده ام و دیده ام که حقوق برخی از کارگران و کارمندان در داخل میهن در برخی اوقات حدود ٦ماه یا بیشتر و کمتر است که توّسط دزدان دست پروردۀ"خمینی اقتصاد- خری" پرداخت نشده ،امّا فکر نمی کردم که این مامور افتخاری پرسنلی وزارت اطلاعات در خارج کشور که همینطوری کیلوئی مامور استخدام می کند، بعد از اینهمه آش خوری و جشن و پایکوبی با دیپلماتهای کار کشته ای امثال جان بولتون و شهردار جولیانی و چند صد وزیر و وکیل تاریخ در رفتۀ با تجربه،یاد نگرفته که اقلا کمی دیپلماسی بخرج داده و "مزد" مزدوری اینجانب ومابقی را در خارج از کشور سر وقت یا حدّاقل شب عید واریز کرده و ابتدا اعتباری برای خویش و نیمچه آبروئی برای رژیم پدر بزرگوارش در خارج دست و پا کند،امّا نه تنها شب عیدی،پاداش نداده،بلکه ١٣ بدر از راه رسید و رفت و مزدی هم واریز نشده.لذا بایدبه این کارد چاق کن "امام پدرسوخته ها" یعنی خمینی،رهبر و پدر رذالت پیشگان با تمام وجود گفت:
عیدی پیشکش
مزد چی شد ؟
م- ت اخلاقی
١۴ فروردین ١٣٩٧
٣ آوریل ۲۰١۸
منبع:پژواک ایران