زنده بگور
م-ت اخلاقی
این نوشتۀ"شعرگونه" را در یکی از روزهای یخبندان زمستان سال ١٩٩۴ میلادی زمانی که در یکی از خیابانهای یخ زده غربت غرب با کمک مالی بخور و نمیر متقاضی پناهندهگی در زیر برف و تنهائی وبا لباسهای دست دوّمی که صلیب سرخ به اینجانب و دیگر متقاضیان پناهندگی میداد در حال قدم زدن بودم آقای علی محمّد تشیّد فرمانده اسبق "میلیشیا" را که مدّتی در جلولای عراق با هم بودیم را دیدم،آقای تشید مرا شناخت و مودّبانه به سراغم آمد و با چهره ای افسرده و کمی متعجّب پرسید:
"آغا در این قبرستان چکار میکنی ؟
من هم پس از سلام و احوالپرسی با حالتی افسرده و غمگین به او پاسخ دادم :
هیچی،مسعود رجوی مرا در این قبرستان "زنده بگور" کرده است .
علیمحمد با حالتی ناراحت و افسره و باز مودّبانه گفت :
آغا این حرف را نزن !
من کمی نگاهش کردم و دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم"علیممد" زمان معّلم خوبی است و همه را بنا بر ماهیتشان بر پشت نیکمت قابل لیاقتش خواهد نشاند،با قطرۀ اشکی بر گونه،صورتش را بوسیدم و با او خدا حافظی کردم،وسپس در گوشه ای از خیابان نشسته دفترچۀ همیشه همراهم را در آورده و در حالیکه قطره های اشک بر گونه هایم جاری بود خطاب به مسعود رجوی که در آن زمان هنوز نسبت به او در توّهم بسر می بردم سروده ای را از قلب خویش بر روی کاغذ آوردم. امّا از علنی کردن آن با نام خویش خود داری کردم،چرا که هنوز اسیر فرمول"رژیم سوء استفاده" می کند بودم .
امّا اکنون که همۀ پرده ها به کناری رفته و چهرۀ پلید و خمینی گونۀ این زالوی خونهای فزندان ملّت ایران،وچند مدار بالاتر از آن اکنون که ماهیت فاشیستی و ضدّ بشری و بویژه ضدّ ایرانی اندیشۀ این خفّاش خونها ورنجها و دربدریهای میلیونها ایرانی به همت شاعر،نویسنده ومحقق میهنمان آقای اسماعیل وفا یغمائی به روی آب افتاده است،زمان را بهانه کرده و آنرا نشر میدهم(اگر اشتباه نکنم و درست بخاطرم مانده باشد،این سروده را با نامی دیگر نشر داده ام) . امید است که همۀ هموطنانی که دل در گرو رهائی میهن از این اندیشۀ پست و عقب افتادۀ ضدّ همه چیز ایرانی،یعنی اسلام ناب محمّدی با همۀ شعب وفرقش و بویژه سیاسیش که در جمهوری اسلامی ایران طی حدود نیم قرن تجربه شده است را دارند و دل نگران نیفتادن ملّت از چاه رژیم خمینی به"چاهسرای" باندهای مسلمان مدّعی ترقی امثال باند رجوی و یا مسلمانهای مدرن و امثالهم را ندارند،گامی انسانی و ملّی برداشته و با امضای بیانیه ای محکم و استوار،بر دهان یاوه گوئیها ی جماعتها و باندهای ضدّ ایرانی از جمله باند رجوی بکوبند که همۀ دردشان خفه کردن و بیمار کردن و گوشه گیر کردن آقای یغمائی جهت افشاء نشدن ماهیت پلید اندیشۀ خویش وبه دنبال آن باز به تاریکی بردن ملّتی و میهنی را به کمک دشمنان ایران امثال جان بولتونها را دارند.
دادن چنین بیانیه ای دفاع شخصی از آقای یغمائی نیست،اگرچه حقّ دفاع محفوظ است،بلکه دفاع از افشای خطّی است که از ترور شخصیت شروع و به ترور شخص مبدل خواهد شد، کی ؟
روشن نیست،امّا اگر به همّت جان بولتونها وبمباران ایران به حاکمیت"کودتا وارانه" بر منبر قدرت تکیه بزنند،بدون شک به سبک مدرن روسی و چینی و چه بسا عریان جمهوری اسلامی،اشخاص را ترور خواهند کرد.
.اگر در مقطعی که خمینی این پیر کثیف جماران در نوفل نوشاتل فرانسه"پهن وار" در زیر درخت سیب چمبره زده بود افشاء می شد،امروز در مستراحی به بزرگی جمهوری اسلامی این پدر ترور، و در دریائی پهناور از لجن به اسم "جهاد اسلامی" در ترور و وحشت در جهان مواجه نبودیم
امید است که فردی یا جمعی کلید این بیانیه را بزند،تا جماعت های اپورتونیست ضدّ میهنی و در راس آنها باند رجوی میدان را خالی حس نکرده و قورباغه وار هفت تیر نکشند.
امّا
همچنانکه اشاره کردم،این نوشته"شعرگونه" در سال ١٩٩۴ میلادی با جملۀ "تقدیم به مسعود رجوی،رهبر(با ذم ب) انقلاب نوین مردم ایران آغاز شده است .
زنده به گور
تقدیم به مسعور رجوی رهبُر انقلاب نوین مردم ایران.
ای ننگ و نفرت،ماگام آهنین برداشتیم
آمده بودیم تا زنده بمیریم
امّا تو مارا زنده بگور کردی
آمده بودیم تا سرخ قامتمان در خاک سیاه پرچمی شود
امّا تو ما را در سیائیها،سرخ خفه کردی
جان را بر کف نهادیم تا جانها در کف نمانند
گام خیز برداشتیم تا خستگان بیاسایند
گامهامان را شکستی و قدمهامان را قلم
ای ننگ بر قدمهایت،ای "نا-مبارک"
ای ننگ بر قدمهایت که برگور ما رقص مرده می کنی
از استخوانهامان قایقی عمارت کردی
تا به ساحل جنایت صدف قدرت درو کنی
تو در کجای این دایرۀ زیبا عنکبوت وار لانه کرده ای ؟
چرا کلام خدا را که بر تارک دایره اشک می ریزد،
در زیر آرواره های کثیفت موریانه وار مچ مچ می کنی ؟
ستاره را مچین،حرامت باد ای دزد روشنائی
شاخۀ زیتون به کدامین جرم هیمۀ آتش قدرتت می شود ؟
چرا داس را حمایل کرده برنجهای فدا را نارسیده درو میکنی ؟
چکش را بر مشت گره شده مکوب
مشت مشت تاریخ است
چرا از سندان وحشت کرده ای ؟
و چرا دایره را خلع سلاح میکنی ؟
زیبائی این دایره به ستاره و تفنگ و زینون است
آمده بودیم زنده بمیریم،امّا تو مارا زنده بگور کردی.
فریبورگ 1994 میلادی
م-ت اخلاقی
١۰ فروردین ١٣٩٧
30 ماه مارس 2018
منبع:پژواک ایران