بحث همهپرسی (رفراندوم) بالا گرفته است. تا جایی که من بحثها را دنبال کردهام، گرهگاه بحث این شده است که آیا جمهوری اسلامی تن به همهپرسی میدهد.
من اما در اصل این بحث را به صورت نوعی همهپرسی از آن به اصطلاح “اپوزیسیون” و نیز جمعی از روشنفکران نشسته در سایه آن دنبال کردهام و کوشش کردهام بفهمم اینان از رفراندوم به عنوان یک ساز و کار دموکراتیک چه برداشتی دارند.
بنابر شرحی که در زیر میآید، مشکل اصلی همچنان نگاه قدرتگرا و بیتوجه به مردم است. راه حلی را میجویند که جامعه در آن تنها نقش اهرم فشار را داشته باشد، نه اینکه کانون و منبع اختیار باشد.
در جای دیگری نوشتهام که یک اصطلاح مندرآوردی “اپوزیسیون” ایرانی، عنوان “پوزیسیون” است که منظور از آن قدرت حاکم است. “اپوزیسیون” خود را در تقابل با “پوزیسیون” تعریف میکند. طبق منطق تقابل، “اپوزیسیون” نیرویی است که میخواهد زمانی به “پوزیسیون” تبدیل شود. گمان میکنند که رفراندوم راهی است برای این تبدیل، راهی “دموکراتیک”. انتظاری که از جامعه میرود − مثلا طبق بیانیه اخیر پانزده شخصیت − این است که مردم زیر نظر سازمان ملل به پای صندوقهای رأی بروند. که چه شود؟ به سؤالی چون “جمهوری اسلامی آری یا نه” این بار پاسخ “نه” بدهند؟
در این رخداد سه سوژه وجود دارد: سازمان ملل به عنوان ناظر، “اپوزیسیون” و “پوزیسیون”. عنوان شیک “سازمان ملل” را میتوانیم با عنوان کلی “فشار خارجی” جایگزین کنیم. گردانندگان، اینان میشوند: طراحان رفراندوم به عنوان “اپوزیسیون”، “پوزیسیون” به عنوان پذیرنده، “فشار خارجی” به عنوان ناظر و دقیقتر بگوییم تحمیلکننده. و مردم؟ آنان میروند و رأی میدهند، چنانکه در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ رأی دادند، آن موقع زیر نظارت لاهوتی یک آیتالله، این بار زیر نظارت ناسوتی “سازمان ملل”.
گروهی از منتقدان شعار “رفراندوم” میپرسند که رژیم چگونه ممکن است به رفراندوم تن دردهد. پرسش به جایی است. بر روی صحنهای که طراحان رفراندوم گستردهاند تنها نیروی مجبور کننده “سازمان ملل” است که ما به جای آن “فشار خارجی” میگذاریم. نقش مردم در این میان چیست؟ این است که “رأی” بدهند؟
انتقاد رایج به ایده “رفراندوم” این است که طراحان آن قضیه را ساده دیدهاند و از این رو باید آنان را متوجه این نکته کرد که مگر ممکن است رژیم ولایی تن به همهپرسی دهد. در این اِشکالگیری هم مردم هیچکارهاند. رژیم باید ضعیف باشد و تسلیم خواست رفراندوم شود، خواستی که طبعا “اپوزیسیون” آن را در برابر “پوزیسیون” میگذارد. نقش مردم؟ مردم باید رأی بدهند!
متأسفانه گویا چیزی عوض نشده است و از گذشت روزگار چیز چندانی نیاموختهایم. “اپوزیسیون” به شکل دردآوری شبیه “پوزیسیون” است.
“اپوزیسیون” و روشنفکران نشسته در سایه آن دولتگرا هستند. در تئوری سیاسی و منطق عمل اینان جامعه و مردم جای اندکی دارند. در نهایت سیاهی لشکر، دنبالهرو، تابع و در نمایش دموکراسی رأیدهندهاند.
اما رفراندوم: در جریان تحول (دگرگشت بنابر توصیف این مقاله)، تحولی که مصاف میان اکثریت مردم با رژیم و طرفداران آن است، ممکن است جایی برسد که بحران مشروعیت حکومتگران را مجبور کند که نهادی از خود را به رأی بگذارند و حتا مشخصاً در مورد اساس نظام تن به همهپرسی بدهند. از سوی دیگر ممکن است ما به همهپرسی به صورت رخداد مشخصی به اسم رفراندوم نرسیم و بحران مشروعیت به نوع دیگری شکست رژیم را آشکار کند.
اما هیچ اشکالی ندارد و خیلی هم خوب است که از حالا آرزو کنیم که تکلیف مشروعیت پای صندوق رأی مشخص شود، نه در زورآزمایی سرنگونی در خیابان. به نظر میرسد مردم هم از ایده همهپرسی برای تعیین تکلیف استقبال میکنند. مسئله اما این است که ما از هم اکنون چه مایه دموکراتیکی در رفراندوم میگذاریم. هر میزان مایه دموکراتیکی که امروز در آن گذاشته شود، فردا همان میزان از صندوق رأی بیرون خواهد آمد.
اما چگونه میتوان این مایه دموکراتیک را در رفراندوم گذاشت؟ نگاه جامعهگرا در برابر دولتگرا میگوید از طریق رویکرد به جامعه و کمک به برگزاری “رفراندوم” در هر گوشه آن. پیش از “رفراندوم” بزرگ، لازم است سنگرهای متعددی با “رفراندوم”های موضعی یعنی خیزش برای خودگردانی، برای خلع ید از خلع ید کنندگان، فتح شوند. این رفراندومهای بنیادی هستند که به آن رفراندوم قطعیتبخش محتوایی دموکراتیک میدهند و آن را بینیاز از فشار خارجی و نیرو و نقشه “اپوزیسیون” میسازند.
این یک نبرد سنگر به سنگر است. طرح “رفراندوم” به عنوان ایده اصلی نبرد، تصور از نبرد به صورت یک نبرد جبههای است که تصور غالب درباره آن تقابل “اپوزیسیون” و “پوزیسیون” است. این تقابل فاقد یک کارمایه دموکراتیک است.
از سوی دیگر طرح ایدهای متناسب با یک نبرد جبههای – به زعم گروهی از مخالفان: این طرف “اپوزیسیون”، آن طرف “پوزیسیون” – متناسب با توان کنونی جنبش نیست. وقتی هنوز نتوان در یک دانشگاه در را به روی “نهاد نمایندگی رهبری” بست، طرح شعاری در مورد یک عمل فیصلهبخش در سطح کشور تنها به یک تعارف ایرانی میماند: بفرمایید رأی دهید، منزل از خودتان است.
ممکن است گفته شود که شعار همهپرسی برای عرضه یک راه حل دموکراتیک است. اما وقتی این راه حل در حد تعارف و شعار باشد، نشان میدهد که پشت درک آن از دموکراسی امری صوری نهفته است، قابل مقایسه با «میزان رأی ملت استِ» امام خمینی.
اگر گفته میشد مجلس مؤسسان، باز − در عین آماده نبودن شرایط برای طرح شعار لزوم تشکیل آن − میشد نوعی مرزبندی با تجربه ۱۳۵۸ و تلاشی برای گذار از دموکراسی صوری به محتوایی و بها دادن به مردم دید.
خلاصه کنم:
اساس کار تقویت جامعه است. همهپرسیِ مبنایی، فتح سنگرها در نبردهای موضعی است. جامعهای که در تجربه مبارزاتیاش به خودگردانی برسد و متشکل گردد، خود میداند چگونه دست به تأسیس بزند.