دشمن درون
محمدرضا پورشجری

 
پدرم همیشه فرزندانش را نصیحت می‌کرد که هرگز هیچ آخوند و روضه‌خوانی را به خانه خود مهمان نکنید. او معتقد بود که وجود آخوند در خانه، زندگی را بی برکت می‌کند. اما مادرم تعبیر بهتری داشت که از شائبۀ وجود فکری جادویی و مذهبی که در معنی واژۀ "برکت" مضمر است کاملاً به دور بود. مادرم می‌گفت:" آخوندها عقل آدم را می‌دزدند."
البته او هم مانند پدر دلیل روشنی برای گفتۀ خود ارائه نمی‌کرد و همواره با بی حوصلگی اینگونه به سخنش خاتمه می‌داد:" فقط این را می‌دانم که زندگی‌مان پریشان می‌شود."
*
می گویند که از شش قبیلۀ قوم ماد، قبیلۀ مغ‌ها یا طبقۀ روحانیون این قوم، به تمامی علوم و دانستنی‌های زمان خود و حتا دانش‌های بعد از خود(!) مجهز بودند. علوم خفیه و علوم غریبه و کیمیا و لیمیا و سیمیا و ...  می‌دانستند. به نجوم و استفاده از رمل و اسطرلاب و وسایل مرتبط آشنا بودند. درعلم جَفر و بازی با اعداد مهارت داشتند. احضار کننده ارواح، طبیب، پیشگو و خوابگزار بودند. همچنین فالگیر و رمال و کف‌بین و دعانویس بوده، به طلسم و دفع ارواح خبیثه می پرداختند. به سعد و نحس امور و زمان‌ها و به اوقات شرعی و روش‌های استخاره اشراف کامل داشتند. مغ‌ها جملگی ساحر و جادوگر و جن‌گیر و اهل شعبده بودند. شهرت مغ‌ها در پرداختن به این امور به اندازه‌ای بوده که واژه‌های Magic وMagicion  در زبان‌های اروپایی از ریشۀ مغ و مجوس ساخته شده است.
هردودت می‌گوید:"مغان را افسون‌ها و اوراد است و کارهای غریب می‌کنند و نیز اعتقاد به تاثیر کواکب و نجوم و سعد و نحس ستارگان از معتقدات ایشان است که اجرام عِلوی را موثر در سرنوشت انسانی میدانند. چه بسا این علم خرافی «نجوم» را از بابلیان آموخته و خود نیز بر آن خرافات دیگر را مزید ساخته بودند. همچنین اعتقاد بر تأثیر خواب و رویا در عالم بیداری از مبادی ایشان است و علم تعبیر رویا و تأویل منام (خواب‌ها) میراثی از ایشان می‌باشد."
داریوش شایگان در کتاب «آسیا در برابر غرب» نسبت به حضور سوآل‌برانگیز تعدادی مغ به هنگام تولد عیسی مسیح در آغل گوسفندان در ناصریه به شدت ابراز شگفتی می‌کند. نمونۀ دیگرش سلمان فارسی است که وقتی از ظهور محمد پیغمبر اسلام با خبر می‌شود، بلافاصله راهی عربستان می‌گردد و در هیئت تحریریۀ قرآن، مسئولیت فُرمت جادویی آیات و سوره‌های قرآن را به عهده می‌گیرد. اختراع حروف مقطعه و کارسازی معانی و رموز پنهانی قرآن احتمالاً از ابتکارات سلمان فارسی است.
ظاهراً هرکجا اتفاق شگفت‌انگیزی روی می‌داد و یا امر خارق‌العاده‌ای دیده می‌شد که تجربه و عقل بشر از توضیح آن ناتوان بود، بلافاصله یک مغ پیدا می‌شد که آنرا به نیروهای فراکائناتی و ناشناختنی نسبت دهد و مردم را از پرسیدن و پرسشگری و در نتیجه رنج بسیارمعاف دارد. دقیقاً شبیه کاری که فقیهان و مجتهدان و مراجع تقلید شیعه می‌کنند و با نگارش توضیح‌المسائل و رساله‌های فقهی، به شبهات و به سؤالاتی که هرگز کسی نپرسیده، پیشاپیش پاسخ می‌دهند که مبادا فردی دچار فعل شیطانیِ «تفکر» گردد!
این مغ‌ها که بعدها به موبدان و روحانیان زرتشتی تبدیل شده بودند، با دخالت در سیاست و نفوذ و رسوخ به دربار شاهنشاهی ساسانی و با اختلاف‌افکنی‌های رذیلانه خود مثل موش کور ریشه‌های امپراطوری ساسانی را جویده و موجبات سقوط آنرا تا حد زیادی فراهم کردند. بعد از شکست ایران از مسلمانان و چیرگی اسلام بر ایران، تا مدت های مدید هیچکس خبری از مغ‌ها و موبدها نشنید. تا اینکه آب‌ها از آسیاب افتاد و آهسته آهسته این کلاهبرداران الهی و آسمانی از سوراخ‌ها و مخفیگاه‌های خود بیرون خزیدند و در کسوت علمای اسلام دور تازه‌ای از فعالیت‌های روحانی و دینی و مذهبی و جادویی خود را آغاز کردند. امثال یعقوب کلینی مؤلف اصول کافی و مخترع امام زمان یا سید رضی جاعل نهج‌البلاغه و یا شیخ صدوق خرافه‌پرداز و محدث و فقیه گردن کلفت شیعه و بسیاری دیگر. اینان در حقیقت از مغ‌ها و موبدانی محسوب می‌شوند که به صورت حجت‌الاسلام و ثقه‌الاسلام و شیخ‌الاسلام متامورف یافته و حرفه و کسب و کار روحانی خود را در چارچوب دین اشغاگران ادامه ‌دادند.
یکبار دیگر هم در تاریخ یعنی بعد از سقوط صفویان، همین مغ‌ها و موبدان که به آخوند و آیت الله و حجت‌الاسلام دگردیسی یافته بودند، در پی سرکوبی و قلع و قمع توسط نادرشاه، به سوراخ‌های خود خزیدند و مخفی شدند تا اینکه سلسلۀ افشاریه برافتاد و یواش یواش این حشرات سمی از پناهگاه‌های خود بیرون جَستند و دور تازه‌ای از کلاشی و کلاهبرداری را آغاز کردند که تا روزگار ما ادامه دارد. 
متأسفانه ما برای رهایی از شر عرب و الله یعنی آن وحوش بیابانی و آن خدای بیگانه و خونریز، از مغ‌ها و موبدهای زرتشتی کمک گرفتیم که رفته رفته همچون دوالپا بر گردنمان آویختند و تا به امروز از ما سواری می‌گیرند. مغان و موبدان در دورۀ اسلامی، علاوه بر هنرهایی که از اسلاف خود به ارث برده بودند، به سه ابزار قدرتمند قرآنی و اسلامی که عبارتند از مکر الهی، وقاحت نبوی و توحش علوی، نیز مجهز گشتند. بدین ترتیب فریبکارترین، دغلبازترین و خطرناکترین دشمنی که ایران و ایرانی و توسعاً بشریت می توانست داشته باشد و هیچکس در خواب هم نمی‌دید، یعنی «فقیه شیعی» تولد یافت؛ به طوری که کشیشان قرون وسطی و کشیشانِ دادگاه‌های تفتیش عقاید موسوم به انگیزاسیون که مخالفان خود را شکنجه داده و به سوختن در آتش محکوم می‌کردند، در مقایسه با اینان کودکان معصومی بیش نبودند. 
به هر روی امروز ما ایرانیان نه تنها با اسلام، بلکه دستکم طی چهار قرن اخیر و با پیدایش حکومت صفویان، با مذهب تشیع که نوعی فتنۀ مذهبی است و فتنه‌ای است درون اسلام، درگیری و کشاکش عمیقی داشته‌ایم که به تمام مختصات فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعۀ ایران شکل ویژه و فاجعه‌بار خود را بخشیده است؛ به گونه‌ای که می‌توان از این وضعیت با مفهوم «روانپارگیِ ملی» یاد کرد.  نتیجه و پی‌آمد این چالش بیشتر از هر چیز پریشانی جامعۀ ایران و آشفتگی اخلاقی و فکری و فرهنگی در تمام سطوح آن بوده است. تشیع یا فتنه‌ای که از اساس مغان و موبدان زرتشتی بر پا کردند تا به یک تعبیرِ ساده‌لوحانه با عرب‌های متجاوز و دین عربی مقابله کنند، در نهایت اما بلا و بدبختی و ادباری بود که قاتل جانمان شد نه قاتق نانمان و ملتی را حبس تو حبس کرد. درست شبیه به جنبش باب که قرار بود منجر به نسخ و فسخ اسلام و یا لااقل تشیع گردد، اما دوباره خود آن تبدیل شد به یک دین و مذهب و فرقۀ مذهبی با تمام خرافات و جهالت‌هایش. چنین تکرارهایی در خصوصیتِ دینبارگی و دین خوییِ فرهنگ و تاریخ و روانشانسی مردم این دیار ریشه دارد و گویا جزو خصلتِ شرقیِ خاک و رفع ناشدنی و نازدودنی است.
اینک با شگفتی شاهدیم که این مغ‌های شعبده‌باز که عبا و عمامه یعنی لباس رسمیِ جن‌گیرها و جادوگرها را پوشیده‌اند و به صورت آخوند و آیت‌الله ظاهر شده‌اند، در برابر دیدگان نسل‌های حاضر و با وقاحت تمام، امام و امام زاده و مقدسین و مقدسات دست ساز تولید می‌کنند. نه تنها حرم امام رضا و معصومۀ قم و شاه عبدالعظیم و شاه‌چراغ شیراز را در عوض آتشکده‌های آذربرزین مهر در خراسان، آتشکده بهرام یا ری و آتشکده آذرگشنسب در آذربایجان و همچنین هزاران امامزاده را به جای آتشگاه‌های محلی به مردمی که کماکان زرتشتی و آتش‌پرست باقی مانده‌اند قالب کرده، بلکه در فکر تولید امشاسپندان و اهل‌بیت ایرانیِ خالص برای ذائقه‌های متفاوت هم بوده‌اند. از خمینی و بچه‌ها و نوه‌هایش تحت عنوان "یادگار گرامی امام" و با بر پا ساختن بقعه و بارگاه و نصب ضریح بر گور مرده‌های آنان، برای مصرف مردم استبدادزده و فقیر و دین‌خو و دینباره و نادان و واپسگرا  که همیشۀ خدا طعمۀ انواع و اقسام شیاد و کلاش و کلاهبردار الهی به نام پیغمبر و امام و آخوند و آیت الله قرار می گیرند، زیارتگاه‌ ساخته‌اند.
گروهی از اینان همانند مغ‌ها که شجره‌نامه برای خود جعل می‌کردند و نَسَب خود را به منوچهر شاه افسانه‌ای ایران می‌رساندند، همین حقه‌بازی و کلک و عوامفریبی را با جعل عنوان سیّد و سادات و منسوب ساختن خود به پیغمبر اسلام و فرزندان او و علی و حسن و حسین در پیش گرفتند. حالا انگار کسی که با آن وحوش و دزدها و آدمکش‌های بیابان‌های عربستان در چهارده قرن پیش واقعاً هم‌خون باشد و نسبت پیدا کند مایه افتخار است؟
این جادوگرها و کلاهبرداران الهی یکبار لاشۀ یک ماده‌ سگ تازی به نام معصومه را درون نیایشگاه آناهیتا در ساحل رودخانۀ قم چال کردند که بلافاصله رودخانه قم خشک شد. بی حرمتی به الهۀ آبها طی این چهل سالی که روحانیت شرور و تبهکار شیعه بر ایران سلطۀ مسلحانه پیدا کرده است، تمامی دریاچه‌ها و رودخانه‌های ایران را خشک کرده و کشور را در آستانۀ فاجعۀ بی‌ آبی مطلق قرار داده است. دشمن و دروغ و خشکسالی یعنی هرآنچه روزگاری پادشاه هخامنشی را نگران می‌ساخت، اکنون به صورت آخوند و اسلام و پی‌آمد طبیعی حاکمیت این دو یعنی خشکسالی، در حال نابودی کامل ایران است.
ما در مواجهه با اسلام و قرآن که مسبب انجماد ذهن و زبان و زندگی ماست و عامل توقف خرد و خردورزی و سد محکمی است در مقابل هرگونه تغییر و تحول و رشد و پیشرفتِ بخش بزرگی از بشریت، همزمان با دشمن دیگری به نام آخوند و آیت‌الله و حجت‌الاسلام و مجموعاً روحانیت شیعه یعنی یک سازمان تبهکاری و نوعی گانگستریسم فوق‌العاده شرور و خطرناک نیز مواجهیم و در واقع نسبت به سایر مردمی که اسیر توحش اسلام و قرآن هستند، دچار گرفتاری و بدبختی مضاعفی هستیم. اسلام برای ما ایرانیان به مثابه سوراخی بوده است که  همیشه آخوند و آیت‌اللهی درون آن لانه کرده و همچون جانوری سمی هر بار که دست خود را به این سوراخ فرو برده‌ایم ما را گزیده است. اما شگفت است که این اشتباه را باز تکرار کرده‌ایم و به دفعات از همین سوراخ گزیده شده‌ایم.
در چشمبندی و شعبده بازی و جادوگری، فرد شعبده‌باز و جادوگر عقل انسان را دور می‌زند. او جهان را بگونه‌ای جلوه می‌دهد که وجود اشیاء، امور و پدیده‌ها به هیچ علتی نیاز ندارد. او رابطۀ علت و معلولی مابین رویدادها و پدیده‌ها را به سخره می‌گیرد و نظامی از روابط میان اشیاء و افعال برقرار می‌سازد که عقل متعارف دچار حیرت می‌گردد. او قوانین طبیعت و قوانین علمی را پوچ و دروغ نشان می‌دهد و از ما می‌خواهد که نظام پیشنهادی او را که با معیار‌های عقل سلیم و متعارف بشری و همچنین با روابط شناخته شدۀ اشیاء سازگار نیست بپذیریم؛ و چون این امر ممکن نیست، انسان به قول تعمیرکاران اتومبیل، آب و روغن قاطی می کند و به شکل خُل و چِل‌هایی ظاهر می‌گردد که به آنها مؤمن و متدین گفته می‌شود.
به هر تقدیر ما همزمان در دو جبهه، هم با اسلام متجاوز و وحشی و بیگانه و هم با انگل و کرمینه و کپکی به نام آخوند و آیت‌الله و علما و فقهای شیعه که در وجود دین‌خو و دینبارۀ خودمان لانه کرده‌اند باید بجنگیم. حتا این قابل تصور است که روزی روزگاری بساط بختک جهل و خرافۀ اسلام و قرآن را از گُردۀ خود برداریم و نجات پیدا کنیم، اما آیا حریف آخوندهای مکار می‌شویم و امیدی هست که از شر علما و فقها و سایر انگل‌هایی که مانند ویروس ایدز جهش می یابند و خود را با هر تغییری هماهنگ می سازند و همواره چون کپک به تن و روان فرد و جامعۀ ایرانی چسبیده و از شیرۀ جان ما می‌مکند و در عوض سم و زهر تولید کرده و در رگ‌های حیات و هستی ایرانی تزریق می‌کنند و مسموم می‌سازند، نجات یابیم؟
همانطور که گفته شد به دلیل اینکه تشیع فتنه‌ای مذهبی است و نوعی فتنه انگیزی درون اسلام است که توسط مغ‌ها و آخوندهای زرتشتی کارسازی شده و از درون وجود خود ایرانی ما، به صورت دملی چرکین آماسیده و بیرون زده و کرم خود درخت است که هیچ زمان برای درمان و ریشه کنی آن چاره‌ای اساسی نیاندیشیده‌ایم، بنابراین حتا اگر به فرض چنانچه روزگاری اسلام از ایران برافتد (همانطور که  آیین میترا و مذهب مانی و مزدک برافتاد) و برای مثال تجربه‌ها و آموزه‌های بودایی رواج یابد و مردم ایران به تعالیم بودا گرایش پیدا کنند، بدون شک همین آخوندها و آیت‌الله‌ها و حجج اسلام یعنی در واقع همان مغ‌ها و روحانیون قوم ماد و موبدان زرتشتی اینبار به شکل و هیأت کاهنان بودایی ظاهر خواهند شد. همین آیات عظام و مراجع تقلید و مجتهدین عالیقدر و علما و فقهایی که می‌شناسیم، مانند جوادی آملی، مصباح یزدی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، جعفر سبحانی و از همین فرقه، آن زمان موی سر و ریش خود را می‌تراشند، رداهای زعفرانی به تن می‌کنند و در تمام مساجد و حرم امامان و امامزاده‌ها و حسینه‌ها و تکیه‌ها و سایر اماکن مذهبی، مجسمه‌های بودا و چرخ دعا و سایر وسایل لازم برای دکان جدید خود نصب خواهند کرد و این مکان‌ها را به معابد بودایی تغییر کاربری خواهند داد. سپس یک باقر مجلسی پیدا خواهد شد که مأمور می‌شود تا چندین هزار حدیث و روایت از بودا و یارانش جعل کند و الی آخر. به این ترتیب دور دیگری از دریافت خمس و زکات و سهم امام و فطریه و صدقه و وجوهات شرعیه و کلاشی و کلاهبرداری و مفت‌خوری و شکم‌بارگی، البته اینبار به نام شریعت و مقدسات بودایی، الهیات و فلسفه و فقه بودایی، و به نام آن بودایی که لابد ته چاه مخفی شده آغاز خواهد شد.
من نیز زمانی بود که تصور می‌کردم آخوندها از جبل عامل لبنان و نَجد عربستان روانۀ ایران شده‌اند و عواملی بیگانه‌اند. زیرا خوانده بودم که آخوندهای گردن کلفتی چون شیخ بهایی و شیخ کرکی و برادران مجلسی و امثالهم توسط شاهان صفوی به ایران دعوت شده‌اند. اما این ظاهر قضیه است. این داستان‌ها اگر هم واقعیت تاریخی داشته باشد، بیشتر به جهت توجیه و فرار از نکبتی استفاده می‌شود که در وجود خودِ ایرانیِ ما، در نهاد تیرۀ خود ما لانه کرده است. شبیه وقتی که می‌گوییم خمینی هندی‌زاده بوده است. منزه‌طلبی ریاکارانۀ نژادی و قومی، غرور بادکردۀ ملی، عوارض روانشناسی قربانی و فرار از مسئولیت، دلایل وجود چنین دیدگاه‌ها‌ و رویکردهایی است.
مردم بی وطن و بی اخلاق  و بی وجدان و خیانت‌پیشه و صاحب بسیاری رذایل دیگر، تماماً حاصل تبلیغ بی‌ وطنی  و تبلیغ دین عربی است؛ زاییدۀ صدها سال دغلبازی و فریبکاری و دروغ و نیرنگ و ریا و تقیه و تقلب آخوندهای پلید شیعه است. ابتکار شگف‌انگیز چاه جمکران و تألیف و انتشار و رواج حیرت‌انگیز کتاب‌های جادوییِ دعا چون مفاتیح‌الجنان و صحیفه سجادیه و امثالهم و ذلیل و پست کردن ایرانی که یا در حال عزاداری و گریه و زاری است، یا در حال لیسیدن ماتحت کثیف علی اصغر و یا در حال کمک خواستن از ابول‌فضل آن چلاق یکدست است. اینها همه از هنرمندی‌های مغ‌ها و موبدان پلیدی است که در قالب آخوند و فقیه شیعه با هوشیاری و هوشمندی بیمارگونه و هیستریک خود که طی قرون و تحت تأثیر دغدغه و نگرانی دائمی جهت حفظ بیضۀ اسلام پدید آمده است، کلیت جامعۀ ایرانی را در راستای منافع دکان خود آلوده و مبتلا و بیمار ساخته‌اند. تمامی تاریخ تشیع، گریه و گدایی و پستی و پوچی و فرومایگی بوده است. 
روحانیت شرور و تبهکار شیعه  به ویژه در دوران معاصر و مدرن، همواره سعی کرده است حداقل به اندازۀ عمر یک نسل جامعه را از هرگونه پیشرفت و تحول و ترقی بازبدارد و متوقف کند. اگر روزگاری با ساعت و ماشین دودی و قندحبه و دوش حمام و رادیو و بعد ویدئو مخالفت می کند و پس از گذشت ۲۰ تا ۲۵ سال بر همه اینها چشم می‌پوشد، چون به هدف خود مبنی بر عقب نگه داشتن جامعه از همراهی و همپایی با ملل پیشرفته دست یافته است. همانطور که تاکنون با گیرنده‌های ماهواره بوسیلۀ وضع قانون و ارسال پارازیت جنگیده است، اما می‌توان پیش‌بینی نمود که به بزودی آنرا آزاد خواهد کرد، چون به میزان عمر یک نسل جامعه ایران را نسبت به سایر جوامع عقبمانده نگه داشته است. بعضی مردم گمان می‌کنند که آخوندها احمقند که با این وسایل و تکنولوژی‌ها مخالفت می‌کنند، چون سرانجام مجبور به پذیرش آن هستند. مانند موضوع ویدئو که نسل‌های حاضر شاهدند و ظاهراً آخوندها عقب نشینی کردند و شکست خوردند. درصورتی به هدف خود که همانا پسمانده نگه داشتن جامعه بود کاملا دست یافتند. روحانیت شیعه دکان فروش کالاهای فاسد و گندیده و مسموم خود را بدین طریق و با متوقف ساختن و یا ایجاد اختلال در روند رشد جامعه و فرهنگ حفظ و پاسداری می کند.
*
به هر تقدیر در اثر چندین قرن حاکمیت غیرمستقیم و پنهان مغ و موبد‌های پلید زرتشتی که بصورت آخوند و حجت‌الاسلام و آیت‌الله دگردیسی پیدا کرده‌اند و اکنون هم چهل سال حکومت رسمی و سلطۀ مسلحانۀ این روحانیت شرور و تبهکار شیعه بر ایران، تمامی عوامل و زمینه‌های انحطاط و سقوط جامعه فراهم آمده است. زوال نوعدوستی و اخلاق و ارزش‌های انسانی، نتیجۀ مستقیم حاکمیت نظام دینی است که بنیادهای آن بر دروغ و ریا و تقلب قرار گرفته است. گروهی که رسماً لباس کلاهبرداران الهی یعنی عبا و عمامه پوشیده‌اند تا عمیق‌ترین لایه‌های روان فرد و جامعه را آنچنان به تباهی و پریشانی کشانده‌اند که رفته رفته شیرازه‌های انسجام و همبستگی ملت در تمامی سطوح زندگی گسیخته و دور از انتظار نیست اگر عنقریب جامعۀ ایران از بالا تا پایین فرو بریزد و هرج و مرج غیرقابل کنترلی بر آن حکمفرما گردد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com
 

منبع:پژواک ایران


محمدرضا پورشجری

فهرست مطالب محمدرضا پورشجری در سایت پژواک ایران 

*علیه جنگ   [2019 May] 
*بحث با الاغ ممنوع  [2019 Mar] 
*سال آخر (برگی از تاریخ)   [2018 Oct] 
*علی و حوضش   [2018 Aug] 
*چند نکته پیرامون مسئلۀ زن در اسلام   [2018 Mar] 
*فاجعۀ حجاب  [2018 Feb] 
*جنبش دی‌ماه از دریچه‌ای دیگر   [2018 Jan] 
*تکلیف ما با آخوندها چیست؟  [2018 Jan] 
*حکایت تکراری زمانه‌های سرکوب   [2017 Dec] 
*دلقک اسلحه‌ فروش   [2017 Nov] 
*اعدام یعنی توحش (به مناسبت 10 اکتبر روز جهانی مبارزه با اعدام)   [2017 Oct] 
*گفتاری پیرامون جنبش ضد‌اسلامی  [2017 Oct] 
*دشمن درون   [2017 Aug] 
*پیام‌های کوتاه (۲) (برای آنانکه چون من چشم‌انتظار مرگ اهریمنند.)  [2017 Jun] 
*به مناسبت 20 ژوئن روز جهانی پناهندگان  [2017 Jun] 
*پیرامون اسارت بشری   [2017 Jun] 
*وقاحت نبوی   [2017 Apr] 
*رویاهای رسولانه 18+  [2017 Apr] 
*شاعرملیِ بیگانه پرست!  [2017 Mar] 
*آتش متعال  [2017 Mar] 
*ضرورت شادی بر مرگ حاکم جائر  [2017 Jan] 
*نگاهی دیگر به پدیدۀ داعش   [2016 Dec] 
*زندگی در قلمرو مرگ  [2015 Mar] 
*ولایت فقیه چینی  [2013 May] 
*انتخابات : تحریم یا بایکوت ؟  [2012 Jan] 
*در محاکمه اسلامی  [2012 Jan] 
* بیداری اسلامی ومسئله تروریسم  [2011 Dec] 
*آخرین مقاله وبلاگ نویس سیامک مهر(محمدرضا پورشجری) از زندان رجایی شهر  [2011 Oct]