با پای خودم می آیم

 

زهرا شفیعی دهاقانی

توضیح: روز گذشته قطبی، رئیس سر سپرده‌ی دادسرای رسانه از مادر مهرداد گریوانی خواست فردی را که اخبار این زندانی را به رسانه‌ها مخابره می‌کند معرفی نموده تا فرزند وی را از زندان آزاد کند. این متن به این بهانه نوشته شده است.
—-
خشم و عصبانیت شمایی که پرونده‌ی آقای #مهرداد_گریوانی را بر دوش می‌کشید را نمی‌فهمم. آقای قطبی! شنیده‌ام که شرط آزادی پسر ایران آقای «مهرداد گریوانی»، در بند شدن کسی است که اخبار پنهان را به رؤیت در آورده و باعث و بانی این شده که نتوانید در خلوت «پرونده را مختومه کنید و شاید طناب‌های ریسیده شده‌تان» درهم تنیده شد و کار بیخ پیدا کرد و حالا اگر چند نفر از شما پاسخ می‌خواستند که چه شده که این پرونده‌ها روز به روز قطورتر می‌شوند، اینک صداهای کر کننده از هر سویی که سرتان را بر می‌گردانید به سوی‌تان شلیک می‌شوند و بازخواست‌تان می‌کنند که چه گناهی را «مهرداد گریوانی» مرتکب شده که دست و پایش را فلج کرده‌اید و پدر و مادرش را اسیر دادگاه و دادسرای نمایشی‌تان «یک روز وعده ی دیدارش را از آنها سلب می‌کنید و فردا روز وعده‌ی آزادیش را به مناقصه می‌گذارید.»

من «زهرا شفیعی» یکی از شاگردان استاد «محمدعلی طاهری» هستم؛ نه با تهدید و ارعاب که با پای خودم می‌آیم تا این معاوضه را انجام دهید. «من در برابر شما نأیستاده‌ام، شاید روزگاری شما نیز در چنگال بی‌عدالتی «فریاد و فغان» بی‌کسی سر دهید و باز هم آنجا که حق‌تان را حق‌خوران ستانده باشند به میدان خواهم آمد و ابایی از این‌که سرم را رقصان بر بالای دارها ببینم ندارم.

اینک که این متن را می‌نویسم ایمان دارم که کار ما بازتاب شعوری ماست بر پیکره‌ی این هستی «و ایمان دارم که حق هرگز کتمان نمی‌شود و ایمان دارم روزی خواهید شنید، خواهید دید و در طلب کسب جاه، مقام و قدرت‌نمایی «اسیران و ضعیفان را ستم نخواهید کرد».

اینک من هر کجایی که بگویید شما را همراهی خواهم کرد حتی در جهنم نیز... از رفتن در آتش غیض و خشم و غضب‌تان هراسم نیست چرا که خدایم را می‌شناسم، با او هم‌کلام بوده‌ام، نان و نمکش را خورده‌ام، به طمع بهشتش «سر از این میدان در نیاوردم»، تنها طمعم، «عدالت الهی، عدل علی و مهر اولیاالله به خلق» است و بس... نه از آتش و هیمه و شعله‌های خشم‌تان هراسی دارم و نه در طلب مقام، معرفت، کسب مال و رسیدن به بهشت «خود را به آب و آتش زده‌ام، به حکم انسانیت، به حکم دیدن، شنیدن، رسیدن به قنوت و گفتن حی علی خیر العمل، چنین شتابان به رزمی می‌روم که هیچ منفعتی را نخواسته‌ام... من تمام آینده‌ی خود را در کف دستم گرفته‌ام تا نسل‌هایم آسوده خاطر در رفاه و زیر سایه‌ی عدل «نقش‌شان را در هستی» نقش زنند... فرزندانم! پندی با شما دارم؛ «اگر من این‌گونه بی زره و سلاح» چونان رزمندگان پای بر عرصه‌ی رزم گذاشته‌ام خود خواهی‌ام مپندارید، سخت نگران‌تانم، سخت در هراسم، نکند این درماندگی و ضعف و بی عدالتی بر گرده‌ی نسل آینده‌ام، آینده‌ای را ترسیم نکند برای آیندگان.

پسرم! اگر این روزها دوران جوانی تو را ندیدم امیدم به آن بود که تو بتوانی دوران جوانی فرزندانت را در صلح، امنیت، رفاه، عشق، دوستی و انسانیت ببینی، دخترم! مرا ببخش که فرصت شنیدنت را ندارم و برای شنیده شدن صدای عدالت‌خواهی آنان که در زندان‌های مخوف فریادرسی جز خدا ندارند فریادشان شوم، صدای‌شان شوم و فریاد سر دهم و طلبکار جامعه، دولت، ملت و مردم خفته در خواب سنگین بی‌مهری و بی‌عدالتی شوم. فرزندانم! به پاس بودن‌تان، به پاس زیبایی‌هایی که در زندگی به من ارزانی کردید و به پاس نعمت‌هایی که دریافت کردیم چشم‌تان را هرگز بر حق و حقیقت نبندید و مدافع انسان‌هایی باشید که هیچ پناهی جز خداوند ندارند.

آقای قطبی! من خودم را به خدایم سپرده‌ام و حاضرم جانم را در راه آنچه نامش عدل است بگذارم، روزگاری نه چندان دور شاید آن‌جا که مبارزه با فساد حاکم گذشته بود، پدرانم و اجدادم برای برپایی حق دوشادوش شما ایستادند و مبارزه کردند من از نسل آنها هستم و اینک از استادم محمدعلی طاهری حق‌گویی و حق‌طلبی را آموخته‌ام. من با پای خود به جهنم خشم و غیض شما خواهم آمد. به امید روزهایی پر از عدالت علی‌گونه.

منبع:پژواک ایران