دو سند در بارۀ استراتژی آمریکا در مقابله با رژیم جمهوری اسلامی

 

دو سند

در بارۀ استراتژی آمریکا در مقابله با رژیم جمهوری اسلامی

ترجمۀ سهراب شباهنگ – فروردین 1396

یادداشت مترجم

متن حاضر شامل دو سند است: 1) استراتژی آمریکا در قبال ایران، شامل اظهارات مارتین اس ایندیک، عضو مؤسسۀ بروگینگز، در برابر کمیسیون روابط خارجی سنای آمریکا در 28 ماه مارس 2017 و 2) مهار کردن تهران: پیشنهادی به دولت جدید آمریکا در زمینۀ اتخاذ سیاست مقابله با ایران، اظهارات مایکل سینگ، عضو مؤسسۀ واشینگتن در بارۀ سیاست خاور نزدیک، در برابر کمیسیون روابط خارجی سنای آمریکا در 28 ماه مارس 2017.

این دو سند از جهات چندی قابل توجه اند:

-          مارتین ایندیک و مایکل سینگ هر دو در سطوح بالای دستگاه دولتی ایالات متحده در زمینۀ سیاست خارجی آمریکا در خاور میانه و به ویژه در مورد ایران فعالیت داشته اند هم به لحاظ و تحلیلی و طراحی و هم در عرصۀ عملی و اجرائی.

-          مارتین ایندیک نزدیک به حزب دموکرات و مایکل سینگ نزدیک به حزب جمهوری خواه است و نظرات آنها در مورد سیاست آمریکا در قبال ایران تا حد زیادی منعکس کنندۀ نظرات غالب در این دو حزب است. بدین سان خواننده اشتراکات و تفاوت های مواضع هردو حزب آمریکا در مورد ایران را ملاحظه خواهد کرد و در این میان با عناصر ثابت، مشترک و به اصطلاح فرا حزبی سیاست آمریکا در قبال رژیم جمهوری اسلامی – تا آنجا که در چنین اسنادی می توانند بازتاب پیدا کنند -، آشنا خواهد شد.

-          دولت ترامپ در حال حاضر، به گفتۀ رکس تیلرسون وزیر خارجۀ آمریکا، در حال بازبینی و تدوین سیاست و استراتژی «جدیدی» در قبال ایران است. درست به همین منظور کمیسیونی در سنای آمریکا تشکیل شده و استماع اظهارات ایندیک و سینگ از سوی این کمیسیون با هدف آشنائی اعضای کنگره با «نظرات کارشناسی» این دو در زمینۀ سیاست و استراتژی نسبت به ایران و تدوین استراتژی جدید صورت گرفته است. این البته بدان معنی نیست که سیاست ترامپ عینا همین چیزهائی خواهد بود که ایندیک و سینگ گفته اند و یا حتی مشترکات اظهارات آنان (که بسیار قابل توجه اند) پایۀ این سیاست را تشکیل خواهند داد. اما بی تردید این اظهارات تأثیر مهمی در تصمیمات سنا و کنگرۀ آمریکا به طور کلی و سیاست ترامپ در این زمینه خواهند داشت.

-          ترجمۀ این دو سند به منظور آشنائی با بخش مهمی از دیدگاه های هیأت حاکم آمریکا در مورد سیاست و استراتژی شان در قبال رژیم جمهوری اسلامی و منطقۀ خاورمیانه به طور کلی است. روشن است که معنی این اطلاع رسانی به معنی توافق مترجم با تحلیل های آنها و یا تأکید بر قطعیت اجرائی شدن رهنمودهای آنها نیست. اینها به رغم اهمیتی که دارند تنها بخشی از داده های مسأله را تشکیل می دهند و باید با داده های اقتصادی، سیاسی و استراتژیک دیگر تکمیل شوند تا بتوان درک مشخص تر و همه جانبه تری از سیاست آمریکا در قبال رژیم جمهوری اسلامی و خاورمیانه به دست آورد.

داشتن درکی روشن، دقیق و علمی از سیاست امپریالیسم آمریکا و نوکر وقیح و میلیاردر کنونی اش ترامپ و داشتن درکی روشن، دقیق و علمی از سیاست داخلی و خارجی رژیم ارتجاعی، ضد کارگری و ضد دموکراتیک جمهوری اسلامی ایران برای طبقۀ کارگر ایران و تمام نیروهای انقلابی و پیشرو ضروری است. چنین درکی، همراه با اراده و پیگیری در مبارزه و تدوین سیاست و استراتژی انقلابی در مقابل سیاست های جمهوری اسلامی و امپریالیسم به طور کلی، یک شرط مهم برای پیشبرد کارآی مبارزۀ رهائی بخش طبقۀ کارگر است.

س. ش. فروردین 1396

معرفی مختصر مارتین ایندیک و مایکل سینگ

 

مارتین ایندیک (متولد 1951)، نایب رئیس و مدیر سیاست خارجی در مؤسسۀ بروکینگز (*) است. ایندیک در استرالیا متولد شد و تحصیلات دانشگاهی اش را در آن کشور گذراند. او در سال 1993 به تبعیت آمریکا در آمد. در جنگ 1973 بین اعراب و اسرئیل، داوطلبانه در کیبوتصی در جنوب اسرائیل فعالیت می کرد. ایندیک در سال 1982 در سمت مدیر تحقیقاتی در آیپاک (AIPAC «کمیتۀ امور عمومی آمریکائی – اسرائیلی») که یک مؤسسۀ لابی گر اسرائیلی است مشغول کار شد. از 1985 تا 1993 مدیر اجرائی و بنیانگذار «مؤسسۀ واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک» بود. این مؤسسه در زمینۀ سیاست خاورمیانه و آسیای جنوب غربی فعالیت می کند. اعضای تشکیل دهندۀ آن (استیو روزن، مارتین ایندیک) عضو آیپاک بودند و این مؤسسه نیز مانند آیپاک طرفدار اسرائیل است.

مارتین ایندیک دستیار ویژۀ بیل کلینتون و مدیر ارشد امور خاور نزدیک و آسیای جنوبی در شورای امنیت ملی ایالات متحده در موضوعاتی مانند روابط اعراب و اسرائیل، عراق و ایران و آسیای جنوبی بود. ایندیک همچنین به عنوان عضو ارشد تیم وارن کریستوفر برای صلح در خاورمیانه و نمایندۀ کاخ سفید در کمیسیون علم و فن آوری آمریکا و اسرائیل خدمت کرد. او از سال 1995 تا 1997 و از 2000 تا 2001 سمت سفیر آمریکا در اسرائیل را داشت. ایندیک در سال های 2013 فرستادۀ ویژۀ واشینگتن برای صلح در خاور میانه بود. در سل 2014 از این سمت استعفا کرد و به مؤسسۀ بروکینگز برگشت. ایندیک ضمن حمایت همه جانبه و دیرپا از اسرائیل با سیاست مستعمره سازی اسرائیل در ساحل غربی رود اردن مخالف بود.

 (*) مؤسسۀ بروکینگز، اندیشکدۀ آمریکائی در امور سیاسی ( داخلی و خارجی)، اقتصادی، اداری، اجتماعی و فرهنگی است که رهنمودهائی در زمینه های یاد شده به زمامداران آمریکا ارائه می کند. مؤسسۀ بروکینگز در سال 1916 توسط رابرت اس بروکینگز زیر عنوان «مؤسسۀ خصوصی تحلیل سیاست های حکومتی در سطح ملی» تأسیس شد. این مؤسسه در قطر (دوحه)، پکن و دهلی نو هم دفتر دارد. بروکینگز در تدوین بسیاری از سیاست های مهم داخلی و خارجی دولت آمریکا در طول صد سال گذشته نقش داشته است.

مایکل سینگ عضو ارشد و مدیر عامل «مؤسسۀ واشینگتن برای مطالعات خاور نزدیک» است. او مدیر ارشد سابق در امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا از 2005 تا 2008، در زمان ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، بود و مسئولیت طرح و هماهنگی سیاست امنیت ملی ایالات متحده را در منطقه ای که از مراکش تا ایران را دربر می گرفت بر عهده داشت با تأکید بر فعالیت های هسته ای و منطقه ای ایران، منازعات اسرائیل – فلسطین، سوریه و همکاری امنیتی در خاورمیانۀ بزرگ. مایکل سینگ همچنین دستیار ویژۀ کاندولیزا رایس و کالین پاول وزرای خارجۀ پیشین آمریکا و سفارت آمریکا در اسرائیل بود. سینگ مشاورت در زمینۀ امور خاورمیانه را برای میت رامنی نامزد حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری سال 2012 آمریکا بر عهده داشت. او همچنین عضو اندیشکدۀ شورای روابط خارجی بود. مایکل سینگ نوشته های زیادی در بارۀ خاورمیانه، استراتژی امنیتی ایالات متحده و سازمان دهی و مدیریت دستگاه امنیتی ملی آمریکا دارد. تحلیل های او در واشینگتن پست، نیویورک تایمز، وال استریت جورنال، فارین افرز و اینترنشنال سکیوریتی و غیره درج می شود. او همچنین در رسانه های سی ان ان، فاکس نیوز، ان پی آر، ام اس ان بی سی اظهار نظر می کند.

 

استراتژی آمریکا در قبال ایران

اظهارات مارتین ایندیک در برابر کمیسیون روابط خارجی سنای آمریکا

28 مارس 2017

 

آقای رئیس، سپاسگزارم از اینکه امروز مرا به کمیسیون روابط خارجی سنا برای اظهار نظر در بارۀ موضوعی بسیار مهم یعنی قانون گذاری در مقابل فعالیت های ثبات زدای ایران دعوت کرده اید. قانون ضد فعالیت ثبات زدای ایران علاوه بر اعمال تحریم هائی در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خاطر شرکت در تروریسم و نیز افرادی که در برنامۀ موشک بالیستیکی ایران شرکت داشته اند، دولت آمریکا را موظف می کند که « یک استراتژی برای بازدارندگی فعالیت های متعارف [نظامی] و فعالیت های نامتقارن ایران و تهدیدهائی که مستقیما متوجه ایالات متحده و متحدان کلیدی او در خاورمیانه، آفریقای شمالی و فراتر از آن است، تهیه و به کمیته های مربوطِ کنگره تسلیم کند».

دستگاه قانون گذاری ضمن اعمال تحریم هائی به منظور مقابله با خطر توسعۀ موشک های بالیستیک ایران به روشنی به دنبال آن است که این اقدام را در رویکردی وسیع تر در جهت مقابله با فعالیت های ثبات زدای ایران در خاورمیانه قرار دهد. تدوین چنین استراتژی ای اولویتی فوری است زیرا بلندپروازی های رهبری طلبانۀ ایران منافع ایالات متحده و متحدان خاور میانه ای او را تهدید می کند. ایران با سرپرستی سازمان های تروریستی مانند حزب الله و جهاد اسلامی فلسطین، با کنترل نیروهای شبه نظامی مانند تیپ بدر در عراق و لوای فاطمیون در سوریه (که افرادش از افغانستان می آیند)، با به میدان آوردن سپاه قدس و تحویل موشک و دیگر سلاح ها به شورشیان حوثی در یمن و دیگر نیروهای نیابتی در منطقه، راه درازی برای دستیابی به بلندپروازی های منطقه ای اش پیموده است. ایران یک «هلال یا قوس نفوذ» از مناطقی در لبنان گرفته تا دریای مدیترانه، از طریق سوریه در قلب خاورمیانه تا عراق و بحرین در خلیج و یمن در دریای سرخ مستقر کرده است.

ایران طی تقریباً چهار دهه که از سرنگونی شاه می گذرد این تلاش را با پیگیری خستگی ناپذیری از طریق صدور انقلاب به خاور میانه و فراتر از آن دنبال کرده است. مثلا در دهۀ 1990 هنگامی که من مسئولیت سیاست مربوط به ایران در دولت کلینتون را برعهده داشتم ما استراتژی بازدارندگی را برای برخورد با تهدیدی که همان زمان آشکار شده بود دنبال کردیم. این استراتژی بخشی از استراتژی دوشاخه ای بود که در آن رئیس جمهور کلینتون پیشبرد صلحی جامع بین اعراب و اسرائیل را همچون شاخۀ دوم این استراتژی دنبال می کرد. محاسبۀ آن زمان از این قرار بود که هرقدر ما در راه برقراری صلح پیش رویم در بازداری انقلاب ایران کارآ تر خواهیم بود و هر اندازه در منزوی کردن ایران کارآتر باشیم توانائی بیشتری در پیشبرد صلح خواهیم داشت.  

ایرانیان که در منطقه ای استراتژیک زندگی می کنند و هنر استراتژی را از زمان کورش بزرگ، 600 سال پیش از تولد مسیح، تمرین کرده اند با این رویکرد ما از طریق خنثی کردن سیستماتیک تلاش هایمان در زمینۀ پیشبرد صلح بین اعراب و اسرائیل با به کار گرفتن نیروهای نیابتی مانند حزب الله، جهاد اسلامی فلسطین و حماس، با موفقیت مقابله کردند. اگر ما در آن روزها به موفقیت چشمگیری در زمینۀ صلح میان اسرائیل و سوریه دست می یافتیم، امری که در واقع از معاهده ای میان اسرائیل و فلسطینی ها، که آن را نیز دنبال می کردیم، نزدیک تر بود، در آن صورت ایرانی ها به لحاظ استراتژیک دچارعقب نشینی ای می شدند که سیر تاریخ خاورمیانه را عوض می کرد.

اما این یک فرض [اگر] است. آنچه فرض [اگر] نیست این واقعیت است که سوریه محور استراتژی ایران برای سلطه بر قلب خاورمیانه است. بنابراین هر استراتژی جدید آمریکا برای مقابله با تهدید ایران باید این واقعیت را که در خاورمیانه چگونه همۀ چیزها با هم پیوند دارند در نظر بگیرد. اگر ایران را در یمن به عقب برانید آنها ممکن است جمعیت شیعۀ بحرین را بشورانند. اگر آنها را در سوریه پس بزنید ممکن است شبه نظامیان شیعۀ عراق را برای خنثی کردن تلاش های ما در محو داعش، به کار گیرند یا حماس را به حملات موشکی از غزه به اسرائیل تشویق کنند.

در سال 1996، هنگامی که ایرانیان فکر کردند که ما در میانجی گری صلح بین اسرائیل و سوریه پیشرفت می کنیم، به حزب الله فرمان حمله ای تروریستی به برج های خُبار در ظهران واقع در عربستان سعودی دادند که در آن 19 نفر از نیروی هوائی آمریکا کشته شدند. آنها کاملا توانائی چنین حملاتی را به نیروهای آمریکائی در سوریه و عراق دارند. سناتور کاتن که در جلسۀ استماع اظهارات ژنرال دانفورد رئیس ستاد مشترک از او در بارۀ پرتابه ها یا مین های نفوذی انفجاری Explosively Formed Penetrators (EFP) سؤال کرد، می داند که ایرانی ها ممکن است مسئول مرگ 500 سرباز آمریکائی در عراق به هنگام عملیات «موج خیزان» Surge از طریق تحویل این پرتابه ها یا مین های نفوذی انفجاری به شبه نطامیان شیعه باشند (1).

خلاصه اینکه بلند پروازی های منطقه ای ایران مشغله ای مرگبار است و ما باید با جدیتی درخور به آن برخورد کنیم. ما نیازمند یک استراتژی «پس زنندۀ» جامع، یکپارچه، و دیرپا هستیم. اما در پیگیری آن باید دقت کنیم تا زمانی که  آمادگی انجام تهدیدی را نداریم آن را اظهار نکنیم و مراقب باشیم اهدافی را که نه اراده و نه توانائی دست یابی به آنها را نداریم اعلام ننمائیم. از همه بالاتر باید به نتایج منطقی استراتژی خود پیش از انتخاب مسیری که می تواند پیامدهائی مخالف نیات ما داشته باشد به خوبی بیاندیشیم. به خاطر همۀ این دلایل من برای ارائه دهندگان لایحه و اعضای کمیته که به دنبال تصمیم گیری در این موضوعات خطیر هستند کف می زنم.

نخستین عنصر در استراتژی پس راندن [ایران]، اجرای دقیق توافق نامۀ هسته ای ایران است. این توافق نامه [برجام] ممکن است مورد استقبال برخی از اعضای این کمیته نباشد، اما به نظر من در موفقیت استراتژی [پس راندن ایران] نقش اساسی دارد. کمبودهای برجام هرچه باشند، این توافق نامه موفق شده است پنجرۀ حیاتی ده ساله ای به وجود آورد که در آن فاصله، منطقه [خاور میانه] مورد تهدید توانائی های هسته ای ایران و مسابقۀ تسلیحاتی هسته ای اجتناب ناپذیر ناشی از آن قرار نخواهد گرفت. در امر مقابله با ایران در خاورمیانه ای که دستخوش مناقشات است هیچ چیز آسان نیست، اما همه چیز آسان تر خواهد بود اگر مجبور نباشیم در عین حال با تهدید هسته ای ایران هم مقابله کنیم. 

تا زمانی که ایرانیان به طور جدی به توافق نامه پایبند باشند، ایالات متحده و متحدان محلی اش فرصتی حیاتی برای پیاده کردن دیگر عناصراستراتژی پس راندن ایران خواهند داشت. این فرصت اهمیت اساسی دارد زیرا ایرانیان در منطقه مستقر شده اند و به آسانی و به زودی از آن کنده نخواهند شد اگر اصلا کنده شوند. ما باید برای بازی طولانی آماده شویم و برجام این امر را میسر می کند.

عنصر دوم در استراتژی پس راندن ایران پشتیبانی از دولت حیدر عبادی و نیروهای مسلح عراق استزیرا آنها برای شکست داعش و بازپس گرفتن کنترل موصل و مناطق سنی نشین عراق می جنگند. سقوط صدام حسین دروازۀ بابل را به روی ایران گشود و اکثریت شیعۀ عراق زیر نفوذ سنگین ایران قرار گرفت. با توجه به پیوندهای تاریخی و مذهبی بین جماعت های همسایۀ شیعۀ ایران و عراق، حذف این نفوذ هدفی قابل دستیابی و لازم نیست. اما تأمین وزنه ای مقابل ایران در بغداد آشکارا قابل دستیابی است زیرا مورد استقبال حکومت فعلی عراق قرار می گیرد که در حکومت مالکی چنین نبود.

طی سال ها چنین تلاشی [برای ایجاد وزنه ای در مقابل ایران] به خاطر عدم تمایل عربستان سعودی و دولت های عربی خلیج به تعهدی معنی دار با حکومت عراق که به آن برچسب «ایرانی» می زدند دچار لنگی شده است. اما دیدار اخیر وزیر خارجۀ سعودی از بغداد و تلاش سعودی ها برای تماس با عشایر عراق نشانۀ رویکرد جدیدی است که باید تشویق شود و تداوم یابد. این امر اهمیت بسیاری دارد زیرا حذف داعش در عراق چالش عظیمی برای بازسازی پس از منازعات در موصل و دیگر مناطق آزاد شدۀ سنی دارد. اگر نیروهای شبه نظامی شیعه زیر رهبری ایران خلأ ناشی از شکست داعش را پر کنند، ایران گام بسیار مهمی در استقرار پلی زمینی از آن کشور به سوریه و لبنان از طریق عراق خواهد داشت. این امر همچنین شرایط بازگشت گروه های جهادی مانند داعش و پیش کسوت القاعده ای او را در شکلی حتی افراطی تر فراهم خواهد کرد، زیرا سنی های عراق سلطۀ شیعه بر زندگی خود را نخواهند پذیرفت. بدین خاطر است که حمایت دولت سنی برای تلاش بازسازی پس از جنگ به رهبری آمریکا ضروری است.

عنصر سوم در استراتژی پس راندن ایران پیشبرد کارآمد راه حلی سیاسی در جنگ داخلی یمن است. اکنوندولت ترامپ در حال افزایش پشتیبانی نظامی از عربستان سعودی و امارات متحد عربی در مبارزۀ نظامی دو ساله شان در یمن است (2). این امر هنگامی معنی دارد که این پشتیبانی با استراتژی دیپلوماتیکی برای پایان بخشیدن به جنگ همراه باشد، جنگی که هم اکنون باعث اتلاف جان هزاران غیر نظامی و رنج های بسیار شده است. در غیر این صورت ایالات متحده، مانند بسیاری از قدرت های خارجی پیش از ما، در باتلاق جنگ یمن فرو خواهد رفت. درگیری بیشتر ایالات متحده همچنین باید در چارچوب [متن] استراتژی منطقه ای بزرگ تری که این کمیته برای تدوین آن تشکیل شده است مورد سنجش قرار گیرد. یمن راه کم هزینه ای برای ایران به منظور منحرف کردن توجه ایالات متحده و متحدان عرب او در منطقۀ خلیج از چالش های استراتژیک مهم تر در عراق و سوریه است. هم اکنون 50% ظرفیت نظامی عربستان سعودی و بخش مهمی از ظرفیت نظامی امارات به درگیری یمن اختصاص یافته است، در حالی که کل آن چیزی که ایران برای نگاه داشتن آنها در آنجا می کند تحویل مصالح جنگی و کمک مالی به حوثی هاست.

بی گمان، موفقیت در میدان جنگ باعث تقویت و تحرک در میز مذاکره می شود. از این دیدگاه تلاش موفق برای کنترل بندر حُدیده در دریای سرخ می تواند بر محاسبات حوثی ها اثر بگذارد و به جدی تر و معقول تر شدن آنها در مذاکرات منجر شود. اما حمایت آمریکا باید مشروط به دنبال کردن راه حل سیاسی از جانب متحدان سعودی ما هم باشد.

عنصر چهارم در استراتژی پس راندن ایران کاهش نفوذ ایران در سوریه است. این دشوارترین و پیچیده ترین مؤلفۀ استراتژی مورد نظر است. سخن گفتن در بارۀ هدف غیر واقع بینانۀ «بیرون راندن ایران از سوریه» به توسعه و پیاده کردن این استراتژی کمکی نمی کند. این می تواند وضعیت نهائی مطلوب باشد اما باید بپذیریم که نه ما و نه روس ها خواست و توانائی دستیابی به آن را در شرایط کنونی نداریم.

ایران حضور زمینی شگفت انگیزی در سوریه دارد. ایرانی ها با تشویق رژیم علوی اسد در نهادهای حکومتی ای که در سوریه باقی مانده رسوخ کرده اند. آنها همچنین حدود 25000 نیرو در مناطق غربی سوریه مستقر ساخته اند. این نیروها عبارتند از: 5000 پاسدار و بسیجی و ارتشی که فرمانده، مشاور [مستشار] و آموزش دهندۀ بخش وسیع تر نیروهای شبه نظامی شیعه هستند؛ 3 تا 5 هزار جنگجوی بسیار آموزش دیدۀ حزب الله از لبنان؛ و حدود 20000 نیروی شبه نظامی شیعه که از افغانستان و پاکستان استخدام شده اند. نیروهای تحت رهبری ایران به نحو چشمگیری از بازماندۀ ارتش سوریه، یا نیروهای روسی که اکنون در آنجا وارد میدان شده اند بیشترند. آنها مسئول بازپس گرفتن حلب بودند و کنترل بسیاری از مناطق شمال غربی [سوریه] مسئولیت رفاه سوری ها را در دست دارند، مانند نقشی که حزب الله در جنوب لبنان ایفا کرد. دو عامل باعث تقویت حضور و کنترل ایران [در سوریه] گردید که در تدوین استراتژی پس راندن ایران نباید نادیده گرفته شوند:

  • اتحاد بین  ایرانی ها و اسد که توسط پدر بشار اسد در سال های دهۀ 1980 شکل یافت، هنگامی که سوریه تنها دولت عربی بود که در جنگ ده سالۀ عراق – ایران جانب ایران را گرفت. فرزند [حافظ] اسد برای بقای خود حتی بیش از آن به ایران وابسته است. [بشار] اسد خواهان رفتن ایرانی ها نخواهد شد زیرا این کار به سقوط او می انجامد. روسیه هم خواهان رفتن ایران از سوریه نخواهد بود زیرا ترس روس ها از پیامدهای فروپاشی رژیم اسد بیش از ارزش فرضی همکاری شان با ایالات متحده برای آنهاست.
  • «منفعتِ محوری» ایران برای حفظ جای پائی در سوریه زیرا این محورِ استراتژی وسیع تر ایران است. اگر ایران این جای پا را از دست بدهد، به شدت به کنترل حزب الله در لبنان، گوهر تاج موقعیت منطقه ای ایران، لطمه خواهد خورد. این بدان معنی است که ایران با قدرت در مقابل هر تلاشی که خواهان بیرون راندن او از سوریه باشد مقاومت خواهد کرد و توانائی قابل ملاحظه ای برای این کار دارد. ایالات متحده هرگز سوریه را همچون منفعتی اصلی یا حیاتی در نظر نگرفته است، از این رو ما خواست یا منفعتی در گسیل نیروی لازم به آنجا برای دستیابی به آن هدف نداریم.  

روسیه منفعت استراتژیک دیرپائی در سوریه دارد به خاطر تسهیلات بندری آنجا برای ناوگان روس و نقش سوریه همچون سکوئی برای گسترش نفوذ روسیه در منطقه. منافع روسیه و ایران در سوریه به هدف مشترکشان در حفظ رژیم اسد در قدرت، همپوشانی دارند. اما رقیب یکدیگر برای نفوذ در دمشق هم هستند و اسد از این فرصت خوشحال است که از یکی از آنها در مقابل دیگری بهره برداری کند. بهره برداری از این رقابت مزیت هائی برای استراتژی آمریکا در کاستن نفوذ ایران در سوریه دارد، اما این بازی از حد معینی نمی تواند فراتر رود. روسیه به خاطر همکاری با ایالات متحده نفوذ خود [در سوریه] را به خطر نخواهد انداخت. او این کار را در دهۀ 1970 که منجر به از دست دادن حضورش در مصر شد انجام داد و این اشتباه را تکرار نخواهد کرد. پس این ایده که روسیه ایران را از سوریه بیرون خواهد کرد خیال بافی خطرناکی است. همچنین این ایده که ما برای چنین خیال خامی باید تحریم های مربوط به اوکراین را از روسیه برداریم با توجه به تأثیری [منفی] که این کار بر متحدان ما در اروپا، بویژه اروپای شرقی، دارد عملی ناروا و خطای استراتژیکی خواهد بود.

بنابراین باید اهداف فروتنانه تری پیش روی خود بگذاریم. ما مثلا می توانیم از روسیه بخواهیم که مخالف داشتن تسهیلات بندری ایران در سوریه گردد. بندری که زیر کنترل ایران باشد به این کشور امکان خواهد داد تا آسان تر سلاح تحویل حزب الله بدهد. این امر به درگیری بین ایران و اسرائیل دامن می زند و نفع روسیه در اجتناب از چنین وضعی است. همچنین ما می توانیم از اصرار اسرائیل مبنی بر اینکه روسیه به ایران و حزب الله فشار آورد تا نیروهای خود را به ارتفاعات جولان نبرند پشتیبانی کنیم. این امر[یعنی حضور نیروهای حزب الله و ایران در ارتفاعات جولان] خطر ایجاد جبهۀ جدیدی در جنوب لبنان و جولان سوریه خواهد شد که تهدید ثبات زدای بالائی برای متحد اسرائیلی ماست.

سرانجام، مانند مورد یمن، باید تا آنجا که می توانیم در پیشبرد راه حلی سیاسی برای جنگ داخلی سوریه تلاش کنیم، راه حلی که در مرحلۀ بعد به طور اجتناب ناپذیری به کنار رفتن اسد بیانجامد. در آن چارچوب، باید اصرار کنیم که یکی از ملزومات حل سیاسی، خروج تمام نیروهای خارجی [از سوریه] باشد. این اصل در توافق نامۀ طائف [سال 1989] که به جنگ داخلی لبنان پایان داد و بعدا به خروج مسالمت آمیز نیروهای سوریه از لبنان انجامید گنجانده شده بود. سوری هائی که نمی خواهند شبه نظامی های زیر کنترل ایران در دورۀ پس از درگیری ها بر آنان سلطه داشته باشند از ادغام چنین اصلی [در توافق نامه صلح] استقبال خواهند کرد. این امر به ما مشروعیت خواهد داد تا خواستار خروج آنها باشیم.

عنصر پنجم در استراتژی پس راندن ایران هماهنگ کردن ظرفیت های متحدان منطقه ای ما در یک چارچوب امنیتی منطقه ای است که بتواند در درازمدت تلاش تقسیم بار را تداوم بخشد. ایالات متحده خوشبختانه از شرکای استراتژیک منطقه ای قابلی مانند اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی و دولت های سنی عرب برخوردار است که منفعت مشترکی در مقابله با بلند پروازی های خطرناک ایران دارند. اما هریک از آنها چشم انداز استراتژیک ویژۀ خود را دارند. مثلا ترکیه، متحد ما در ناتو، نفع زیادی در جلوگیری ایران از ایجاد پلی زمینی از طریق شمال عراق به سوریه دارد و نیروهائی به عراق فرستاده است تا این چشم انداز را سد کند. اما با هیچ تلاشی که باعث تقویت کردهای سوریه شود همکاری نمی کند. همچنین مصر ایران را رقیبی برای خود در منطقه می بیند اما نمی خواهد به درگیری سنی - شیعه دامن بزند چون می ترسد که این کار به نفع سنی های افراطی تمام شود. بنابراین یک استراتژی کارآمد باید مبتنی بر هندسۀ متغیری باشد که بر روی نفع مشترک مقابله با ایران ساخته شود و درهمان حال به اختلافات معینی که تعهد برخی از متحدان منطقه ای ما [در چنین استراتژی ای را] مشروط می کنند، اجازۀ حضور دهد.

با این همه به رغم اختلافات، آمادگی جدیدی در منطقه برای همکاری وجود دارد. مثلا ترکیه به تازگی روابط خود با اسرائیل را عادی کرده است و همکاری امنیتی مصر با اسرائیل بی سابقه است. زمان آن فرا رسیده که آمادگی متحدان خود را در زمینۀ گرد هم آمدن در نوعی سازش امنیتی منطقه ای که به ما امکان دهد تا به نحو کارآئی تلاش های خود را برای مقابله با ایران هماهنگ کنیم، به محک آزمایش بگذاریم.

عنصر ششم در استراتژی پس راندن ایران پی ریزی مذاکراتی با ایران در بارۀ بلند پروازی ها و رفتار او در منطقه است. توافق هسته ای ایران، به رغم تمام کاستی هایش، نشان می دهد که می توان با استفاده از تحریم ها و دیپلوماسی هماهنگ، همچون اهرم نیل به اهداف مان، به توافق های قابل اعمال با ایران رسید. این لایحۀ [جدید] تحریم ها، به همراه پنج عنصر دیگر استراتژی پس راندن ایران [که بالاتر ذکر شد]، اگر با موفقیت طراحی و پیاده شوند، مبنائی برای متعهد کردن ایران در مذاکراتی به وجود خواهند آورد که بر موارد زیر متمرکز خواهد شد:

  • تلاش ایران برای صدور انقلابش و دخالت در امور داخلی دولت عرب منطقه،
  •  فعالیت های ثبات زدای ایران و حمایت او از تروریسم،
  •  برنامۀ موشک های بالیستیک بین قاره ای ایران و فعالیت های هسته ای او پس از سررسید برجام.

مذاکرات تا هنگامی که با تحریم ها و دیگر عناصر استراتژی که در اینجا خلاصه کردم پشتیبانی شوند و تا هنگامی که کاملا با متحدان منطقه ای ما کاملا هماهنگ گردند نه به معنی دادن امتیاز به ایران هستند و نه نشانۀ ضعف. بلکه بیانگر روشی برای دادن علامتی به ایران هستند که ما و متحدان منطقه ای ما خواهان رابطه ای سازنده و عادی آن کشور هستیم و حتی مایلیم موقعیت او را به عنوان قدرتی منطقه ای بپذیریم اگر او خواهان تغییر رفتار آشوب برانگیز خود به صورتی بنیادی باشد. در واقع اگر ایرانیان ثابت کنند که مایلند در مذاکراتی جدی در موضوعات فوق وارد شوند، ما حتی باید آماده باشیم تمایل خود را در مورد برداشتن تحریم های دو جانبه به آنها نشان دهیم؛ یعنی در کنار چماق، هویج را هم روی میز بگذاریم.

آقای رئیس، از شهادت من باید روشن شده باشد که طراحی یک استراتژی کارآ برای پرداختن به تهدیدهای ایران چالشی دشوار و پیچیده است. اما خطرهای عدم انجام آن روشن و حاضرند. من به کمیته برای برعهده گرفتن این وظیفه تبریک می گویم.

 

پانوشت ها:

(1)     «رابطۀ ایران با مرگ 500 نظامی ایالات متحده» در «تایمز نظامی» 14 ژوئیه 2015

http://www.militarytimes.com/story/military/capitol-hill/2015/07/14/iran-linked-to-deaths-of-500-us-troops-in-iraq-afghanistan/30131097 /

(2)     کارن دو یانگ و میسی رایان، « درگیری عمیق تر دولت ترامپ در جنگ یمن»، واشینگتن پست، 27 مارس 2017

https://www.washingtonpost.com/world/national-security/trump-administration-weighs-deeper-involvement-in-yemen-war/2017/03/26/b81eecd8-0e49-11e7-9d5a-a83e627dc120_story.html?utm_term=.b4c1f3e473f2

 

منبع:https://www.brookings.edu/testimonies/u-s-strategy-toward-iran/

 

مهار کردن تهران

پیشنهادی به دولت جدید آمریکا در زمینۀ اتخاذ سیاست مقابله با ایران

(مؤسسۀ واشینگتن در بارۀ سیاست خاور نزدیک – 28 مارس 2017)

مایکل سینگ

آیا رئیس جمهور ترامپ موافقت نامۀ هسته ای [با ایران] را نگاه خواهد داشت یا آن را به دور خواهد انداخت؟ هرچند این جنبۀ کلیدی سیاست او در مورد ایران ممکن است برای سیاست گذاران و کسب و کار بین المللی مهم ترین جنبه را تشکیل دهد، اما برای دولت ترامپ اشتباه خواهد بود که خود را صرفاً بر یک جنبۀ تاکتیکی متمرکز کند، خواه این جنبه سرنوشت برنامۀ جامع برای اقدام مشترک (برجام) باشد یا تحمیل تحریم های جدید یا مذاکره با رهبران ایران.

مسیر محتاطانه تر برای دولت جدید این است که نخست اهداف ایالات متحده را تعریف و استراتژی برای رسیدن به آنها را تعیین کند. این روندها باید بر اساس منافع ایالات متحده در خاورمیانه و فراتر از آن تبیین شوند و در مقابل موضوعات بی شماری که ایالات متحده با آنها برخورد دارد تعدیل گردند. در رابطه با ایران سه هدف اهمیت ویژه ای دارند:

1-      بازداشتن ایران از به دست آوردن یا توسعۀ سلاح های هسته ای – یا پیشرفت مهم در توانائی برای این کار – و بازداری از اشاعۀ تکنولوژی سلاح های هسته ای.

2-      مقابله با تلاش های ایران در زمینۀ چالش با منافع ایالات متحده و تضعیف متحدان منطقه ای اش خواه از طریق نیروهای شبه نظامی نیابتی، حمایت از گروه های تروریستی و یا چالش های او در مقابل کشتی رانی در آبراه های منطقه ای.

3-      جلوگیری ایران از ایجاد یا حمایت حملات تروریستی یا حملات سایبری در سطح جهانی.

دولت ترامپ در تعقیب این اهداف با موانع بزرگی روبرو خواهد شد. ایران اکنون از 2009 قوی تر است، در منطقۀ شرقی مدیترانه، عراق، یمن و جاهای دیگر اعمال قدرت و نفوذ می کند. از بسیاری از تحریم های بین المللی که قبلا بر اقتصاد او سنگینی می کرد و مانع بلندپروازی های ژئوپلیتیک اش می گردید رها شده است و در صورتی که ایالات متحده بخواهد برجام را فسخ و تحریم ها را از نو تحمیل کند متحدان خارج از خاورمیانه ای آمریکا حمایت کمتری از این اقدامات خواهند کرد. ائتلاف های خاورمیانه ای ایالات متحده نسبت به سال 2009 ضعیف ترند بخشی به خاطر تغییرات و اختلالات شدید در منطقه و بخشی به علت متارکۀ نسبی تعهد و جدائی استراتژیک آمریکا از شرکای خاورمیانه ای اش.

ایالات متحده برای اینکه بتواند اهدافش را به رغم این موانع به پیش ببرد باید استراتژی بازدارندگی [مهار] ایران را به کار گیرد – یعنی دفاع مهیبی که باعث دلسرد شدن جمهوری اسلامی از به چالش کشیدن منافع ایلات متحده و متحدانش گردد برپا سازد و در صورت تخطی ایران هزینه های سنگینی بر او اعمال کند. در اجرای چنین استراتژی ای واشینگتن باید اولویتی برای کسب حمایت بین المللی و منطقه ای برای حمایت از تشدید فشار بر ایران و ارائۀ جبهۀ متحدی در مقابل او قایل شود.

استراتژی بازدارندگی ایران باید سه رکن داشته باشد:

1-      اجرا و ارتقای برجام. ایالات متحده باید بجای رها کردن برجام و یا تعهد یک جانبه نسبت به آن تعهد همۀ متحدان به اجرای آن و اصلاح معایبش را تضمین کند.

2-       مقابله با فعالیت های منطقه ای ایران. ایالات متحده همراه با متحدانش باید تلاش های ایران برای گسترش قدرتش را هرجا که تهدیدی برای متحدان آمریکا یا منافع آمریکا ایجاد می کند به عقب براند. تأکید خاصی باید بر سوریه، عراق، یمن و بر مقابله با شبکۀ نیروهای نیابتی مورد حمایت ایران در خاورمیانه و فراتر از آن صورت گیرد.

3-      تقویت اتحادهای منطقه ای ایالات متحده. ایالات متحده باید به متحدانش در ایجاد نهادهای امنیتی و نیروهائی کمک کند که متناسب با تهدیدهای واقعی ایران که تروریسم، موشک ها و براندازی سیاسی را دربر می گیرد باشند. این کمک ها نه تنها باید دوجانبه باشند بلکه باید به ائتلاف های منسجم چند جانبه ای که در زمان جورج بوش به صورت گفتگوی امنیت خلیج بین اعضای شورای همکاری خلیج شکل گرفت دوباره جان ببخشند و اردن، مصر و مراکش را هم به این ائتلاف بیافزایند. ایالات متحده همچنین باید همکاری استراتژیک خود با اسرائیل را توان ببخشد و به دنبال همکاری عمیق تر بین اعراب و اسرائیل در موضوع ایران، تروریسم، و دیگر موضوعات باشد. مذاکره با ایران در صورت لزوم باید ادامه یابد اما باید هرجا که ممکن است به همراه شرکای منطقه ای ما صورت گیرد و با تماس با مردم ایران تکمیل شود.

متن کامل این نوشته در زیر می آید یک رشته سیاست های مشخص دربارۀ هر رکن پیشنهاد می کند.

 

مهار تهران

مقدمه

بحث و گمانه زنی در بارۀ سیاست دولت جدید [آمریکا] نسبت به ایران غالبا به این پرسش می پردازد که آیا برجام (توافق هسته ای بین ایران و 1+5 یعنی آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه و چین به علاوۀ آلمان) باید حفظ گردد یا به دور انداخته شود. اما طرح چنین پرسشی به منظور پی ریزی یک سیاست جدید در بارۀ ایران، نادرست است. شروع از این مقدمه [نگهداری یا کنار نهادن برجام]، به معنی جاودانه کردن اشتباه دولت اوباماست: طی مدت 8 سال ایالات متحده به سیاست در بارۀ ایران از عدسیِ مذاکرات هسته ای نگاه کرده است؛ اکنون باید به عکس، مسألۀ هسته ای را از عدسیِ سیاستی وسیع تر در بارۀ ایران نگاه کند. برنامۀ هسته ای ایران تنها یا در درجۀ اول به خاطر منفعت عمومی ایالات متحده در عدم اشاعۀ هسته ای نیست که این چنین نگران کننده است بلکه به خاطر تهدیدات وسیع تری است که ایران به وجود می آورد. ایران سردستۀ دولت های تجدید نظر طلب (1) در منطقه است، که تصمیم دارد تعادل قدرت منطقه ای را به نفع خود به زیان ایالات متحده و متحدان او تغییر دهد. هرچند سیاست های ایران تنها مسأله ای نیستند که آمریکا در خاور میانه با آن روبروست اما با قطعیت می توان گفت که مهم ترین مسأله اند و به طور مادی در بسیاری مسایل دیگر سهم دارند: تلاش های ایران در زمینۀ گسیل نیرو باعث ثبات زدائی در لبنان شده، جنگ داخلی سوریه را طولانی کرده و موجب افزایش خشم و رنجش عرب های سنی و برآمد گروه های جهادی مانند داعش گردیده است. 

در پاسخ به این وضعیت، ایالات متحده باید استراتژی بازدارندگی را دنبال کند – یعنی تضمین اینکه رهبری ایران هزینه های به چالش کشیدن منافع آمریکا و فواید انطباق خود با نظم غالب بین المللی و منطقه ای را بفهمد. با این همه واشینگتن باید بپذیرد که تهران دشمنی است که مهار کردنش دشوار است: هرچند ایران نشان داده که بازیگری خردورز است و هزینه ها و منافع را می سنجد و مسیری را برمی گزیند که تصور می کند برای منافع رژیم بهترین باشد، اما ضدآمریکائی بودنش صرفا نوعی پیشداوری نیست بلکه ستونی ایدئولوژیک است که به سادگی از آن جدا نخواهد شد. به این خاطر است که روابط بهتر با ایالات متحده برای ایران کششی ندارد هرچند به نظر می رسد که مقامات رسمی رژیم به شدت در بارۀ چگونگی ادارۀ بهتر روابط با واشینگتن در پرتو منافع دیگر ایران درگیر بحث اند. تمایل ایران برای سلطۀ منطقه ای هوسی تازه و زودگذر نیست: ایران طی هزاران سال یکی از متنفذ ترین کشورهای منطقه بوده است و مناقشات آن با دیگر امپراتوری های قدیمی منطقه به پیش از ظهور اسلام می رسد. هر رژیمی در ایران – انقلابی یا دموکراتیک، طرفدار یا ضد غرب – احتمالا داشتن نقشی کلیدی [یا رهبری] در منطقه را هدف خود قرار می دهد. این آمیزۀ رویزیونیسم ضد آمریکائی و بلندپروازی هژمونیک است که چالش با ایران را این چنین دشوار می سازد.

استراتژی بازدارندگی ایران باید پیشرفت در زمینۀ سه هدف بزرگ زیر را دنبال کند:

1-      مسألۀ هسته ای. جلوگیری ایران از ساختن یا خرید سلاح هسته ای و جلوگیری از پیشرفت او در توانائی های سلاح های هسته ای (تولید سوخت، تسلیح و تحویل). افزون بر این باید از اینکه ایران دیگر دولت ها یا بازیگرهای غیر دولتی را در تکنولوژی هسته ای سهیم کند باز داشته شود.

2-      مسألۀ منطقه ای. مقابله و به شکست رساندن تلاش های ایران در چالش با منافع ایالات متحده در خاورمیانه و آسیای جنوبی و مرکزی و تلاش هایش برای از میان بردن متحدان ایالات متحده در این مناطق.

3-      مسألۀ جهانی. جلوگیری ایران از برپا کردن حملات تروریستی یا سایبری به ایالات متحده یا منافع او، جلوگیری از پشتیبانی ایران از دولت ها یا بازیگران غیردولتی ای که به دنبال به چالش کشیدن منافع ایالات متحده اند.

پاراگراف های زیراستراتژی ای برای دست یابی به اهداف یاد شده، موانع پیش روی آن و اَعمال مشخصی که دولت جدید برای پیشبرد آن باید انجام دهد مطرح می کنند

پس زمینه

کمترین چیزی که در بارۀ میراث رئیس جمهور پیشین باراک اوباما می توان گفت این است که موضوعی مورد اختلاف است. تحسین کنندگان او نه تنها برجام بلکه برقراری مذاکرات مستمر بین ایالات متحده و ایران را جزو بالاترین کامیابی های سیاست خارجی او می دانند. سرزنش کنندگان او نظر کاملا مخالفی دارند. اما هنگامی که رئیس جمهور اوباما در سال 2009 زمام امور را در دست گرفت دیدگاه ها در مورد ایران این چنین قطبی نبودند. قوانین مربوط به تحریم ایران از پشتیبانی تقریبا همگانی برخوردار بودند و مردم آمریکا پیگیرانه برنامۀ هسته ای ایران را همچون تهدیدی بزرگ رده بندی می کردند. خود اوباما رویکردِ تحریم های یکجانبه و بین المللی، تهدید با نیروی نظامی همراه با دیپلوماسی چندجانبه از طریق 1+5 را که توسط رئیس جمهور قبلی جورج دبلیو بوش تکامل یافته بود، تا حد زیادی ادامه داد. اما اوباما تلاش پرتوانی در جهت افزودن مذاکرات مستقیم دوجانبه با ایران به استراتژی قبلی به عمل آورد (دولت های قبلی آمریکا نیز وارد مذاکرات دوجانبه با ایران شده بودند اما تماس مستقیم در موضوع هسته ای را به تعلیق غنی سازی اورانیوم و بازفرآوری پلوتونیوم از جانب ایران مشروط می کردند). این کار اوباما [مذاکرۀ غیر مشروط دوجانبه با ایران] به موضع رسمی آمریکا در مورد به زیر سؤال بردن مشروعیت رژیم ایران پایان داد.

این نقاط عزیمت [جدید] هرچند ممکن است در ابتدا با قصد پشتیبانی از استراتژی موجود در نظر گرفته شده باشند، بعداً بر آن تفوق پیدا کردند. مذاکرات مستقیم ایالات متحده – ایران تا حد زیادی جانشین چارچوب مذاکرات 1+5 گردید و توافقی که بعداً از این تماس ها به دست آمد پائین تر از خواست های دیرپای بین المللی از ایران بود. در همان حال مذاکرات نه تنها برای حل بحران هسته ای بلکه همچنین به منظور بازکردن فصلی در نزدیکی بین ایالات متحده و ایران هم به راه افتاد. در طول این مسیر ایالات متحده تا حد زیادی از چالش در برابر تلاش های ایران در زمینۀ گسترش قدرت در خاورمیانه و جاهای دیگر خودداری کرد و حتی به متحدان سنتی خود اصرار نمود که منطقه را با تهران «تقسیم» کنند. در نتیجه دولت ترامپ با چشم انداز استراتژیک بسیار متفاوتی نسبت به چشم اندازی که دولت اوباما در سال 2009 داشت، روبروست. آشکارترین تفاوت، خودِ برجام است. برنامۀ هسته ای ایران اکنون از 2009 بزرگ تر است حتی اگر توسعۀ سریع آن تا حد زیادی متوقف شده باشد. ایران هنوز به تحقیق و توسعه در زمینۀ سانتریفوژ و پیشبرد برنامۀ موشکی ادامه می دهد – اولی صریحاً در برجام مجاز دانسته شده و دومی به طور کلی از آن حذف گردیده است. ایران تا حد زیادی به موافقت نامه پای بند مانده است هرچند کاهش قابل ملاحظۀ گزارش های آژانس بین المللی انرژی اتمی در بارۀ فعالیت های هسته ای ایران و معافیت های اعطا شده به ایران توسط کمیسیون مشترک – ارگانی که توسط برجام برای حل و فصل مناقشات به وجود آمده –، به این معنی اند که چنین داوری هائی [در بارۀ رعایت الزامات برجام از سوی ایران] باید با احتیاط تلقی شوند. ایالات متحده و اعضای 1+5 نیز به رغم شکایت های ایران، که احتمالا بخشی با هدف کسب امتیاز اضافی از واشینگتن، بخشی به منظور منحرف کردن سرزنش ها به خاطر مسایل دائمی اقتصاد ایران اظهار می شود و بخشی صرفا منعکس کنندۀ بیان مبهم برجام  است، سهم خود را از موافقت نامه دریافت کرده اند. واقعیت این است که هرچند ادغام مجدد اقتصادی ایران در اقتصاد جهانی مسیر همواری نپیموده است، اما این کشور منافع اقتصادی بزرگی از برجام به دست آورده که با مرور زمان بیشتر می شود.

در همان حال فعالیت های منطقه ای ایران طی هشت سال گذشته بی وقفه رشد کرده است. کنترل حزب الله، که نایب ایران است، و متحدانش بر لبنان تحکیم یافته است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و نواب او – آمیزه ای از نیروهای حزب الله، شبه نظامیان سوری و جنگجویان شیعی که از عراق، پاکستان و افغانستان آمده اند – مسلماً قوی ترین نیروی زمینی در سوریه هستند. نیروهای شبه نظامیِ زیر رهبری یا متحد ایران در عراق نقش برجسته ای در نبرد با داعش برعهده داشته اند و تأیید رسمی دولت عراق و پذیرش نادلخواه [بی میلانه] نیروهای نظامی ایالات متحده را به دست آورده اند. در هر دو جا [سوریه و عراق]، ایران تغییر استراتژی مشخصی به عمل آورده است: گذار از نیروی شورشی به نیروی ضد شورش، از «انکار ظاهراً قابل قبول» (2) به پذیرش علنی و بیان افتخار آمیز و تبلیغاتی در پشتیبانی از حزب الله و دیگران، پخش جزئیات تشییع جنازۀ کشته شدگان شبه نظامی شیعی و سپاه پاسداران و از آن بالاتر تأمین مالی تبلیغات و دیدارهای قاسم سلیمانی فرمانده نیروهای قدس سپاه پاسداران.

در جای دیگر، حوثی های یمن که مورد پشتیبانی ایران هستند حکومت آن کشور را که از نظر بین المللی به رسمیت شناخته شده است سرنگون کرده و نیروهای عربستان سعودی و امارات متحد عربی را به بی حرکتی کشانده اند و به نظر می رسد که به دنبال کنترل آبراه کشتی رانی بین المللی باب المندب هستند. بنا به گزارش ها حمایت ایران از طالبان در افغانستان به صورت دراماتیکی گسترش یافته است. معلوم شده که سپاه پاسداران در تحریک و تداوم خشونت ضد حکومتی در بحرین نقش داشته است.

اینها به معنی آن نیست که ایران در همه جا موفق بوده است. به نظر می رسد که پیوندهای بین ایران و متحدان فلسطینی او در آغاز قیام های عربی سال 2011 به وخامت گرائید. ظهور داعش منافع ایران را در سوریه و عراق به خطر انداخته است. دخالت روسیه در سوریه برکتی دو پهلو برای ایران بوده، از یک سو این دخالت باعث حفظ رژیم اسد شده که تهران از کانال او قدرتش را در مدیترانۀ شرقی گسترش می دهد، از سوی دیگر این خطر [برای ایران] وجود دارد که در منازعات سوریه به شریک کهتر تبدیل گردد. افزایش تعرض ایران همراه با پس کشیدن ایالات متحده باعث وحدت و عمل مشترک شورای همکاری خلیج شده که البته نتایج آن چند پهلو است.

در عرصۀ بین المللی برجام باعث تفرقه های درونی مشابه آنچه در واشینگتن وجود دارد در میان متحدان ایالات متحده نشده است. در اروپا این موافقت نامه به عنوان موفقیتی فوق العاده با استقبال مشابه چپ و راست روبرو شد، حتی دولت فرانسه، که در بارۀ آمادگی دولت اوباما به دادن امتیازهائی به ایران در جریان مذاکرات بدون اطلاع دولت های دوست، با آمریکا وارد مشاجره شده بود، از برجام استقبال کرد. متحدان اروپائی ایالات متحده در احساس خطری که آمریکا از ایران دارد سهیم نیستند؛ در اروپا تقریباً هیچ تمایلی برای کنار نهادن برجام و دادن پاسخ هماهنگ به فعالیت های منطقه ای ایران وجود ندارد. این عدم تمایل در شرایطی است که اروپا با توجه به نزدیکی موشک های ایران و نتایج جنبی منازعات سوریه که توسط قدرت ایران طولانی شده است، بیش از ایالات متحده در معرض خطر ایران قرار دارد. روسیه و چین به نوبۀ خود به ایران همچون یک متحد، هم در خاورمیانه و هم در عرصۀ بین المللی نگاه می کنند زیرا هر سه در این آرزو که نقش بین المللی ایالات متحده کاهش یابد سهیم اند.

این یکی از مشخص ترین و آشکارترین تغییراتی است که دولت ترامپ با آن روبروست. رؤسای جمهور بوش و اوباما، هر دو به هنگام به دست گرفتن زمام امور از نوعی همگرائی استراتژیک عمومی با اروپا و حتی با روسیه و چین برخوردار بودند. این همگرائی به خاطر اولویتی بود که هریک از اینان برای عدم اشاعۀ هسته ای و نیز جلوگیری از برخورد بین ایالات متحده و ایران قایل بودند. از آنجا که این کشورها تا حد زیادی با اهداف ایالات متحده توافق داشتند، می توانستند بعداً بر مناقشات مربوط به استراتژی و تاکتیک ها فائق آیند (مثلاً بر سر اعتراضات اروپا در زمینۀ تحریم های خارج از سرزمینی). دولت ترامپ با وضعیت مخالفی روبرست یعنی واگرائی استراتژیک بین او و این دولت ها که توجه چندانی به بدرفتاری غیرهسته ای ایران ندارند و مشتاق تعمیق روابط بازرگانی و دیگر روابط با تهران هستند.

البته در خاورمیانه وضعیت بسیار متفاوت است. متحدان ایالات متحده – اسرائیل، ترکیه و نیز کشورهای عرب سنی – اشتیاقی برای برجام نداشتند. با وجود این، اکنون هیچ یک از آنها با توجه به نگرانی هایشان در این باره که گزینۀ جانشین – خواه بازگشت فعالیت های هسته ای ایران و خواه برخورد نظامی بین ایالات متحده وایران – بدتر خواهد بود، خواهان فسخ برجام نیستند. اما همگی می خواهند که ایالات متحده و دیگران آنچه را که از نظر ایشان جسارت فزایندۀ ایران در منطقه است به عقب برانند و هیچ کدام باور ندارند که برجام باید مانعی برای چنین پاسخی باشد. بین این متحدان تنها اسرائیل نشان داده است که در مقابل فعالیت های منطقه ای ایران کیفیت و توانائی های لازم را دارد – دیگر قدرت های منطقه ای، چالشی در مقابل تهران در لبنان، سوریه و عراق نشان نداده اند و ایران توانسته در یمن و بحرین به نحو مؤثری نقشی مخرب ایفا کند بی آنکه به طور مستقیم مورد تلافی جوئی قرار گیرد. برخی از این دولت ها، درست مانند متحدان ایالات متحده در جاهای دیگر [متحدان غیر خاورمیانه ای]، پیوند های اقتصادی نیرومند پساتحریمی با ایران برقرار خواهند کرد (مانند حمل و نقل دریائی با دوبی و روابط انرژی با ترکیه) که باعث تضعیف هرگونه اقدام جبری به ضد ایران توسط واشینگتن خواهد شد.

در نتیجۀ این تحولات، هر استراتژی جدید ایالات متحده در مقابل ایران باید بر موانع زیر غلبه کند:

1- موضوعات مربوط به برجام

  • اگر ایالات متحده بدون نقض فاحش برجام از سوی ایران از این موافقت نامه خود را کنار بکشد، واشینگتن به لحاظ دیپلوماتیک منزوی خواهد شد و در امر گردآوردن متحدان حول برخورد جایگزین، دچار مشکل بزرگی خواهد گردید.
  •  پذیرش برجام – که تنها بخشی از نگرانی های ایلات متحده در بارۀ برنامۀ هسته ای ایران را حل و فصل کرد و چالش های غیر هسته ای ایران در مقابل منافع ایالات متحده را نادیده گرفت – به معنی رها کردن مؤثرترین ابزارهای تحریم مانند سد کردن صادرات نفت ایران یا جلوگیری ایران از استفاده از سیستم مالی بین المللی است.
  • حتی اگر ایالات متحده به برجام پای بند بماند متحدان غیر خاورمیانه ای او به همکاری با ایالات متحده در تلاش برای مقابله با فعالیت های غیرهسته ای منطقه ای و جهانی ایران تمایلی نشان نخواهند داد.
  •  برجام، اگر همۀ طرف ها به آن پای بند بمانند و به اجرا درآورند، به ایران امکان می دهد نیروهای متعارف و موشکی خود را رشد دهد – تحریم های سازمان ملل روی این دو مورد به ترتیب ظرف 5 سال و 8 سال به پایان خواهد رسید، اقتصاد ایران و پیوندهای بازرگانی بین المللی ایران نیز رشد خواهند کرد و مجموع اینها باعث بهبود وضعیت استراتژیک ایران و فرسایش اهرم های ایالات متحده خواهند شد.

2- افزایش پیوند نظامی روسیه و چین با ایران، همراه با گسترش جای پای نظامی روسیه در منطقه به طور کلی باعث کاهش آزادی عمل ایالات متحده و کاهش اعتبار گزینۀ نظامی به ضد ایران خواهد گردید.

3- خراب شدن پیوندهای استراتژیک و شاید عملیاتی ایالات متحده با متحدان منطقه ای طی 8 سال گذشته. 

 

سیاست جدید در بارۀ ایران

ایالات متحده برای پیشبرد سه رکن اهداف هسته ای، منطقه ای و جهانی اش در مورد ایران، باید استراتژی مهار را اتخاذ کند. این استراتژی مستلزم این است که ایران باور کند که چالش با منافع ایالات متحده پرهزینه است و به عکس رعایت قواعد بازی نظم منطقه ای و بین المللی [برای او] سودمند خواهد بود.

اما پیش از پرداختن به سیاست هائی که این استراتژی را تشکیل می دهند، بحث در بارۀ برخی اصول عام مفید خواهد بود:

  • تقویت توانائی، اعتبار و صراحت. گراهام آلیسون استاد دانشگاه هاروارد خاطرنشان کرده که استراتژی مهار کردن مستلزم توانائی، اعتبار و صراحت است. به طور خاص، حفظ مهار و ادامۀ حضور نظامی مستقیم قوی در خاورمیانه، اِعمال رهبری دیپلوماتیک در منطقه و ادامۀ پیشبرد رشد کارشناسی در مورد ایران در شاخۀ اجرائی دارای اهمیت حیاتی است. ایالات متحده و متحدان ما باید از برخورد انعکاسی [واکنشی] به ایران بپرهیزند و در عوض با شکیبائی و روش مندانه به چالش های ایران در مقابل منافع ایالات متحده بپردازند.
  • تقویت توانائی های متحدان ایالات متحده. ایالات متحده باید مهار کردن ایران را نه تنها از طریق اعمال تنبیهی، مثلا پس از پرتاب یک موشک یا تحریک دریائی، بلکه همچنین با تقویت ظرفیت های تهاجمی و به ویژه دفاعی متحدان ما هدف قرار دهد به طوری که ایران به این نتیجه برسد که چالش های بالقوۀ او بخت کمی برای موفقیت دارند.
  •  کاربرد همزمان [هماهنگ] ابزارهای سیاسی. در این مورد و موارد دیگر ایالات متحده باید ابزارهای سیاسی را به طور همزمان و نه متوالی به کار گیرد و نباید هیچ ابزاری، خواه عمل نظامی یا مذاکرۀ سیاسی را از روی میز بردارد؛ از نظر تاریخی کارآ ترین رویکرد نسبت به ایران دیپلوماسی متکی بر نیرو یا تهدید معتبر توسط نیرو بوده است.
  • حفظ وحدت بین المللی. ایالات متحده هر عملی انجام دهد باید تا آن حدی که ممکن است وحدت بین المللی را حفظ کند و در عین حال باید روی تلاش های ایران برای جدا کردن متحدان آمریکا از او حساب کند.
  • فهمیدن بده – بستان سیاسی. در حالی که ایالات متحده نیاز دارد تلاش های خود را در زمینۀ مهارکردن ایران در مقابل دیگر اهداف سیاست خارجی اش متعادل سازد، مقامات آمریکائی باید به درستی بده – بستان ها را درک کنند. مثلا پس راندن ایران معارض تلاش برای مقابله با داعش نیست بلکه مکمل آن است زیرا فعالیت های ایران، مانند حمایت او از رژیم اسد، برآمدِ داعش را تغذیه کرده اند.
  • یکپارچه کردن مسئولیت. دولت به لحاظ تشکیلات اداری باید تضمین کند که یک مسئول وزارت خارجه بر تمام جنبه های سیاست مربوط به ایران نظارت کند با این هدف که پیاده کردن برجام، سیاست منطقه ای و دیگر موضوعات در یک استراتژی واحد هماهنگ ادغام شوند نه اینکه به طور جداگانه و در رقابت با یکدیگر عمل کنند.  

رکن اول: اجرا و تقویت توافق هسته ای

برجام توافق نامه ای معیوب است – به ایران اجازۀ فعالیت هسته ای زیادی می دهد، مسألۀ تسلیح [هسته ای] گذشتۀ ایران و مسألۀ موشک ها را حل و فصل نمی کند و تدابیر آن برای مراقبت فعالیت هسته ای مخفی ایران ناکافی است. افزون بر آن، این تدابیر پس از یک دهه به پایان می رسند. با این همه برجام یک واقعیت است که دولت جدید با آن روبروست و ایران و متحدان آمریکا در برابر مذاکرۀ مجدد آن مقاومت خواهند کرد. واشینگتن با عقب نشینی از این موافقت نامه با وظیفۀ دشوار تدوین استراتژی جدیدی برای بازدارندگی برنامۀ هسته ای ایران و گرد هم آوردن حمایت متحدان و تردید شدید بین المللی روبرو خواهد بود.

بنابراین ایالات متحده باید نه برجام را به دور افکند و نه تعهد مطلق به آن داشته باشد، بلکه باید برای ایران و دیگر شرکای دیپلوماتیک [ما] روشن سازد که بقای موافقت نامه به جدیت و دقت اجرای آن بستگی دارد. چون شرکای دیپلوماتیک [ما] به حفظ برجام علاقه مند هستند چشم انداز تعهد ایالات متحده به برجام اهرمی برای اصرار بر اجرای جدی و  تقویت آن فراهم می کند، نه از طریق از سرگرفتن روند 1 + 5 بلکه با تفسیر دقیق مواد موافقت نامه و تفاهم جنبی با اروپائی ها و دیگر متحدان ما در موضوعات مرتبط. به نظر می رسد که ایران هم علاقه مند به حفظ برجام باشد و این امر خطر این را که اجرای جدی موافقت نامه باعث دور شدن ایران از آن گردد به حداقل می رساند.

در «اجرای دقیق و جدی» برجام دولت ترامپ باید در نظر داشته باشد که اگر ایران به تقلب روی آورد احتمالا این کار را به صورت پنهانی با استفاده از وسایل اعلام نشده انجام خواهد داد و نه در مقابل چشمان بازرسان بین المللی. برای مراقبت در برابر چنین احتمالی دولت باید اقداماتی در زمینه های زیر انجام دهد:

تقویت شفافیت

  • آژانس بین المللی انرژی اتمی باید جزئیات بیشتری در گزارش عمومی [علنی] خود در مورد فعالیت های هسته ای ایران ارائه دهد مانند آنچه قبل از برقراری برجام در گزارش های خود منتشر می کرد. در حالی که ایران محتملا اعتراض خواهد کرد، چنین اقدامی موجب افزایش اعتماد به اینکه ایران به تعهداتش وفادار مانده خواهد گردید.
  • آژانس باید به طور منظم گزارش های طبقه بندی نشده در بارۀ تعهد ایران به برجام، پیشرفت فعالیت های هسته ای و فعالیت های با کاربرد دوگانه [غیر نظامی و نظامی]، تحقیق و توسعه در مورد سانتریفوژها، و توسعۀ موشکی و نیز تعهد دیگر دولت ها به برجام و دیگر تحریم های بین المللی ارائه دهد.
  • تصمیمات کمیسیون مشترک برجام باید علنی گردد. طبق موافقت نامه این امر مستلزم اتفاق آرای گروهی است که ایران، روسیه و چین را نیز دربر می گیرد. اما آمریکا و سه کشور اروپائی (فرانسه، آلمان و انگلستان) می توانند پشتیبانی خود را از توافق این کشورها در مورد شفافیت تصمیمات کمیسیون مشترک اعلام کنند.

مشارکت در اطلاعات

  • تداوم اولویت دادن به تخصیص منابع اطلاعاتی برای نظارت بر فعالیت های هسته ای ایران و نیز خطرهای محتمل مربوط به آن (مثلا تأمین مواد یا مصالح هسته ای از خارج یا استقرار تسهیلات مخفی هسته ای ایران در کشورهای ثالث).
  • برقراری مکانیسم مبادلۀ اطلاعات دائمی با متحدان اروپائی، آسیائی و خاورمیانه ای و نیز تبادل تحلیل ها.
  • تأمین مالی کامل مکانیسم تبادل اطلاعاتی در بارۀ ایران به رغم اولویت فزایندۀ دیگر تلاش ها مانند مبارزه به ضد داعش.

بازرسی و راستی آزمائی

  • اصرار بر اینکه ایران محدودۀ [یا خط پایۀ] آغازین تمام مواد و مصالحی مانند ذخایر اورانیوم و اجزای سانتریفوژها را که برای برنامۀ هسته ای اش به کار می گیرد اعلام کند. این امر به آشکار شدن هر نوع اختلاف و انحراف بین مثلا تعداد سانتریفوژها و تولید اجزای سانتریفوژ، [تفاوت بین آنچه هست و آنچه باید باشد] کمک می کند، تفاوت هائی که می تواند نشانگر فعالیت هسته ای اعلام نشده باشد. باید مسئولان آژانس انرژی هسته ای به راستی آزمائیِ همۀ مواد و مصالح و اجزای اعلام شده سوق داده شوند.
  • همچنین باید بر آژانس بین المللی انرژی اتمی فشار وارد شود تا در اِعمال بازرسی های مسئولان این آژانس در چارچوب پروتکل الحاقی [منع اشاعۀ هسته ای] که مکمل پادمان های موافقت نامه است و نیز تعهدهای برجام، با تهاجم حرکت کند، بویژه در مورد فعالیت های احتمالا اعلام نشدۀ هسته ای و راستی آزمائی در مورد مصرف نهائی محصولات هسته ای و دو منظوره. قاعده یا نُرمی باید برقرار شود که طبق آن چنین بررسی هائی نه امری استثنائی بلکه جزئی از عملکرد عادی برجام باشند و از این رو موجب بحران نگردند.
  • آژانس بین المللی انرژی اتمی باید به میزان کافی تأمین مالی شود تا کمبودی در ظرفیت خود برای پیاده کردن برجام نداشته باشد.

تأمین مواد و مصالح هسته ای و عدم اشاعۀ هسته ای

  • باید تضمین شود که دولت های عضو سازمان ملل و بخش خصوصی بین المللی مسئولیت خود را در مورد صادرات هسته ای و دو منظوره به ایران، درک کنند.
  • تقویت توانائی کنترل صادرات همۀ کشورها [به ایران]، بویژه کشورهائی که سابقۀ مشارکت در معاملات غیرقانونی هسته ای و موشکی با ایران داشته اند.
  • محدود کردن استفاده از کانال های تأمین مواد و مصالح توسط واحدهای ایرانی که سابقۀ معاملات غیرقانونی دارند، و یا - در حالت تأمین مواد و مصالح هسته ای برای استفادۀ غیر نظامیِ در تسهیلات نظارت نشده [فعالیت می کنند].
  • در مورد هرگونه کنترل و راستی آزمائیِ کانال تأمین مواد و مصالح که نتواند طی سی روز تعیین شده در برجام صورت گیرد باید فرض بر سرپیچی گذاشته شود و نه فرض بر رعایت مقررات.
  • اصرار شود که دولت ها – از جمله ایران – صادرات هسته ای و دو منظوره به ایران در خارج از کانال های تأمین مواد و مصالح را در قانون کشوری خود جرم تلقی کنند.
  • با توجه به تکیۀ برجام بر اینکه تأمین کنندگان مواد و مصالح با مصرف نهائی [هسته ای] یا دو منظوره مراقبت لازم بر اقلام صادراتی را انجام می دهند، لازم است بر آژانس بین المللی انرژی اتمی فشار وارد آید تا مسئولان بازرسی خود را در زمینۀ راستی آزمائی مصرف نهائی در موارد مشکوک یا در مورد تأمین کنندگان غیر قابل اعتماد یا آنهائی که سابقۀ بی مبالاتی دارند انجام دهند.
  • باید پانل کارشناسان سازمان ملل – که پس از تصویب برجام منحل شد – یا ارگان مشابهی دوباره مستقر شود تا فعالیت های هسته ای و دومنظورۀ ایران را ارزیابی کند.

تحریم ها و پاسخ به نقض تعهدات

  • ایالات متحده باید دقیقا به تعهدات خود عمل کند اما باید در مقابل هرگونه تقاضائی که از آن تعهدات فراتر رود مقاومت ورزد مگر اینکه ایران هم به تعهدات خود بیافزاید؛ تعهد ایالات متحده (و نیز 1+5) انجام یک رشته اعمال است و نه تضمین یک رشته نتایج برای ایران.
  • باید برای دیگر اعضای 1+5 روشن گردد که واشینگتن از آنها انتظار دارد تا نه تنها برجام را پیاده کنند بلکه الزامات وسیع تر قطعنامۀ 2231 شورای امنیت سازمان ملل (مثلا ممنوعیت صدور برخی سلاح ها و محصولات مربوط به موشک به ایران) و دیگر قطعنامه های مرتبط با موضوع شورای امنیت سازمان ملل را به اجرا درآورند.
  • اصرار به دولت ها برای وضع قوانینی، مانند ایالات متحده، که اجازه دهد، در صورت نقض برجام از جانب ایران یا سد کردن آن به شکل دیگر، دوباره تحریم ها را برقرار سازند.
  • وضع مقاوله نامه هائی با سه کشور اروپائی و دیگر متحدان برای پاسخ گوئی به نقض برجام و قطعنامه های سازمان ملل، از جمله یک رشته تنبیهات برای تخطی های کوچک غیر از پشت کردن کامل به تعهدات. توافق با متحدان در مورد عدم بخشودگی نقض هائی مانند تجاوز از حدود توافق شده برای ذخیرۀ اورانیوم غنی شدۀ ضعیف، یا دور زدن محدودیت ها در مورد آب سنگین از طریق ذخیرۀ مازاد در کشور همسایه عمان.
  • تأکید بر اینکه گزینۀ نظامی بر روی میز باقی خواهد ماند و حفظ حضور قوی نظامی [در منطقه] و برنامه ریزی مانوورهای نظامی برای معتبر کردن این گزینه.

از آنجا که برجام برخی از جنبه های مهم برنامۀ هسته ای ایران – مثلا برنامۀ موشکی – را حل و فصل نمی کند، صِرفِ پیاده کردن جدی و دقیق برجام کافی نیست. دولت آمریکا در عوض باید معایب بسیار مهم موافقت نامه را که به ایران امکان می دهند حتی با رعایت کامل مواد برجام، برنامۀ تسلیح هسته ای اش را به پیش بَرد، اصلاح کند.

  • تأخیر در دست یابی: برجام به ایران امکان می دهد دست یابی بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی به تسهیلات مشکوک یا اعلام نشده را به مدت 24 روز به تأخیر بیاندازد. هرچند محو کامل آثار فعالیت با مواد رادیو اکتیو در این فاصلۀ زمانی مشکل است، فعالیت های مربوط به تسهیلات هسته ای همواره مستلزم کاربست این مواد نیستند؛ در چنین مواردی 24 روز برای محو آثار جرم کافی است. حتی در مواردی که مواد رادیو اکتیو به کار رفته باشد، ایران می تواند از این فرجۀ زمانی برای محو دیگر مدارک که در تعیین منظور سایت مورد نظر نقش حیاتی دارند استفاده کند. برای حل این مسأله ایالات متحده باید اصرار کند که فرجۀ زمانی مربوط برای دست یابی بازرسان آژانس بین المللی انرژِی اتمی از 24 روز به 24 ساعت که در پروتکل الحاقی تعیین شده تقلیل یابد و تأخیرهای بیشتر از این حد مستوجب تنبیه و زمینۀ تحمیل مجدد تحریم ها باشد. 
  • تلاش های تسلیحاتی – یا ابعاد ممکن نظامی (PMD): برجام ایران را موظف نمی کند تا در مورد فعالیت تسلیحاتی [هسته ای]گذشتۀ خود پاسخگو باشد یا امکان دسترسی به سایت ها، پرسنل و اسناد مربوط به این فعالیت ها را داشته باشد، بلکه صرفاً تحقیقات گذشتۀ آژانس در زمینۀ ابعاد ممکن نظامی را به نفع حرکت به جلو می بندد. هرچند در این مرحله دلیلی برای دنبال کردن مجازات ایران به خاطر فعالیت های تسلیحاتی گذشته اش وجود ندارد اما مقامات ایالات متحده (و 1+5) باید برای پرکردن کمبودهای اطلاعاتی در مورد میزان پیشرفت آن فعالیت ها عمل کنند تا مطمئن شوند سایت های تسلیحاتی و پرسنل مربوط به آن کار خود را از سر نگرفته اند. برای این منظور آژانس بین المللی انرژی اتمی باید از مسئولان خود برای کسب دستیابی به سایت ها و پرسنل مربوط استفاده کند نه برای بازگشائی تحقیقات – که با برجام ناسازگار است – بلکه برای اطمینان حاصل کردن از فعالیت جاری آنها.
  • ·         موشک ها: مسلما بزرگترین نقص برجام مربوط به فعالیت های موشکی ایران است. برجام این موضوع را اصلا حل و فصل نمی کند و قطعنامۀ 2231 موانع آزمایش موشکی توسط ایران را کاهش می دهد و منع کمک کشورهای دیگر به ایران در زمینۀ فعالیت های مربوط به توسعۀ موشکی را تنها تا سال 2023 تمدید می کند. از آنجا که ایران اگر به دنبال موشک های بالیستیک بین قاره ای باشد احتمالا نیازمند کمک های بین المللی است، تدابیر فرجام در این زمینه موفقیت بزرگی برای تهران به حساب می آید. ایالات متحده باید به دنبال کسب پشتیبانی متحدانش برای پاسخی چهارگانه باشد: 1) اجرای جدی تر تحریم های موجود که فعالیت موشکی ایران را هدف قرار می دهند و وضع تحریم های تازه در صورت لزوم؛ 2) تعهد به سد کردن یا تدبیر دیگر برای پاسخگوئی به هرگونه آزمایش موشکی ایران که برای سرزمین یا نیروهای ایالات متحده خطر ایجاد کند؛ 3) ارتقای تلاش ها برای منع مرسولات مرتبط با فعالیت موشکی به ایران یا از ایران و جمع آوری و اشتراک اطلاعات لازم برای مداخله در این زمینه؛ و 4) تقویت و یکپارچه کردن بهتر دفاع ضد موشکی در خاورمیانه و در اروپا برای محو هرگونه مزیتی که ایران در صدد است با توانائی های موشکی اش به دست آورد.
  • ·         انقضای برجام: نقاط قوت و ضعف برجام هرچه باشند، برجام موافقت نامه ای موقت است. محدودیت های آن و آنچه قطعنامۀ 2231 شورای امنیت سازمان ملل به آن افزوده است به تدریج از سال 2021 پایان می یابند و کل آن تقریبا در سال های 2031-2026 منقضی می شود. هرچند این موافقت نامه مسلماً برای مخالفان ایران زمان می خرد برای ایران هم همین کار را می کند، به جمهوری اسلامی دوره ای برای توسعۀ فعالیت های سانتریفوژ و موشک ارزانی می کند دوره ای که در آن از سخت ترین تحریم های بین المللی در امان است. در نتیجه هنگامی که ایران بعداً توسعۀ غنی سازی و فعالیت های بازفرآوری را از سر می گیرد، «زمانِ گریز» [زمانی که برای انتقال از فعالیت هسته ای عادی به ساختن سلاح هسته ای لازم است - مترجم] او به نحو خطرناکی کاهش خواهد یافت و توانائی او برای به میدان آوردن موشک هسته ای قابل استفاده به نحو خطرناکی پیشرفت خواهد کرد. برای مقابله با چنین احتمالی ایالات متحده باید به دنبال کسب پشتیبانی متحدانش برای پاسخی سه گانه باشد: 1) اعلام این سیاست که ایالات متحده و دیگران به گونه ای منفعل توسعۀ هسته ای ایران پس از انقضای برجام را نخواهند پذیرفت؛ 2) مذاکره برای تمدید محدودیت های برجام بر فعالیت های هسته ای ایران؛ و 3) تقویت نظام منع اشاعۀ هسته ای در سطح جهان برای محدود کردن فعالیت های مربوط به چرخۀ سوخت هسته ای دولت ها و محدود کردن گزینه های ایران پس از انقضای برجام.

رکن دوم: مقابله با فعالیت های منطقه ای و جهانی ایران

در حالی که ایالات متحده سیاست خود در مورد ایران را بر روی موضوع هسته ای متمرکز کرده است، متحدان آمریکا در خاورمیانه بسیار بیشتر نگران تلاش های تهران در زمینۀ بسط قدرتش در منطقه بوده اند. در حالی که ایران به عمل خود از طریق کاربرد نیروهای نیابتی مانند حزب الله در لبنان و شبه نظامیان شیعه در عراق و جاهای دیگر ادامه می دهد فعالیت های منطقه ای او هر چه بیشتر شکل مستقیم و آشکار به خود می گیرند. مقامات رسمی ایران، بویژه آنهائی که با سپاه پاسداران پیوند دارند، هیچ کوششی برای پوشاندن هدف این فعالیت ها ندارند – بسط قدرت ایران تا دریای مدیترانه، بازداری ایالات متحده، تضعیف و یا مشغول کردن دشمنان ایران. یکی از اهداف ایران تضعیف انحصار قدرت و وفاداری ملی در دولت های مورد هدف از طریق ایجاد نهادهای امنیتی، سیاسی و مذهبی زیر کنترل تهران است. این کار نه تنها قدرت ایران را تقویت می کند بلکه باعث از میان رفتن نهادهای آسیب پذیر دولتی و شعله ور کردن فرقه گرائی می شود. به دلایل گوناگون، ایران بیشتر بر قدرت نامتقارن (3) و استراتژیک تکیه می کند تا قدرت متعارف؛ حتی اگر تخفیف تحریم ها امکانات بازسازی ظرفیت های متعارف را برای ایران فراهم سازد، احتمالا به این روش [قدرت نامتقارن] ادامه خواهد داد.

با این همه ایالات متحده باید از وسوسۀ مقابلۀ واکنشی با هر عمل ایران در منطقه بپرهیزد و در عوض باید بر روی بازداری ایران در هرجا که آشکارا منافع و استراتژی ایالات متحده را به چالش می کشد، متمرکز شود. از آنجا که بسیاری از متحدان ایالات متحده در خارج از خاورمیانه احساس خطری نسبت به ایران مانند ایالات متحده ندارند (مثلا در مورد برنامۀ موشکی ایران یا پشتیبانی آن از تروریسم) و نسبت به بازگشائی پروندۀ هسته ای بدگمان هستند، هر تلاشی برای به عقب راندن جمهوری اسلامی باید بر نقش ایران در موضوعاتی مانند بی ثباتی در سوریه و یمن یا نقض حقوق بشر تإکید ورزد که احتمالا بیشتر باعث جلب علاقه و پشتیبانی آنها خواهد شد. افزون بر آن، بازدارندگی موفق مستلزم این است که ایالات متحده و متحدانش آمادگی داشته باشند تا در صورتی که ایران سیاست های خود را تعدیل کند، اقدامات تنبیهی به ضد ایران را تخفیف دهند، در غیر این صورت، تهران هیچ انگیزه ای برای چنین کاری نخواهد داشت.

سوریه، عراق و یمن

  • در سوریه ایالات متحده باید به دنبال افزایش اختلافات بین روسیه و ایران از طریق تأکید بر ضرورت کنار رفتن بشار اسد به عنوان بخشی از انتقال سیاسی باشد، تحولی که سرانجام روسیه بیش از تهران پذیرای آن خواهد بود.
  • واشینگتن باید به عنوان بخشی از هر تماسش با روسیه بر عقب نشینی نیروهای ایران و شبه نظامیان خارجی مورد پشتیبانی ایران – از جمله حزب الله و جنگجویان شیعی که از عراق، افغانستان و پاکستان آمده اند – باشد و تصریح کند که ایالات متحده و متحدانش این حق را برای خود قائلند که در صورتی که این نیروها [در سوریه] بمانند وارد عمل مستقیم به ضد آنها گردند.
  • هرگونه گفتگو در بارۀ مبارزه با گروه های تروریست در سوریه باید نه تنها گروه های سنی بلکه گروه های نیابتی ایران مانند حزب الله را دربر گیرد که در ایالات متحده و جاهای دیگر به عنوان تروریست مشخص شده اند.
  • تحریم ها به ضد رژیم اسد و تمام افراد و واحدهای مورد حمایت ایران که از او پشتیبانی می کنند باید با جدیت تقویت شوند و در صورت لزوم افزایش یابند؛ افزون بر آن ایران باید به خاطر تحویل سلاح و دیگر پشتیبانی های نظامی به سوریه و به نیروهای شبه نظامی در جاهای دیگر منطقه به خاطر نقض قطعنامۀ 2231 شورای امنیت سازمان ملل و دیگر اقدامات، تحریم گردد.
  • تمدید مأموریت ائتلاف بین المللی در عراق به میزان حداقل دو سال به منظور نشان دادن تعهد جاری (البته محدود) ما به بغداد.
  • تمدید تأمین مالی برای ایجاد و آموزش سرویس ضد تروریستی و نیروهای امنیتی عراق.
  • فشار بر بغداد برای مقاومت در برابر نفوذ ناروای ایران (مثلا نهادی کردن نیروهای شبه نظامی مورد پشتیبانی ایران) و پای بندی به قطعنامه های سازمان ملل در بارۀ ایران (مثلا به ضد انتقال سلاح از ایران) و همکاری در انجام این کار.
  • در رابطه با دولت های عرب، بویژه کشورهای شورای همکاری خلیج [امارات متحد عربی، بحرین، عربستان سعودی، قطر و کویت]، واشینگتن باید فشار بیشتری برای ارتباط و همکاری با عراق به عمل آورد. در یمن باید تلاش ها به منظور منع تحویل سلاح و دیگر اشکال پشتیبانی نظامی به حوثی ها تشدید شود؛ واشینگتن همچنین باید همکاری اطلاعاتی منطقه ای را برای این منظور افزایش دهد.
  • رهبری ایالات متحده باید شرکای بین المللی را برای مقابلۀ قوی با تهدیدهای مورد حمایت ایران به کشتی رانی در تنگۀ باب المندب متحد کند تا به وسیلۀ نیروهای گشتی، ممنوعیت ها، و عمل مستقیم به ضد هر پرسنلی که آزادی کشتر رانی را با موشک، مین یا سلاح های دیگر تهدید می کند، وارد عمل شوند.
  • سرانجام، واشینگتن باید نقش نیروهای شبه نظامی مورد حمایت ایران در نقض حقوق بشر در سراسر منطقه را افشا کند و تحریم های بین المللی و یکجانبه بر آنان را هرجا که واشینگتن و سازمان ملل هنوز اِعمال نکرده اند برقرار سازد.
  • روندهای عملیاتی نیروی دریائی ایالات متحده باید مورد بازبینی قرار گیرند تا به رفتار نا امن و تحریک آمیز نیروهای دریائی ایران پاسخ داده شود، بازدارندگی ایران تضمین گردد و خطر برخوردهای ناگهانی به حداقل برسد.
  • عملیات آزادی کشتی رانی حفظ شود و در صورت لزوم گسترش پیدا کند تا ادعاهای دریائی ایران در خلیج مورد چالش قرار گیرند.
  • تعمیق همکاری و مشارکت اطلاعاتی بین متحدان منطقه ای ایالات متحده در مورد تحویل سلاح و دیگر پشتیبانی ها از جانب ایران به نیروهای نیابتی و منع چنین پشتیانی هائی در هماهنگی با متحدان [ما] هر زمان که اطلاعات مقتضی بداند.
  • برقراری مذاکرات سرّی با اسرائیل و متحدان عرب در مورد راه های جدید مقابله با نیروهای شبه نظامی مورد پشتیبانی ایران و در بارۀ محل بعدی گسترش این خطر.
  • فشار بر سازمان ملل برای پاسخ گوئی به نقض ممنوعیت تحویل سلاح از جانب ایران به گروه هائی مانند حزب الله و حوثی ها.
  • به تهران به روشنی فهمانده شود که حمله به نیروهای ایالات متحده و متحدانش از جانب نیروهای ایران یا نیروهای مورد پشتیبانی او با پاسخ محکم و قوی به ضد منافع او مواجه خواهد شد؛ هرجا که منافع ایالات متحده مستقیما مورد تهدید قرار گیرد (مثلا امنیت کشتی رانی در باب المندب یا امنیت ناوگان ایالات متحده در خلیج) باید نیروهای نیابتی ایران مستقیماً هدف قرار گیرند.
  • افشای حمایت ایران از نیروهای نیابتی منطقه ای از طریق علنی کردن برخی اسناد طبقه بندی شدۀ اطلاعاتی و توضیحات دیپلوماتیک و رسانه ای؛ افشای لاف زنی ها و ادعاهای گزاف نظامی ایران هر زمان که مناسب باشد.

تحریم ها

  • باید توجه داشت که تحریم ها ابزار مهمی هستند (هرچند وسیله ای شکست ناپذیر و حلال همۀ مشکلات به حساب نمی آیند)، باید پذیرفت که دیپلوماسی تحریم - یعنی جلب توافق دیگر کشورها برای عمل هماهنگ با ایالات متحده و فشار مشترک بر ایران برای گردن نهادن به اقدامات موجود – همان اندازه مهم است که تحمیل تحریم از جانب خود واشینگتن. اجرای جدی تحمیل های موجود بر ایران – بویژه بر سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی و وابسته به آن – و افزودن تحریم ها در صورت لزوم.
  • انتشار «لیست های مراقبتی» وسیعِ بیشتر از واحدهای متعلق به سپاه پاسدارن یا وابسته به آن و شرکت های پوششی به منظور اینکه بخش خصوصی بین المللی از معاملۀ بدون اطلاع با سپاه بپرهیزند. افزایش قابل ملاحظۀ عنوان مؤسساتی که با سپاه مربوطند و پائین آوردن آستانۀ مشارکت یا کنترل سپاه در یک مؤُسسه برای اینکه در لیست عنوان ها و اسمی [شرکت های ممنوع المعامله] قرار گیرد.
  • بررسی ایران ایر و دیگر خطوط هوائی تجاری ایران به منظور اطمینان از اینکه در فروش هر هواپیمائی به آنها دقیقا الزامات برجام دقیقاً برای مصرف غیر نظامی رعایت شود.
  • افزایش تمرکز تحریم ها در عرصه های کمتر سنتی مانند فساد، پول شوئی و حقوق بشر به منظور گسترش پشتیبانی بین المللی. جلب محکومیت بین المللی ایران به خاطر تهدیدهای ضد اسرائیلی اش.
  • فشار بر دولت های منطقه برای تضمین رعایت تحریم ها به ضد ایران از طریق تقویت گردآوری اطلاعات، بازرسی محموله ها، و امنیت مرزهای دریائی و زمینی (مثلا مرز بین عمان و یمن) و در صورت لزوم تقویت توانائی آنها برای انجام این کار.
  • فشار بر دیگر کشورهای خارج از منطقه برای اینکه نه تنها به تحریم ایران متعهد باشند بلکه تعهد خود را از طریق جمع آوری اطلاعات و برداشتن گام هائی به منظور پشتیبانی قوانین داخلی شان از اجرای تحریم ها تقویت کنند.
  • ادامۀ فعال آموزش بخش خصوصی بین المللی در زمینۀ وظایف مربوط به رعایت تحریم ها نسبت ایران. 

عرصه های دیگر

  • استقرار جمع آوری اطلاعات و همکاری بین المللی با هدف گیری فعالیت های تروریستی، اشاعۀ هسته ای و [اَعمال] تبهکارانۀ ایران و نواب او، بویژه حزب الله در خارج از خاور میانه.
  • با توجه به مواد هسته ای و دانش هسته ای ایران و گسترش فعالیت چرخۀ سوخت هسته ای در نقاط دیگر جهان، باید تلاش های ایالات متحده در جهت امنیت هسته ای و رژیم عدم اشاعۀ هسته ای جهانی تقویت شود.
  • در انطباق با هر «دکترین سایبری» ایلات متحده، به ایران در زمینۀ فعالیت های مجرمانۀ سایبری به ضد ایالات متحده و متحدان او هشدار داده شود و هنگامی که ایران به چنین کاری دست بزند هزینۀ سنگینی بر او تحمیل گردد.

رکن سوم: تقویت اتحادهای منطقه ای ایالات متحده

در حالی که معتبر بودن [قابل باور بودن] اقدامات تنبیهی برای بازدارندگی مؤثر مهم است، دفاعی قوی مسلماً اهمیت حیاتی بیشتری دارد. برای این منظور، تقویت متحدان ایالات متحده در خاور میانه باید عنصری کلیدی در سیاست آمریکا در مقابل ایران باشد. دو اصل باید راهنمای چنین تلاشی باشند. یکم، این تلاش باید تهدیدهای واقعی ای را که این متحدان با آن روبرویند حل و فصل کند. این تهدیدها تا حد زیادی ماهیتاً غیر متقارن اند؛ ایران به صورت متعارف متحدان ایالات متحده را به چالش نمی کشد، بلکه از طریق تروریسم، جنگ نیابتی، جنگ سیاسی، سرنگون سازی شبیه جنگ «دو رگه» یا «خاکستری» روسیه در اروپا این کار را می کند. ایران همچنین نیروی موشکی وحشت انگیزی در اختیار دارد که باعث می شود دفاع ضد موشکی در صحنه اهمیت زیادی پیدا کند. دوم، هدف ایالات متحده باید این باشد که تا حد امکان یک سیستم اتحاد چند جانبه بنا کند و نه یک رشته اتحادهای قوی دوجانبه ولی جدا از یکدیگر. خاورمیانه، بویژه منطقۀ خلیج، از نظر جغرافیائی متراکم است که باعث می شود هماهنگی و عملیات متقابل بین نیروها الزامی باشد. نوعی اتحاد چندجانبۀ منطقه ای – هرچند منطقه چند دهه از «ناتوی خاورمیانه» به دور است – می تواند سکوئی برای متحدان ایالات متحده برای حل مسایل منطقه ای با حداقل مداخلۀ خارجی به وجود آورد، تعادلی که هم مورد استقبال منطقه و هم ایالات متحده است.

هماهنگی منطقه ای

  • همان گونه که بالاتر پیشنهاد شد: احیای گفتگوی امنیتی خلیج که در زمان جورج دبلیو بوش طرح شد و گسترش آن به نحوی که اردن، مصر و مراکش را هم دربر گیرد. گفتگوی امنیتی خلیج شش رکن داشت که همۀ آنها اکنون نیز بجا هستند: 1) ظرفیت دفاعی شورای همکاری خلیج، 2) موضوعات مربوط به امور امنیتی، 3) مقابله با اشاعۀ هسته ای، 4) مقابله با تروریسم و تأمین امنیت داخلی، 5) حفاظت از زیرساخت های حیاتی که دفاع سایبری هم باید به آن اضافه شود و 6) پشتیبانی از عراق. قدرت های خارجی مانند اتحادیۀ اروپا، روسیه و چین باید برای نظارت و ارائۀ کارشناسی دعوت شوند.
  • از طریق گفتگوی امنیتی خلیج + 3: 1) مشارکت اطلاعاتی و ادغام اطلاعاتی با تمرکز بر ایران و گروه های تروریستی تقویت گردد. 2) گفتگو برای تأمین نظامی () (ادارۀ سرمایه گذاری یک کشور در فن آوری ها، برنامه ها و محصولات لازم برای استراتژی امنیت ملی و پشتیبانی از نیروهای مسلح. هدف عبارت است از به دست آوردن سریع محصولات با کیفیت که نیازهای مصرف کننده را برآورده کند و ظرفیت انجام مأموریت ها را به قیمت مناسب بهبود بخشد. مترجم) و آموزش نظامی و افزایش کارآئی نهادهای امنیتی داخلی و خارجی به جای خرید هرچه بیشتر و سنگین تر سلاح به پیش برده شود. 3) پیشبرد گفتگو برای مقابله با تهدیدهای ویژه ای که ایران به وجود می آورد – از جمله «مقابله با دستیابی و طرد از میدان» (4) تروریسم، حملۀ سایبری، موشک ها، تلاش برای براندازی و جنگ سیاسی – ، با درس گیری از صحنۀ اروپا.
  • جستجوی فرصت برای مذاکرات بین گفتگوی امنیتی خلیج + 3 و اسرائیل بویژه در امور مربوط به امنیت منطقه، مقابله با اشاعۀ هسته ای، مقابله با تروریسم، حفاظت از زیرساخت های حیاتی و برنامه ریزی استراتژیکی به منظور تشخیص خطرهای آتی و چگونگی جلوگیری از آنها.
  • سرمایه گذاری در دفاع ضد موشکی منطقه ای.
  • برنامه ریزی برای [مقابله با] همکاری محتمل بیشتر بین روسیه و چین با ایران و تقویت توانائی «مقابله با دستیابی و طرد از میدان» ایران که باعث محدود شدن آزادی عمل ایالات متحده و متحدان او می گردد با درس گیری از تهدیدهائی که در اروپا و آسیا – اقیانوس آرام صورت می گیرد. 

تلاش های دوجانبه

  • ابتکار گفتگوی دوجانبه با هر متحد منطقه ای ایالات متحده برای تعیین آسیب پذیری های کلیدی، کمبودهای کارآئی، نیازهای تجهیزاتی او با درس گیری از منازعات اخیر مانند یمن.
  • اصرار بر متحدان [ما] برای افزایش کارآئی، سرعت واکنش و پاسخگو بودن نهادهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی شان و مراقبت آنها در مورد نارضائی عمومی و تضمین مقاومت در برابر اقدامات سرنگون سازی ایران و یا گروه های افراطی.
  • ابتکار گفتگو در سطح بالا با اسرائیل در مورد خطرهای منطقه از جمله ایران و سوریه که تا حد زیادی در برگیرندۀ مسئولان نظامی و امنیتی است اما از سوی کاخ سفید و دفتر نخست وزیر [اسرائیل] هدایت می شود. برقراری یک کانال [مستقیم] مطمئن بین کاخ سفید و دفتر نخست وزیر [اسرائیل].

مذاکره با ایران

  • حفظ کانال های مذاکرات دیپلوماتیک با ایران. مذاکره با ایران به صورت جمعی انجام شود و هر زمان که ممکن باشد با شرکت متحدان منطقه ای صورت گیرد.
  • تشویق متحدان ایالات متحده به مذاکره با ایران ولی با تضمین اینکه مذاکره از موضع قدرت و با پشتیبانی ایالات متحده باشد.
  • گسترش تماس مردم ایران با ایالات متحده از طریق مراودات مردم با مردم و صدور ویزا. بیان حمایت از حقوق بشر در ایران.
  • پرهیز از مذاکرۀ داد و ستدی با ایران (مثلا در مورد مبارزه با قچاقچیان مواد مخدر در افغانستان) که به نفع رژیم تمام شود بی آنکه موجب بهبود سیاست های ایران در مواردی که برای ایالات متحده و متحدانش اهمیت اساسی دارد گردد.
  • مذاکره باید تنها همچون ابزاری در میان دیگر ابزارهای سیاسی در نظر گرفته شود و نه چیزی که به خودی خود مطلقاً خوب یا بد است. مذاکره باید هنگامی صورت گیرد که شرایط و استراتژی آن را دیکته کنند.

 

منبع:

http://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/deterring-tehran-an-iran-policy-for-the-new-administration

 

پانوشت ها

1-       منظور مؤلف از «تجدید نظر طلبی» به زیر سؤال بردن نظم موجود در خاورمیانه (و به طور کلی نظم غالب بین المللی) و منافع آمریکا و متحدان اوست. مترجم

2-       یا «انکار پذیریِ باور کردنی» plausible deniability . این اصطلاح از نظر حقوقی برای توصیف وضعیتی به کار می رود که در آن نتوان به خاطر نداشتن مدرک، انکارِ داشتن مسئولیت یا اطلاع یک فرد یا ارگان از وقوع عمل خلافی را رد کرد. این اصطلاح بویژه توسط سیا در دورۀ زمامداری کندی رواج یافت و غالبا در مواردی به کار می رود که ادعا می شود مقامات بالا از عملی غیر قانونی و یا مذموم که توسط مأموران انجام شده بی خبر بوده اند، عملی که در صورت علنی شدن می تواند باعث تعقیب قضائی یا بدنام شدن مقامات بالا گردد. این کار از طریق نداشتن یا ندادن مدرک و اطلاع رسمی یا دسترسی دشوار به آن عملی می گردد. واژه های «ظاهراً قابل قبول» یا «باور کردنی» دلالت بر نبودن مدرک برای احراز مجرمیت دارد که موجب می شود، انکار اطلاع یا مسئولیت از جانب دولت یا مقامات بالا موجه جلوه کند. مترجم.

3-       قدرت نامتقارن مربوط به جنگ نامتقارن است یعنی جنگی که در آن یک طرف به لحاظ توانائی های متعارف جنگی بسیار قوی تر از دیگری باشد. در چنین جنگی طرف ضعیف تر نه از وسایل متعارف بلکه از سلاح ها و روش های نامتعارف بهره می گیرد مثلا روش های چریکی، یا استفاده از امکانات سیاسی، مثلا حمایت یک قدرت بین المللی یا جلب حمایت افکار عمومی به ضد طرف دیگر یا تکیه بر فعالیت های سیاسی یک حزب یا نیروی طرفدار خود در سرزمین یا در منطقۀ نفوذ طرف دیگر، یا انتخاب عرصۀ دیگری از جنگ که طرف قوی تر بدان توجه نکرده یا به آسانی قادر به مقابله در آن عرصه نیست، یا عرصه ای که به طور موضعی در آن از مزیت های خاصی بهره مند است و غیره استفاده می کند. از دیدگاه استراتژیست های غربی سیستم موشکی ایران، توانائی های ایذائی و کنترلی رژیم در خلیج فارس و بویژه تنگۀ هرمز، نیروهای شبه نظامی نزدیک یا وابسته به او در لبنان، سوریه، عراق، یمن و غیره جزء قدرت نامتقارن رژیم جمهوری اسلامی به حساب می آیند. مترجم.

4-       «مقابله با دستیابی و طرد از میدان»Anti-Access/Area Denial  یا به اختصار A2/AD . این اصطلاح در سال 2003 از سوی «مرکز ارزیابی های استراتژیک و بودجه ای» CSBA آمریکا به کار رفت. منظور از «مقابله با دستیابی»، آن اعمال دشمن است که مانع حرکت نظامی به صحنۀ عملیات می شود و منظور از «طرد از میدان» عملیاتی است که مانع آزادی عمل در عرصه ای می شود که در اختیار دشمن است. منظور از «عرصه» فقط زمین نیست بلکه عرصه نه تنها زمین بلکه دریا، هوا، فضا و اطلاعات را نیز در بر می گیرد. مترجم.

 

یادداشت ها

الف) برای بررسی کامل موضوع کانال تأمین توافق هسته ای، مقالۀ زیر را ببینید: دیوید آلبرایت و آندرآ استریکر، «کانال تأمین توافق هسته ای ایران: غلبه بر موضوعاتِ روزِ پس از پیاده شدن»، مؤسسۀ علم و امنیت بین المللی، 21 آوریل 2016

 http://isis-online.org/uploads/isis-reports/documents/JCPOA_Procurement_Channel_Post_Implementation_ Day_21April2016_Final1_1.pdf.

ب) برای بررسی کامل نقش تحریم ها مقالۀ زیر را ببینید: کاتریت باوئر، پاتریک کلاوسون و ماتیو لِویت، «تقویت نقش تحریم ها در محدود کردن ایران» (مؤسسۀ واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک)

http://www.washing­toninstitute.org/policy-analysis/view/reinforcing-the-role-of-sanctions-in-restraining-iran

پ) برای بررسی کامل موضوع «مقابله با دستیابی و طرد از میدان»  مقالۀ زیر را ببینید: مارک گانزینگر و کریس دوگرتی: «از بیرون به درون: اقدام از میدان عمل برای شکست تهدیدات «ضد دستیابی و طرد از میدان» ایران» (مرکز ارزیابی های استراتژیک و بودجه ای، 17 ژانویه 2012)

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران