هانا آرنت، نمونۀ فرهنگ‌پرداز غربی ‏(1)‏
فاضل غیبی

 

هانا آرنت در ایران امروز به عنوان یکی از چهره‌های اندیشه‌ورزی در غرب نامدار شده است. در این نوشتار با نگاهی کوتاه به زندگی و پیامدهای اندیشۀ او می کوشم نشان دهم، چگونه دختر یهودی یتیمی توانست به این جایگاه دست یابد.   

 هانا آرنت (1975ـ 1906) کودکی و جوانی خوبی نداشت. پدر را در شش سالگی از دست داد و خودش نیز اغلب بیمار بود. چون مادر دوباره ازدواج کرد، صاحب دو ناخواهری شد که او را می آزردند. او اما به کمک مادری فرهیخته و با تکیه بر استعداد و پشتکار خود توانست چنان بیاموزد که  یکسال زودتر از همکلاسی هایش با نمرۀ عالی دیپلم متوسطه گرفت. او مجبور شده بود دیپلم را بطور متفرقه بگیرد، زیرا به سبب اعتراض به توهینی از سوی آموزگار، از مدرسه اخراج شده بود. 

اما گذشته از پشتکار، همت بلند او بود که دختر 17 ساله را از زادگاهش در شهری که امروزه به روسیه تعلق دارد به Marburg و به شاگردی استادی کشاند که شهرت داشت "اندیشیدن می آموزد."! این استاد مارتین هایدگر معروف بود که با وجود زن و دو فرزند به او اظهار عشق کرد. رابطۀ استادی 35 ساله با شاگردی 18 ساله نمی تواند رابطۀ سالمی باشد، شاهد آنکه هایدگر  هیچگاه قصد جدایی از همسر و ازدواج با او نداشت و هانا آرنت نخستین معشوقه‌اش نیز نبود. بنابراین دستکم از دیدگاه امروز می توان هایدگر را به سؤاستفاده از   موقعیت خود متهم کرد.  

 هانا آرنت هرچند بزودی هایدگر را ترک کرد، اما هیچگاه سخنی که بیانگر نفرت شخصی از او باشد بر زبان نیاورد و انتقادات او به موضع سیاسی هایدگر نیز عاری از کینه بود. برعکس، به گفتۀ خود قصد داشت  مهمترین کتابش را به او تقدیم کند، اما چون هایدگر جواب نامه اش را نداد از آن منصرف شد.

 در مورد رشتۀ تحصیلی آرنت باید در نظر داشت که او نه تنها در خانواده‌ای یهودی بزرگ شد، بلکه آگاهانه خود را یهودی می‌شمرد. با اینهمه چنان از تعصب مذهبی بری بود، که از همان دوران دبیرستان "الهیات مسیحی" را دنبال کرد و جای شگفتی نیست که رسالۀ دکترایش را دربارۀ " مفهوم عشق نزد آگوستین مقدس" نوشت.

بر چنین زمینه ای از آنجا که به پدیدۀ مسیحیت بدون پیشداوری و از بیرون می نگریست توانست این چیستان هزار ساله بگشاید که چگونه مسیحیت توانست به گسترده ترین آیین جهانی بدل شود؟

هانا آرنت کشف  کرد که عیسی مسیح آیینی را ارائه داد که نیاز بشر شهرنشین را برآورده می‌کرد و به همین سبب در مراکز تمدن نیمکرۀ غربی، از رم تا تیسفون و از اسکندریه تا آتن، مورد استقبال قرار گرفت. در کانون این آیین "بخشش" قرار دارد که باید جایگزین حکم "دندان در برابر دندان، چشم در برابر چشم!"  می‌شد. زیرا اجرای حکم قصاص در زندگی شهرنشینی ناگزیر به برآمدن انبوه کوران  و شلان منجر خواهد شد. وانگهی  "بخشودن" از سویی ویژگی ایزدی است و از سوی دیگر به سنجش نیاز دارد. از اینرو انسان بدینکه می بخشد، هم خداگونه رفتار می کند و هم خردمندانه. بنابراین بخشودن، انسان را به جایگاهی والا  برمی‌کشد.

 با بازتاب گسترده‌ای که انتشار رسالۀ دکترای او در محافل فلسفی و ادبی آلمان پیدا کرد (1929م.) گام بعدی می‌بایست دستیابی به مقام استادی فلسفه باشد، اما با گسترش فاشیسم در آلمان نه تنها چنین چیزی ممکن نبود که امکان زندگی فعال نیز روز بروز تنگ‌تر می شد. خاصه آنکه  خانه‌اش در برلین به گذرگاه فراریان بدل شد و خود از هیچ کاری رویگردان نبود، چنانکه در رابطه با گروهی مخفی، مأمور بود بریده های روزنامه‌های آلمان را به خارج بفرستد تا با انتشار آن‌ها جهانیان  از رفتار نازی‌ها با یهودیان آگاه شوند. با لو رفتن گروه، گشتاپو دستگیرش کرد. اما او توانست با هوش سرشار بازجوی خود را بفریبد و پس از هشت روز آزاد شود.

موضع ضدفاشیستی هانا آرنت، که اینک پس از مهاجرت همسرش به پاریس (مارچ 1933م.) در برلین تنها می‌زیست، از چند جهت با مخالفت دوستان و همکارانش روبرو بود:

  از یک سو آنان که (مانند هایدگر) به همکاری با رژیم نازی روی آوردند. از سوی دیگر جمعی که (بعضاً با وجود یهودی بودن) از توجه به خطر فاشیسم ابا داشتند و  بالاخره گروه سوم که هرچند ضدفاشیست بودند اما آن را موجی گذرا می یافتند. در میان گروه سوم، از همه مهمتر کارل یاسپرس فیلسوف نامدار و استاد  راهنمای او بود. یاسپرس با جدیت از او می خواست که در آلمان بماند و بخاطر یهودی بودن میهن خود را ترک نکند!:

"برای من باعث تعجب است که شما خود را بعنوان یهودی از هموطنان آلمانی خود جدا می‌گیرید."

 اما هانا آرنت با وجود احترام و محبت نسبت به او، آنگاه که مبارزه با حکومت تازه به قدرت رسیدۀ نازی را بی ثمر یافت آلمان را ترک کرد و به همسرش در پاریس پیوست. در داوری  تاریخی باید مهاجرتش را ناشی از درایت او دانست وگرنه به یکی از میلیون‌ها قربانی یهودکشی بدل می شد. او در پاریس در کنار کار پژوهشی و تدریس در دانشگاه آلمانی، گروه جوانان صهیونیستی را تشکیل داد، که به فراریان از آلمان کمک می‌کرد به فلسطین مهاجرت کنند. بسال 1939م. حکومت نازی که هنوز دستش به او نمی رسید تابعیت آلمانی او را لغو کرد و بلافاصله پس از اشغال فرانسه بعنوان "عنصر نامطلوب" دستگیر شد و باید در اردوگاهی منتظر انتقال به آلمان می ماند. اما توانست از آنجا فرار کند و با یکی از آخرین کشتی‌های پناهندگان به نیویورک بگریزد. (1941م.)  او تا به آخر عمر در این شهر بعنوان استاد دانشگاه زندگی نسبتاً آرامی داشت، برخلاف زندگی فکری‌اش که همواره پر از بحران و برخورد بود.

هانا آرنت در سه چهار سال آخر زندگی در آلمان به مطالعۀ مارکسیسم پرداخت و در کنار آن دربارۀ "جنبش زنان" و "تاریخ یهودیان آلمان" نیز پژوهش می‌کرد. حاصل این پژوهش‌هاکتاب "سرگذشت زنی یهودی  در آلمان دوران رمانتیسم" بود. در آن آرنت زندگی Rahel Varnhagen  (1833ـ1771م.) را بعنوان نمونۀ زنان یهودی بررسی کرد که در قرن 18م. با وجود ثروت و پیشگامی فرهنگی به طبقات بالای جامعه راهی نداشتند. Rahel برای مقابله با این وضع، به ابتکار جالبی دست زد و آن برگزاری Salon (محفل ادبی)  در برلین بود، که بزودی در همۀ شهرهای بزرگ اروپا رواج یافت.  در این "محافل ادبی"  نمایندگان اقشار و آرای گوناگون می‌توانستند به چکامه‌ها و خطابه‌های هنرمندان و اندیشمندان، از هاینه و هگل تا ولتر و دیدرو،  گوش دهند. بوسیلۀ این سالن‌ها از یک سو اندیشمندان مشهور می شدند و از سوی دیگر، آزاداندیشی و آزادیخواهی به تبلور اجتماعی دست می‌یافت. بدین سبب  این نهاد را گامی اساسی در تدارک انقلاب  کبیر فرانسه دانسته‌اند، که به تنهایی کافیست تا نقش مهم یهودیان در برآمدن آن را نشان دهد. 

پس از این کتاب هانا آرنت شاهکار خود یعنی پژوهش دربارۀ "توتالیتاریسم" را به پایان برد. وی دو دهه در بحبوحۀ ظهور و سقوط فاشیسم در این باره پژوهش کرد که چرا یهودیان در تاریخ اروپا همواره مورد آزار و کشتار بودند و چگونه یهودستیزی به ظهور فاشیسم انجامید؟

او توانست از مقایسۀ جنبه‌های گوناگون  جنبش‌‌های فاشیستی، از فاشیسم مدلی ("پیکره") بپردازد که شناخت علمی آن را ممکن می‌ساخت. کتاب او در این باره از دو بخش " آنتی‌سمیتیسم، امپریالیسم و راسیسم" تشکیل می‌شد. اما پس از آنکه کتاب را بسال 1949م. منتشر کرد، دریافت که ویژگی هایی را که  برای  نازیسم برشمرده بود به همان شدت در مورد استالینیسم صادق‌اند. از اینرو به پژوهش‌هایی بیشتر دست زد و کتاب را در طرح جدیدی بسال 1951م. به انگلیسی منتشر ساخت و بالاخره 1955م. هنگامی که ترجمۀ آلمانی آن منتشر شد کتاب را با فصل جدیدی دربارۀ "استالینیسم" تکمیل کرده بود.

می توان گفت، هانا آرنت در آن دوران بزرگترین متخصص دربارۀ فاشیسم بود و کتابی که بسال 1949م. منتشر کرد می‌توانست از هر سو بویژه در میان جریانات چپ و یهودی بعنوان مهمترین پژوهش در این باره مورد استقبال قرار گیرد. اما هنگامیکه او به کشف خود دربارۀ همزادی فاشیسم و استالینیسم دست  یافت صداقت علمی به او اجازه نمی داد که بخاطر شهرت و محبوبیت از بیان آن صرفنظر کند.

از طرف دیگر برای کمونیست‌ها که دهۀ 50 نه تنها در بلوک شرق، بلکه در محافل روشنفکری غرب نیز از نفوذ بسیار برخوردار بودند و خود را نجات دهندۀ بشر از فاشیسم می دانستند، نظریۀ آرنت غیرقابل تحمل بود. بدین سبب از طرفی از نفوذ افکار او به بلوک شرق جلوگرفتند (چنانکه در "دائرةالمعارف فلسفی" آلمان شرقی هیچگاه نامی از او نیامد)، و از طرف دیگر از وارد آوردن هیچگونه تهمت به او (از جمله "عامل CIA") رویگردان نبودند. 

هرچند این کوشش‌ها توانستند آهنگ نفوذ نظریات هانا آرنت را دو دهه‌ای کُند کند، اما گسترش آنها بالاخره روشنفکران آنسوی دیوار آهنین را واداشت  رژیم کمونیستی حاکم بر نیمی از جهان را از درون درهم شکنند.

این سرآغاز انقلاباتی به شیوۀ نوین بود که به سبب شیوۀ روشنگرانه و مسالمت جویانه به "انقلاب آرنتی" معروف شد و به جلوه های گوناگون از اروپای شرقی تا آمریکای جنوبی در بسیاری کشورها به تحولی براستی مثبت و دمکراتیک دامن زد.

 تأثیر نظرات هانا آرنت  در  نوسازی دمکراتیک جوامع چنان عظیم است که به تنهایی کافیست تا جایگاه والایی را در تاریخ اندیشه نصیب او کند. اما او در  زمینه های دیگری نیز (از "تئوری تربیت" تا "فلسفۀ وجود") آرایی بیان کرد که بسیاری جوانب زندگی جوامع پیشرفته را دگرگون ساخت. چنانکه او را بدون مبالغه می توان پر تأثیرترین فیلسوف دوران معاصر شمرد. این مختصر را مجال پرداختن به اثرات "نامحسوس" او در زمینه های گوناگون نیست و تنها به دو نمونه بسنده می شود:

ـ   نمونۀ اول آنکه او در مورد شیوه تربیت خواستار پرورش کودکان در چهارچوب زندگی خانوادگی و بدست پدر و مادر بود. پس از آنکه در قرن بیستم "تئوریسین های تربیتی" بسیاری مانند  ماکارنکو  و مونته سوری..  خواستار پرورش هرچه بیشتر کودکان در شبانه روزی‌ها، اردوگاه‌ها و   نهادهای آموزشی بودند، در دوران اخیر خواستۀ هانا آرنت در همۀ کشورهای پیشرفته رواج یافته و کانون خانواده بعنوان نهاد اصلی  تربیت نوباوگان در نظر گرفته می‌شود.

ـ  نمونۀ دیگر مربوط به "جنبش زنان" است. هانا آرنت در این باره نیز نظری متفاوت با جریان مسلط در سدۀ گذشته داشت. هر دو جریان مهم در این قرن (کمونیستی و فمینیستی) خواستار این بودند که زنان برای آنکه از حقوق برابر با مردان برخوردار شوند باید نشان دهند که می توانند در همۀ کارها با مردان همگام باشند. اما هانا آرنت بر این نظر بود که برابری حقوق مرد و زن ربطی به توانایی‌های دو جنس ندارد. چنانکه مردان نیز صرفنظر از میزان توانایی از حقوق برابر برخوردارند. بنابراین در ورای برابری کامل حقوقی  میان مردان و زنان،  عدالت حکم میکند که جامعه نقش بارز زنان در فرزندپروری  را با مزایایی پاسخگو باشد. تأمین امکانات بهتر آموزشی می تواند یکی از این مزایا باشد. برخورداری از آن نیز طبعاً بدین منجر خواهد شد که زنان در دانش و هنر گوی سبقت از مردان بربایند. در این صورت زنان خواهند توانست فرزندپروری را با نیازهای دنیای کار آشتی دهند و نیازی به پرداختن به کارهای "مردانه" نداشته باشند. خوشبختانه در نیم قرن اخیر کشورهای پیشرفته نیز هرچه بیشتر در این جهت سیر می کنند که با ارائۀ مزایایی، عدالت اجتماعی در حق زنان برقرار شود.  

نگاهی کوتاه به خطوط اصلی زندگی هانا آرنت نشان داد، که اندیشمندی فقط تئوری پردازی نیست، بلکه می توان و باید از آن در زندگی شخصی، حتی اگر  در دورانی تاریک و سخت باشد بهره گرفت. 

او اندیشمندی بود که به هر پدیدۀ فلسفی، تاریخی و یا اجتماعی به شیوۀ  انتقادی و با دیدی نوین برخورد می‌کرد و آنجا که به اندیشه ای نوین دست می یافت، آن را با شهامت و به روشنی بیان می کرد. در این راه نه تنها از برخورد، توهین و تهمت مخالفان ابایی نداشت که دوستان نزدیکی را نیز به سبب پافشاری بر حقیقت از دست داد.

از این نظر مورد بسیار دردناک در ماجرای آدولف آیشمن روی داد. هانا آرنت بعنوان شاهد محاکمۀ این سازماندۀ کشتار میلیون‌ها یهودی، در کتابی که در این باره نوشت آیشمن را نه یک "جانی بالفطره و شرّ مجسم"، بلکه فردی حقیر و انسانی "بی‌فکر و تمیز" توصیف کرد که مانند میلیون‌ها دیگر از تودۀ فریب خورده، بسادگی فریب رژیم‌های توتالیتر را می خورند. او با نشان دادن مواردی که شماری از یهودیان در اردوگاههای مرگ هیتلر به آلت دست دژخیمان بدل شدند بدین حقیقت رسید که" "قدرت نه تنها قدرت مندان را، بلکه ناتوانایان را نیز فاسد می کند."  

اما این حقیقتی نبود که برای بازماندگان کشتار میلیونی در کوره های آدم سوزی قابل تحمل باشد، از اینرو این بار حتی دوستان یهودی او نیز او را برنمی یافتند و  از هر سو آتشبار تهمت و توهین بر سر او می‌بارید. تا آنجا که کتابش را "بد و احمقانه" نامیدند و خودش را "شهرت‌طلبی که مغزش را تئوری پردازی فاسد ساخته" خواندند.

اما تاریخ نشان داد که نه تنها در این مورد، بلکه در بسیاری موارد دیگر نیز حق با هانا آرنت بود و هرچند او در زمان زندگی اثرات اندیشۀ خود را به چشم ندید، اما به یکی از چهره های سازندگی و فرهنگ پروری در غرب بدل شد. شخصیت و زندگی او برای ما ایرانیان باید از دو سو مورد توجه قرار گیرد:

ـ         یکی آنکه دانش‌آموزی فقط یکی از پیش‌شرط‌های روشنفکری و اندیشه ورزی است و برای آنکه به اندیشه ورزی برسیم، از شهامت و ثبات قدم تا انسان دوستی و آزادگی، به همۀ ویژگی‌های مثبت انسانی نیاز است. بویژه خودپسندی بنیان اندیشه ورزی را برباد می دهد. جالب است که هانا آرنت از این نظر نیز نمونه بود. او با آنکه باید بزرگترین نظریه‌پرداز سیاسی تاریخ شمرده شود و مثلاً  حتی در جوانی دو سال پیش از قدرت‌یابی هیتلر، آن را پیش‌بینی کرده بود، اما تا آخر عمر خود را از نظر سیاسی "ساده لوح" می دانست! (1)

 از سوی دیگر اندیشه‌ورزی و دادپروری نیز همزاد هستند و دادخواهی نیز بنوبۀ خود به برخورد با پیرامون منجر می‌شود. چنانکه اشاره شد زندگی هانا آرنت از این نظر هم آموزنده است.  نمونه، اعتراض او به آدورنو، بدین خاطر که او از والتر بنجامین در تنگدستی زندگی در پاریس دستگیری نکرده بود؛ تا بدانجا که نوشت، آدرونو را به خانه ام راه نخواهم داد!

ـ    نکتۀ دیگر در زندگی هانا آرنت که باید بویژه مورد توجه اندیشمندان ایرانی قرار گیرد، اینستکه اندیشه ابتدا به ساکن و بدون آزادمنشی فرهنگی شکوفا نمی‌شود. قضیۀ عکس اینستکه اگر در طول تاریخ اندیشمندان سترگی از میان یهودیان برخاستند و بویژه از سدۀ 19م. اغلب فیلسوفان غربی یهودی‌تبار بودند، نشانگر والایی اخلاق و ارزش آزادی اندیشه در فرهنگ یهودی است.  بدین سبب باید تأکید کرد،  امروزه اندیشه ورزی بدون بزرگداشت فرهنگ یهودی سترون است و بویژه در دوران ما که یهودیان با کوشش بسیار موفق شده‌اند یکی از پیشرفته ترین و از نظر علمی بارورترین کشورهای دنیا  را در همسایگی ایران برپا دارند، ادعای دانایی و فلسفه دوستی، با اسرائیل‌ستیزی ناسازگار است. 

در بخش دوم این جستار زندگی و آثار عبدالحسین زرین‌کوب بعنوان نمونۀ فرهنگ پروری معاصر ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

Kurt Sontheimer: Hannah Arendt. Der Weg einer großen Denkerin, 2006, S.32(1)

 

 

 

 

 

 

منبع:پژواک ایران


فاضل غیبی

فهرست مطالب فاضل غیبی در سایت پژواک ایران 

*نه، لایق رستاخیز مهسا نبودیم!  [2024 Feb] 
*لایق رستاخیز مهسا نبودیم؟  [2024 Jan] 
*حملۀ خارجی به مراکز نظامی حکومت اسلامی؛ آری یا نه؟   [2023 Nov] 
* توهم دربارۀ «کشور مستقل فلسطین» را به دور افکنیم!  [2023 Nov] 
* حافظ، «دیوانۀ سرسامی» یا «فرزانۀ جاودانی»*  [2023 Nov] 
*مرز میان انقلاب و ضد انقلاب در انقلاب مشروطه  [2023 Aug] 
*دوچهرگی، بلای جان ایران  [2023 Jul] 
*رستاخیز مهسا زنده است  [2023 Jun] 
*میانه‌روی دمکراتیک، تنها راه نجات ایران  [2023 May] 
*جای بهائیان در رستاخیز نوین ایران خالی است!  [2023 Apr] 
*منشور مهسا و «کارناوال منیّت»  [2023 Mar] 
*رستاخیز همۀ ایران‌دوستان  [2023 Mar] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی، اتوبوس نیست!  [2023 Feb] 
*رستاخیز زن زندگی آزادی را دریابیم!  [2023 Jan] 
*از «سلطنت» تا «پادشاهی»؛ تفاوت از زمین تا آسمان  [2023 Jan] 
*ایران «تاریخی» را پس می‌گیریم!  [2023 Jan] 
*دین «خدای رنگین کمان» !  [2022 Dec] 
*ترس از که و باک از چه؟  [2022 Nov] 
*آقای «هالو»، از جوانان ایران بیاموزید!  [2022 Oct] 
*ویژگی‌های رستاخیز نوین ایران کدامند؟  [2022 Oct] 
*پایان اسلام در ایران  [2022 Sep] 
*با اندیشه به سوی همبستگی  [2022 Sep] 
*چرا ملاها کمر به نابودی بهائیان بسته‌اند؟  [2022 Aug] 
*الفبای انقلاب  [2022 Jun] 
*بزرگ‌ترین دروغ قرن بیستم  [2022 May] 
*آیا می‌توانیم اقتدار ملاها را درهم بشکنیم؟  [2022 Apr] 
*اوکرائین و نبرد برای دمکراسی  [2022 Apr] 
*چرا «جریان چپ» هوادار پوتین است؟  [2022 Mar] 
*یونانیان همسایۀ «بربرها»   [2022 Feb] 
*کالبدشناسی یک پندار  [2022 Jan] 
*منطق‌گریزی اسلامی، عامل سقوط ایران   [2021 Dec] 
*من از اسلام می‌ترسم!‏  [2021 Sep] 
*با شادی به سوی آزادی  [2021 Aug] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان/ بخش دوم  [2021 Jul] 
*فلسفه سیاسی ازلیان و بهائیان بخش نخست  [2021 Jun] 
*خطر پوپولیسم و پایان دمکراسی   [2021 Jun] 
*رهبر انقلاب مشروطه که بود؟   [2021 May] 
*نقدی بر کتاب «مشروطه نوین»  [2021 Apr] 
*در جستجوی راه‌ نوین برای گذار از حکومت اسلامی  [2021 Mar] 
* ویژگی‌های «چپ نوین» کدامند؟  [2021 Mar] 
*به سوی آینده  [2021 Feb] 
*بهائیان بر سر دوراهی  [2020 Dec] 
*در ستایش ناسیونالیسم و ملّی‌گرایی  [2020 Dec] 
*بارکشان غول بیابان   [2020 Nov] 
*مقایسه‌ی رضاشاه با آتاتورک نابجاست زیرا…   [2020 Nov] 
*از ترامپ بیاموزیم!   [2020 Oct] 
*موانع مبارزه با حکومت اسلامی   [2020 Sep] 
*ْ چرا شاهان معاصر ایران خودکامه شدند؟   [2020 Aug] 
*سخنی با شاهزاده رضا پهلوی  [2020 Jul] 
*ملی‌گرایی تنها راه نجات ایران   [2020 Jul] 
*هیچکس ناموس هیچکس نیست!  [2020 Jun] 
*رسانه‌ها در خدمت بحران‌آفرینی   [2020 Jun] 
*دربارۀ انگیزه و راهکار جنبش چپ   [2020 Apr] 
*دربارۀ آزادی عمل پادشاهان ایران در دوران اشکانی و ساسانی مداومت در دگرگونی [2020 Mar] 
*تا فرصت از دست نرود!  [2020 Mar] 
*شرکت در «انتخابات» مخالف سرافرازی انسانی است  [2020 Feb] 
*فلسطین خوشبخت!  [2020 Feb] 
*پیشنهاد؛ اخراج حکومت اسلامی از سازمان ملل متحد   [2020 Jan] 
*چرا بهائی هستم؟   [2020 Jan] 
*درباره فرهنگ مبارزه با حکومت اسلامی  [2019 Dec] 
*نقدی بر کتاب «تأملات دیرهنگام» نوشته محمود صباحی  [2019 Oct] 
*آیا می‌توان بر «دینخویی» ایرانی غلبه کرد؟   [2019 Aug] 
*نامۀ محفل ملی بهائیان آمریکا و کانادا خطاب به رضا شاه  [2019 Jul] 
*فشار گازنبری بر رژیم دو بُنی ‎  [2019 Jun] 
*خود را از آمریکا‌ستیزی برهانیم   [2019 Jun] 
* نُتردام ما کجاست؟   [2019 May] 
*آیا ایران آینده بهائی خواهد بود؟  [2019 Apr] 
*چرا اپوزیسیون برنمی خیزد؟   [2019 Apr] 
*چپ‌گرایی، شیشۀ عمر حکومت اسلامی  [2019 Mar] 
*پس از چهل سال کجای کاریم؟   [2019 Feb] 
*«راست ملّی» در برابر «چپ ضد ملّی»  [2018 Dec] 
*پادشاه انتخابی، ضرورت تاریخی  [2018 Dec] 
*منتظر چه هستیم؟  [2018 Nov] 
*پیشنهادی به فَرَشگرد  [2018 Nov] 
*بحران سیاسی اروپا از کجا می آید؟  [2018 Oct] 
*آشتی ملی را نمی‌توان دور زد!   [2018 Oct] 
*ملایان، برندگان سه انقلاب  [2018 Sep] 
*غول‌های رسانه‌ای و حکومت اسلامی  [2018 Sep] 
*چرا ایران را دوست دارم؟   [2018 Aug] 
*کجا ایستاده‌ایم؟   [2018 Aug] 
*اگر صبر کنیم و امید داشته باشیم…   [2018 Aug] 
*«انقلاب مسلحانه، افسانه‌ای بیش نیست!»  [2018 Jul] 
*چرا، اثر می‌کند!  [2018 Jun] 
*چه زمانی آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟   [2018 Jun] 
*توقعات ملی ما کدامند؟ ‏   [2018 Jun] 
*تاریک اندیشان ایرانی‎ ‎‏ و اسرائیل   [2018 May] 
*چپ‌ها و برجام  [2018 May] 
*‏«جنبش ملی برای دمکراسی در ایران» و دیگر هیچ   [2018 May] 
* ایران به کجا می رود؟   [2018 Apr] 
*دوستان چپ، لطفاً دیگر مبارزه نکنید!  [2018 Mar] 
*نظام حکومت ایران چگونه باشد؟  [2018 Feb] 
*سرمایه‌داری یا توحش  [2018 Jan] 
*چنین باید کرد!   [2018 Jan] 
*چه باید کرد؟   [2017 Dec] 
*از هگل توتالیتر تا مارکس ضدانقلابی   [2017 Nov] 
*به مناسبت دویستمین سالگرد تولد بهاءالله   [2017 Oct] 
*آیا فلسفه یهودی است؟   [2017 Sep] 
*آیا سیاست می تواند اخلاقی باشد؟  [2017 Sep] 
* چرا حکومت ایران رفرم پذیر نیست؟   [2017 Aug] 
*زرین‌کوب، نمونۀ فرهنگ پرداز شرقی ‏   [2017 May] 
*هانا آرنت، نمونۀ فرهنگ‌پرداز غربی ‏(1)‏   [2017 Apr] 
*مردی که نباید شناخت!‏  [2017 Feb] 
*پیاده ها در نبرد ملایان ‏  [2017 Feb] 
*«جنبش چپ»، دشمن ایران  [2016 Jun] 
*«نسبیت فرهنگی»، بلای ایران  [2016 May] 
*پاسخ به «انتقاد دوستانه‌ای از مردم ایران»   [2016 Apr] 
* راز بقای حکومت اسلامی  [2016 Jan] 
*مصطفی‌ملکیان، متوهّم ملّی  [2015 Oct] 
*خردورزی حق ماست!  [2015 Oct] 
*28مرداد، نه «کودتا» نه «قیام»!  [2015 Jul] 
*زنده باد آمریکا!  [2015 May] 
*«اسلام ناب» یا «اسلام مهربان»   [2015 Apr] 
*مؤثرترین شخصیت تاریخ معاصر  [2015 Mar] 
* ما موش‌ها!  [2015 Jan] 
*سید جواد طباطبائی، لوتر ایران؟  [2015 Jan] 
*چه شد که چنین شد؟  [2014 Nov] 
*خدایان ایرانیان  [2014 Nov] 
*اعلام جرم  [2014 Oct] 
*گذار از ملّیت ایرانی به مدرنیته*  [2014 Sep] 
*«سرنوشت ایران چه خواهد بود»  [2014 Jun] 
*«بلای دین»(۱)  [2014 May] 
*اجازه ندهیم به ایرانیان توهین کنند!  [2014 Mar] 
*«حلقۀ مفقودۀ» انقلاب ۵۷  [2014 Mar] 
*تراژدی 35 سالۀ ایران  [2014 Feb] 
*موانع آشنایی با فلسفه متن سخنرانی در گردهمایی 8 دسامبر 2014 به دعوت "انجمن ادبی هزار و یک شب"، فرانکفورت [2013 Dec] 
*زوال هویت ایرانی؟  [2013 Nov] 
*فلسفه‌ی تاریخ  [2013 Oct] 
*اندیشه گاندی  [2013 Aug] 
*پرویز شهریاری، استاد ریاضی و معلم انسانیت در تهران درگذشت  [2012 May] 
*نگاه دیگر درآمدی بر کتاب "راهنمای سرگشتگان" اثر موسی ابن میمون یا Moses Maimonides  [2012 Mar]