چهارشعراز حسیب قرداخی
ترجمه:خالدبایزییدی(دلیر)
1-
«شاعرومادرکرد»
شاعری
ومادرکردی
باهم
دردزایمان گرفتند
شاعرشعری
ومادرپسری را
بدنیا آورد
هیجده سال بعد
پسردرسنگری باسوگند
آن شعررامی خواند؟؟!!
2-
«هنرمند»
ادیبی کوچ کرد
وهمسایه ها
دراین اندیشه
که چگونه؟
وداع اش گویند...
پژواکی گفت:
چرادرجای خود
نگه اش نمی داریداش
چرادرجای خود
به حاک اش نمی سپاریداش؟؟!!
3-
«گفتم»
گفتم:
نازنین!
بغایت تشنه ام
لیوانی آب ام ده
گفت:
من که چشمه نیستم
به راه هررهگذری
که ازآن آب نوشدات و
سپس تنهایم گذارد؟؟!!
4-
«روزی»
روزی!
افق به خورشیدگفت:
چه می کنی
اگرمژده ی طلوع ات راندهم؟
خورشیدگفت:
هرگزنمی توانی
اگرمژده سپیده دم نباشد
افقی نیز...
درکارنیست
منبع:پژواک ایران