مروری بر كتاب:‏ آخرین فرصت گل نوشته مهدی اصلانی
بهادر شهبازی

 
آخرین فرصت گل نوشته مهدی اصلانی، انتشارات باران، سوئد، 2016.
 
 
به یاد رفقای زندانی، شكنجه شده، اعدامی
 
نيمه شب با چھره پوشيده مي آیند به بند
 از رفيقانم جدا سازند یکی با خود برند
 نوبت من کی رسد ای دشمنان توده ھا
 لحظه ھا را می شمارم با رفيقانم به بند
 
"از سرودهای زندان سازمان پیكار در سال 1360"
 
بایستی یادآور كنم كه مهدی اصلانی در زنده نگاه داشتن یاد زندانیان سیاسی ایران كه در رژیم جمهوری اسلامی جانشان را از دست دادند، همواره هدفی والا و ارزشمند را با خود در طی ده ها سالی كه به خارج آمده، حمل كرده است. همین كتاب با وجود سر وشكل متفاوت و پر رنگ و لعابش و با وجود كاستی هایی كه برخی از آنها را بر می شمرم، هنوز هم پرچمی است كه به یاد آن جان های دلاور برافراشته است. در هر حال نگاهی انتقادی به كتاب دارم و اشاره ای به ضعف های كتاب كه در یك خواندن سریع دریافتم. امیدوارم او در چاپ های بعدی كتاب از كاستی های آن بكاهد.
 
در این كتاب " آثار 137 تن ثبت شده است." بیشتر این آثار البته وصیت نامه ها و در كنار آن نامه های زندان و همچنین نامه های پیش از آن نیز جمع آوری شده است. یك مورد غیر زندانی، زنده یاد نیوشا فرهی هم آورده شده كه در خارج از زندان به خاطر جنایات جمهوری اسلامی دست به خودكشی زد. بر خلاف مقدمه كتاب كه "استخوان های جان جوانشان را در گم گورهای جغرافیایی كه ایران نام دارد دفن كردند"، چنین نبود و او در آمریكا درگذشت. از سوی دیگر برخی از این 137 تن نیز از میان سالی نیز گذشته بودند كه بدست دژخیمان رژیم جانشان گرفته شد.
 
هر شهید، حداقل دو صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده است، اما به نظرم "سامان دهنده" مهدی اصلانی در این باره سخاوت به خرج داده و مقدار متنابهی از همین صفحات اختصاص داده شده نیز، خالی از نوشته و یا عكس است كه با  مربع و مستطیل های  رنگی و یا سفید و سیاه پر شده اند. عكس ها اغلب از كیفیت خوبی برخوردار نیستند و حداقل در مورد شهدایی كه به آن خواهم پرداخت، عكس ها، مطالب و یا یادنگاره هایی با وضوح و كیفیت بهتر موجود است. در فهرست كتاب، با وجودی كه نام ها بر اساس حرف اول نام خانوادگی دسته بندی شده، اما این نظم  فقط تا حرف "خ" چنین است و سپس بهم می  خورد و بقیه از ابتدا با اسم كوچك و سپس با نام فامیل می آید.
 
در صفحه اول مختص به هر "تن"، این كلمه را بارها به كار می برد ، نیمی از آن به رنگ سبز است با عكس كوچكی از فرد زندانی و اطلاعات بسیار مختصر و نه حتی كافی از او، با وجودی كه فضای خالی متنابهی در زیرش وجود دارد. مهدی اصلانی می توانست در این مورد با اطلاعات بیشتری و یا در حد زندگی نامه مختصری كه در همان مكان جای بگیرد از این موقعیت برای معرفی فرد استفاده كند. این را بایستی توجه داشت كه خواننده همین كتاب در مورد این "137 تن" به دست می گیرد و در حالت عادی نمی بایست كه برای درك و دریافت اطلاعات بیشتر به منابع دیگری مراجع كند. كتاب در این باره بشدت لنگ می زند. خود این زندگی نامه های مختصر می توانست كمك كننده خوبی برای فهمیدن روزگار این دلاوران باشد.
 
نوشته های سفید بر متن سیاه صفحات، حتی در میان مدت هم چشم آزار و خسته كننده است. اساسا چشم رغبت كمی به دنبال كردن نوشته دارد و این مسئله متاسفانه باعث پر هزینه تر شدن كتاب برای انتشار آن هم می شود. با توجه به این كه كتاب بر روی كاغذ مرغوب چاپ و با جلد محكم تهیه شده است، به نظر نگارنده اصل موضوع فدای شكل و شمایل كتاب شده كه متاسفانه نامناسب هم هست. به نظرم برای سامان دهنده، فرم كتاب ارجح تر از محتوای آخرین یادنگاره های زندانیان شده است. اما همین فرم هم در جایجای كتاب سهل انگارانه به كار رفته است. غلط های تایپی كه 31 خرداد به 13 خرداد تبدیل شده، ص 82 و یا سال 67 كه جایگاه مهمی در سال نگار كشتار زندانیان سیاسی دارد به 76 تغییر یافته است، ص 76.
 
طراحی های كارتونیك میان فصل ها، غیر ضروری و كاملا بی تناسب هستند، ساماندهنده بهتر می بود یا اصلا از آنها استفاده نمی كرد و یا طراحی های زندان كه توسط زندانیان در زمان حبس و یا پس از آزادی كشیده شده به كار می برد. طرح های كتاب، نه مدرن و نه كلاسیك و نه اساسا چشم نواز و یا در جهت محتوای كتاب هستند این طرح ها ویژه مجله ها، گاهنامه ها و روزنامه ها است كه ضرورت های خاص خود را دارند و آقای اصلانی جایگاه كتاب را كه ماندگار است با گاهنامه ها و روزنامه ها كه محدود به مسائل بسیار و زمان خاص هستند، اشتباه گرفته است.
 
با توجه به این كه یاد همه شهدایی كه در این كتاب آمده را تك به تك به عنوان دلاوران جنبش مبارزاتی و دگراندیشی ایران بسیار گرامی می دارم، اما در اینجا در تلاش هستم به رفقای شهید "سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر"  كه در این كتاب حجم قابل توجهی هم به آنها اختصاص داده شده است بپردازم كه در این باره آگاهی دارم.
 
كتاب از ده رفیق شهید از جمله، فریدون اعظمی، كریم جاویدی، غلام جلیلی كهنه شهری، حسن جهانگیری لاكانی، محمد تقی شهرام، محمد علی صمدی، عزت طباییان، مهدی علوی شوشتری، محسن فاضل و محمد صادق قائدی نام برده، كه در مورد آخری به اشتباه عنوان وابستگی سازمانی وی را اتحاد مبارزان كمونیست نوشته است. نزدیك به 14 درصد از نام ها به سازمان پیكار اختصاص داده شده كه به نظرم با توجه به تعداد قابل توجه كشته شدگان سازمان های دیگر همچون مجاهدین و كومله سخاوتمندانه است. در مورد رفیق محمد صادق قائدی به اختصار می نویسم كه وی در اواسط خرداد 1361 دستگیر شد، در آن زمان هنوز برخی از شاخه ها و حوزه های تشكیلات سازمان پیكار برقرار بود. رفیق در آن زمان به تازگی از خوزستان كه وی یكی از مسئولینش بود به تهران بازگشته بود. او از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین م ل و سازمان پیكار بود. وی به همراه بعضی از رفقای بازمانده در گروهی به نام " پیكار كمونیستی" متشكل شده بود و به هیچ وجه فرصتی كه بعضی دیگر از رفقا در ماه ها بعد در پیوستن به اتحاد مبارزان كمونیست بدست آوردند، را نداشت. در لیستی كه در سایت اندیشه و پیكار منتشر شده نیز نام وی آمده است. 
 
در مورد جرح و تعدیل ها در متن وصیت نامه ها توسط سازمان ها، ایشان به ویژه در مورد دو رفیق از راه كارگر و سازمان پیكار اشاره كرده اند و چنین آورده اند: " تمام تلاش ام بر این بود تا با آوردن كلیشه و دست خط اعدام شدگان بر مستند بودن كار بیافزایم. پاره ای وصیت نامه ها كه در اختیار سازمان های سیاسی قرار دارد، به دلایل بیشتر امنیتی نیز ارزش گزارانه با جرح و تعدیل ها و حذف موجهه شده است. به عنوان نمونه نگاه كنید به پانویس وصیت نامه های كریم جاویدی از سازمان پیكار و نسرین بقایی راوری از راه كارگر در همین دفتر."
 
بخشی كه در مورد رفیق نسرین بقایی راوری ایشان اضافه نموده اند به اعتقاد نگارنده، اشتباه و هیچ دلیلی بر "مستند بودن كار" نیست. اول این كه هیچ معلوم نیست كه این پاراگراف بعدا توسط زندانبانان افزوده نشده باشد و یا رفیق را وادار به نوشتن آن نكرده باشند. از سوی دیگر تشخیص و تصمیمی كه سازمان این رفیق گرفته در اینجا درست و اصولی است، چرا كه این وصیت نامه ها صرفا نامه های خصوصی، شخصی و خانوادگی این رفقا نیست، بله كاملا سیاسی و در جهت مبارزات آنان است. برخی از شهدا اگر امكانی برایشان بود نامه و یا وصیت نامه خصوصی جداگانه ای می نوشتند، مانند برخی از شهدای كمیته تبریز سازمان پیكار و یا در پایان وصیت نامه سیاسی خود، جداگانه به موارد خانوادگی هم اشاره ای می كردند كه بعضی از سازمان ها با مشورت با خانواده ها این قسمت ها را منتشر نمی كردند یا به جرح و تعدیل نام ها دست می زدند كه از نظر امنیتی مشكلی به وجود نیاید. بایستی یادآوری كنم، حتی انتشار این وصیت نامه ها در همان زمان و كمی پس از جاودانه شدن رفقا، می توانست برای خانواده ها عواقب بدی به همراه داشته باشد.
 
در این بین در مقدمه آقای اصلانی به تغییرات و دست بردن در متن وصیت نامه رفیق كریم جاویدی آنجایی كه رفیق به همسرش اشاره می كند، توسط رفقایی كه به انتشار آن دست زدند به و خاطر مسائل امنیتی اشاره كرده اند و متعاقبا نوشته اند كه "همسرش نیز هرگز از متن آن اطلاع پیدا نكرد." كه به گونه ای انتقاد آمیز و تاسف بار به آن اشاره شده است. اگر متن وصیت نامه های رفقای شهید كمیته تبریز كه در اوایل زمستان 1360 در تهران منتشر شد و سازمان پیكار هنوز از نظر تشكیلاتی برقرار بود نگاهی بیاندازید، با متن وصیت نامه های دیگر كاملا فرق دارد. به این خاطر كه این نوشته ها از كانال ماموران و زندانبانان به بیرون نیامد. این نوشته حتی مستقیما به خانواده ها هم نرسید. در آن زمان رفقای تشكیلات تبریز با همراهی رفیق عزیز و شجاعی كه توانسته بود امكانی برای قاچاق این نوشته ها به بیرون تهیه كند، آنها را به دست سازمان رساندند. رفیق شهید جهانگیر محمودی، اهل میاندوآب كه از اعضای فعال و زرنگ رفقای كمیته آذربایجان كه خود نیز در زندان بود، توانست به كمك یك زندانی عادی از همشهری هایش، چند گزارش و بیشتر وصیت نامه های رفقا را به بیرون بفرستد. رفیق متاسفانه پس از لو رفتن این عمل انقلابی اش توسط یك تواب به نام …، به زیر شكنجه وحشتناك دژخیمان رژیم افتاد و در اسفند 1360 جاودانه شد.
 
تا آنجایی كه اطلاع دارم از بسیاری از این اسناد میكروفیلم تهیه شده بود و به طور مرتب به خارج از كشور برای نگاهداری ارسال می شد مانند دستنوشته های رفیق محسن فاضل كه اصل كاغذ ها هم محفوظ ماند و به خانواده اش داده شد. اما در مورد رفیق كریم جاویدی و سایر رفقای كمیته تبریز به خاطر مخفی بودن برخی از بستگانشان و همچنین عدم در دسترس بودن آنها، این امكان سخت دور از دسترس بود و كمی بعد هم با ضربات متعدد به خانه ها و انتشارات سازمان پیكار، بسیاری از این اسناد یا از بین رفت و یا به دست رژیم افتاد.
 
از سوی دیگر آقای اصلانی به تلاش بر مستند بودن كار اشاره می كنند اما كمی پیشتر اشاره دارند كه "در نثر وصیت نامه ها تغییری صورت نگرفته است. تنها كوشش كرده ام نقطه گذاری ها سامان یابد و شیوه ی نگارش یك دست شود." خب، این همان دست بردن در سند است، حتی غلط املایی، انشایی و یا نقطه گذاری بخشی از سند است. اصلا چرا باید شیوه نگارش یكسان شود، این ها 137 انسان كاملا متفاوت با هم بوده اند و دلیلی بر یكسان كردن آنها نباید باشد. بگذریم كه ایشان پیش از این در این اسناد دست برده اند كه یك نمونه آن در وصیت نامه رفیق نسرین بقایی راوری است كه ایشان معترض به جرح و تعدیل سازمان راه كارگر در آن است اما خودشان در همان جمله اول كلمات را از "عزیز تر از" به "به تر از" تغییر داده اند.
 
آقای اصلانی در مقدمه همچنان اشاره می كنند كه وصیت نامه "مقوله ای است شرعی و دارای احكام خاص خود" بنا بر این "بر خلاف محدودیت نامه نگاری در زندان كه تابع مقرراتی ویژه بود، كلام واپسین محكوم به مرگ از چنین محدودیتی معاف بود." كه كاملا اشتباه و نقض غرض است. زندانیان هیچگاه نمی توانستند به راحتی و آشكارا، نظرت و اعتقادات خود را بر روی كاغذ بیاورند، سازمانی كه در آن فعالیت می كردند را بستایند و یا علیه رژیم شعاری بنویسند. در مورد رفیق كریم جاویدی و همرزمانش كه در سایت اندیشه و پیكار در مجموعه ای با عنوان " حماسه پیكارگران در زنجیر" آمده هم به این دلیل متفاوت است كه هیچكدام از آنها از دم و دستگاه ممیزی زندانبانان نگذشته بودند.
 
از نارسایی دیگر كتاب می توان به عدم ارائه فهرستی از منابع ثبت شده نوشته ها و تصاویر اشاره كرد كه بسیاری از آنها چه به صورت مكتوب و چه به صورت اینترنتی موجود بوده اند كه اشاره به آنها به خواننده جستجو گر كمك می كند كه بیش از پیش در مورد این دلاوران آگاهی كسب كند و همچنین ارزشگذاری به كار افرادی است كه در پس و پشت آن منابع یاد این عزیزان را برای ما زنده نگاه داشته اند. جا دارد در این جا اشاره كنم كه تعدادی از وصیت نامه ها در همان سال ها و در زمانی كه سازمان های سیاسی هنوز فعال بودند در نشریات هفتگی شان هم منتشر می شدند. بازماندگان تشكیلاتی سازمان پیكار هم در سال 1363 در خارج از كشور كتابی با عنوان "از آرمانی كه می جوشد ..." بخشی از وصیت نامه ها به همراه تصویر دستخطی آن را منتشر كردند. سازمان راه كارگر در آبان ماه 1367، كتاب پر صفحه ای با عنوان "آلبوم شهیدان" به چاپ رساند كه زندگی نامه و برخی از وصیت نامه های شهدا در آن بود. حزب كمونیست ایران تقریبا در هر شماره از نشریه "كمونیست" ارگان این حزب، زندگی نامه، دست نوشته ها و وصیت نامه های شهدا این حزب را درج می كرد. در سایت این حزب به صورت منظم و مرتب، این زندگی نامه ها آمده است. سازمان مجاهدین خلق در سال 1364، با انتشار شماره ویژه از نشریه مجاهد و همچنین بعد ها در سایت این سازمان، حزب توده ایران با انتشار دو جلد كتاب در سال های گذشته از شهدای تمام دوران این حزب و سایر احزاب و گروه ها در سایت های اینترنتی شان به درج این اسناد پرداخته اند. می بایست در كتاب و یا در پایان هر یادواره به منبع اشاره می شد. جا دارد در اینجا فقدان وصیت نامه شهدای كورد در كتاب كه هزاران نفر از آنها در نبردهای تن به تن دلاورانه به شهادت رسیدند و برخی از نامه های آنها به زبان كوردی و فارسی هم موجود است، اشاره كنم.
 
كتاب چهار مقدمه دارد، گویی خود متن وصیت نامه ها كافی نبوده و با وجود آن همه رنگ و لعاب و صفحات خالی و متفاوت بودن، احتیاج به آن پیشگفتار های نسبتا طولانی هم هست. اولین پیشگفتار از مهدی اصلانی با عنوان "پیش از هر چیز" كه به تشكر و قدردانی از كمك كنندگان به وی در انتشار كتاب و همچنین اشاره های به برخی از منابع برای این كتاب دارد، غیر حرفه ای، مخدوش و پر از تعارفات و سپاسگذاری های اغراق آمیز است. در این بین، ایشان از هنرمندی به خاطر ساخت موسیقی و ویدئو كلیپ هم تشكر می كند، جل الخالق، ما كه از كتاب نه موسیقی شنیدیم و نه ویدئو كلیپی دیدیم. در مقدمه دوم  ایشان اطلاعات غیر ضروری و اشتباه می دهد، جایی كه "از تزریق آمپول هوا به رگ های تقی ارانی …" می نویسد. خسرو شاكری در كتابش در باره تقی ارانی در صفحه 186 می نویسد، "رفتار سخت با ارانی در زندان ابتلای او به بیماری تیفوس را به دنبال داشت كه، در اثر عدم مراقبت عامدانه مقامات، موجب مرگ او شد. … تیفوس در صورت مراقبت پزشكی به مرگ منجر نمی شود، روایت رسمی علت مرگ را تب عفونی، خواندند." یا " سیلی ی شعبان جعفری بر تن تبدار دكتر فاطمی،" كه مثلا هم تاریخ باشد و هم جمله خوش آهنگ، كه هیچ كدام نیست، جهت اطلاع ایشان، در زبان فارسی سیلی را بر صورت می زنند و نه بر "تن"!
 
اصلا تهیه كتابی ساده كه گردآوری همین وصیت نامه ها می بود، چه اشكالی داشت. می توانم به كتاب:
                   
Lettres de fusilles preface lucien scheler, 1946, Livres France D’ Aboard
 
كه در ایران با نام "نامه های تیرباران شده ها" در سال 1357 و از جمله كتاب ها معروف به جلد سفید بود، اشاره كنم در این كتاب به اشتباه، گردآوری كننده را "لویی آراگون" نوشته اند اما در واقع "لوسین شللر" بود كه مقدمه ای هم بر آن نوشته است. این كتاب با اطلاعات چند خطی از نویسندگان وصیت نامه ها كه زندانیان مقاومت فرانسه بودند، همچنان پس از گذر سال ها بخاطر سادگی اش، كوبنده و تاثیر گذار است و ده ها بار هم با گردآورنده های مختلف به چاپ رسیده است.
 
 
بهادر شهبازی  
 
 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب بهادر شهبازی  در سایت پژواک ایران