PEZHVAKEIRAN.COM روایت شاهدان عینی از مراسم امسال گورستان خاوران
 

روایت شاهدان عینی از مراسم امسال گورستان خاوران
ماهرخ غلامحسین‌پور

 

 مراسم یادبود کشته شدگان سال 67 در خاوران برگزار شد

 برگزاری بیست و هشتمین سالگرد کشتار 67 در خاوران

 

دوشنبه, 29 اوت 2016ماهرخ غلامحسین پور

«خانواده کشته شدگان تابستان 67 صبح روز جمعه، پنجم شهریور توانستند بعد از قریب به یک دهه محدودیت، مراسم بزرگداشت عزیزانشان را در گورستان خاوران برگزار کنند.» این خبری بود که دو روز پیش گذشته توسط  برخی رسانه های بیرون از ایران منتشر شد.

«حسن» که حدس می زند کالبد برادر و دو پسر دایی اش در گورهای دسته جمعی گورستان خاوران به خاک سپرده شده باشد، در این مورد به ایران وایر می گوید: «صبح زود رفتیم. این چند سال هم با پوست کلفتی ذاتی مان می رفتیم، با این که می دانستیم با در بسته مواجه می شویم و باز هم تهدیدمان می کنند و راه مان نمی دهند. این بار اما خیابان متصل به گورستان باز بود. بسیاری وقت ها این خیابان را می بستند و مسیر افسریه تا خاوران کاملا مسدود می شد و ما حتی نمی توانستیم به گورستان نزدیک بشویم.»

او وقتی می خواهد خاطره سه سال پیش حضورش در خاوران را تعریف کند، بغض می کند: «سه سال پیش بود که رفتیم آنجا اما حتی اجازه ندادند به جاده «لپه زنک» که منتهی به گورستان می شود، وارد بشویم. خواهرم با گریه گل هایی را که خریده بود به سمت یک مامور لباس شخصی که بی سیم داشت گرفت و گفت اگر خدا را می شناسی، این گلها را بگذار روی خاک مزار. مامور گل ها را گرفت و جلوی چشم مان پرت شان کرد وسط خیابان.»

حسن می گوید از خواندن خبر برگزاری مراسم کشته شدگان 67 در رسانه ها تعجب کرده: «دیروز که رفتیم مسیرهای منتهی به گورستان باز بود اما اجازه ورود ندادند و در اصلی بسته بود. گل ها را گذاشتیم پشت در و برگشتیم. آدم های ناشناس و مشکوک مثل هر سال، چندمتر به چند متر داشتند در آن منطقه قدم می زدند. وقتی خبر رسانه ها را خواندم که از قول ما نوشته بودند بی دردسر مراسم را برگزار کرده ایم و حتی شعر و سرود خوانده ایم، تعجب کردم.»

اما «کیمیا» جزو گروهی است که آنجا مانده. آنها آنقدر سماجت کرده اند که یک ساعت پیش از ظهر، مسیر ورود به  گورستان باز شده: « یک عده برگشتند. تقریبا مطمئن بودند مثل تمام این چند سال اجازه وارد شدن ندارند اما مادرم حاضر نمی شد برگردد. گفت تا شب همین جا می مانم. شما می خواهید برگردید. ما هم به ناچار ماندیم. تا ساعت ده که عده دیگری مثل ما پشت دیوارهای گورستان مانده بودند، گل به دست.»

بازماندگان می گویند وقتی به طور تک به تک و در تاریخ های نامشخص به خاوران مراجعه می کنند، کسی مانع حضورشان نمی شود اما زمانی که به شکل گروهی آنجا برنامه می گذارند با فشار نیروهای لباس شخصی و امنیتی مواجه می شوند که غالبا پشت درختان گورستان کمین کرده اند:‌«می آیند و مدام فشار می آورند که منطقه را ترک کنید. تهدید به بازداشت می کنند و حتی یکی دو بار هم جوان ترها را بازداشت کرده و به کلانتری خاورشهر برده اند، بیچاره ها سند گذاشته اند و تعهد داده اند. خیال کنید، باید تعهد بدهی که به دیدار مزار عزیزانت نمی روی تا رهایت کنند. اما خودشان هم می دانند این تعهدها توخالی است. باز هم هفته بعد زودتر از روز قبل ما آنجاییم.»

بنا به روایت کیمیا آنها وارد شده اند اما تعدادشان زیاد نبوده، گل گذاشته اند روی مزارهای خیالی، عکس ها را کنار هم چیده اند و سرود خوانده اند:‌ «امسال بهتر از سال های گذشته برخورد کردند. اما این که کمتر توهین و تهدید کردند، خیلی فرق می کند با باز بودن در خاوران و به رسمیت شناختن حق عزاداری خانواده ها. به نظر من ربطی به ماجرای انتشار نوار صوتی آقای منتظری ندارد. پیش از احمدی نژاد و در دوران آقای خاتمی ما کمتر تحت فشار قرار می گرفتیم. این ده ساله واقعا آزارمان دادند. امید داشتیم بعد از روی کار آمدن روحانی حداقل احترام را بگذارند که باز هم این سه سال نگذاشتند.»

 خاوران سمبل یاد و خاطره کشته شدگان تابستان پر از ابهام 67 است. تابستانی که هرگز زوایای تاریکش روشن نشد و چرایی این اتفاق ها کماکان در تاریکی ماند.

در طول دهه گذشته نیروهای امنیتی با مسدود کردن «جاده لپه زنک» و بستن درهای گورستان نسبت به حضور خانواده درگذشتگان واکنش نشان داده و آنها را از نیمه راه برمی گردانده اند.

زهره می گوید: «اواخر دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد بود. صبح خیلی زود از قزوین راه افتادم. بیرون محوطه خاوران که رسیدم عده زیادی پشت درهای بسته مانده بودند اما به تعداد تک تک پدر و مادرها و بازماندگان ، مامورامنیتی آنجا حضور داشتند.»

تهدیدهای در دولت روحانی هم ادامه یافته است: «سال پیش که آمدیم تهدید کردند که بروید وگرنه بازداشت تان می کنیم. یکی دو نفر از مادرها شروع کردند به گریه، یک عده هم متوسل به نفرین شدند و یکی دو نفری هم به التماس افتادند. بقیه مادرها به آنهایی که التماس می کردند، تشر زدند. می گفتند بچه های ما جان شان را دادند و التماس نکردند. ماموران لباس شخصی سینه به سینه جمعیت ایستادند و ما را هل دادند عقب، یکی دو نفر از جوان ترها را هم دستگیر کردند و با خودشان بردند. ما هم ناچار شدیم برگردیم. گلها را ردیف به ردیف چیدیم پشت در بسته خاوران و برگشتیم.»

نسیم، یکی دیگر از کسانی است که برادرش را در تابستان ۶۷ از دست داده است. می گوید وقتی داشته بر می گشته خانه، راننده تاکسی به او گفته گذشت کند و به خدا بسپارد: «می خواستم بگویم چطور می توانم فراموش کنم، آنها حتی گوری نداشتند که عزایشان را بگیریم و رفتنشان را باور کنیم . برای همدردی و فراموش کردن آنچه بر سرمان رفته بود،  جمع می شدیم خاوران ، بخصوص بعد از بیرون زدن آن دست ها و اندام ها از زیر خاک و اطمینانمان به اینکه آنجا گور دسته جمعی رفتگان ماست، اما هیچ کس مطمئن بود که عزیز رفته اش آنجاست یا جای دیگری؟ آنها نه مراسمی داشتند، نه آرامگاهی »

برادر نسیم، یک سال و 17 روز به پایان محکومیتش مانده بود: «نابغه ریاضی بود. چند سال قبل ترش، مدارکش را برای دانشگاهی در ماساچوست فرستاده بود و آنها اشتیاق نشان داده بودند که بورسیه بدهند و برود برای ادامه تحصیل که انقلاب شد و نرفت. به پدرم زنگ زدند و گفتند پسرت راحت شد. او را معدوم کردیم. بیا ساکش را ببر. پدرم خشکش زده بود، اما صدایش عوض نشد گفت: «ساکش هم ارزانی خودتان».

زمین محل به خاک سپاری اعدامی ها، آجری رنگ است، یک طرف خاوران، گورستان بهایی هاست که با یک جدول از گورستان اعدامی ها جدا شده و قبر و مقبره و تشکیلات دارد، سمت دیگر گورستان را نرده کشیده اند و در اصلی و ورودی سمت همین نرده ها کار گذاشته شده و دو طرف دیگر گورستان هم دیوار دارد. این روزها «زکریا» متولی خاوران و سرایدار آنجاست. گاهی به خانواده های دلشکسته می گوید: «مرا ببخشید. باور کنید مجبورم. به من این طور امر شده.»

منبع:ایران وایر