جناب آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاتة، لطفاً به این روز نیز بیندیشید!
م. کامبوزیا

 

این نامه خطاب به شمای نوعی نیز هست.

با سلام و عرض تحیت و احترام به محضر شریف حضرت عالی

سَروَر شاعران جهان، خواجه حافظ شیرازی در خلال 37 سال یکه تازی نظام جمهوری ولایت مطلقه فقیه نکته ظریفی را دریافته و آنرا در پشت جلد نسخه خطی منحصر به فرد دیوان خودش که از ترس هم سنخ جنابعالی، آیت الله سید علی اکبر فال اسیری به همراه خویش در گور برده است، یادداشت نموده که بعدها حاشا نشود و طبق سنت دیرینه آخوندی ماله کشی نگردد. و آن اینکه در پی کردار و گفتار بسیاری از معممین از جمله جنابعالی، در پس از انقلاب بهمن 57 که قدرت خانم را به حباله نکاح درآورده و به حجله وصال برده اید، و همچنین جمعی دیگر از آیات عظام که از خوف خشم رهبر معظم می گویند: «حوصله ندارم شیشه منزلم را بشکنند»(1) لذا ماست ها را در کیسه تقیه کرده و روزه سکوت گرفته و بی اعتنایی و سکوت نسبت به مفاسد بی سابقه مالی و فجایع حقوق بشری در پیش گرفته اند، مقبولیت روحانیت شیعه در نزد مردم کشورمان تا حد یک فاجعه بی سابقه در پانصد سال تاریخ تشیع در ایران ریزش کرده است.

در پی این ریزش اعتبار و حرمت، نه تنها شخصیت محوری و سوژه اصلی بخش اعظمی از لطیفه ها و ویدئو کلیپ های خنده دار، همین دست از روحانیون بوده و هستند، بلکه از آن مصیبت بارتر قرآن خدا نیز تا جایی به چالش کشیده شده که آنرا «قرآن محمدی» نام نهاده اند و نه قرآن الهی!(2) و از آن فراتر: «قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد [بلکه] نوشته ای تاریخی و التقاطی [است]»(3) تازه اگر بگذریم از سوره های طنزی که رندانی خوش ذوق با بی پروایی و بی ایمانی تمام، زبانم لال به سبک قرآن مجید نوشته اند. خلاصه به قول استاد سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (قدس سره)، صاحب تفسیر المیزان: «انقلاب یک شهید داشت، آنهم اسلام بود!"»

در یکی از این ویدئو کلیپ های طنز آخوندی(4) یک روحانی منبری مُعَمّر روایتی به زعم خودش بسیار پرمعنی تعریف می کند که یک آخوند منتظر تاکسی بوده و در همین حال یک راننده تاکسی دنده عقب می گیرد وقتی به او می رسد می گوید که فقط می خواسته به او بگوید که سوارش نمی کند! آخوند مورد بحث به گمان خودش جواب دندان شکنی به راننده تاکسی می دهد به این صورت: «از 57 که سوارتان شدیم دیگه پیاده نمی شیم» گذشته از توهین آشکار این آخوند به ملت فهیم و بردبار ایران، به تصور نگارنده، روحانیِ محترم بازگوکننده این روایت پاسخ احتمالی راننده تاکسی را دانسته نادیده گرفته و به سبک همپالکی هایش در وزارت ارشاد اسلامی آنرا سانسور نموده است. رانندۀ دل پرخونِ تاکسی که اغلب حکم سنگ صبور مردم جان به لب رسیده ایران از دست حکومت ملاها را داشته است، در پاسخ به آن روحانی می گوید: و اما در یک روز زیبا که ما شما را پیاده کردیم آنچنان بلایی بر سر امثال تو خواهیم آورد که بی نعلین و پابرهنه، بی عبا و عمامه با پای پیاده تا عتبات عالیات در عراق بگریزید، البته اگر فرصت آنرا داشته باشید.

باری! تصورش را بنمایید که به قول آن راننده تاکسی سرانجام ملت ایران همانطوری که شما ها را به پشت بام قدرت برد همانطور هم شما را پایین بیاورد و یک جمهوری سکولار جای نظام من درآوردی جمهوری ولایت مطلقه فقیه را بگیرد. خوب در چنان سیستم حکومتی یی، بی تردید آن جماعتی از روحانیون که شامل رأفت ایرانی و نه اسلامی ملت ایران گردیده اند، به همان مکانی که تعلق دارند باز گردانده شده اند. فرض محال آنکه حضرتعالی نیز بعد از پس دادن کارخانه قند درفول به صاحبان اصلی و پرداخت جریمه بابت سود ناشی از واردات بی رویه شکر که موجب تعطیلی صنعت قند و شکر داخل کشور و از میان رفتن کشت چغندر قند گردیده است، در زمره همین گروه از روحانیون قرار گرفته باشید.

در جمهوری سکولار مورد بحث به یقین در امر تحولات داخلی، این نوع شورای نگهبان قانون اساسی توأم با نظارت استصوابی به تاریخ خواهد پیوست، قانون قضای اسلامی جای خود را به قوانین قضایی مدرن خواهد داد، مجلس آخوندی تغییر نام داده و دوباره همان مجلس شورای ملی می گردد، فعالیت کلیه احزاب سیاسی حتی اسلام گرا آزاد خواهد بود، رسانه میلی به رسانه ملی تغییر ماهیت خواهد داد، به دنیال برقراری آزادی ادیان، هموطنان بهایی مسلک نیز به کوری چشم شما و به ویژه انجمن حجتیه، دارای حقوقی برابر با دیگر شهروندان می گرددند و ... ، حجاب اجباری بی معنی خواهد بود، لذا در سریال های تلویزیونی شاهد مسخره بازی حجاب و اینکه خانم هنرپیشه با حجاب کامل اسلامی از زیر رختخواب یا از حمام بیرون می آید وعدم تماس بین زن و مرد نخواهیم بود، خرید و فروش مشروبات الکلی آزاد می شود (تعطیلی دکان قاچاق پر رونق سرداران سپاه)، تهیه و پخش هر نوع موسیقی بلامانع می گردد، صنعت فیلم سازی و به تبع آن بازار سینماها و نمایش فیلم های خارجی رونقی دوباره می گیرد و قس علیهذا.  

خوب! در چنین سیستمی یک روز رگ غیرت شما بیرون می زند و فیلتان یاد هندوستان جمهوری ولایت مطلقه فقیه می نماید و یک نامه بلند بالا و غرّا به رییس جمهوری وقت می نویسید و از بابت فساد اخلاقی موجود در جامعه، سینماها، تلویزیون دولتی و خصوصی، کاباره ها و نایت کلوب ها و ... انتقاد می کنید و تهدید می نمایید که اگر ایشان در زمینه اصلاح جامعه مطابق با احکام اسلام عزیز اقدام عاجلی به عمل نیاورد، شخصاً کفن پوشیده و به یاری فرزندان رشید اسلام حق او را در کف دستش خواهید گذاشت.

رئیس جمهوری نیز نامه را با توصیه ای خاص به دست رئیس شهربانی کل کشور می دهد که از طریق تلویزیون پاسخ شما را بدهد. سرانجام در یک برنامه تلویزیونی از پیش اعلام شده، خانم گوینده ای بسیار زیبا رو که خرمن موهای بی حجابش بدون آنکه به قول رئیس جمهوری صد در صد، «جرقه ای» مردافکن به سوی بینندگان بفرستد، جناب "تیمسار سرتیپ فلانی" (لقب "سردار" که در ذهن مردم تداعی کننده مشتی آدمکش و دزد و قاچاقچی را تداعی می نماید برداشته شده و همان عناوین و درجات نظامی معمول در پیش از انقلاب دوباره برقرار گردیده است) که با اونیفرمی زیبا و کروات، ظاهری کاملاً آراسته و صورتی از ته تراشیده شده(ریش گذاشتن در هر شکل و نوع آن در کل نیروهای مسلح ممنوع گردیده) در کنارش نشسته را معرفی می نماید.

آن تیمسار خوش چهره، پاسخ جنابعالی را اینگونه می دهد: «جناب آیت الله ناصرمکارم شیرازی نامه شما واصل گردید. شما شِکر هم خورده اید، البته از همان نوع شکرهای بنجلی که خودتان بی رویه وارد می کردید و نه شِکرهای مرغوب تولید کارخانجات احیا شدۀ داخلی، که چنین دخالتی در اداره امور مملکت نموده اید. امیدواریم که این آخرین باری باشد که جنابعالی و یا دیگر روحانیون که از سوی ملت ایران فرصتی سخاوتمندانه به آنها داده شده است که آبروی رفته را دگر بار به جوی روحانیت بازگردانند، چنین جسارتی می نمایید. در غیر اینصورت، شاهد عکس العملی از سوی مسئولین خواهید بود که نه محمدرضا شاه فقید جرأت انجامش را داشت و نه در نظام ملوک الآخوندی جمهوری ولایت مطلقه فقیه امکان عملی شدن آن بود.  

بینندگان تلویزیون ملی نیز که از سالها یک طرفه به منبر رفتن روحانیون در تلویزیون میلی و دروغگویی و گسترش خرافات و حرف های صد من یک غاز(5) آنها و تهمت های بیشرمانه آن جماعت به این و آن دل پر خونی داشته اند، با شنیدن این پاسخ، شادمانه هورا می کشند و ضمن تنبک زدن با دیگ آشپزخانه، با خواندن این ترجیع بند: آخیش چه حالی داره! آخیش چه کیفی داره، دست می زنند و قمبل می شکنند!  

جنابعالی از شنیدن این پاسخ دندان شکن به شدت برافروخته شده و بدون آنکه به آن گفته نغز رئیس جمهوری مورد حمایت رهبر معظم یعنی دکتر محمود احمدی نژاد بیندیشید که گفت: «اون ممه رو لولو برد!» عزم کفن پوشی را جزم می کنید. حضرتعالی ضمن هماهنگی و مشورت با دیگر آیات عظام و گرفتن قول کفن پوشی و به صحنه کشاندن مقلیدنشان از آنها، با قرار قبلی در روزی معین کفن پوشیده و به قصد شروع تظاهرات به خیابان می آیید که حسب المعمول در حدود صد متر پیشاپیش تظاهرکنندگان حرکت کنیدو سپس به بیت مبارک برگردید.

نیم ساعتی صبر می کنید ولی مشاهده می نمایید که جز خودتان هیچیک از آن مجتهدین در ظاهر آماده کفن پوشی و امت حزب الله به میدان نیامده اند! (علت غیبت آقازاده های شما و آقازاده های سایر آیات عظام حکومتی نیز این است که آنها با ثروت های غارت کرده خود به جیبوتی پناهنده شده اند!) آیات عظام نیز اگر چه در پناه آن نظام سکولار دیگر ترسی از حمله اوباش و اراذل به بیوتشان ندارند، لاکن چون زمین سفت جدایی دین از حکومت و پایبندی دولت به قانون را زیر پایشان حس کرده اند، مطابق سنت پانصد ساله به آغوش پرعطوفت و همواره گشاده تقیه پناه برده اند و شما را به امید خدا تنها رها کرده اند. لابد شرایط را درک می کنید! زیرا نیک می دانید که اینگونه خدعه کردن ها و زیر وعده و قول و قرار زدن ها سنت بوده است معمول و رایج در بین روحانیت شیعه که عوام از شرعی بودن آن چندان اطلاعی نداشته اند. لاکن بنیانگزار جمهوری ولایت مطلقه فقیه، خمینی بت شکن، بت شده ای خود شکن، بی باکانه از آن به طرزی علنی و آشکار استفاده نمود و سوار بر خر مراد گردید.  

هر که  او بنهاد  ناخوش  سنتی       سوی او نفرین رود هر ساعتی‌‌ (مثنوی مولانا)

و اما جماعت حزب الله نیز که دیگر مواجبی بابت شرکت در اینگونه تظاهرات دریافت نمی کنند و چند باری هم طعم چوب بی گذشت قانون را چشیده اند، بعضاً مشغول فعلگی هستند و سوهان و شمع و کتاب دعا فروشی و خلاصه کسب نان حلال. لذا دیگر بیکار نیستند که به عشق جنابعالی از "چاه چهل ذرعی افعی بگیرند."  

در این میان، تنها تجمع قابل اعتنا، همان تجمع مردم است در دو طرف خیابان آنهم در حالیکه جملگی با پوزخندی معنی دار به جنابعالی زل زده اند! در آن میان یکی فریاد می زند: «اونوقت که جیک جیک بهارونت بود، فکر زمستونت بود؟» فرد دیگری می گوید: «یه فتوا صادر کن جناب آیت الله فتوا پران!» نفر دیگری با خنده می پرسد: «مظنه شکر در بازار چطوره؟» یکی از بین جمعیت با صدا یی رسا این بیت را می خوانَد:

قبل 57 چنان بدی، که کس چون تو نبود  /   امروز چنین شدی که کس چون تو مباد

بعضی ها هم دلسوزانه لب افسوس به دندان می گزند و اشکی هم می ریزند به یاد روزگاران عزت و احترام داشتن روحانیون در جامعه که به دست خودشان به خاطر در آغوش کشیدن "عروس هزار دامادِ" قدرت و انباشت ثروت به حراج گذاشته شد و بر باد رفت.

پنداری پاسخ لازم را مردم و هم عمامه یی های جنابعالی به شما داده باشند و دیگر نیازی به عملی شدن تهدید رئیس شهربانی کل کشور، "تیمسار سرتیپ فلانی" باقی نمانده باشد.

در این موقعیت حساس تاریخی(!؟)، جنابعالی که هم غسل شهادت کرده اید و هم کفن به تن دارید، تک و تنها به قبرستان می روید و چاره ای نمی بینید جز آنکه خودتان را زنده در گوری تازه کنده شده به خاک بسپارید. البته به شرط آنکه پس از سالها خوردن نان حرام واردات بی رویه و انحصاری شکر و بالاکشیدن مجتمع کشت و صنعت چغندر قند دزفول (کارخانه قند دزفول)(6)، اندکی شهامت و غرور و غیرت از روزگاران پیش از انقلاب که در نشریه "مکتب اسلام" قلم می زدید و جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال 1334 را هم برنده شدید(7) در وجودتان باقی مانده باشد.

با احترام

مقلد سابق حضرتعالی

م. کامبوزیا

1- «یکی از مراجع بزرگ قم در قبال عدم انتشار نظراتش گفته بود “حوصله ندارم شیشه منزلم را بشکنند» جمله ای از نامه 21 فروردین 1395 شیخ مهدی کروبی به رئیس جمهوری، حسن روحانی.

2- سلسله مقالات آقای اکبر گنجی تحت عنوان "قران محمدی"

3- مقاله " قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی" نوشته دکتر جلال ایجادی

https://www.youtube.com/watch?v=92gpZrm9Gzk -4

5- هر قران که برابر با ریال کنونی است به بیست شاهی و هر شاهی به دو پول و هر پول به دو جِندَک و هر جِندَک به دو غاز  تقسیم می شده است .

6- آیت الله مکارم از طریق پاسخ به استفتاء و همچنین مصاحبه های گوناگون برنامه ریزی شده اظهار داشته که مالک هیچ کارخانه قندی نیست! و این کاملاً درست چون مطابق نامه کارگران کارخانه قند دزفول، آن کارخانه ملک طلق آقازاده ایشان است!

7- پارسینه – پرسش و پاسخ شاه و آیت الله مکارم شیرازی در سال 1335- کد خبر: ۲۵۷۹۶۱  -  تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۴ 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب م. کامبوزیا در سایت پژواک ایران 

*نظام مقدس و مقابله دو سر باخت با معضل برگزاری مسابقات فوتبال  [2019 Jul] 
*«فردوسی خیلی غلط کرد که خواست زبان فارسی را زنده کند»، مِهدی یا مَهدی، مسئله ما این است  [2017 Jan] 
*غول قدرتمند پالایشگاه آبادان و عملیات غیر صنعتی آبادان و مناطق نفتخیز خوزستان-۶  [2016 Dec] 
*غول قدرتمند پالایشگاه آبادان و عملیات غیر صنعتی آبادان و مناطق نفتخیز خوزستان-۵  [2016 Oct] 
*غول قدرتمند پالایشگاه آبادان و عملیات غیر صنعتی آبادان و مناطق نفتخیز خوزستان-۴  [2016 Aug] 
*غول قدرتمند پالایشگاه آبادان و عملیات غیر صنعتی آبادان و مناطق نفتخیز خوزستان-۳  [2016 Aug] 
*فرار مغزها، فاجعه ای که برای خمینی بی اهمیت بود و به خامنه ای نیز دیر فهمانده شد  [2016 Aug] 
*برخی پزشکان ایران اسلامی و سوگند نامه انباشت ثروت  [2016 Jul] 
*غول قدرتمند پالایشگاه آبادان و عملیات غیر صنعتی آبادان و مناطق نفتخیز خوزستان-۲  [2016 Jul] 
*غول قدرتمند پالایشگاه آبادان و عملیات غیر صنعتی آبادان و مناطق نفتخیز خوزستان-۱  [2016 Jun] 
*پای دراز روحانیت و گلیم همه جا گسترده آنها  [2016 Jun] 
*شهادت آیت الله حسین غفاری در اثر شکنجه، دروغی شاخدار (بخش پایانی)  [2016 May] 
*شهادت آیت الله حسین غفاری در اثر شکنجه، دروغی شاخدار (2)   [2016 May] 
*شهادت آیت الله حسین غفاری در اثر شکنجه، دروغی شاخدار! (بخش اول)  [2016 May] 
*جناب آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاتة، لطفاً به این روز نیز بیندیشید!   [2016 Apr] 
*یورش وزیر ورزش و سرداران برای تسلط امنیتی بر فدراسیون فوتبال   [2016 Apr] 
*حماسه دروغین شهید فهمیده (بخش 3- پایانی)  [2015 Aug] 
*حماسه دروغین شهید فهمیده (بخش 2)  [2015 Aug] 
*حماسه دروغین شهید فهمیده (بخش یک)  [2015 Aug]