پوششِ زنان
زرینه صفایی

پوششِ زنان

پیش گفتار

وقتی از پوشش بدن انسان­ها صحبت می‌شود، در درجه اول انتظار می‌رود که در رابطه با طبیعت و حفظ بدن از خطر و سرما یا گرما شکل گرفته باشد. اما با شروع بررسی مشخص می‌شود که پوشش نیز، مانند دیگر وجوه زندگی بشری، در رابطه با شیوه زندگی گروه‌ها و جامعه­هایی که انسان در آن زندگی می‌کرده، شکل گرفته است.

در حالی که آخرین دوره یخبندان زمین به ٢٠٠ هزار تا ٤٠ هزار سال پیش می‌رسد که انسان­ها به ناچار به غارها پناه بردند و با پوشش­هایی از پوست حیواناتِ همان مناطق خود را حفاظت کردند اما، روند پوشش بشری سیر دیگری را تحت عوامل دیگری طی کرده است که در ادامه به آن پرداخته می‌شود. همچنین، باید گفت که اطلاعات محدود در مورد پوشش دوره‌های مختلف زندگی بشری و لزوم رعایت محدودیت یک مقاله، توجه به نقاط عطف تاریخی را الزامی ساخته است.

حدود یک میلیون سال قبل زندگی اولین گروه‌های انسان­های اولیه در دره‌های گرم افریقا آغاز شد، جایی که نه نیازی به پوشش بود و نه امکان آن. تلاش سخت زنان و مردان در شرایطی یکسان برای تامین خوراک گروه محدود به گردآوری دانه، ماهیگیری و شکار حیوانات کوچک در اطراف محل زندگی­شان بود.

قرن­ها زندگی بشری روی کره زمین بدین گونه گذشت، دوره‌ای طولانی که با نام مادرتباری در تاریخ شناخته می­شود. روندی که ابزارهایی در آن ساخته شد که بر زندگی بشر تاثیری تعیین کننده داشت.  کشف آتش طی این قرن­ها صورت گرفت که برای بشر دستاوردهای بسیاری در پی داشت.  هنر بافتن از ساقه‌های گیاهان، در دست­های زنان شکل گرفت. اهمیت این اختراع در حدی است که با اختراع ماشین بخار در عصر صنعتی مقایسه می­شود. اما اولین استفاده­های این اختراع برای بستن و حمل اشیا، نگهداری مواد غذایی، شکار و اهلی کردن حیوانات بود و نه پوشش.  بعدها، در دوره تمدن پدرسالارانه تولید پوشش یکی از کارکردهای اصلی آن گردید.

به دلیل نقش موثر و حیاتی زنان در میان گروه­های اولیه انسانی، الهه­ها و خدایان زن در قالب پیکرک­ها و شکل­هایی ساخته شدند که نمودی از ویژگی­های زن آن دوران بود.  پیکرک­هایی برهنه که در آن اعضایی همچون سینه، شکم، ران‌ها و قسمت تناسلی به صورت مبالغه­آمیز نمایش داده شده­اند. زن مادر گروه، قبیله و زمین بود، بیانی رمزآمیز از وجود بارور زنان.  بعدها این پیکر­ه­ها در حالت­های ایستاده و با دست‌ها به سوی آسمان، به گونه­ای سپاس یا انتظار باروری آسمان را نشان می­دهد، پیکره­هایی شایسته تقدیس برای بشر آن روزگار. همچنین برهنه بودن این پیکره­ها نشان دهنده‌ی عدم وجود پوشش در آن دوران بود.  هزاران سال از زندگی بشر به گونه­ای سپری گشت که نیازی به پوشش بدن وجود نداشت.  احتمالاً پوشش برای این انسان­ها در چیزی‌هایی بود که از طبیعت اطراف به دست می‌آوردند و در صورت وجود، صرفاً برای حفاظت بدن در مقابل طبیعت استفاده می‌شد.(شناخت هویت زن ایرانی، ٧٧) 

به تدریج و با مهارت بشر در ساخت ابزار، ابزارها و سلاح‌هایی برای شکار هم ساخته شد. با اختراع سلاح­های جدید، میزان شکار بسیار بیشتر از مصرف گروه شد و در نتیجه به جای کشتن، نگهداری برخی حیوانات و دامداری شکل گرفت. شکارهای بیرون از گروه و قبیله توسط مردان انجام می‌گرفت. در این شکارها برخی مردان، زنان و جوانان گردآورِ دیگر گروه‌ها را با جنگ به اسارت درآوردند.

با افزایش قدرت­های نظامی تعداد محدودی از مردان هر قبیله به همراه اموالی (اسرای دیگر قبیله­ها و دام­ها) که در اختیار داشتند، تبدیل به اشراف قبیله شدند. به تدریج حقوق فردی افراد قبیله از بین رفت و نابرابری و سلسله مراتب جای آن را گرفت.  با دامداری که عمدتاً توسط مردان شکارگر انجام می­شد، مردان به نقش خود در تولید مثل پی‌بردند. با این شناخت، مردان در کل نقش زنان در تولیدمثل را انکار کردند و از نگاهشان زن صرفاً تبدیل به محفظه­ای برای نگه‌داری کودک شد. آگاهی به نقش تولیدمثلی خود و حفظ اموال و دارایی تحت تسلط، مردان را برآن داشت که برای حفظ دارایی نسبت به تملک زنان و فرزندان به دنیا آمده نیز اقدام کنند تا از آن پس دارایی درون تبار مرد باقی بماند.  بخش اصلی حفظ تبار پدر که ابتدا با تصاحب اموال و اسیر گرفتن افراد دیگر قبیله ها بود، ابتدا از طریق تفوق بر زنان، و بتدریج اعمال این تفوق بر دیگر اعضای کلان  بود، فرآیندی که با اعمال خشونت، تبعیض و بهره‌وری سلسله مراتبی درون کلان را به وجود آورد.

زنان که پیش از این با داشتن نقش­های متفاوت در گردآوری غذا، تقسیم غذا بین اعضای گروه، مراقبت از افراد نابالغ و مهمتر از همه تولیدمثل و ادامه نسل انسانی دارای جایگاه قابل احترام بودند و توانایی تصمیم گیری در مورد امور قبیله و گروه را داشتند، با نزول و فرود جایگاه خود روبرو شدند. این فرآیند قطعاً به آسانی و بدون مقابله زنان و دیگر افراد کلان نتوانست مسلط شده و گسترش یابد. همچنین، افول مادرتباری به یکباره صورت نگرفت بلکه، روندی از نظر زمانی و مکانی طولانی و گسترده بوده است.  

جایگزینی پدرسالاری با مادرتباری در همه جوامع، ازطریق تغییرات درونی صورت نگرفت بلکه، قشر بالای کلان با اعمال جنگ نسبت به دیگر قبیله­ها این روند را گسترش داد. این دسته مردان مالک، ثروتی منقول در اختیار داشتند که با اتکای آن می­توانستند به افراد قبیله فرمان دهند و آن‌ها را مجبور به حرکت به منطقه­ای دیگر، جنگ با دیگر قبیله­ها و چپاول منابع و کسب ثروت جدید کنند.

با افول مادرتباری آیین­ها، الهه­ها و خدایان زن نیز به تدریج در مسیر حذف قرار می­گیرند تا مذاهب و دیدگاه­های مردسالارانه جای آن­ها را بگیرند. جابجایی یکباره و ناگهانی نبود بلکه طی قرن­ها و مرحله به مرحله انجام شد و مواردی از آ­ن­ها هنوز هم وجود دارد. تعداد خدایان و الهه­های زنِ کشف شده مربوط به دوران باستان چندین برابر تعداد خدایان مرد بوده است. به تدریج خدایان زن حذف و طرد شدند تا خدایان مرد جای آن­ها را بگیرند. در مرحله­هایی نوعی تساوی بین خدایان زن و مرد به وجود می­آید، مثلاً خدای زن همسر خدای مرد می‌شود، مثل آناهیتا در نقش رستم. در جامعه‌هایی یا مرحله­ای دیگر پسران جایگزین الهه­های مادر می­شوند، مثل حماسه گیل گمش و مادرش که الهه دانایی و معرفت بود.

اما در نهایت ادیان و مذاهب پدرسالارانه و مردسالارانه کاملاً غلبه یافتند تا تعیین کننده چگونگی شیوه زندگی انسان­ها و بیش از همه و به طور خاص زنان، گردند. در کنار تمام مقابله­ها و خشونت­ها، نوعی تغییر در دیدگاه­های فرهنگی نیز به وجود آمد و آن اهریمن‌سازی و تبدیل خدایان و الهه­های زن، دیگرگونه جلوه دادن کارکردهای آن­ها بود تا به تدریج این خدایان افول کنند و حتی خطرناک جلوه داده شوند. دیدگاه­های جدید توجیه کننده مالکیت در دست تعدادی محدود و سلطه مردان (قانون، سنت و عرف مردسالارانه، پدر، شوهر، برادر ) بر زنان (کل زنان جامعه، همسر، دختر، مادر) بودند. این دیدگاه­ها در همه مذاهب بعدی، ادیان ابراهیمی، مذاهب مناطق هند، چین و اروپا مشهود است. علاوه بر مذاهب، دیگر دیدگاه­ها و نظریه­های فلسفی و اجتماعی که در زندگی بشر وجه مسلط یافتند نیز در پایین نگه­داشتن و یا حذف زنان از فضاهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بشری موثر بودند. در ادامه سعی می­شود عمدتاً تاثیر این دیدگاه­ها و شیوه­های زندگی بر نحوه کنترل زنان، بدن و پوشش آنان توضیح داده شود.   

و از آنجا که در نظامی جهانی زندگی می‌کنیم و اقتصاد و فرهنگ به امری جهانی تبدیل شده و جامعه ما نیز تحت تاثیر این نظام جهانی قرار دارد ناگزیر به پوشش در غرب نیز پراخته خواهد شد، چرا که «مسئله‌ی پوشش و کنترل بر بدن زنان» از یک طرف تحت تاثیر فرهنگ «همسان ساز» سرمایه‌داری جهانی و از سوی دیگر بواسطه‌ی فشار سرکوبگرانه‌ی نظام اسلامی حاکم در ایران، شکل خاصی به خود گرفته و باید هردو سوی این «مسئله» بررسی شود. قطعا عناصر دیگری همچون سنت‌ها و خرده‌فرهنگ‌های بومی هم در این «مسئله» موثرند اما جهت اختصار مقاله صرفا نگاهی اجمالی به مبحث پوشش زنان در ایران در روند تاریخی‌اش و سپس به پوشش زنان در غرب، از مسیحیت تا کنون  خواهد شد و بعد از آن نتیجه‌گیری انجام می‌شود.

 

پوشش در ایران

ایران پیشا آریایی و آریایی­ها

در مناطقی که سرزمین ایران خوانده می‌شد پیش از آمدن آریایی­ها، اقوام مختلف ماد، پارت، آشور، ایلام زندگی می‌کردند. در بین این اقوام مادها و پارت‌ها مراحل پایانی مادرتباری را می‌گذراندند و آشور و ایلام ورود به پدرسالاری را. همینطور، آیین زرتشت به عنوان مذهب اصلی و تقریباً فراگیر در این مناطق مورد قبول قرار گرفته بود. آنچه در مورد این دین در یک نگاه کلی می­توان گفت این است که: مزداپرستی پیش از زرتشت بین آریاییان ساکن غرب ایران وجود داشت همچنین، در تلفیق با آیین زروان و دین پیشازرتشتی آریاییانِ شرق فلات ایران، بین ساکنین برخی نقاط مختلف فلات ایران رواج یافت. روایات دینی زرتشتی با روایات پیش از آن بسیار در هم آمیخته شده است. همچنین، آموزه­های زرتشتیِ مربوط به دوره­ها و نقاط مختلف پادشاهی فلات ایران بسیار متفاوت بود و بنا به شرایط جاری زندگی شکلی متفاوت می‌یافت.

به نظر می‌رسد که آیین زرتشت در جامعه‌ای کشاورزی پا گرفته است که مبانی کشاورزی را از زادگاه خود به سرزمین جدید آورد و قصد تبدیل جامعه شبانی به کشاورزی را داشت. اما آنچه در گاثه­ها آمده نشان دهنده فضای جوامع روستایی پرورش دهنده چارپا و دامدار می‌باشد. برخی زرتشت را رهبر طبقات بی­چیز می‌دانند که از قربانی‌های بیشمار صدمه می‌دیدند.

در مذهب اولیه و آنچه پیش از آمدن آریایی­ها پا گرفته، بقایای مادر­تباری قابل مشاهده است. «سپندآرمئتی» و «دینا» دو بانو خدایی هستند که زرتشت آنها را عرضه می‌دارد. «سپندآرمئتی» (بانو خدای زمین) به معنی تسلیم، پارسایی و صبوری است که با زمین پیوند دارد و زرتشت هنگام نیایش زمین به عنوان نعمتی خدا­دادی از او سخن می گوید. دینا دیگر بانو­خدای زرتشتی همتراز بانو­خدای دانایی و آگاهی است. وظیفه او راهبری مردان دین است.

همچنین، دختر کوچک زرتشت مقام نیمه خدایی به دست می آورد که تبدیل به الهه باروری و زناشویی ویژه دین زرتشتی می شود.(شناخت هویت زن ایرانی، ٢٦٧-٢٦٤)

اما آیین زرتشت در ادامه و در بین اقوام و سلسله‌های مختلف پادشاهی در ایران، دارای فقه و شرایط سختی گردید که تنها سایه کمرنگی از آن تحت نام دین واحد ایرانیان باقی ماند. استفاده یا عدم استفاده از پوششی خاص، نیز بستگی به شرایط ادامه این مذهب در آن زمان و مکان و شیوه زندگی هر قوم و پادشاهی خاص داشته است.

آخرین پادشاهی ماد دارای حرمسرا بود اما زنان ماد پوشش زن‌های آشور و هخامنشی را نداشتند.  پوشاک زنان ماد بسیار شبیه و یکسان با پوشاک مردان بود. مرد و زن به واسطه اختلاف در پوشش سرشان از هم تشخیص داده می‌شدند. ادامه موهای بلند زنان از پوشش سرشان پیدا بود.

برای زنان پارت و اشکانیان سه نوع پوشش نام برده شده است. قبایی تا زانو بر تن می‌کردند با شنلی که روی آن افکنده می‌شد و نقابی که معمولاً به پس سر می‌آویختند و یک روسری ابریشمین رنگارنگ که به شیوه خاصی بر سر می‌گذاشتند. این پوشش مربوط به زنان عادی بود.  نوع دیگر پیراهن بلند تا روی زمین که گشاد، پُرچین، آستین‌دار و با یقه بود.  روی آن پیراهنی دیگر با قد کوتاه­تر از اولی و یقه باز و پوشش سومی روی این دو پیراهن که به رنگ‌های ارغوانی یا سفید بوده است.  به نظر می‌رسد این پوشش مربوط به زنان طبقات بالا و اشراف بوده باشد.  برای مراسم مذهبی پیراهن با چین دراپه شبیه هندی‌ها و شلوار به اضافه شال بلند که در پشت آویزان بود و کلاهی بلند و جواهر نشان وجود داشت. این پوشش بر تن مجسمه‌هایی مربوط به دوره اشکانی وجود دارد و قاعدتاً مربوط به کاهنه­ها بوده است. 

در اقوام ایلام که تا حدی تحت تاثیر فرهنگ مادرتبار سومری بودند، فعالیت زنان مختص به خانه نبود. زنان داد و ستد می­کردند، اسناد امضا می­کردند، ارث می­بردند، می­توانستند دارایی خود را به ارث تقسیم کنند. در اسناد ایلامی نام مادر، خواهر یا دختر پادشاه ذکر شده است. هنوز خدایان زن جایگاه مهمی داشتند و در معابد آنها زنان اداره کننده معبد و پیشگو بودند و نقش­هایی از سه الهه بزرگ ایلامی باقیمانده است(جنسیت در آرای اخلاقی، ١٧و ١٨).  ایلام از مراکز تجارت و شهرنشینی بود که با حمله آشور و هخامنشی، تفوق تدریجی پدرسالاری در آن شکل گرفت.

در آشور و پس از قوانین حمورابی حرم های پادشاهی مرکب از حدود ٤٠ زن به وجود آمد.  در پادشاهی آشور زنان دو طیف بودند: آنهایی که می‌باید پوشش کامل از سر تا پا داشته باشند و آنها که پوشیده سر نبودند. همسران و دختران بزرگان، معشوقه‌ها به همراه خدمه‌شان، کاهنه­های مقدس که بعداً ازدواج می‌کردند می‌باید پوشش کامل داشته باشند. اما پوشش سر و صورت برای بردگان زن و روسپی‌های معمولی ممنوع بود و در صورت دیده شدن با پوشش سر با مجازات‌هایی نظیر بریدن گوش، شلاق و قیراندود کردن سر روبرو می‌شدند. این شکل پوشش نه تنها سلسله مراتب اجتماعی و تمایز زنان طبقات بالا از دیگر زنان را نشان می‌داد بلکه، تعریفی از زنان برحسب رابطه‌شان با مردان طبقه بالای جامعه و خواست جنسی آنان ارائه می داد. هم زنان طبقه بالا و هم زنان برده و روسپی از زاویه رابطه‌شان با مردان بود که نوعی پوشش برایشان انتخاب شده بود. در قوانین حمورابی وجه پدرسالارانه به وضوح قابل تشخیص است، در این قوانین چنانچه شخصی تعهد یا دِینی داشت و از عهده آن برنمی­آمد، می‌توانست همسر، پسر یا دخترش را بفروشد تا در خانه مرد طلبکار خدمت کند. (جنسیت در آرای اخلاقی، ١٩ و ٢١)

آریایی­ها حکومت ملوک الطوایفی داشتند که به قوم، عشیره، تیره و خانواده تقسیم می‌شد و رئیس هر یک با سلسله مراتبی از بالا انتخاب می‌شد. سلطنت امری آسمانی بود و شاه تقدسی ویژه داشت.  آریاییان جنگ پیشه بودند و حدود هزاره دوم تا سده هفتم پیش  از میلاد در گروه‌هایی مختلف وارد فلات ایران شدند و با جنگ بر اقوام ساکن فلات ایران برتری یافتند.

در ابتدای دوره هخامنشیان وضعیت زنان با توجه به شیوه زندگی اقوام پیشین، تا حدی متاثر از مادرتباری بود و شاهدیم که نام زنان دربار هخامنشی در لوح‌های تخت جمشید در کنار نام مردان ذکر شده که تشریفاتی نبوده است. زنان کاملاً مجزا و محبوس در کاخ­ها نبودند و با مردان در سفر، مبادله و فعالیت‌های اقتصادی مشارکت داشتند. زنان درباری مُهرهای شخصی داشتند و فرمان­هایی به صورت نامه صادر می‌کردند. «مادر- شاه» و «زن- شاه» دارای ثروت و املاک بودند و نظارت بر آنها با خودش بود.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٣)

اما این شرایط خیلی زود تغییر یافت، چند همسری و حرمسراهای درباری و پرده‌نشینی رایج گشت.  پرده‌نشینی مخصوص زنان اشراف بود و رسم پرده‌نشینی نشانه اصالت و عفت برای زنان اشراف بود. این زنان در خارج از خانه نیز در ارابه‌ها و تخت روان­هایی که دور­تا­دور آن پوشیده و پرده دار بود، حرکت می‌کردند. از این پس صورت هیچ زنی در نقش‌ها دیده نمی‌شود.

زنان طبقات پایین در بیشتر فعالیت‌های تولیدی به اندازه مردان مشارکت داشتند اما فعالیت در ارتش مختص مردان بود. زنان روستایی و طبقات پایین از پرده‌نشینی معاف بودند که کار و فعالیت اقتصادی‌شان به آنان این امکان را داده بود. پوشش این دسته از زنان بسیار شبیه به مادها بود و پیراهن ساده بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه می‌پوشیدند. نوع دیگری از پوشش زنی را نشان می‌دهد که از پهلو سوار بر اسب است، پوششی مستطیل شکل بر روی همه لباس خود دارد که در زیر آن یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن پیراهن بلند دیگری است که  تا مچ پا را پوشانده.

تعدد زوجات و حرمسرا داری بین درباریان و طبقات بالا در حال توسعه بود و کنیزان حرم شاهان متاخر هخامنشی ٣٠٠ یا بیشتر ذکر شده است. زنان کنیز، زنان طبقات پایین و زنان اسیر مختص  حرمسراهای شاه، درباریان، ثروتمندان و همخوابگی با مردان بودند. گرفتن کنیز و همخوابه، کاری تجملی و مخصوص ثروتمندان بود و عمدتاً نتیجه جنگ­ها و لشکرکشی‌ها و فتوحات آنها بوده است. جنگ ابزاری بود که همچنان زنان را مایملک مردان اشراف قرار می‌داد و موجب افزودن دارایی‌شان می‌شد.

الگوی پادشاهی هخامنشی در دوره ساسانیان به تدریج به مُطلقه تبدیل شد. در دوره ساسانی با توجه به گستردگی حیطه حکومتی، دو فرهنگ پیشاپدرسالاری و پدرسالاری آریایی در نقاط مختلف وجود دارد. در وضعیت زنان دوره ساسانی به دلیل همین گستردگی  تناقض‌هایی به چشم می‌خورد. اما مشخص است که خانواده گسترده پدرسالار شکل گرفته بود و رئیس خانواده همه گونه حقی نسبت به زنان و فرزندان آن خانواده از جمله کشتن آنها را داشت.  خانواده گسترده شامل چندین نسل به اضافه کنیزان، مستخدمان، بردگان و بیگانگان حاضر در آن بود و آتشگاه نماد وحدت و بقای آن خانواده یا دودمان بود. قضاوت، وظایف دینی و . . . همه از آنِ دوده سالار بود که به تدریج به دولت تعلق یافت.

در شاهنامه نیز در صحبت از زن دوره ساسانی از پوشیده رویان و پسِ پرده نشینان سخن گفته شده که معمولاً مادر، همسر، خواهر، دختر و حرم خانواده سلطنتی بوده است. زنان درباریان و دیگر بزرگان اکثراً روی و موی خود را می‌پوشاندند و کمتر در محافل و مجالس عمومی رفت و آمد داشتند.(حیات اجتماعی زن ایرانی،٢٠٧)

هر زنی، مجرد یا متاهل، می‌باید سالار می‌داشت که در صورت مرگ یا کشته شدنش، مرد دیگری به سالاری زن برگزیده می‌شد. بهر روی زن نمی‌توانست بدون سالار باقی بماند.  زنان بر حسب وضعیت جنسی­شان مثل بکارت، بیوگی و طبقه‌ای که به آن تعلق داشتند، طبقه‌بندی می‌شدند که این طبقه‌بندی بر ازدواج‌های آن دوره موثر بود. انواع ازدواج‌های اقتصادی-جنسی، آیینی-اقتصادی، آیینی-جنسی، وجود داشت. تعداد زنان عقدی و آزاد یک مرد طبقه بالای جامعه نامحدود بود و «بارتولومه»[1] از این زاویه آن را شبیه به اسلام می‌دانست. با توجه به این که رابطه با کنیزان در اسلام هم جایز بوده او می‌گوید که بسیاری از آداب و رسوم ازدواج ساسانی، پس از اسلام به حیات خود ادامه دادند.(جنسیت در آرای اخلاقی، ٨٦-٨٤)

در اواخر دوره ساسانی با توجه به ضعف و ناتوانی حکومت، به دلیل نبود فرزندان ذکور خاندان سلطنتی شاهد حضور برخی زنان خاندان شاهی (گردویه، آذرمیدخت، پوراندخت) در صحنه­های مختلف جنگ، کشورداری و مذاکره­های سیاسی هستیم که به علت ضعف مردان ساسانی و تباهی امپراطوری بود نه خواست واقعی حکومت. اما بعدها برخی مورخین مثل بزرگمهر و خواجه نظام­الملک، وجود آنها را علت سقوط پادشاهی ساسانی قلمداد کردند. (جنسیت در آرای اخلاقی،٦٧) 

در مقابله با شرایط غیرقابل تحمل زندگی دوره ساسانیان است که با رشد جنبش‌های اجتماعی و ادیانی دیگر چون مزدکیان، مانویان و یا روی آوردن برخی ایرانیان به مسیحیت روبرو هستیم که در آنها به وضوح وعده تغییر شرایط زنان داده شده است اما، مخالفان آن را اشتراکی کردن زنان نامیده‌اند.

ادیان ابراهیمی

زن و بدن او که در دوره­های اولیه زندگی بشری مسئول بارآوری و ادامه نسل بود و در نتیجه جایگاهی درخور داشت، در ادیان ابراهیمی که مردسالاری وجه اساسی از آن است، تبدیل به بدنی گناه­آلود می­شود که طبیعتی پست­تر از طبیعت مرد  دارد.  زن تبدیل به منشا گناه نخستین می­شود که دوری از خدا، کمال و خوبی را موجب شده است. به زنان اِلم و درد هنگام زاییدن فرزند نوید داده می­شود.  زایمان حاصل گناه است، پس باید با درد همراه باشد. همچنین، لازم بود زن و بدن او تحت مقررات و قوانینی اداره، تربیت و کنترل شود، بخشی از این کنترل ناظر بر چگونگی پوشش زنان بوده است.

یهودیان سلامتی معنوی خود را بسته به نجابت و عفت زن‌های­شان می­دانستند.  با یهودیت حس گناه و همراه آن حس شرم از بدن، که پیامی حاصلِ سرپیچی حوا از دستور بود، نیز پدیدار شد. خدای یهود قهار و خشمگین بود و قادر بود بر سر زنان مغرور اورشلیم که با عشوه گام برمی­دارند، از زینت‌آلات استفاده می­کنند و با چشمان شهوت­انگیز در میان جماعت پرسه می­زنند بلایی نازل کند تا در نظر همگان عریان و رسوا شوند. آنها را از همه داشته­های­شان محروم کند، به جای لباس­های بلند و زیبا، لباس عزا بر تن­شان کند و تمام موهای بلند و شکوهمندشان را بریزاند. (زن ستیزی،٩٢)

مسیحیت (منشا گرفته از یهودیت، نظرات افلاطون و ارسطو و تمدن یونان) در ابتدای رشد خود و به دلیل وعده­های آزادی در مقایسه با یونان و یهودیت، همراهی زنان زیادی را با خود داشت. عیسی خود زن ستیز نبود، او زنان در حال خونریزی را سرزنش نمی­کرد و با زنان گفتگو می­کرد. به همین دلیل پیروان زن زیادی داشت. تعداد زنانی که در بسط مسیحیت نقش داشتند و به دلیل پیروی از آن گرفتار مصیبت، مهاجرت و شکنجه­های فراوان شدند، کم نبود. تعداد زنانی که در سال ١٧٧م. در نتیجه اعتقاد به مسیحیت کشته شدند با مردان برابر بود (٢٤مرد-٢٣زن).

برابری اولیه زنان نزد مسیح در همان حد معنوی باقی ماند و افسانه آفرینش چنین بازنویسی شد که اولین زن از مرد متولد شد و زن برای مرد آفریده شد. پس از تثبیت و رسمی شدن مسیحیت، زنان دوباره به قعر رانده شدند و حامل گناه نخستین که از یهودیت به مسیحیت راه یافته بود. اولین نکته­ها در مورد پوشش برای زنان، از سوی «سن پل»[2] (حدود سال ٣٥٠م) عنوان شد. او که نظراتش اعلان جنگ بر علیه جسم انسان به طور کلی بود مقرر کرد که زنان موهای خود را هنگام ورود به کلیسا بپوشانند و در کتاب مقدس تصریح کرد که مرد سرپرست زن است.(زن ستیزی، ١٠٠-٩٠)

پوشش در اسلام: کلمه حجاب در قران هشت بار ذکر شده است و هفت بار آن به معنی پرده و حائل است.  حجاب به معنی مانع، پوشاندن و چیزی بین دو چیز افکندن به کار رفته است. به این معنی پوششی حجاب نامیده می­شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. امروزه واژه حجاب در بین مردم به معنای پوشش اسلامی زنان به کار می‌رود.

مفهوم اسلامی پوشش دو بعد ایجابی و سلبی دارد. بعد ایجابی آن لزوم پوشش بدن و بعد سلبی آن خودداری از خودنمایی است. استفاده از رنگ­های شاد که تحریک برانگیز محسوب می­شود، در بخش خودنمایی قرار می­گیرد.

تا سال پنج هجری ودر جریان ازدواج پیامبر با زینب، حجاب بر هیچ یک از زنان مسلمان واجب نشده بود. سوره احزاب آیه­های ٥٣ و ٥٩ برای همسران پیامبر و آیه ٥٩ برای دختران او و دیگر زنان با ایمان دستور پوشاندن با «جلباب»[3] را داده است. «جلباب» لباسی فراگیر از سرتا پا بوده است. در واقع با این آیه­ها از زاویه همان متفاوت بودن زنان مسلمان با دیگر زنان است که حجاب طرح می­شود و استدلال می­شود که این برای بازشناختن زنان مسلمان از دیگر زنان است تا دیگر افراد لاابالی با این بهانه که گویا با کنیزی روبرو بوده­اند به آزار زنان مسلمان نپردازند. در برخی قبیله­های عربستان آن دوره حدی از حجاب که بیشتر مخصوص زنان اشراف و بلندپایه جامعه بود، رایج بود اما زنان کنیز حد بسیار کمتری از حجاب را رعایت می­کردند.

پس از آن در آیه­های ٣٠، ٣١ و ٦٠ سوره نور، حجاب بر همه زنان مسلمان واجب شد. بر این اساس زنان می­باید دیدگان­شان را فرو بندند، دامن­هایشان را حفظ کنند، زینت­های­ خود، جز آنچه به طور طبیعی نمایان است، را آشکار نسازند. اما در مورد پوشش زنانی که زمینه ازدواج در آنها منتفی است و زنان سالخورده، سهل گیری شده است. همچنین، حد رعایت حجاب در برابر مردانی که به نقص جنسی و عقلی دچارند بسیار کمتر از مردان عادی عنوان شده است.

پیش از این آیه­ها زنان روسری را از پشت گوش­ها رد می­کردند و آن را به پشت خود می­انداختند طوری که گوش­ها، گردن و گریبان آنها نمایان بود. در آیه­ها خواسته شده که زنان روسری­هایشان را به گونه­ای بپوشند که گریبان و مقابل سینه آنها را بپوشاند و دو طرف روسری را به جلو آورند.

غیر از آیه­ها، احادیث بسیاری برای توضیح احکام حجاب و زینت ظاهری زنان آمده است و در مورد نوع لباس، حنای کف دست، سرمه، انگشتر، دستبند، پوشش صورت و دو دست بحث­های فراوان شده است و به هر روی هر چه پوشیده­تر بودن زنان کاری نیکوست.

از این پس در ایران و در کلیه دوره­ها و سلسله­های حاکم بر ایران، حجاب برآمده از اسلام ناظر و تعیین کننده پوشش و شراکت زنان در جامعه بوده که تا دوره قاجار همچنان ادامه داشته است و با رویش زمینه­های انقلاب مشروطه، علائمی از تغییر دیده می­شود.

 

ایران معاصر

در ایران تفکر مدرن و مقابله با حکومت استبدادی قاجار در افکار روشنفکران و دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا می‌رفتند و با ایده های جدید آشنا می‌شدند، در حال شکل گیری بود. جنبش‌های فکری مثل شیخی­ها، اهل حق، بابی‌ها شکل گرفته و خواهان قانونگذاری و حکومت قانون بودند. چاپ روزنامه‌های فارسی زبان در کشور ترکیه (اختر-استانبول) و خواندن آنها در محافل و مجامع عمومی، آشنایی با تفکر مدرن و خواست حذف حکومت استبدادی را تقویت می‌کرد.

شیوه زندگی و پوشش زنان غربی نیز از مواردی بود که توجه زنان و دیگر روشنفکران را به خود جلب می‌کرد. نگاه جنبش‌هایی نظیر شیخی­ها، اهل حق و بابی­ها به زنان و پوشش آنها با نگاه و سنت دینی متداول در جامعه متفاوت بود و بعضاً رعایت حجاب به شکل مرسوم میان آنها مطرح نبود، مثلاً زنان اهل حق در حجاب نبودند.(عبدالحسین ناهید،١٠) باب به زنان اجازه می­دهد که نقاب از چهره برگیرند و دوش به دوش مردان در امور اجتماعی بکوشند و می‌گوید که زنان و مردان می‌توانند به یکدیگر نگاه کنند. در مواردی شاهدیم که زنان این جنبش از رهبران جسارت بیشتری داشتند. زرین تاج (قره العین) که سخنوری کم مانند و از رهبران برجسته بابی­ها بود، اولین زنی بود که در مقابل باب حجاب از سر برگرفت. که شاید این اولین حرکت در برداشتن حجاب از سوی خود زنان بود. آن هم در دوره ای که رسم بود در خیابان‌های تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند و گاهی هم فریاد آمرانه ماموران نظمیه بر سر زنان باشد که «باجی روت رو بگیر» یا «ضعیفه تند برو». شاید به همین دلیل بود که زنانی که کاملاً رسوم متداول پوشش را رعایت نمی‌کردند انگشت اتهام بابی‌گری به سوی آنها بود.

نارضایتی زنان روشنفکر و فعال از پوشش و حجاب دست و پاگیری که داشتند را در رساله بی­بی خانم، که در پاسخ به نویسنده تادیب النسوان بود، هم می توان دید که می گوید: مردان پوشاک ما را به دلخواه و سلیقه خود بر می‌گزینند. یک روز عرقچین ترمه، باردیگر شلوار گشاد. آنان‌اند که ما را می‌آرایند و بهر خوشایند خویش به آرایش مجبور می‌کنند.

مردانه‌پوشی را در جریان مشارکت زنان در حرکت‌های مختلف مشروطه‌خواهی مثل بسته شدن مجلس، مبارزه برای کسب ارزاق، استبداد صغیر، می‌توان دید. برخی زنان با لباس مردانه حضور داشتند که در صورت زخمی یا کشته شدن آنها موضوع مشخص می­شد. (عبدالحسین ناهید ٨٦-٨٥) برخی زنان نیز با چادر و روبنده در حالی که اسلحه با خود داشتند مشارکت می کردند.  زینب پاشا از زنان قهرمانی بود که در عملیات مختلفی سرپرستی زنان را بر عهده داشت. او در یک حمله به خانه و انبار محتکری تبریزی، روسری از سر باز کرد و از آن پرچمی ساخت و در پیشاپیش بیوه زنان و گرسنگان شهر برای محاصره خانه نظا­م­العلما حرکت کرد. (عبدالحسین ناهید،٥٢)

با این اوصاف می‌توان نتیجه‌گیری کرد که روند آهسته کنار گذاشتن حجاب به معنی پوششی برای سر، از سوی خود زنان در حال شکل گیری بود و چنانچه انقلاب مشروطه به نتیجه مطلوب می‌رسید و آنچه که قرار بود قانونی در برگیرنده همه مردم کشور، اعم از زن و مرد، باشد جاری و پیاده  می‌شد، تلاش‌های زنان ایران نیز به تدریج به بار می‌نشست و در مورد پوشش خود، خودشان می‌توانستند تصمیم گرفته و اجرا کنند.

فارغ از آنچه حاصل انقلاب مشروطه بود، در دوره رضا شاه به تدریج زنان روشنفکر و حتی عده­ای که چندان هم روشنفکر نبودند، داوطلب برداشتن حجاب بودند و در محافل خصوصی و زیر سقف حجاب خود را برمی­داشتند. دختران بسیاری نیز بدون چادر به مدرسه می‌رفتند و برای زمینه‌سازی قانونی و اجتماعی حذف چادر مقاله­هایی هم نوشته می‌شد. در واقع مدرن سازی به شیوه غربی و رویگردانی از اعراب از مواردی بود که در بین روشنفکران ایرانی به آن توجه می­شد. مثلاً محمود افشار از کسانی بود که در مقاله­ای در ١٣٠٤ نوعی از وحدت ملی را پیشنهاد می‌کند که در آن وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی کلیه مردمی که در مملکت آن روز ایران سکنا داشتند، و همه جنبه‌های زبان، اخلاق و لباس را در بر می­گرفت. یا اوایل حکومت، وقتی رضاشاه خود کلاه نظامی خود را که برگرفته از ارتش و پلیس فرانسه بود برای ارتش اجباری کرد، بین مسئولان و سیاستمداران ایرانی نیز باب شد و برخی مردان نیز متمایل به استفاده از آن شدند. زیرا آن موقع انواع سربندها برای مردان وجود داشت که برخی از آنها نشان از شغل و مقام شخصی بود و متداول بود که مردها در انظار و حتی در خانه خودشان در صورت حضور غیر­اهالی خانه با نوعی سربند ظاهر شوند.

اما رضاشاه و روش او نه مدرن سازی و نه رهایی زنان و یا مردان از قید پوشش‌های دست و پا­گیر بلکه، استبدادی بود که در حال شکل‌گیری و پیش آمدن هر چه بیشتر بود. اولین دستور رسمی در مورد نوع پوشش دستور سال ١٣١٤ رضاشاه برای استفاده همه مردان از کلاه شاپو بود. در این خصوص اعتراض مسالمت آمیزی در یک اجتماع در مسجد گوهرشاد مشهد صورت گرفت که بیرحمانه سرکوب شد و حتی یکی از سرداران نزدیک رضاشاه به جرم تحریک اعدام شد.(دولت و جامعه در ایران،٣٣٤)

چند ماه بعد از فرمان بالا، دستور عدم استفاده از چادر و حتی روسری برای زنان صادر شد که تهدید به تعقیب و توقیف هم همراه بود و زنان مجاز بودند تنها از کلاه‌های اشرافی گران قیمتی که از اروپا به همین منظور وارد شده بود، استفاده کنند. همین­طور برای گسترش بی­حجابی سیاست این بود که مهمانی­هایی در هر کوی و برزن برگزار شود و مردان به خصوص کارکنان دولتی با همسرانشان که بدون حجاب باشند، در آن شرکت کنند. ماموران شهربانی دستور داشتند در کوچه و خیابان چادر و روسری را از سر زن­ها بکشند و پاره کنند. خشونت اجتماعی و فرهنگی زیادی اعمال شد که حتی منجر به خودکشی برخی زنان گردید و یا تصمیم برخی زنان و یا خانواده‌شان برای بیرون نیامدن از خانه را در پی داشت.  زیرا مشکل حتی برای زنانی که قصد برداشتن چادر را داشتند، نبود فرهنگ لباس پوشیدن بدون چادر بود. ضمن این که این کار هزینه زیادی برای زنان و خانواده­شان داشت.

ماهیت و شیوه اجرای این دستورات نشان می­دهد که در ورای آن رهایی زنان و یا مردان و یا ایجاد شرایط نوین زندگی مطرح نبود و اجرای آن زخم‌هایی عمیق بر روح زنان و دیگر مردم گذاشت و نه تنها هیچ شکلی از رهایی برایشان نداشت بلکه نتیجه­اش آن بود که پس از برکناری رضاشاه، بیشتر زنان دوباره به چادر و روسری برگشتند. به این ترتیب، موضوعی که می‌توانست آرام آرام و توسط خود زنان و جامعه به پیش برده شود با قدرت استبدادی به گونه‌ای انجام شد که موضوع انتخاب پوشش و نگاه زنان و جامعه را در این مورد سال­ها به عقب کشاند. در واقع تجدد آمرانه رضاشاه حق انتخاب پوشش را در نطفه خفه کرد و حقی را که جامعه ایرانی می‌توانست تحت عنوان یک ملت مدرن به دست آورد و زنان ایرانی نیز برای آن تلاش بسیار کرده بودند، عقیم ساخت.

موضوع پوشش زنان در ایران دوره پهلوی دوم را می‌توان به دو حوزه عمومی و خصوصی تقسیم کرد. حوزه عمومی شامل قانون، مقررات حقوقی، فقه و شرع، عرف سنت و حوزه خصوصی شامل خانواده، فامیل و نزدیکان بود. 

می‌توان گفت که در دوره محمد رضا پهلوی از زاویه قوانین و مقررات ناظر، زنان حق انتخاب پوشش داشتند اما این حقی بود که توسط فقه، شرع و عرف که از سوی خانواده و فامیل و نزدیکان اعمال می‌گردید، می‌توانست محدود و حتی حذف شود و این حوزه­ای بود که مقررات قانونی نمی‌توانست در آن دخالت کند. ضمن این که نگاه مسلط مردانه و عرف جاری مجوزی بود برای توهین­ها و متلک­های زبانی و دستی از سوی مردان که نسبت به زنان بدون چادر در بسیاری محله‌های شه‌های مختلف صورت می‌گرفت. به هر روی دختران بسیاری بودند که با وجود مخالفت خانواده­های خود مبادرت به برداشتن چادر می‌کردند. حضور زنان در محیط­های اداری و دانشگاهی در حال افزایش بود اما، برخوردهای نامناسب با زنان دارای حجاب و پوشش سر در این محیط­ها نیز وجود داشت و زنان دارای حجاب به آسانی در این محیط­ها پذیرفته نمی­شدند. فضای دوگانه­ای شامل توهین و آزار زنان بدون حجاب در محیط­های عمومی شهری و برخوردهای نامناسب با زنان با حجاب در محیط­های اداری و دانشگاهی، زنان را تحت تاثیر قرار می­داد.

گرچه که همه ساله دختران با حجاب اسلامی وارد دانشگاه­های مختلف می­شدند اما، از سال ١٣٥٥ به بعد تعداد دخترانی که با چادر یا نوع دیگری از پوشش اسلامی (مثل مانتو و روسری) وارد دانشگاه­ها، به ویژه رشته­های علوم انسانی و اجتماعی، می­شدند، بسیار افزایش یافت. این موضوع تحت تاثیر فضایی که دست و دلبازانه و برای مقابله با گروه­های رادیکال­تر جنبشِ در حال شکل گیری در اختیار فعالیت گروه­ها و سخنرانان مذهبی قرار می­گرفت، قابل توضیح می­باشد.

از نیمه دوم سال ١٣٥٧ تحریکات و رفتارهایی در برخی صفوف تظاهرات کنندگان در حال جهت دهی بود. تحریکات و رفتارهایی نظیر جدا کردن صف­های زنان و مردان از یکدیگر، بردن زنان چادری به ابتدای صف­های تظاهرکنندگان، توصیه به زنان مبنی بر سرکردن یک روسری به این دلیل که فیلمبرداری می­شود و این فیلم­ها در دنیا دیده می­شود و غیره. مواردی که بیشتر حالت توصیه داشت و معمولاً از سوی زنان پذیرفته نمی­شد اما، به هر حال برخی زنان فکر می‌کردند که داشتن یک روسری خیلی هم مهم نیست. در برخی صف­ها نیز این حرکت­ها مورد اعتراض قرار می­گرفت و زنان بدون روسری نیز در جلوی صف و کنار زنان چادری قرار می­گرفتند. همینطور اعتراض­هایی مبنی بر این که نکند بعدها هم می­خواهید حجاب را تحمیل کنید، به چشم می­خورد.

در همان زمان، توصیه ها مبنی بر داشتن حداقل یک روسری، داخل محله­ها و از سوی گروه­هایی که در مساجد محله­ها در حال شکل­گیری بودند نیز مشاهده می­شد. همینطور شایعه­ها مبنی بر اسید پاشی به صورت زنان بی­حجاب، که برخی عنوان می­کردند از سوی سلطنت طلبان است و عده­ای هم می­گفتند که اقدامی از سوی گروه­های اسلامی است، وجود داشت. اعلامیه­هایی نیز با محتوای تهدید زنان به دلیل پوشش آنها پخش شده­ بود.

اولین دستور اسلامی در مورد پوشش زنان در همان اسفند ١٣٥٧ بود، گویی قدرت جدید پی برده بود که وسعت شرکت و حضور زنان می­باید کنترل شود. تفکری که از زاویه نگاه سلطه چندان هم بی­پایه نبود زیرا با مقابله و اعتراض فعالانه زنان روبرو گشت. زنان طی ٥-٤ روز پر از خشم و غرور در تجمع­های اعتراضی و خود جوش به مقصدهای مختلفی چون دانشگاه، دادگستری، وزارت خارجه، نخست وزیری، رادیو- تلویزیون رفتند. اعتراضات و مقابله­ها پس گرفتن دستور را درپی داشد.  اسفند ١٣٥٧ ماه زنان بود، چه از وجه مقابله با زنان و چه از وجه مقاومت و پاسخ زنان. از آن پس تا مدتی فشارها بر روی حجاب زنان نه مستقیم از جانب حاکمان جدید، بلکه از سوی بسیج محله­ها و نگرش­هایی که در حال شکل گیری بود، صورت می­گرفت.

در واقع حجاب تنها پوشش بدن زن نبود، حجاب مقدمه­ای بود برای اعمال محدودیت­های مختلف نسبت به زنان. دوباره حجاب در شکل­های مختلف به ابزار کنترل زن و بدن او تبدیل گردید. گروه­های فشار با تمرکز بر مسئله حجاب زنان، گروه­هایی بودند که در مناطق مختلف شهرهای بزرگ به دلایل مختلف، مربوط و نامربوط، همواره حضور داشتند و با عنوان امر به معروف و نهی از منکر حجاب را وسیله­ای برای حمله به زنان در خیابان­ها قرار می­دادند. زنان در حال حذف از فضاهای مختلف بودند. محدودیت­ها در احراز مشاغل، عرصه هنر، ورزش و ... آغاز شد. در اولین اقدام حق و شغل قضاوت از زنان گرفته شد. قانون نیم بند حمایت از خانواده لغو گردید. خوانندگی و نواختن ساز برای زنان ممنوع شد. گرچه که در حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون محدودیت­ها برای همگان بسیار زیاد بود و تقریباً هیچ فیلمی اجازه نمایش نمی­یافت اما این محدودیت­ها بر بازیگران زن بسیار شدیدتر اعمال می­شد.

به تدریج فشارها به محیط­های رسمی مشاغل راه یافت. فرم­هایی با شکل و رنگ­های مشخص به عنوان پوشش کارکنان زن مشخص گردید. همچنین، زنان ارباب رجوعِ اداره­ها و مراکز دولتی می باید حدی از حجاب را رعایت می­کردند. دستورالعمل­های رسمی و اداری برای کارکنان زن اداره­ها، اولین برخورد رسمی حکومت با مسئله حجاب و پوشش بود که زنان را ملزم به رعایت حجاب و پوششی خاص برای محیط کار می­کرد. دستورالعمل­هایی که همان موقع موجب شد برخی زنان کارمند شرایط بازنشستگی پیش از موعد را بپذیرند و آن را به رعایت حجاب در محیط کار ترجیح دهند، بی‌خبر از آن که این شرایط به کل جامعه تسری خواهد یافت.

تفکیک جنسیتی در دانشگاه­ها شکل گرفت، امکان انتخاب برخی رشته­ها از سوی زنان حذف و اجازه خروج دختران دانشجو برای تحصیل در خارج از کشور لغو گردید. به سختی برای زنان بودجه­های ورزشی و یا سالن­های ورزشی اختصاص داده می­شد. فضای فوق امنیتی دهه ١٣٦٠ باعث دستگیری، اعدام  و یا خانه نشینی بسیاری زنان فعال گروه­های سیاسی گردید، بسته شدن دانشگاه­ها با نام انقلاب فرهنگی نیز انزوای بسیاری را در پی داشت. تعدادی زنان فعال نیز مجبور به مهاجرت و ترک کشور شدند.

در سال­های پایانی دهه ١٣٦٠ و آغاز دهه ١٣٧٠ شاهد ورود دوباره و تدریجی زنان به فضاهای آکادمیک، هنر، ورزش، و دیگر فعالیت­های اجتماعی با همان پوشش­های رایج که روسری یا مقنعه، مانتوهای بلند و شلوار بود، هستیم. زنان برای  کسب جایگاه­ در حوزه­های مختلف تلاش می‌کردند. به تدریج برخی متون فمینیستی در نشریه ها و کتاب­ها نشر می­یافت که در آگاهی بخشی جنسیتی موثر بود. اولین تلاش­ها در حوزه­های حقوقی بود و حقوقدانان در این زمینه بسیار می­نوشتند اما، دستاوردها بسیار اندک بود: لغو ممنوعیت خروج دختران برای تحصیل، تعیین برخی مصادیق برای عسر و حرج، بالا بردن سن ازدواج دختران. همچنین، گروه­ها و محافل زنانه با محوریت آشنایی و کسب آگاهی زنانه و جنسیتی تشکیل می‌گردید. گرچه که تعداد  این جمع­ها معمولا محدود بود اما این نتیجه را داشت که بخشی از آگاهی به دست آمده به دیگر زنان خارج از این جمع­ها نیز بسط می یافت و حداقل نتیجه آن ایجاد سوال در مورد چرایی وضعیت زنان بود. تلاش زنان جوان بر ورود به عرصه تحصیل متمرکز گردید. برگزاری کنفرانس جهانی زن در پکن، توجه فعالین زن را جلب کرده بود و موضوعات و ایده­های مرتبط با آن با هدف آشنایی با مسائل جهانی مطرح در این زمینه و هم برای سنجش شرایط خود با آن، از سوی فعالین زن پیگیری می­شد.

به نظر می­رسد مجموعه این فعالیت­ها، هرچند ضعیف، و مقابله با فشارها، به زنان این دلگرمی و جسارت را می­داد تا با چنگ زدن به امکانات حداقلی و محدود در پی کسب و ایجاد عرصه­های اجتماعی برای خود باشند. خواندن متون فمینیستی که حاصل ارتباط با زنان فعال ایرانی مهاجر بود و حضور دوره­ای معدود فعالان زن مهاجر در ایران، در کسب آگاهی جنسیتی فعالان زن داخل کشور موثر بود. مبارزات مردمی،  تلاش­های زنان و جوانان،  تغییر رویه حکومتی را به دولتمردان تحمیل کرد و این امر موجب باز شدن فضاهای اجتماعی و سیاسی گردید در حدی که نامزد شدن خاتمی برای ریاست جمهوری و انتخاب او را درپی داشت.

زنان در تمامی این سال‌ها و تحت همه‌ی فشارها و سرکوب‌های موجود، همواره سعی داشتند تا بخشی از حجاب و پوشش اجباری را حذف کنند اما، گشت­های مبارزه با منکرات در گوشه گوشه شهرهای بزرگ حضور داشتند و دستگیری­های خیابانی به اتهام «بدحجابی» ادامه داشت. گروه­های حزب­الهی در خیابان­ها و میدان­های اصلی شهرها برای اعتراض به پوشش و حجاب زنان تظاهرات برپا می­کردند و فضای رعب و وحشت به وجود می­آوردند. حذف حجاب اجباری و حق انتخاب پوشش، یکی از موارد اساسی خواسته­های زنان بود که در این سال­ها در کلیه‌ی اعتراضات، مبارزات و  مراسم‌های گرامیداشت ٨ مارسِ برگزار شده از سوی گروه­های زنان، مطرح می‌شد. برای آن گروه از زنان مسلمان نیز که وارد دانشگاه‌ها و بازار کار شده‌ بودند نیزموضوع پوشش دغدغه‌اشان شده بود و آیه­ها، حدیث­ها و احکام مربوط به حجاب را مورد بازنگری و بررسی دوباره قرار می­دادند تا نشان دهند که پوشش و حجاب طرح شده، کاملاً آن چیزی نیست که در اسلام طرح شده است. مثلا این که در باب ولایت مردان بر زنان در جامعه و حکومت، در قرآن مورد صریح وجود ندارد و استدلال فقها در این باب عمدتا متکی بر تفسیر به رای است.(جنسیت در آرای اخلاقی،٣٣٧) و این ولایت عمدتاً حوزه خصوصی و اطاعت زن از مرد در امور خصوصی را مد نظر دارد. یا این که رعایت عفت بیشتر مد نظر است که بر رعایت آن از جانب زنان و مردان به طور مساوی دلالت دارد.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٦٥)

طی سال­های ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ که اصول‌گرایان دولت را در اختیار گرفتند حضور گروه­های  فشار و امر به معروف برای پوشش و حجاب بسیار بیشتر می­شود، راهنمایی و رانندگی اجازه می­یابد که ماشین­هایی را که راننده یا سرنشین زن با پوشش نامناسب دارند متوقف کند، ماشین را توقیف کند و به پارکینگ انتقال دهد؛ پوشیدن چکمه تبرج اعلام می­شود؛ گذاشتن عینک آفتابی بالای سر و پوشیدن چکمه ساق بلند؛ ممنوع می‌شود. اما به ویژه زنان جوان همچنان از پوشش­هایی غیر از آنچه دستوری شده است استفاده  می­کردند و تاوان این نافرمانی را هم با دستگیری و توهین و تحقیر توسط ماموران حکومتی می‌پرداختند.

در جریان جنبش سبز که در رابطه با فعالیت کاندیداها از پیش از انتخابات سال ١٣٨٨ آغاز شد، زنان در کل و به ویژه زنان جوان نقش فعال و گسترده­ای داشتند و سعی داشتند در هنگام حضور در میتینگ‌ها و تظاهرات انتخاباتی  پوششی غیر از پوشش­های دستوری داشته باشند، اما مقابله‌­ای هم از سوی حکومت وجود نداشت، زیرا حضور حداکثری مردم در انتخابات بسیار مهم بود. اما در طی حرکت­های پیش از انتخابات خواست مستقلی از سوی زنان و یا برای زنان و یا پوشش آنان مطرح نشد، در فضای اعتراضی پس از آن نیز که چندین ماه ادامه داشت  در مورد پوشش شعار و خواسته­ای طرح نگردید.

در سال­های اخیر و از اوایل کار دولت مستقر (١٣٩٢) نیز به روال دولت اصول‌گرای احمدی نژاد کماکان تفکیک جنسیتی و قوانین پوشش اجباری وجود داشته است و در این دوره شاهد یکی از موارد وحشتناک انتقام‌گیری از دختران «بدحجاب» بودیم. و آن فاجعه‌ی اسیدپاشی به  صورت و بدن زنان در اصفهان بود. چندین مورد اسید پاشی وجود داشت که تعداد دقیق آن به دلیل عدم اطلاع رسانی کامل مشخص نگردید. تظاهرات زنان در شهرهای اصفهان و تهران در مقابله با این اقدام صورت گرفت اما هنوز شخصی در این رابطه مسئول شناخته نشده و یا دستگیر نشده است.

طرح­هایی نظیر دانشگاه تک جنسیتی، تفکیک جنسیتی در دانشگاه­ها، نصب دوربین در راهروهای خوابگاه­های دختران که رعایت پوشش حتی در راهروها برای دختران دانشجو را الزامی می­ساخت؛ فشار و تهدید به اخراج به دلیل عدم رعایت حجاب؛ سهمیه بندی مجدد جنسیتی به منظور حذف بیشتر زنان دانشجو از برخی رشته­ها؛ قرار دادن سهمیه بیشتر برای پسرها در رشته­های پزشکی و مهندسی؛ از موارد تبعیض آشکار در این دوره بوده است.   

موضوع پوشش زنان و فشارهای اعمال شده در این خصوص همواره با گریزهای زنان همراه بوده است. هر جا که فرصتی دست می­داد زنان سعی در حذف و کنار گذاشتن بخشی از پوشش­های تعیین شده و فرار از رعایت کامل حجاب را داشتند که همواره نیز با مقابله گروه­های فشار رسمی و غیر رسمی روبرو می­شدند. شاید عمل منفرد مقابله زنان موجب تغییر نشود اما، می­توان انتظار داشت که تداوم عمل­ها مانع عادی شدن تبعیض شود و قدرت گریز و امکان دفاع از نظرات را بیشتر کند. اما و قطعا، برای تغییری بنیادی و اساسی اقدام متشکل و متحد تمامی زنان ضروری است. 

 

پوشش در غرب

پیش از مسیحیت

در آتن قدیم ورود زنان محترم به قلب سیاسی شهر (اکروپلیس)، به جز در جشن های خاص، ممنوع بود. دمکراسی یونان محفلی کاملاً مردانه بود که درهای آن به روی سه چهارم جمعیت که مرد نبودند، به سن قانونی نرسیده بودند، آزاد نبودند، تبار آتنی نداشتند، بسته بود. (زنان در روزگارشان،٢٠) زن‌ها بیشتر منزوی و مجبور به خانه‌نشینی شده بودند و در میهمانی‌های غیر از خانوادگی نمی‌توانستند شرکت کنند. کنوانسیون آتن با تنظیم روابط مختلف بین زن و مرد درون خانواده و در عرصه جامعه، هرچه بیشتر به مشخص کردن جایگاه زن در جامعه آن روز یونان پرداخته بود.

کنوانسیون آتن حدود قرن پنجم پیش از میلاد، تصویر بدن برهنه زنان را ممنوع کرده بود و نقاشان و هنرمندان یونان مجاز به ترسیم بدن برهنه زنان نبودند. اما اکثر گلدان­ها و ظروف آن دوره (بیش از ٨٠٠ نمونه) که پیوسته در معرض دید مردم بود با نقش­هایی چون: مردی با شمشیر یا چماق ایستاده بالای سر یک زن، مردی روی اسب در حال پرتاب نیزه به سوی نوک پستان­های یک زن، مردی روی اسب در حالی که سر یک زن را روی زمین می­کشد، که در آن­ها زنان با دامن­های بالا رفته و یا پیراهن­های دریده به شکلی که سینه­ها و ران­هایشان نمایان است، تصویر شده­اند. (زن ستیزی، ٣٧)، نمایش وحشت مرد یونانی از زن خود مختار و مستقل که پا را از محدودیت­های فرهنگی ایجاد شده، فراتر می­نهد. 

در روم مرد می‌توانست به دلیل بی حجابی زنش را در ملاء عام طلاق دهد و مورد تایید نیز قرار گیرد. این موضوع نشان می‌دهد که شرایط زن رومی بهتر از زن یونانی بوده است زیرا، حداقل می‌توانسته در اجتماع و در ملاء عام حضور یابد.

اما در بین اسپارت­های دائم در حال جنگ بود که به سلامت زنان (به دلیل بارداری و زایش جنگجو) اهمیت داده می‌شد. زنان اسپارت برهنه ورزش می‌کردند یا دامن‌های کوتاه می‌پوشیدند و برخی حقوق قانونی و اجتماعی را دارا بودند. (زن ستیزی،٤٩)

نگرش سلسله مراتبی و فرودست دیدن زنان در دیدگاه‌های فلسفی مسلط یونان نیز قابل مشاهده است.

دیدگاه افلاطون تحقیر ذاتی زندگی این جهان را در خود داشت. از نگاه افلاطون عشق مرد به مرد برتر از عشق مرد به زن است، او عشق مرد به زن را شهوت حیوانی تلقی می‌کند. اندیشه افلاطون همان اندیشه آشنای دوگانه است که مرد با معنویت و زن با جسمیت و اشتهای شهوانی شناسایی می‌شود. افلاطون به این دیدگاه مرسوم، قدرت فلسفی آتشینی بخشید که پیش از آن وجود نداشت. او در صحبت از ویژگی­های آرمانشهر از آموزش برابر زنان و مردان سخن می‌گوید اما، در حوزه زندگی عادی کارهایی نظیر ازدواج و تولید مثل را، تشکیل دهنده هویت زنان می­داند که آن­ها را پست می‌شمرد.(زن ستیزی، ) نزد ارسطو زنان، مردان ناقصی بودند که هیچگاه نمی‌توانستند کامل شوند.(ستوده، ٥٠) جایی که ارسطو انسان را «حیوان سیاسی» می‌نامد منظورش از واژه انسان تنها افراد مذکر بود نه نوع بشر. (زنان در روزگارشان،٢٠)   

این دیدگاه‌ها به همراه مسیحیت رسمیت یافته تعیین کننده قانونگذاری‌ها و شیوه اداره جوامع اروپایی بوده است.

سن پل از قدیسان مسیحی نظیر افلاطون امیال روح را بر خلاف امیال تن و متضاد هم می‌داند. برابری مورد نظر این دو تنها با از بین بردن تفاوت­های جنسی و تبدیل شدن زنان به مردانی شرافتمند، آن هم نه در این دنیا، می‌توانست به دست آید. سن پل نسبت به جسم انسان اعلان جنگ داد، جنگی که در عمل بر علیه جنس زن صورت می­گرفت. زن محرک اصلی گناه بود، در جایی که مرد نمی‌توانست جسم سرکش را به کنترل درآورد. اگوستین قدیس جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن هیچ نوع ارتباط جنسی و زناشویی وجود ندارد و آن را شهر خدا می‌نامد زیرا، به نظر او میل، منجر به گناه نخستین و هبوط انسان به زمین شد. در بهشت مسیحیت، زنان و مردان با هم برابرند چون از امیال جنسی فارغ اند.

برخی زنان مسیحی با همین دیدگاه به طرد مناسبات جنسی روی آوردند تا با پناه گرفتن در دیرها از سلطه مناسبات آمرانه مردانه بگریزند. اما، همواره برای اکثر کشیشان مرد، زنان آلت دست شیطان بودند و مقابله­ها با آنان بیشتر و بیشتر می‌شد، به گونه­ای که تعداد زنان قدیس که در قرن پانزده ٢٨درصد بود، در قرن ١٦ به ١٨ و در قرن ١٧ به ٤/١٤ درصد سقوط کرد. حتی زمانی دستور خروج زنان از صومعه صادر شد که چندان نپایید.

پوشش همگی زنان کلیسا از سر تا نوک پا بود و بسیار متفاوت با پوشش زنان عادی که در مزرعه یا کارگاه­های خانگی کار می­کردند و نمی­توانست آنقدر پوشیده باشد و یا زنان اشراف و طبقات بالا که پوشیده اما، به گونه­ای دیگر بود.

 

رنسانس و اروپای جدید

در دیدگاه مسلط قرون وسطی بدن انسان عموماً و بدن زن به ویژه، عنصری منفی و مانع تعالی روح بود، بدن می‌باید زجر بکشد تا پاک شود پس راحتی و آسایش بر آن حرام بود. با رنسانس و شروع مدرنیسم و پاگرفتن دیدگاه­های نظری و علمی جدید، به تدریج این ایده در معرض تغییر قرار گرفت. رابطه انسان با خدا و طبیعت تغییر یافت، فردیت انسا­ن­ها اهمیت پیدا کرد و دستاوردهای علوم این ایده را به وجود آورد که بشر می­تواند در آسایش زندگی کند.

اروپای سده­های پایانی قرون وسطی با اصلاحات پروتستانی و بازتعریف جایگاه حکومت­ها و سرزمین­های تحت اختیارشان، با جنگ­های طولانی و در برخی مناطق سلطنت مطلقه همراه بود. توسعه سرمایه­دارانه اقتصاد اروپا با استثمار شدید نیروی کار داخلی، چپاول طبیعت، جنگ و استعمار دیگر کشورها و بردگی گرفتن مردم بومی در داخل و خارج از اروپا همراه بود. تخصصی شدن کارها، بیرون رفتن کار از کارگاه­های خانگی به خارج از خانه، جایگاه اجتماعی زنان را بی­ارزش ساخت. کشتار، شکنجه و آزار زنان درمانگر و بی­خانمان، زنان نهان­بین، که تحت عنوان جادوگرسوزی حدود یک قرن از اواسط قرن ١٦ میلادی تا اواسط قرن ١٧ میلادی در اروپا و در مستعمره­ها جریان داشت، زنان را بیش از پیش محدود ساخت. نیروی کار زنان هم به شکل وسیع و با دستمزدهای بسیار پایین مورد بهره کشی قرار می‌گرفت.

در همین حال دولت­ها به مسئله ازدواج و خانواده اهمیت خاصی می­دادند و سعی داشتند اخلاقی برقرار شود تا فرمانبرداری زیردستان در خانواده آموزش داده شود و تبدیل به جزیی از ارزش­های خانواده شود. بر تعداد رساله­های زن ستیزانه بسیار افزوده شد که قصد بیشتر آن­ها مقابله با زنانی بود که با اعتماد به نفسی نو می­نوشتند تا ستم سنتی و جدید بر زنان را نفی کنند.(زنان در روزگارشان ١٢٩-١٢٧)

نادیده گرفته شدن زنان در همه آنچه متفکرین جدید برایش مبارزه می­کردند باعث صرف انرژی زیاد زنان روشنفکر برای اثبات خود گردیده بود. اولین خواسته­ها برای آموزش بود، در برخی محافل روشنفکری ایده آموزش یکسان مطرح می­شد اما زنانی که قصد استفاده از حداقل امکانات آموزشی را داشتند با مشکلات بسیار مواجه می­شدند و در نهایت نیز جز برای معدودی از زنان طبقه بالا و مرفه چنین امکانی فراهم نبود، که آن هم در خانه و جلسات خصوصی و با اعضای خانواده یا معلمان بود. اما به هر روی مقابله با آموزش زنان زیاد بود زیرا، زنِ دارای استعداد آموختن جمع اضداد بود از آنجا که روح مردانه در او نفوذ کرده بود. مقرر شده بود که زنان در خانه بمانند پس ورودشان به محافل عمومی، سخنرانی، نوشتن و هر فعالیت خارج از خانه برای زنان خطرناک و غیر شرافتمندانه تلقی می­شد.

اما تلاش­های زنان برای تعریف در شرایط جدید و امکان استفاده از عرصه­های مختلفی که برای مردان به وجود می­آمد، پیگیرانه و بسیار سخت ولی کم نتیجه ادامه داشت. یکی از این عرصه­ها نیز پوشش بود. انتخاب پوششی که از سویی دست و پا گیر نباشد و به زنان امکان حضور در جامعه را بدهد و از سوی دیگر روسپی قلمداد نشوند، بسیار سخت بود. شروع تغییر در لباس زنان را شاید بتوان از صحنه‌های تئاتر دنبال کرد. نمایشنامه­هایی که در آن شخصیت­های زن جسور وجود داشت و یا بازیگر زنی که در نمایش با لباس مردانه ظاهر می­گشت. در قرن هفدهم یکی از موارد رایج قهرمان زنی بود که لباس مردانه می­پوشید.(زنان در روزگارشان، ٣-١٥٢)

در کنار همه تصمیم‌سازی‌ها در مورد بدن زن و تعیین نوع پوشش برای آن، تحرکات خود زنان در مورد پوشش از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بود. حرکت­های زنان، حرکت­هایی است که از مسیر آنها زنان می­خواهند در عرصه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حضور داشته باشند. آنچه از میان کتاب­های تاریخ زنان غرب در مورد پوشش زنان می‌توان دید، نبود پوشش خاصی برای سر و اجبار به رعایت آن بوده است که شاید این موضوع تا حد زیادی به سنت اولیه مسیحیت و دیگر دیدگاه های مسلط غربی برمی‌گردد.

آنچه در قرن های ١٥ تا ١٨ بیشتر به چشم می‌خورد انتخاب پوشش و تغییر ظاهر به گونه‌ایست که زن بیشتر به مرد شبیه گردد تا بتواند در مکان‌هایی که می‌خواهد حضور یابد، موضوعی که چندان مورد قبول جامعه نبود و برخوردهای شدیدی با آن می‌شد. یکی از اتهامات ژاندارک زیر پا گذاشتن معیارهای رفتار زنانه بود. پوشیدن لباس مردانه و زندگی مانند سرباز بر بار سنگین مخالفت ها با او افزود. (زنان در روزگارشان، ٧١)

«لیندا وودبریج» معتقد است که یک «جنبش لباس مردانه پوشی» در لندن وجود داشته که نشان از افزایش تحرک زنان در جامعه شهری داشت، طوری که شاه جیمز اول در ١٦٢٠ به روحانیان دستور داده تا علیه آنچه او بی حیایی زنان نامیده، موعظه کنند.(زنان در روزگارشان، ١٥٣) غیر از انگلستان در هلند قرن های ١٦ و ١٧ نیز شاهد حرکت‌های مردانه‌پوشی می‌توان بود. افزایش تعداد زنان مردانه‌پوش در هلند و انگلستان را شاید بتوان به دلیل گسترش دریانوردی در این کشورها دانست که زنانی که قصد فرار از زندگی جاری و روزانه خود را داشتند به آن روی می‌آوردند. 

در دیگر بخش‌های اروپا نیز طی قرن های ١٦ تا ١٨  مردانه‌پوشی نزد زنان به سنتی پر رونق تبدیل شده بود. انگیزه‌های این موضوع، خواست‌های متفاوتی همچون فرار از ازدواج اجباری، بودن در کنار معشوق، فرار از روسپی‌گری، شرکت در جنگ و پیوستن به ارتش، بوده است. «نادژدا الکساندروف دورفا» در جنگ‌های روسیه در مقابل ناپلئون به درجه افسری رسید.  «دبورا شامپسون» به دلیل رشادت در صحنه انقلاب امریکا مقرری می‌گرفت. عده‌ای نیز شیوه جاری زندگی زنان را کسالت بار می‌دیدند اما به دلیل نبود صدایی دیگر و ایده‌های نو، شیوه مردانه‌پوشی را که به آنان امکان مشارکت اجتماعی می داد، برمی‌گزیدند. (زنان در روزگارشان، ١٥٦-١٥٤)

صنعتی شدن موجب افزایش ثروت برخی گروه­های اجتماعی گشت. دولت­ها به تثبیت منافع حاصله برای صاحبان صنایع و طبقه روبه­رشد پرداختند تا میدان برای اصلاح­گرایان لیبرال بازتر گردد. اصلاحاتی مانند گسترش آموزش عمومی، گسترش شهرنشینی و تعمیم تدریجی حق رای به مردان بیشتری، در حال شکل­گیری بود. توسعه صنعت، دولت و اصلاحات فرصت­هایی را برای مردان فراهم می­کرد. زنان و فمینیست­ها نیز در پی آن بودند تا برابری در حال شکل‌گیری به زنان نیز تسری یابد. زنان فعال اگر از خانواده­های مرفه بودند امکاناتی بسیار کمتر از مردان خانواده در اختیارشان بود واگر از طبقات پایین و کارگری بودند مجبور به تامین معاش، کار خانگی و نگهداری از فرزندان بودند. زنان در حالی در همه خیزش­های اجتماعی حضور داشتند و عواقب ناشی از شکست و سرکوب را تحمل می­کردند که در صورت کسب امکاناتی هر چند محدود و یا فضاهایی آزاد، به راحتی و با سرعت رانده می­شدند. زنان حق شرکت در احزاب سیاسی یا نشست­های عمومی سیاسی و انجمن­های سیاسی را نداشتند اما، این فکر که زنان باید اختیار خود و زندگی­شان را به دست گیرند هر چه بیشتر بین زنان فعال قوت می­گرفت.

در کنار همه اینها پوشش شخصی و اصلاح لباس، تحرکات زنان برای تغییر در لباس­های تنگ، زیرپیراهنی­های تنگ و ژپون­های سنگین، دامن­های بلند که روی زمین کشیده می­شد، سرشانه­های افتاده که حرکت بازو را دشوار میکرد، در حال شکل­گیری بود. حرکت­های اصلاح لباس با موانع اجتماعی بسیار روبرو بود. مشارکت­کنندگان در کنوانسیون حقوق زنان در ١٨٥٢ (سیراکوس، نیویورک) به دلیل وضع ظاهرشان به شدت مورد تمسخر قرار گرفتند و مغرضانه زشت جلوه داده شدند. الیزابت گرِت اندرسن، هنگام تلاش برای ورود به حرفه پزشکی یکی از دغدغه­های اصلی­اش نوع پوشش­اش بود تا به او نگویند شبیه مردان است و هم این که بیانگر آرمانش نیز باشد.(زنان در روزگارشان،٣١٤)

زنان هنرمند در آلمان دهه ١٨٥٠ به تلاش­هایی برای اصلاح لباس دست زدند. در امریکا گروهی محدود که  «بلومر» خوانده می­شدند، تونیک­ و دامن­های کوتاه روی شلوارهای گشاد بلند می­پوشیدند اما با مزاحمت­های دائمی و آزارهای مردان در خیابان روبرو بودند که راه را بر آنان می­بستند تا جایی که پلیس دخالت کند. در انگلستان نیز «انجمن لباس مناسب» ترکیبی از دامن و شلوارهای تا زانو را معرفی کرد که چندان گسترش نیافت. در پایان قرن ١٩ پس از دهه­ها مقاومت، به زنان مجوز دوچرخه سواری داده شد که بیش از هر چیز در پیشبرد اصلاح لباس موثر بود به طوری که کدی استانتون در مورد آن گفت  «بسیاری از زنان سوار بر دوچرخه به جنبش حق رای پیوستند.»(زنان در روزگارشان، ٣١٥-٣١٤)

طی قرن ١٩ معلمان، شاعران، رمان نویسان، نویسندگان، مترجمان و به تدریج روزنامه­نگاران بزرگترین گروه­های حرفه­ای زنان را تشکیل می­دادند که معمولاً زنانی از طبقه متوسط بودند و در کنار اینها مسئولیت­های مختلف خانوادگی نیز بر دوش داشتند. نوشتن ابزاری برای تسری امتیازات تعلق گرفته به مردان برای زنان، خواست آموزش، بهداشت، ... و حق رای بود. خواست حق رای در کشورهای مختلف در دوره­های زمانی متفاوت شکل گرفت و تا پایان قرن ١٩ شبکه‌های پیچیده­ای با رهبری­های مجرب آنها را به پیش می­برد که در کشورهای مختلف و بنا به نیاز، شکل و چگونگی آن تغییر می­یافت. زنان در این مسیر تجربیاتی یافتند که گرچه با تاخیر و از نظر زمانی، تا نیمه­های قرن بیستم، به حق رای انجامید و نتیجه نیز به برابری مدنی مورد انتظار زنان نیانجامید اما، تجربه سازماندهی در خصوص کسب فرصت‌های تحصیلی و شغلی، اصلاح لباس، قوانین مالکیت برای زنان متاهل، خانه­داری اشتراکی، کنترل بر بدن را برایشان درپی داشت. ضمن این که این حرکت­ها تنوع بیشتری می­گرفت و گروه­های مختلف نژادی (در امریکا و کانادا) و زنان کارگر را در بر می­گرفت. زنان رنگین پوست نیز به تعریف جایگاه خود درون جنبش و بین فعالین زن می­پرداختند.

دوران دو جنگ جهانی زمانِ ورود بیشتر به مشاغل غیرسنتی کار زنانه و کارخانه­ها برای زنان بود. اما  دیگر حرکت‌هایاجتماعی فرو نشست. مقابله­ها علیه دمکراسی، آزادی، همکاری­های بین­المللی فعالین در همه زمینه­ها شکل گرفت. بیش از حق، از وظیفه سخن گفته می­شد. مقابله­های امنیتی و دولتی با جنبش­های صلح و ممانعت از برگزاری هرگونه جلسه توسط زنان اعمال شد. واکنش­های مخالف افراد و اشخاص نیز کم نبود. اما در جریان دو جنگ جهانی، ٤٠ تا ٨٠ درصد اعضای گروه­های مقاومت را زنان را تشکیل می­دادند. زنان درگیر در دشواری­های اقتصادی به جنگجویان مقاومت تبدیل شدند. جنبش­هایی ضعیف برای صلح شکل گرفت.

کار در کارخانه­ها و تغییر دیگر شرایط اجتماعی، لزوم تغییر پوشش برای زنان به گونه­ای که حضورشان در این فضاها را ممکن سازد، فراهم کرد. به جای کرست و دامن­های بلند و موهای آرایش شده، پیراهن­های کوتاه­تر می‌پوشیدند و موهایشان را کوتاه می­کردند.(زنان در روزگارشان، ٤٤٤)

رشد فراگیر بورژوازی، تولید انبوه را می­طلبید که در کنار آن مصرف نیز باید بیشتر و بیشتر می­شد. تبلیغات، مصرف‌گرایی هر چه بیشتر را به میان مردم می­برد. بر اهمیت فرد و فردگرایی هر چه بیشتر تاکید و تبلیغ می­شد. صنعتی شدن فراگیر علاوه بر تولید محصولات مختلف به تولید فرهنگ و تولید انبوه آن می‌نگرد و آن را به عنوان الزامی تجاری پیش می­برد. کالایی شدن همه چیز از جمله فرهنگ، بیشتر و بیشتر می­گردد. فرهنگ مسلط در قالب استانداردهایی عرضه می­شود و به گونه­ای به تعریف انسان‌ها می­پردازد که مورد نظر صنایع مختلف است. ارزش مبادله  بر تمامی ارزش­های دیگر مسلط می­شود. هرچه مالکیت انحصاری­تر می­شود، فرهنگ­های  یکسان­تر و یکنواخت­تری برای کل جهان ساخته می­شود تا محصولات صنایع بازارهای جدیدتری بیابند. هویت­های فردی در رابطه با مالکیت خصوصی و استانداردسازی­های فرهنگی ساخته می­شود. موفقیت­های ستارگان سینما و چهره­های ورزشی و موفقیت آنها بسیار مهم جلوه داده می­شود تا تلاش­های جمعی برای برداشتن موانع ساختاری و اجتماعی، جایی برای تبلیغ نداشته باشد. در این میان رسانه­های قدرتمندی همچون تلویزیون، سینما و مطبوعات به تبلیغات وسیع در خصوص شکل­دهی ذهنی افراد در جهت اهمیت بیش از حد به سکس، پوشش­های تحریک آمیز، انتخاب دختر شایسته، که هدف اصلی آنها زنان و مردان جوان هستند، دادن نقش­های بیشتر جنسی به زنان و تعریف زنان همچون ابژه جنسی، ایجاد الگوهای واحد برای گنجاندن همه زنان در آنها، تا انسان‌ها هر چه بیشتر و بیشتر در قالب­های تعریف شده قرار گیرند، نقش کلیدی داشته­اند. با رسانه‌های جمعی فراگیر و درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی، استانداردهای زندگی بشری هرچه همسوتر با ارزش­های بورژوازی مردسالار شکل داده می­شود. این تبلیغات که از سنین بسیار پایین روی جوانان آغاز می­شود تا شخصیت طول دوره زندگی آنان را شکل دهد برای زنان فهرستی طولانی از سر تا پا را شامل می­شود.

ارائه‌ی بی‌وقفه‌ی تصاویر مدل­ها و ستارگان، و تبلیغ این که شرایط  مطلوب آنان بواسطه‌ی زیبایی‌شان و رعایت چارچوب­های تعیین شده می باشد، عطش تقلید و اشتیاق همسانی با آن ستارگان را بی­وقفه در معرض دید می­گذارد تا آن‌ها را تبدیل به قهرمانان زندگی جوانان کنند. تعاریف برساخته از زن و مرد، دختران جوان را هرچه بیشتر ابژه مدلینگ، سکس، مادری، همسری و انجام کارخانگی قرار می­دهند تا زنان از همان سنین پایین به سوی هویت­های مورد نظر رسانه­های ساخته شده سرمایه­داری سوق یابند، در حالی که جای خالی نمونه­هایی نظیر زنان دانشمند و فعال بسیار مشهود است.

در دهه‌های اخیر که سرمایه‌داری در حال جذب کشورهای توسعه نیافته بیشتری در پروسه جهانی سازی است، سرنوشت زنان این کشورها نیز با تناقض­هایی بسیار به این فرآیند گره می­خورد. از سویی شاهد بیرون آمدن زنان از چرخه سنت‌های دست و پا گیر و آزاردهنده هستیم، مشارکت زنان در حوزه تحصیلات و مشاغل بسیار بیشتر می­شود اما، در عین حال همچنان خانه­داری کار آنان است، با دستمزدهای بسیار پایین­تر از مردان وارد فضای اشتغال می­شوند و مورد تبعیض­های گوناگون قرار می­گیرند. در همین حال، رسانه­های فراگیر سرمایه نیز همچنان در پی استانداردسازی فرهنگ و گسترش آن به حوزه­ کلیه کشورهای جدید نیز می­باشد. 

اما به هر روی مبارزات و تلاش­های زنان آگاه در مورد حق انتخاب پوشش و رهایی آن از حلقه تبلیغات کالایی نیز ادامه داشته است، تا تنها جسم زن نماد و نشانه کل وجود زن نباشد.

 

 نتیجه گیری

بدن انسان در رابطه با محیط اطرافش در حال ساخته شدن مداوم است. در ابتدای سرمایه­داری عنصر اصلی نیروی کار بود که وجه درونی شده بدن گردید، تثبیت این امر به نظم و دیسیپلین رفتار اجتماعی نیاز داشت. با حذف بدن به نفع نیروی کار، زنان که در تولید و بازسازی مجدد نیروی کار نقش اصلی را دارند، می­باید بیشتر از مردان تحت این نظم جدید قرار بگیرند. بدن تحت مقررات سرمایه بطور مداوم تحت نظر است و باید به ماشین­هایی قابل کنترل تبدیل شود.

تحت نگاه سرمایه جهانی دهه­های اخیر و تکنولوژی دیجیتالی در اختیار آن بدن براساس کلیشه­های تصویری که به صورت دیجیتالی به سرعت در جهان پخش می­شود، قرار دارد. تصویرهایی که حضور واقعی بدن تحت تاثیر آن قرار می­گیرد و بازشناسی آن برای خود شخص هم براساس تصویرهای رایج شکل می­گیرد. در تصویرها غیر از شکل دهی به بدن پوشش نیز تبدیل به وجهی از فرم بدن می­شود. از این زاویه و با توجه به آنچه در سیر بررسی آمده است، بدن زن به طور تاریخی همواره و شدیداً تحت تاثیر وجوه مختلف سلطه سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک قرار داشته و هرچه بیشتر براساس وجه جنسی آن تعریف شده است. لباس و مد بخش اصلی فرم دهی بدن و تصویری شدن آن می­باشد، آنچه که به ویژه و عمدتاً در مورد زنان صورت می­گیرد. چند وجهی بودن موضوع در مورد زن، بدن زن و پوشش اوست که پیچیدگی بیشتری را موجب می­شود و به همین دلیل است که دستاوردها در این خصوص، با وجود تلاش مداوم، بسیار اندک است.

بدن زن به بهانه گناه نخستین می­تواند تنبیه و تحقیر شود و الم بر او جایز می­گردد؛

بدن زن به واسطه نگاه اقتصادی بورژوازی، می­تواند منبع کسب سود شود؛

بدن زن به واسطه نگاه سلطه، می­تواند وسیله نمایش ایدئولوژی خاص و بیان برتری آن نسبت به دیگر ایدئولوژی­ها قرار ­گیرد؛

بدن زن به واسطه نگاه سیاسی مسلط، در جایی که ارزش مبادله جای هر ارزش دیگری را گرفته، می­تواند جنس دوم تلقی ­شود؛

فرود و نزول سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان از عصر قدرت­های نظامی مردان اشراف قبیله و تبار قهرمانی­های مذکر آغاز شد. مردانی که در راس قدرت قرار گرفتند بخشی از سلطه و قدرت خود را با دیگر مردان به اشتراک گذاشتند. این بخش عمدتاً همان کنترل بر زنان در هر دو عرصه عمومی و خصوصی و عمدتاً عرصه خصوصی بود. تصمیم­گیری­ها و اعمال محدودیت­ها به وسیله قانونگذاری­ها، دین، عرف و سنت صورت می­گرفته و بر همه زنان اعمال می­شده است. قوانین حمورابی، کنوانسیون آتن، ادیان مختلف شرق و غرب، دیدگاه­های مسلط فلسفی و اجتماعی همه ابزارهایی برای اعمال این کنترل­ها و محدودیت‌ها بود. زن، بدن زن، نتیجه تولید مثل زن، پوشش زن نه تنها از سوی طبقات بالای جوامع بلکه با سلسله مراتب قدرت از سوی مردان خویشاوند و خانواده نیز تحت کنترل قرار گرفته است. پوشش هم وسیله­ای شد برای کنترل بدن و حذف اجتماعی زن.

در دوره معاصر در بخشی از جهان پوشاندن بدن زن و در بخشی دیگر، فرهنگ برهنگی زن غالب است و هر یک نیز خود را در جایگاه آزادسازی زنان می­دانند. در جایی پوشیده بودن زن نماد تبلیغ ایدئولوژی­هایی خاص است و در جایی دیگر زنان عمدتاً ابژه مدلینگ، سکس و پورنوگرافی هستند. هر دو ایدئولوژی نیز زن را به ابژه تصویری ومرد را به سوژه بیننده تبدیل می­کند. نگاه کنترل­گر که در جایگاه سلطه سیاسی و اقتصادی قرار دارد به تعیین/تبلیغ/اجبار برای پوشش زن می­پردازد. در نقاطی از جهان با زور و اعمال انواع فشارها و نقاطی دیگر با ابزارهای تکنولوژیک پیشرفته، انتخاب­ها بی سروصدا به زندگی و افکار همگان جریان می­یابد. ابزارها متفاوت­اند و از تبلیغ، تهییج، نمایش تا تحقیر، کتک، دستگیری، اسیدپاشی، کشتن، سوزاندن و قاچاق را شامل می­شود. مد، سکس، قاچاق زنان و کودکان، قاچاق اعضای بدن همگی نام صنعت به خود گرفته­اند تا مبادا سرمایه داری مردسالار از سرمایه­گذاری در این بخش­ها احساس ناخوشایند داشته باشد. زن هر چه بیشتر جسم می­شود و جسم کالا. کالایی شدن جسم انسان به ویژه زنان و کودکان، هر روز ابعاد گسترده­تری می­گیرد. فریب­های تبلیغاتی در مورد ستاره­های هالیوودی و سالن­های مد اروپا و امریکا در کشورهای به اصطلاح تازه آزاد شده به دست سرمایه­داری مردسالار به گونه­ایست که در کشوری مثل افغانستان که هنوز در گوشه گوشه آن طالبان در حال فعالیت است و زنان از ترس نمی­توانند برقع بردارند؛ نهادهای آموزشی، بهداشتی، اجتماعی مناسب نه برای کل جامعه و نه برای زنان شکل گرفته است؛ ابتدا سالن مد و فرش قرمز برای مانکن­ها پهن می‌شود. در کشوری که فرخنده زنی آگاه و معترض در خیابان و با حمایت پلیس به دست تعصب کور کشته و سوزانده می­شود.

با تکنولوژی دیجیتالی گسترده نه تنها بدن، بلکه ذهن و فکر انسان­ها آماج حمله صنعت فرهنگ سرمایه قرار می­گیرند. اما همه اینها به معنی عدم کنشگری و مقاومت نیست، دستاوردهای زنان گرچه که بسیار اندک است و تلاش بسیار می­طلبد اما، به هر روی مقابله با تبعیض از عادی‌سازی آن جلوگیری می­کند، الگوها را زیر سوال می­برد، موجب می­شود زنان حول خواسته­ها و مطالبه حقوق مختلف با هم پیوند می­یابند و پیگیرانه در پی کسب آگاهی جنسیتی باشند تا جایگاه خود را در تاریخ سلطه و نظام سرمایه جهانی بررسی کنند و مسیر تغییر آن را بشناسند. انتخاب پوشش نیز یک حق است که زنان فعال می­کوشند آن را با آگاهی جنسیتی و آگاهی از نقش نظام­­های سلطه در پیدایی شرایط کنونی زندگی زنان، پیوند دهند تا مقابله با آن ممکن گردد. آنچه مشخص است این که موانع پیش­روی زنان ناچیز و کوچک نیستند و پوشش نیز از آن جمله است، موضوع بر سر ادامه روند مبارزه و کسب اعتماد به نفس زنان در زندگی شخصی و اجتماعی خود است که قطعاً نتیجه­اش تثبیت جایگاه آنان در مبارزه مشترک علیه هرگونه سلطه خواهد بود، زیرا زنان در تجربیات خود به راه‌هایی دمکراتیک دست یافته­اند که قابلیت کاربرد آن در این مسیر قطعی است.

                                                                                    زرینه صفایی

                                     از پروژه تبعیض علیه زنان – تریبونی برای زنان چپ  

                                           بهمن ١٣٩٤



[1] کریستیان بارتولومه یا کریستین بارتلمه (١٩٢٥-١٨٥٥) زبان شناس و خاورشناس آلمانی بود. وی دکترای خود را در رشته‌ زبان شناسی سامی گرفت و استاد زبان سانسکریت بود.

[2] یکی از حواریون مسیح که در باب مسیحیت رساله‌های بسیاری نوشت.

[3] در مفهوم جلبات اختلاف نظر وجود دارد. معنای مختلفی همچون چادر، مقنعه و روسری، پیراهن گشاد برای آن ذکر شده است.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب زرینه صفایی در سایت پژواک ایران