پوششِ زنان
زرینه صفایی
پوششِ زنان
پیش گفتار
وقتی از پوشش بدن انسانها صحبت میشود، در درجه اول انتظار میرود که در رابطه با طبیعت و حفظ بدن از خطر و سرما یا گرما شکل گرفته باشد. اما با شروع بررسی مشخص میشود که پوشش نیز، مانند دیگر وجوه زندگی بشری، در رابطه با شیوه زندگی گروهها و جامعههایی که انسان در آن زندگی میکرده، شکل گرفته است.
در حالی که آخرین دوره یخبندان زمین به ٢٠٠ هزار تا ٤٠ هزار سال پیش میرسد که انسانها به ناچار به غارها پناه بردند و با پوششهایی از پوست حیواناتِ همان مناطق خود را حفاظت کردند اما، روند پوشش بشری سیر دیگری را تحت عوامل دیگری طی کرده است که در ادامه به آن پرداخته میشود. همچنین، باید گفت که اطلاعات محدود در مورد پوشش دورههای مختلف زندگی بشری و لزوم رعایت محدودیت یک مقاله، توجه به نقاط عطف تاریخی را الزامی ساخته است.
حدود یک میلیون سال قبل زندگی اولین گروههای انسانهای اولیه در درههای گرم افریقا آغاز شد، جایی که نه نیازی به پوشش بود و نه امکان آن. تلاش سخت زنان و مردان در شرایطی یکسان برای تامین خوراک گروه محدود به گردآوری دانه، ماهیگیری و شکار حیوانات کوچک در اطراف محل زندگیشان بود.
قرنها زندگی بشری روی کره زمین بدین گونه گذشت، دورهای طولانی که با نام مادرتباری در تاریخ شناخته میشود. روندی که ابزارهایی در آن ساخته شد که بر زندگی بشر تاثیری تعیین کننده داشت. کشف آتش طی این قرنها صورت گرفت که برای بشر دستاوردهای بسیاری در پی داشت. هنر بافتن از ساقههای گیاهان، در دستهای زنان شکل گرفت. اهمیت این اختراع در حدی است که با اختراع ماشین بخار در عصر صنعتی مقایسه میشود. اما اولین استفادههای این اختراع برای بستن و حمل اشیا، نگهداری مواد غذایی، شکار و اهلی کردن حیوانات بود و نه پوشش. بعدها، در دوره تمدن پدرسالارانه تولید پوشش یکی از کارکردهای اصلی آن گردید.
به دلیل نقش موثر و حیاتی زنان در میان گروههای اولیه انسانی، الههها و خدایان زن در قالب پیکرکها و شکلهایی ساخته شدند که نمودی از ویژگیهای زن آن دوران بود. پیکرکهایی برهنه که در آن اعضایی همچون سینه، شکم، رانها و قسمت تناسلی به صورت مبالغهآمیز نمایش داده شدهاند. زن مادر گروه، قبیله و زمین بود، بیانی رمزآمیز از وجود بارور زنان. بعدها این پیکرهها در حالتهای ایستاده و با دستها به سوی آسمان، به گونهای سپاس یا انتظار باروری آسمان را نشان میدهد، پیکرههایی شایسته تقدیس برای بشر آن روزگار. همچنین برهنه بودن این پیکرهها نشان دهندهی عدم وجود پوشش در آن دوران بود. هزاران سال از زندگی بشر به گونهای سپری گشت که نیازی به پوشش بدن وجود نداشت. احتمالاً پوشش برای این انسانها در چیزیهایی بود که از طبیعت اطراف به دست میآوردند و در صورت وجود، صرفاً برای حفاظت بدن در مقابل طبیعت استفاده میشد.(شناخت هویت زن ایرانی، ٧٧)
به تدریج و با مهارت بشر در ساخت ابزار، ابزارها و سلاحهایی برای شکار هم ساخته شد. با اختراع سلاحهای جدید، میزان شکار بسیار بیشتر از مصرف گروه شد و در نتیجه به جای کشتن، نگهداری برخی حیوانات و دامداری شکل گرفت. شکارهای بیرون از گروه و قبیله توسط مردان انجام میگرفت. در این شکارها برخی مردان، زنان و جوانان گردآورِ دیگر گروهها را با جنگ به اسارت درآوردند.
با افزایش قدرتهای نظامی تعداد محدودی از مردان هر قبیله به همراه اموالی (اسرای دیگر قبیلهها و دامها) که در اختیار داشتند، تبدیل به اشراف قبیله شدند. به تدریج حقوق فردی افراد قبیله از بین رفت و نابرابری و سلسله مراتب جای آن را گرفت. با دامداری که عمدتاً توسط مردان شکارگر انجام میشد، مردان به نقش خود در تولید مثل پیبردند. با این شناخت، مردان در کل نقش زنان در تولیدمثل را انکار کردند و از نگاهشان زن صرفاً تبدیل به محفظهای برای نگهداری کودک شد. آگاهی به نقش تولیدمثلی خود و حفظ اموال و دارایی تحت تسلط، مردان را برآن داشت که برای حفظ دارایی نسبت به تملک زنان و فرزندان به دنیا آمده نیز اقدام کنند تا از آن پس دارایی درون تبار مرد باقی بماند. بخش اصلی حفظ تبار پدر که ابتدا با تصاحب اموال و اسیر گرفتن افراد دیگر قبیله ها بود، ابتدا از طریق تفوق بر زنان، و بتدریج اعمال این تفوق بر دیگر اعضای کلان بود، فرآیندی که با اعمال خشونت، تبعیض و بهرهوری سلسله مراتبی درون کلان را به وجود آورد.
زنان که پیش از این با داشتن نقشهای متفاوت در گردآوری غذا، تقسیم غذا بین اعضای گروه، مراقبت از افراد نابالغ و مهمتر از همه تولیدمثل و ادامه نسل انسانی دارای جایگاه قابل احترام بودند و توانایی تصمیم گیری در مورد امور قبیله و گروه را داشتند، با نزول و فرود جایگاه خود روبرو شدند. این فرآیند قطعاً به آسانی و بدون مقابله زنان و دیگر افراد کلان نتوانست مسلط شده و گسترش یابد. همچنین، افول مادرتباری به یکباره صورت نگرفت بلکه، روندی از نظر زمانی و مکانی طولانی و گسترده بوده است.
جایگزینی پدرسالاری با مادرتباری در همه جوامع، ازطریق تغییرات درونی صورت نگرفت بلکه، قشر بالای کلان با اعمال جنگ نسبت به دیگر قبیلهها این روند را گسترش داد. این دسته مردان مالک، ثروتی منقول در اختیار داشتند که با اتکای آن میتوانستند به افراد قبیله فرمان دهند و آنها را مجبور به حرکت به منطقهای دیگر، جنگ با دیگر قبیلهها و چپاول منابع و کسب ثروت جدید کنند.
با افول مادرتباری آیینها، الههها و خدایان زن نیز به تدریج در مسیر حذف قرار میگیرند تا مذاهب و دیدگاههای مردسالارانه جای آنها را بگیرند. جابجایی یکباره و ناگهانی نبود بلکه طی قرنها و مرحله به مرحله انجام شد و مواردی از آنها هنوز هم وجود دارد. تعداد خدایان و الهههای زنِ کشف شده مربوط به دوران باستان چندین برابر تعداد خدایان مرد بوده است. به تدریج خدایان زن حذف و طرد شدند تا خدایان مرد جای آنها را بگیرند. در مرحلههایی نوعی تساوی بین خدایان زن و مرد به وجود میآید، مثلاً خدای زن همسر خدای مرد میشود، مثل آناهیتا در نقش رستم. در جامعههایی یا مرحلهای دیگر پسران جایگزین الهههای مادر میشوند، مثل حماسه گیل گمش و مادرش که الهه دانایی و معرفت بود.
اما در نهایت ادیان و مذاهب پدرسالارانه و مردسالارانه کاملاً غلبه یافتند تا تعیین کننده چگونگی شیوه زندگی انسانها و بیش از همه و به طور خاص زنان، گردند. در کنار تمام مقابلهها و خشونتها، نوعی تغییر در دیدگاههای فرهنگی نیز به وجود آمد و آن اهریمنسازی و تبدیل خدایان و الهههای زن، دیگرگونه جلوه دادن کارکردهای آنها بود تا به تدریج این خدایان افول کنند و حتی خطرناک جلوه داده شوند. دیدگاههای جدید توجیه کننده مالکیت در دست تعدادی محدود و سلطه مردان (قانون، سنت و عرف مردسالارانه، پدر، شوهر، برادر ) بر زنان (کل زنان جامعه، همسر، دختر، مادر) بودند. این دیدگاهها در همه مذاهب بعدی، ادیان ابراهیمی، مذاهب مناطق هند، چین و اروپا مشهود است. علاوه بر مذاهب، دیگر دیدگاهها و نظریههای فلسفی و اجتماعی که در زندگی بشر وجه مسلط یافتند نیز در پایین نگهداشتن و یا حذف زنان از فضاهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بشری موثر بودند. در ادامه سعی میشود عمدتاً تاثیر این دیدگاهها و شیوههای زندگی بر نحوه کنترل زنان، بدن و پوشش آنان توضیح داده شود.
و از آنجا که در نظامی جهانی زندگی میکنیم و اقتصاد و فرهنگ به امری جهانی تبدیل شده و جامعه ما نیز تحت تاثیر این نظام جهانی قرار دارد ناگزیر به پوشش در غرب نیز پراخته خواهد شد، چرا که «مسئلهی پوشش و کنترل بر بدن زنان» از یک طرف تحت تاثیر فرهنگ «همسان ساز» سرمایهداری جهانی و از سوی دیگر بواسطهی فشار سرکوبگرانهی نظام اسلامی حاکم در ایران، شکل خاصی به خود گرفته و باید هردو سوی این «مسئله» بررسی شود. قطعا عناصر دیگری همچون سنتها و خردهفرهنگهای بومی هم در این «مسئله» موثرند اما جهت اختصار مقاله صرفا نگاهی اجمالی به مبحث پوشش زنان در ایران در روند تاریخیاش و سپس به پوشش زنان در غرب، از مسیحیت تا کنون خواهد شد و بعد از آن نتیجهگیری انجام میشود.
پوشش در ایران
ایران پیشا آریایی و آریاییها
در مناطقی که سرزمین ایران خوانده میشد پیش از آمدن آریاییها، اقوام مختلف ماد، پارت، آشور، ایلام زندگی میکردند. در بین این اقوام مادها و پارتها مراحل پایانی مادرتباری را میگذراندند و آشور و ایلام ورود به پدرسالاری را. همینطور، آیین زرتشت به عنوان مذهب اصلی و تقریباً فراگیر در این مناطق مورد قبول قرار گرفته بود. آنچه در مورد این دین در یک نگاه کلی میتوان گفت این است که: مزداپرستی پیش از زرتشت بین آریاییان ساکن غرب ایران وجود داشت همچنین، در تلفیق با آیین زروان و دین پیشازرتشتی آریاییانِ شرق فلات ایران، بین ساکنین برخی نقاط مختلف فلات ایران رواج یافت. روایات دینی زرتشتی با روایات پیش از آن بسیار در هم آمیخته شده است. همچنین، آموزههای زرتشتیِ مربوط به دورهها و نقاط مختلف پادشاهی فلات ایران بسیار متفاوت بود و بنا به شرایط جاری زندگی شکلی متفاوت مییافت.
به نظر میرسد که آیین زرتشت در جامعهای کشاورزی پا گرفته است که مبانی کشاورزی را از زادگاه خود به سرزمین جدید آورد و قصد تبدیل جامعه شبانی به کشاورزی را داشت. اما آنچه در گاثهها آمده نشان دهنده فضای جوامع روستایی پرورش دهنده چارپا و دامدار میباشد. برخی زرتشت را رهبر طبقات بیچیز میدانند که از قربانیهای بیشمار صدمه میدیدند.
در مذهب اولیه و آنچه پیش از آمدن آریاییها پا گرفته، بقایای مادرتباری قابل مشاهده است. «سپندآرمئتی» و «دینا» دو بانو خدایی هستند که زرتشت آنها را عرضه میدارد. «سپندآرمئتی» (بانو خدای زمین) به معنی تسلیم، پارسایی و صبوری است که با زمین پیوند دارد و زرتشت هنگام نیایش زمین به عنوان نعمتی خدادادی از او سخن می گوید. دینا دیگر بانوخدای زرتشتی همتراز بانوخدای دانایی و آگاهی است. وظیفه او راهبری مردان دین است.
همچنین، دختر کوچک زرتشت مقام نیمه خدایی به دست می آورد که تبدیل به الهه باروری و زناشویی ویژه دین زرتشتی می شود.(شناخت هویت زن ایرانی، ٢٦٧-٢٦٤)
اما آیین زرتشت در ادامه و در بین اقوام و سلسلههای مختلف پادشاهی در ایران، دارای فقه و شرایط سختی گردید که تنها سایه کمرنگی از آن تحت نام دین واحد ایرانیان باقی ماند. استفاده یا عدم استفاده از پوششی خاص، نیز بستگی به شرایط ادامه این مذهب در آن زمان و مکان و شیوه زندگی هر قوم و پادشاهی خاص داشته است.
آخرین پادشاهی ماد دارای حرمسرا بود اما زنان ماد پوشش زنهای آشور و هخامنشی را نداشتند. پوشاک زنان ماد بسیار شبیه و یکسان با پوشاک مردان بود. مرد و زن به واسطه اختلاف در پوشش سرشان از هم تشخیص داده میشدند. ادامه موهای بلند زنان از پوشش سرشان پیدا بود.
برای زنان پارت و اشکانیان سه نوع پوشش نام برده شده است. قبایی تا زانو بر تن میکردند با شنلی که روی آن افکنده میشد و نقابی که معمولاً به پس سر میآویختند و یک روسری ابریشمین رنگارنگ که به شیوه خاصی بر سر میگذاشتند. این پوشش مربوط به زنان عادی بود. نوع دیگر پیراهن بلند تا روی زمین که گشاد، پُرچین، آستیندار و با یقه بود. روی آن پیراهنی دیگر با قد کوتاهتر از اولی و یقه باز و پوشش سومی روی این دو پیراهن که به رنگهای ارغوانی یا سفید بوده است. به نظر میرسد این پوشش مربوط به زنان طبقات بالا و اشراف بوده باشد. برای مراسم مذهبی پیراهن با چین دراپه شبیه هندیها و شلوار به اضافه شال بلند که در پشت آویزان بود و کلاهی بلند و جواهر نشان وجود داشت. این پوشش بر تن مجسمههایی مربوط به دوره اشکانی وجود دارد و قاعدتاً مربوط به کاهنهها بوده است.
در اقوام ایلام که تا حدی تحت تاثیر فرهنگ مادرتبار سومری بودند، فعالیت زنان مختص به خانه نبود. زنان داد و ستد میکردند، اسناد امضا میکردند، ارث میبردند، میتوانستند دارایی خود را به ارث تقسیم کنند. در اسناد ایلامی نام مادر، خواهر یا دختر پادشاه ذکر شده است. هنوز خدایان زن جایگاه مهمی داشتند و در معابد آنها زنان اداره کننده معبد و پیشگو بودند و نقشهایی از سه الهه بزرگ ایلامی باقیمانده است(جنسیت در آرای اخلاقی، ١٧و ١٨). ایلام از مراکز تجارت و شهرنشینی بود که با حمله آشور و هخامنشی، تفوق تدریجی پدرسالاری در آن شکل گرفت.
در آشور و پس از قوانین حمورابی حرم های پادشاهی مرکب از حدود ٤٠ زن به وجود آمد. در پادشاهی آشور زنان دو طیف بودند: آنهایی که میباید پوشش کامل از سر تا پا داشته باشند و آنها که پوشیده سر نبودند. همسران و دختران بزرگان، معشوقهها به همراه خدمهشان، کاهنههای مقدس که بعداً ازدواج میکردند میباید پوشش کامل داشته باشند. اما پوشش سر و صورت برای بردگان زن و روسپیهای معمولی ممنوع بود و در صورت دیده شدن با پوشش سر با مجازاتهایی نظیر بریدن گوش، شلاق و قیراندود کردن سر روبرو میشدند. این شکل پوشش نه تنها سلسله مراتب اجتماعی و تمایز زنان طبقات بالا از دیگر زنان را نشان میداد بلکه، تعریفی از زنان برحسب رابطهشان با مردان طبقه بالای جامعه و خواست جنسی آنان ارائه می داد. هم زنان طبقه بالا و هم زنان برده و روسپی از زاویه رابطهشان با مردان بود که نوعی پوشش برایشان انتخاب شده بود. در قوانین حمورابی وجه پدرسالارانه به وضوح قابل تشخیص است، در این قوانین چنانچه شخصی تعهد یا دِینی داشت و از عهده آن برنمیآمد، میتوانست همسر، پسر یا دخترش را بفروشد تا در خانه مرد طلبکار خدمت کند. (جنسیت در آرای اخلاقی، ١٩ و ٢١)
آریاییها حکومت ملوک الطوایفی داشتند که به قوم، عشیره، تیره و خانواده تقسیم میشد و رئیس هر یک با سلسله مراتبی از بالا انتخاب میشد. سلطنت امری آسمانی بود و شاه تقدسی ویژه داشت. آریاییان جنگ پیشه بودند و حدود هزاره دوم تا سده هفتم پیش از میلاد در گروههایی مختلف وارد فلات ایران شدند و با جنگ بر اقوام ساکن فلات ایران برتری یافتند.
در ابتدای دوره هخامنشیان وضعیت زنان با توجه به شیوه زندگی اقوام پیشین، تا حدی متاثر از مادرتباری بود و شاهدیم که نام زنان دربار هخامنشی در لوحهای تخت جمشید در کنار نام مردان ذکر شده که تشریفاتی نبوده است. زنان کاملاً مجزا و محبوس در کاخها نبودند و با مردان در سفر، مبادله و فعالیتهای اقتصادی مشارکت داشتند. زنان درباری مُهرهای شخصی داشتند و فرمانهایی به صورت نامه صادر میکردند. «مادر- شاه» و «زن- شاه» دارای ثروت و املاک بودند و نظارت بر آنها با خودش بود.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٣)
اما این شرایط خیلی زود تغییر یافت، چند همسری و حرمسراهای درباری و پردهنشینی رایج گشت. پردهنشینی مخصوص زنان اشراف بود و رسم پردهنشینی نشانه اصالت و عفت برای زنان اشراف بود. این زنان در خارج از خانه نیز در ارابهها و تخت روانهایی که دورتادور آن پوشیده و پرده دار بود، حرکت میکردند. از این پس صورت هیچ زنی در نقشها دیده نمیشود.
زنان طبقات پایین در بیشتر فعالیتهای تولیدی به اندازه مردان مشارکت داشتند اما فعالیت در ارتش مختص مردان بود. زنان روستایی و طبقات پایین از پردهنشینی معاف بودند که کار و فعالیت اقتصادیشان به آنان این امکان را داده بود. پوشش این دسته از زنان بسیار شبیه به مادها بود و پیراهن ساده بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه میپوشیدند. نوع دیگری از پوشش زنی را نشان میدهد که از پهلو سوار بر اسب است، پوششی مستطیل شکل بر روی همه لباس خود دارد که در زیر آن یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن پیراهن بلند دیگری است که تا مچ پا را پوشانده.
تعدد زوجات و حرمسرا داری بین درباریان و طبقات بالا در حال توسعه بود و کنیزان حرم شاهان متاخر هخامنشی ٣٠٠ یا بیشتر ذکر شده است. زنان کنیز، زنان طبقات پایین و زنان اسیر مختص حرمسراهای شاه، درباریان، ثروتمندان و همخوابگی با مردان بودند. گرفتن کنیز و همخوابه، کاری تجملی و مخصوص ثروتمندان بود و عمدتاً نتیجه جنگها و لشکرکشیها و فتوحات آنها بوده است. جنگ ابزاری بود که همچنان زنان را مایملک مردان اشراف قرار میداد و موجب افزودن داراییشان میشد.
الگوی پادشاهی هخامنشی در دوره ساسانیان به تدریج به مُطلقه تبدیل شد. در دوره ساسانی با توجه به گستردگی حیطه حکومتی، دو فرهنگ پیشاپدرسالاری و پدرسالاری آریایی در نقاط مختلف وجود دارد. در وضعیت زنان دوره ساسانی به دلیل همین گستردگی تناقضهایی به چشم میخورد. اما مشخص است که خانواده گسترده پدرسالار شکل گرفته بود و رئیس خانواده همه گونه حقی نسبت به زنان و فرزندان آن خانواده از جمله کشتن آنها را داشت. خانواده گسترده شامل چندین نسل به اضافه کنیزان، مستخدمان، بردگان و بیگانگان حاضر در آن بود و آتشگاه نماد وحدت و بقای آن خانواده یا دودمان بود. قضاوت، وظایف دینی و . . . همه از آنِ دوده سالار بود که به تدریج به دولت تعلق یافت.
در شاهنامه نیز در صحبت از زن دوره ساسانی از پوشیده رویان و پسِ پرده نشینان سخن گفته شده که معمولاً مادر، همسر، خواهر، دختر و حرم خانواده سلطنتی بوده است. زنان درباریان و دیگر بزرگان اکثراً روی و موی خود را میپوشاندند و کمتر در محافل و مجالس عمومی رفت و آمد داشتند.(حیات اجتماعی زن ایرانی،٢٠٧)
هر زنی، مجرد یا متاهل، میباید سالار میداشت که در صورت مرگ یا کشته شدنش، مرد دیگری به سالاری زن برگزیده میشد. بهر روی زن نمیتوانست بدون سالار باقی بماند. زنان بر حسب وضعیت جنسیشان مثل بکارت، بیوگی و طبقهای که به آن تعلق داشتند، طبقهبندی میشدند که این طبقهبندی بر ازدواجهای آن دوره موثر بود. انواع ازدواجهای اقتصادی-جنسی، آیینی-اقتصادی، آیینی-جنسی، وجود داشت. تعداد زنان عقدی و آزاد یک مرد طبقه بالای جامعه نامحدود بود و «بارتولومه»[1] از این زاویه آن را شبیه به اسلام میدانست. با توجه به این که رابطه با کنیزان در اسلام هم جایز بوده او میگوید که بسیاری از آداب و رسوم ازدواج ساسانی، پس از اسلام به حیات خود ادامه دادند.(جنسیت در آرای اخلاقی، ٨٦-٨٤)
در اواخر دوره ساسانی با توجه به ضعف و ناتوانی حکومت، به دلیل نبود فرزندان ذکور خاندان سلطنتی شاهد حضور برخی زنان خاندان شاهی (گردویه، آذرمیدخت، پوراندخت) در صحنههای مختلف جنگ، کشورداری و مذاکرههای سیاسی هستیم که به علت ضعف مردان ساسانی و تباهی امپراطوری بود نه خواست واقعی حکومت. اما بعدها برخی مورخین مثل بزرگمهر و خواجه نظامالملک، وجود آنها را علت سقوط پادشاهی ساسانی قلمداد کردند. (جنسیت در آرای اخلاقی،٦٧)
در مقابله با شرایط غیرقابل تحمل زندگی دوره ساسانیان است که با رشد جنبشهای اجتماعی و ادیانی دیگر چون مزدکیان، مانویان و یا روی آوردن برخی ایرانیان به مسیحیت روبرو هستیم که در آنها به وضوح وعده تغییر شرایط زنان داده شده است اما، مخالفان آن را اشتراکی کردن زنان نامیدهاند.
ادیان ابراهیمی
زن و بدن او که در دورههای اولیه زندگی بشری مسئول بارآوری و ادامه نسل بود و در نتیجه جایگاهی درخور داشت، در ادیان ابراهیمی که مردسالاری وجه اساسی از آن است، تبدیل به بدنی گناهآلود میشود که طبیعتی پستتر از طبیعت مرد دارد. زن تبدیل به منشا گناه نخستین میشود که دوری از خدا، کمال و خوبی را موجب شده است. به زنان اِلم و درد هنگام زاییدن فرزند نوید داده میشود. زایمان حاصل گناه است، پس باید با درد همراه باشد. همچنین، لازم بود زن و بدن او تحت مقررات و قوانینی اداره، تربیت و کنترل شود، بخشی از این کنترل ناظر بر چگونگی پوشش زنان بوده است.
یهودیان سلامتی معنوی خود را بسته به نجابت و عفت زنهایشان میدانستند. با یهودیت حس گناه و همراه آن حس شرم از بدن، که پیامی حاصلِ سرپیچی حوا از دستور بود، نیز پدیدار شد. خدای یهود قهار و خشمگین بود و قادر بود بر سر زنان مغرور اورشلیم که با عشوه گام برمیدارند، از زینتآلات استفاده میکنند و با چشمان شهوتانگیز در میان جماعت پرسه میزنند بلایی نازل کند تا در نظر همگان عریان و رسوا شوند. آنها را از همه داشتههایشان محروم کند، به جای لباسهای بلند و زیبا، لباس عزا بر تنشان کند و تمام موهای بلند و شکوهمندشان را بریزاند. (زن ستیزی،٩٢)
مسیحیت (منشا گرفته از یهودیت، نظرات افلاطون و ارسطو و تمدن یونان) در ابتدای رشد خود و به دلیل وعدههای آزادی در مقایسه با یونان و یهودیت، همراهی زنان زیادی را با خود داشت. عیسی خود زن ستیز نبود، او زنان در حال خونریزی را سرزنش نمیکرد و با زنان گفتگو میکرد. به همین دلیل پیروان زن زیادی داشت. تعداد زنانی که در بسط مسیحیت نقش داشتند و به دلیل پیروی از آن گرفتار مصیبت، مهاجرت و شکنجههای فراوان شدند، کم نبود. تعداد زنانی که در سال ١٧٧م. در نتیجه اعتقاد به مسیحیت کشته شدند با مردان برابر بود (٢٤مرد-٢٣زن).
برابری اولیه زنان نزد مسیح در همان حد معنوی باقی ماند و افسانه آفرینش چنین بازنویسی شد که اولین زن از مرد متولد شد و زن برای مرد آفریده شد. پس از تثبیت و رسمی شدن مسیحیت، زنان دوباره به قعر رانده شدند و حامل گناه نخستین که از یهودیت به مسیحیت راه یافته بود. اولین نکتهها در مورد پوشش برای زنان، از سوی «سن پل»[2] (حدود سال ٣٥٠م) عنوان شد. او که نظراتش اعلان جنگ بر علیه جسم انسان به طور کلی بود مقرر کرد که زنان موهای خود را هنگام ورود به کلیسا بپوشانند و در کتاب مقدس تصریح کرد که مرد سرپرست زن است.(زن ستیزی، ١٠٠-٩٠)
پوشش در اسلام: کلمه حجاب در قران هشت بار ذکر شده است و هفت بار آن به معنی پرده و حائل است. حجاب به معنی مانع، پوشاندن و چیزی بین دو چیز افکندن به کار رفته است. به این معنی پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. امروزه واژه حجاب در بین مردم به معنای پوشش اسلامی زنان به کار میرود.
مفهوم اسلامی پوشش دو بعد ایجابی و سلبی دارد. بعد ایجابی آن لزوم پوشش بدن و بعد سلبی آن خودداری از خودنمایی است. استفاده از رنگهای شاد که تحریک برانگیز محسوب میشود، در بخش خودنمایی قرار میگیرد.
تا سال پنج هجری ودر جریان ازدواج پیامبر با زینب، حجاب بر هیچ یک از زنان مسلمان واجب نشده بود. سوره احزاب آیههای ٥٣ و ٥٩ برای همسران پیامبر و آیه ٥٩ برای دختران او و دیگر زنان با ایمان دستور پوشاندن با «جلباب»[3] را داده است. «جلباب» لباسی فراگیر از سرتا پا بوده است. در واقع با این آیهها از زاویه همان متفاوت بودن زنان مسلمان با دیگر زنان است که حجاب طرح میشود و استدلال میشود که این برای بازشناختن زنان مسلمان از دیگر زنان است تا دیگر افراد لاابالی با این بهانه که گویا با کنیزی روبرو بودهاند به آزار زنان مسلمان نپردازند. در برخی قبیلههای عربستان آن دوره حدی از حجاب که بیشتر مخصوص زنان اشراف و بلندپایه جامعه بود، رایج بود اما زنان کنیز حد بسیار کمتری از حجاب را رعایت میکردند.
پس از آن در آیههای ٣٠، ٣١ و ٦٠ سوره نور، حجاب بر همه زنان مسلمان واجب شد. بر این اساس زنان میباید دیدگانشان را فرو بندند، دامنهایشان را حفظ کنند، زینتهای خود، جز آنچه به طور طبیعی نمایان است، را آشکار نسازند. اما در مورد پوشش زنانی که زمینه ازدواج در آنها منتفی است و زنان سالخورده، سهل گیری شده است. همچنین، حد رعایت حجاب در برابر مردانی که به نقص جنسی و عقلی دچارند بسیار کمتر از مردان عادی عنوان شده است.
پیش از این آیهها زنان روسری را از پشت گوشها رد میکردند و آن را به پشت خود میانداختند طوری که گوشها، گردن و گریبان آنها نمایان بود. در آیهها خواسته شده که زنان روسریهایشان را به گونهای بپوشند که گریبان و مقابل سینه آنها را بپوشاند و دو طرف روسری را به جلو آورند.
غیر از آیهها، احادیث بسیاری برای توضیح احکام حجاب و زینت ظاهری زنان آمده است و در مورد نوع لباس، حنای کف دست، سرمه، انگشتر، دستبند، پوشش صورت و دو دست بحثهای فراوان شده است و به هر روی هر چه پوشیدهتر بودن زنان کاری نیکوست.
از این پس در ایران و در کلیه دورهها و سلسلههای حاکم بر ایران، حجاب برآمده از اسلام ناظر و تعیین کننده پوشش و شراکت زنان در جامعه بوده که تا دوره قاجار همچنان ادامه داشته است و با رویش زمینههای انقلاب مشروطه، علائمی از تغییر دیده میشود.
ایران معاصر
در ایران تفکر مدرن و مقابله با حکومت استبدادی قاجار در افکار روشنفکران و دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا میرفتند و با ایده های جدید آشنا میشدند، در حال شکل گیری بود. جنبشهای فکری مثل شیخیها، اهل حق، بابیها شکل گرفته و خواهان قانونگذاری و حکومت قانون بودند. چاپ روزنامههای فارسی زبان در کشور ترکیه (اختر-استانبول) و خواندن آنها در محافل و مجامع عمومی، آشنایی با تفکر مدرن و خواست حذف حکومت استبدادی را تقویت میکرد.
شیوه زندگی و پوشش زنان غربی نیز از مواردی بود که توجه زنان و دیگر روشنفکران را به خود جلب میکرد. نگاه جنبشهایی نظیر شیخیها، اهل حق و بابیها به زنان و پوشش آنها با نگاه و سنت دینی متداول در جامعه متفاوت بود و بعضاً رعایت حجاب به شکل مرسوم میان آنها مطرح نبود، مثلاً زنان اهل حق در حجاب نبودند.(عبدالحسین ناهید،١٠) باب به زنان اجازه میدهد که نقاب از چهره برگیرند و دوش به دوش مردان در امور اجتماعی بکوشند و میگوید که زنان و مردان میتوانند به یکدیگر نگاه کنند. در مواردی شاهدیم که زنان این جنبش از رهبران جسارت بیشتری داشتند. زرین تاج (قره العین) که سخنوری کم مانند و از رهبران برجسته بابیها بود، اولین زنی بود که در مقابل باب حجاب از سر برگرفت. که شاید این اولین حرکت در برداشتن حجاب از سوی خود زنان بود. آن هم در دوره ای که رسم بود در خیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند و گاهی هم فریاد آمرانه ماموران نظمیه بر سر زنان باشد که «باجی روت رو بگیر» یا «ضعیفه تند برو». شاید به همین دلیل بود که زنانی که کاملاً رسوم متداول پوشش را رعایت نمیکردند انگشت اتهام بابیگری به سوی آنها بود.
نارضایتی زنان روشنفکر و فعال از پوشش و حجاب دست و پاگیری که داشتند را در رساله بیبی خانم، که در پاسخ به نویسنده تادیب النسوان بود، هم می توان دید که می گوید: مردان پوشاک ما را به دلخواه و سلیقه خود بر میگزینند. یک روز عرقچین ترمه، باردیگر شلوار گشاد. آناناند که ما را میآرایند و بهر خوشایند خویش به آرایش مجبور میکنند.
مردانهپوشی را در جریان مشارکت زنان در حرکتهای مختلف مشروطهخواهی مثل بسته شدن مجلس، مبارزه برای کسب ارزاق، استبداد صغیر، میتوان دید. برخی زنان با لباس مردانه حضور داشتند که در صورت زخمی یا کشته شدن آنها موضوع مشخص میشد. (عبدالحسین ناهید ٨٦-٨٥) برخی زنان نیز با چادر و روبنده در حالی که اسلحه با خود داشتند مشارکت می کردند. زینب پاشا از زنان قهرمانی بود که در عملیات مختلفی سرپرستی زنان را بر عهده داشت. او در یک حمله به خانه و انبار محتکری تبریزی، روسری از سر باز کرد و از آن پرچمی ساخت و در پیشاپیش بیوه زنان و گرسنگان شهر برای محاصره خانه نظامالعلما حرکت کرد. (عبدالحسین ناهید،٥٢)
با این اوصاف میتوان نتیجهگیری کرد که روند آهسته کنار گذاشتن حجاب به معنی پوششی برای سر، از سوی خود زنان در حال شکل گیری بود و چنانچه انقلاب مشروطه به نتیجه مطلوب میرسید و آنچه که قرار بود قانونی در برگیرنده همه مردم کشور، اعم از زن و مرد، باشد جاری و پیاده میشد، تلاشهای زنان ایران نیز به تدریج به بار مینشست و در مورد پوشش خود، خودشان میتوانستند تصمیم گرفته و اجرا کنند.
فارغ از آنچه حاصل انقلاب مشروطه بود، در دوره رضا شاه به تدریج زنان روشنفکر و حتی عدهای که چندان هم روشنفکر نبودند، داوطلب برداشتن حجاب بودند و در محافل خصوصی و زیر سقف حجاب خود را برمیداشتند. دختران بسیاری نیز بدون چادر به مدرسه میرفتند و برای زمینهسازی قانونی و اجتماعی حذف چادر مقالههایی هم نوشته میشد. در واقع مدرن سازی به شیوه غربی و رویگردانی از اعراب از مواردی بود که در بین روشنفکران ایرانی به آن توجه میشد. مثلاً محمود افشار از کسانی بود که در مقالهای در ١٣٠٤ نوعی از وحدت ملی را پیشنهاد میکند که در آن وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی کلیه مردمی که در مملکت آن روز ایران سکنا داشتند، و همه جنبههای زبان، اخلاق و لباس را در بر میگرفت. یا اوایل حکومت، وقتی رضاشاه خود کلاه نظامی خود را که برگرفته از ارتش و پلیس فرانسه بود برای ارتش اجباری کرد، بین مسئولان و سیاستمداران ایرانی نیز باب شد و برخی مردان نیز متمایل به استفاده از آن شدند. زیرا آن موقع انواع سربندها برای مردان وجود داشت که برخی از آنها نشان از شغل و مقام شخصی بود و متداول بود که مردها در انظار و حتی در خانه خودشان در صورت حضور غیراهالی خانه با نوعی سربند ظاهر شوند.
اما رضاشاه و روش او نه مدرن سازی و نه رهایی زنان و یا مردان از قید پوششهای دست و پاگیر بلکه، استبدادی بود که در حال شکلگیری و پیش آمدن هر چه بیشتر بود. اولین دستور رسمی در مورد نوع پوشش دستور سال ١٣١٤ رضاشاه برای استفاده همه مردان از کلاه شاپو بود. در این خصوص اعتراض مسالمت آمیزی در یک اجتماع در مسجد گوهرشاد مشهد صورت گرفت که بیرحمانه سرکوب شد و حتی یکی از سرداران نزدیک رضاشاه به جرم تحریک اعدام شد.(دولت و جامعه در ایران،٣٣٤)
چند ماه بعد از فرمان بالا، دستور عدم استفاده از چادر و حتی روسری برای زنان صادر شد که تهدید به تعقیب و توقیف هم همراه بود و زنان مجاز بودند تنها از کلاههای اشرافی گران قیمتی که از اروپا به همین منظور وارد شده بود، استفاده کنند. همینطور برای گسترش بیحجابی سیاست این بود که مهمانیهایی در هر کوی و برزن برگزار شود و مردان به خصوص کارکنان دولتی با همسرانشان که بدون حجاب باشند، در آن شرکت کنند. ماموران شهربانی دستور داشتند در کوچه و خیابان چادر و روسری را از سر زنها بکشند و پاره کنند. خشونت اجتماعی و فرهنگی زیادی اعمال شد که حتی منجر به خودکشی برخی زنان گردید و یا تصمیم برخی زنان و یا خانوادهشان برای بیرون نیامدن از خانه را در پی داشت. زیرا مشکل حتی برای زنانی که قصد برداشتن چادر را داشتند، نبود فرهنگ لباس پوشیدن بدون چادر بود. ضمن این که این کار هزینه زیادی برای زنان و خانوادهشان داشت.
ماهیت و شیوه اجرای این دستورات نشان میدهد که در ورای آن رهایی زنان و یا مردان و یا ایجاد شرایط نوین زندگی مطرح نبود و اجرای آن زخمهایی عمیق بر روح زنان و دیگر مردم گذاشت و نه تنها هیچ شکلی از رهایی برایشان نداشت بلکه نتیجهاش آن بود که پس از برکناری رضاشاه، بیشتر زنان دوباره به چادر و روسری برگشتند. به این ترتیب، موضوعی که میتوانست آرام آرام و توسط خود زنان و جامعه به پیش برده شود با قدرت استبدادی به گونهای انجام شد که موضوع انتخاب پوشش و نگاه زنان و جامعه را در این مورد سالها به عقب کشاند. در واقع تجدد آمرانه رضاشاه حق انتخاب پوشش را در نطفه خفه کرد و حقی را که جامعه ایرانی میتوانست تحت عنوان یک ملت مدرن به دست آورد و زنان ایرانی نیز برای آن تلاش بسیار کرده بودند، عقیم ساخت.
موضوع پوشش زنان در ایران دوره پهلوی دوم را میتوان به دو حوزه عمومی و خصوصی تقسیم کرد. حوزه عمومی شامل قانون، مقررات حقوقی، فقه و شرع، عرف سنت و حوزه خصوصی شامل خانواده، فامیل و نزدیکان بود.
میتوان گفت که در دوره محمد رضا پهلوی از زاویه قوانین و مقررات ناظر، زنان حق انتخاب پوشش داشتند اما این حقی بود که توسط فقه، شرع و عرف که از سوی خانواده و فامیل و نزدیکان اعمال میگردید، میتوانست محدود و حتی حذف شود و این حوزهای بود که مقررات قانونی نمیتوانست در آن دخالت کند. ضمن این که نگاه مسلط مردانه و عرف جاری مجوزی بود برای توهینها و متلکهای زبانی و دستی از سوی مردان که نسبت به زنان بدون چادر در بسیاری محلههای شههای مختلف صورت میگرفت. به هر روی دختران بسیاری بودند که با وجود مخالفت خانوادههای خود مبادرت به برداشتن چادر میکردند. حضور زنان در محیطهای اداری و دانشگاهی در حال افزایش بود اما، برخوردهای نامناسب با زنان دارای حجاب و پوشش سر در این محیطها نیز وجود داشت و زنان دارای حجاب به آسانی در این محیطها پذیرفته نمیشدند. فضای دوگانهای شامل توهین و آزار زنان بدون حجاب در محیطهای عمومی شهری و برخوردهای نامناسب با زنان با حجاب در محیطهای اداری و دانشگاهی، زنان را تحت تاثیر قرار میداد.
گرچه که همه ساله دختران با حجاب اسلامی وارد دانشگاههای مختلف میشدند اما، از سال ١٣٥٥ به بعد تعداد دخترانی که با چادر یا نوع دیگری از پوشش اسلامی (مثل مانتو و روسری) وارد دانشگاهها، به ویژه رشتههای علوم انسانی و اجتماعی، میشدند، بسیار افزایش یافت. این موضوع تحت تاثیر فضایی که دست و دلبازانه و برای مقابله با گروههای رادیکالتر جنبشِ در حال شکل گیری در اختیار فعالیت گروهها و سخنرانان مذهبی قرار میگرفت، قابل توضیح میباشد.
از نیمه دوم سال ١٣٥٧ تحریکات و رفتارهایی در برخی صفوف تظاهرات کنندگان در حال جهت دهی بود. تحریکات و رفتارهایی نظیر جدا کردن صفهای زنان و مردان از یکدیگر، بردن زنان چادری به ابتدای صفهای تظاهرکنندگان، توصیه به زنان مبنی بر سرکردن یک روسری به این دلیل که فیلمبرداری میشود و این فیلمها در دنیا دیده میشود و غیره. مواردی که بیشتر حالت توصیه داشت و معمولاً از سوی زنان پذیرفته نمیشد اما، به هر حال برخی زنان فکر میکردند که داشتن یک روسری خیلی هم مهم نیست. در برخی صفها نیز این حرکتها مورد اعتراض قرار میگرفت و زنان بدون روسری نیز در جلوی صف و کنار زنان چادری قرار میگرفتند. همینطور اعتراضهایی مبنی بر این که نکند بعدها هم میخواهید حجاب را تحمیل کنید، به چشم میخورد.
در همان زمان، توصیه ها مبنی بر داشتن حداقل یک روسری، داخل محلهها و از سوی گروههایی که در مساجد محلهها در حال شکلگیری بودند نیز مشاهده میشد. همینطور شایعهها مبنی بر اسید پاشی به صورت زنان بیحجاب، که برخی عنوان میکردند از سوی سلطنت طلبان است و عدهای هم میگفتند که اقدامی از سوی گروههای اسلامی است، وجود داشت. اعلامیههایی نیز با محتوای تهدید زنان به دلیل پوشش آنها پخش شده بود.
اولین دستور اسلامی در مورد پوشش زنان در همان اسفند ١٣٥٧ بود، گویی قدرت جدید پی برده بود که وسعت شرکت و حضور زنان میباید کنترل شود. تفکری که از زاویه نگاه سلطه چندان هم بیپایه نبود زیرا با مقابله و اعتراض فعالانه زنان روبرو گشت. زنان طی ٥-٤ روز پر از خشم و غرور در تجمعهای اعتراضی و خود جوش به مقصدهای مختلفی چون دانشگاه، دادگستری، وزارت خارجه، نخست وزیری، رادیو- تلویزیون رفتند. اعتراضات و مقابلهها پس گرفتن دستور را درپی داشد. اسفند ١٣٥٧ ماه زنان بود، چه از وجه مقابله با زنان و چه از وجه مقاومت و پاسخ زنان. از آن پس تا مدتی فشارها بر روی حجاب زنان نه مستقیم از جانب حاکمان جدید، بلکه از سوی بسیج محلهها و نگرشهایی که در حال شکل گیری بود، صورت میگرفت.
در واقع حجاب تنها پوشش بدن زن نبود، حجاب مقدمهای بود برای اعمال محدودیتهای مختلف نسبت به زنان. دوباره حجاب در شکلهای مختلف به ابزار کنترل زن و بدن او تبدیل گردید. گروههای فشار با تمرکز بر مسئله حجاب زنان، گروههایی بودند که در مناطق مختلف شهرهای بزرگ به دلایل مختلف، مربوط و نامربوط، همواره حضور داشتند و با عنوان امر به معروف و نهی از منکر حجاب را وسیلهای برای حمله به زنان در خیابانها قرار میدادند. زنان در حال حذف از فضاهای مختلف بودند. محدودیتها در احراز مشاغل، عرصه هنر، ورزش و ... آغاز شد. در اولین اقدام حق و شغل قضاوت از زنان گرفته شد. قانون نیم بند حمایت از خانواده لغو گردید. خوانندگی و نواختن ساز برای زنان ممنوع شد. گرچه که در حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون محدودیتها برای همگان بسیار زیاد بود و تقریباً هیچ فیلمی اجازه نمایش نمییافت اما این محدودیتها بر بازیگران زن بسیار شدیدتر اعمال میشد.
به تدریج فشارها به محیطهای رسمی مشاغل راه یافت. فرمهایی با شکل و رنگهای مشخص به عنوان پوشش کارکنان زن مشخص گردید. همچنین، زنان ارباب رجوعِ ادارهها و مراکز دولتی می باید حدی از حجاب را رعایت میکردند. دستورالعملهای رسمی و اداری برای کارکنان زن ادارهها، اولین برخورد رسمی حکومت با مسئله حجاب و پوشش بود که زنان را ملزم به رعایت حجاب و پوششی خاص برای محیط کار میکرد. دستورالعملهایی که همان موقع موجب شد برخی زنان کارمند شرایط بازنشستگی پیش از موعد را بپذیرند و آن را به رعایت حجاب در محیط کار ترجیح دهند، بیخبر از آن که این شرایط به کل جامعه تسری خواهد یافت.
تفکیک جنسیتی در دانشگاهها شکل گرفت، امکان انتخاب برخی رشتهها از سوی زنان حذف و اجازه خروج دختران دانشجو برای تحصیل در خارج از کشور لغو گردید. به سختی برای زنان بودجههای ورزشی و یا سالنهای ورزشی اختصاص داده میشد. فضای فوق امنیتی دهه ١٣٦٠ باعث دستگیری، اعدام و یا خانه نشینی بسیاری زنان فعال گروههای سیاسی گردید، بسته شدن دانشگاهها با نام انقلاب فرهنگی نیز انزوای بسیاری را در پی داشت. تعدادی زنان فعال نیز مجبور به مهاجرت و ترک کشور شدند.
در سالهای پایانی دهه ١٣٦٠ و آغاز دهه ١٣٧٠ شاهد ورود دوباره و تدریجی زنان به فضاهای آکادمیک، هنر، ورزش، و دیگر فعالیتهای اجتماعی با همان پوششهای رایج که روسری یا مقنعه، مانتوهای بلند و شلوار بود، هستیم. زنان برای کسب جایگاه در حوزههای مختلف تلاش میکردند. به تدریج برخی متون فمینیستی در نشریه ها و کتابها نشر مییافت که در آگاهی بخشی جنسیتی موثر بود. اولین تلاشها در حوزههای حقوقی بود و حقوقدانان در این زمینه بسیار مینوشتند اما، دستاوردها بسیار اندک بود: لغو ممنوعیت خروج دختران برای تحصیل، تعیین برخی مصادیق برای عسر و حرج، بالا بردن سن ازدواج دختران. همچنین، گروهها و محافل زنانه با محوریت آشنایی و کسب آگاهی زنانه و جنسیتی تشکیل میگردید. گرچه که تعداد این جمعها معمولا محدود بود اما این نتیجه را داشت که بخشی از آگاهی به دست آمده به دیگر زنان خارج از این جمعها نیز بسط می یافت و حداقل نتیجه آن ایجاد سوال در مورد چرایی وضعیت زنان بود. تلاش زنان جوان بر ورود به عرصه تحصیل متمرکز گردید. برگزاری کنفرانس جهانی زن در پکن، توجه فعالین زن را جلب کرده بود و موضوعات و ایدههای مرتبط با آن با هدف آشنایی با مسائل جهانی مطرح در این زمینه و هم برای سنجش شرایط خود با آن، از سوی فعالین زن پیگیری میشد.
به نظر میرسد مجموعه این فعالیتها، هرچند ضعیف، و مقابله با فشارها، به زنان این دلگرمی و جسارت را میداد تا با چنگ زدن به امکانات حداقلی و محدود در پی کسب و ایجاد عرصههای اجتماعی برای خود باشند. خواندن متون فمینیستی که حاصل ارتباط با زنان فعال ایرانی مهاجر بود و حضور دورهای معدود فعالان زن مهاجر در ایران، در کسب آگاهی جنسیتی فعالان زن داخل کشور موثر بود. مبارزات مردمی، تلاشهای زنان و جوانان، تغییر رویه حکومتی را به دولتمردان تحمیل کرد و این امر موجب باز شدن فضاهای اجتماعی و سیاسی گردید در حدی که نامزد شدن خاتمی برای ریاست جمهوری و انتخاب او را درپی داشت.
زنان در تمامی این سالها و تحت همهی فشارها و سرکوبهای موجود، همواره سعی داشتند تا بخشی از حجاب و پوشش اجباری را حذف کنند اما، گشتهای مبارزه با منکرات در گوشه گوشه شهرهای بزرگ حضور داشتند و دستگیریهای خیابانی به اتهام «بدحجابی» ادامه داشت. گروههای حزبالهی در خیابانها و میدانهای اصلی شهرها برای اعتراض به پوشش و حجاب زنان تظاهرات برپا میکردند و فضای رعب و وحشت به وجود میآوردند. حذف حجاب اجباری و حق انتخاب پوشش، یکی از موارد اساسی خواستههای زنان بود که در این سالها در کلیهی اعتراضات، مبارزات و مراسمهای گرامیداشت ٨ مارسِ برگزار شده از سوی گروههای زنان، مطرح میشد. برای آن گروه از زنان مسلمان نیز که وارد دانشگاهها و بازار کار شده بودند نیزموضوع پوشش دغدغهاشان شده بود و آیهها، حدیثها و احکام مربوط به حجاب را مورد بازنگری و بررسی دوباره قرار میدادند تا نشان دهند که پوشش و حجاب طرح شده، کاملاً آن چیزی نیست که در اسلام طرح شده است. مثلا این که در باب ولایت مردان بر زنان در جامعه و حکومت، در قرآن مورد صریح وجود ندارد و استدلال فقها در این باب عمدتا متکی بر تفسیر به رای است.(جنسیت در آرای اخلاقی،٣٣٧) و این ولایت عمدتاً حوزه خصوصی و اطاعت زن از مرد در امور خصوصی را مد نظر دارد. یا این که رعایت عفت بیشتر مد نظر است که بر رعایت آن از جانب زنان و مردان به طور مساوی دلالت دارد.(جنسیت در آرای اخلاقی،٢٦٥)
طی سالهای ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ که اصولگرایان دولت را در اختیار گرفتند حضور گروههای فشار و امر به معروف برای پوشش و حجاب بسیار بیشتر میشود، راهنمایی و رانندگی اجازه مییابد که ماشینهایی را که راننده یا سرنشین زن با پوشش نامناسب دارند متوقف کند، ماشین را توقیف کند و به پارکینگ انتقال دهد؛ پوشیدن چکمه تبرج اعلام میشود؛ گذاشتن عینک آفتابی بالای سر و پوشیدن چکمه ساق بلند؛ ممنوع میشود. اما به ویژه زنان جوان همچنان از پوششهایی غیر از آنچه دستوری شده است استفاده میکردند و تاوان این نافرمانی را هم با دستگیری و توهین و تحقیر توسط ماموران حکومتی میپرداختند.
در جریان جنبش سبز که در رابطه با فعالیت کاندیداها از پیش از انتخابات سال ١٣٨٨ آغاز شد، زنان در کل و به ویژه زنان جوان نقش فعال و گستردهای داشتند و سعی داشتند در هنگام حضور در میتینگها و تظاهرات انتخاباتی پوششی غیر از پوششهای دستوری داشته باشند، اما مقابلهای هم از سوی حکومت وجود نداشت، زیرا حضور حداکثری مردم در انتخابات بسیار مهم بود. اما در طی حرکتهای پیش از انتخابات خواست مستقلی از سوی زنان و یا برای زنان و یا پوشش آنان مطرح نشد، در فضای اعتراضی پس از آن نیز که چندین ماه ادامه داشت در مورد پوشش شعار و خواستهای طرح نگردید.
در سالهای اخیر و از اوایل کار دولت مستقر (١٣٩٢) نیز به روال دولت اصولگرای احمدی نژاد کماکان تفکیک جنسیتی و قوانین پوشش اجباری وجود داشته است و در این دوره شاهد یکی از موارد وحشتناک انتقامگیری از دختران «بدحجاب» بودیم. و آن فاجعهی اسیدپاشی به صورت و بدن زنان در اصفهان بود. چندین مورد اسید پاشی وجود داشت که تعداد دقیق آن به دلیل عدم اطلاع رسانی کامل مشخص نگردید. تظاهرات زنان در شهرهای اصفهان و تهران در مقابله با این اقدام صورت گرفت اما هنوز شخصی در این رابطه مسئول شناخته نشده و یا دستگیر نشده است.
طرحهایی نظیر دانشگاه تک جنسیتی، تفکیک جنسیتی در دانشگاهها، نصب دوربین در راهروهای خوابگاههای دختران که رعایت پوشش حتی در راهروها برای دختران دانشجو را الزامی میساخت؛ فشار و تهدید به اخراج به دلیل عدم رعایت حجاب؛ سهمیه بندی مجدد جنسیتی به منظور حذف بیشتر زنان دانشجو از برخی رشتهها؛ قرار دادن سهمیه بیشتر برای پسرها در رشتههای پزشکی و مهندسی؛ از موارد تبعیض آشکار در این دوره بوده است.
موضوع پوشش زنان و فشارهای اعمال شده در این خصوص همواره با گریزهای زنان همراه بوده است. هر جا که فرصتی دست میداد زنان سعی در حذف و کنار گذاشتن بخشی از پوششهای تعیین شده و فرار از رعایت کامل حجاب را داشتند که همواره نیز با مقابله گروههای فشار رسمی و غیر رسمی روبرو میشدند. شاید عمل منفرد مقابله زنان موجب تغییر نشود اما، میتوان انتظار داشت که تداوم عملها مانع عادی شدن تبعیض شود و قدرت گریز و امکان دفاع از نظرات را بیشتر کند. اما و قطعا، برای تغییری بنیادی و اساسی اقدام متشکل و متحد تمامی زنان ضروری است.
پوشش در غرب
پیش از مسیحیت
در آتن قدیم ورود زنان محترم به قلب سیاسی شهر (اکروپلیس)، به جز در جشن های خاص، ممنوع بود. دمکراسی یونان محفلی کاملاً مردانه بود که درهای آن به روی سه چهارم جمعیت که مرد نبودند، به سن قانونی نرسیده بودند، آزاد نبودند، تبار آتنی نداشتند، بسته بود. (زنان در روزگارشان،٢٠) زنها بیشتر منزوی و مجبور به خانهنشینی شده بودند و در میهمانیهای غیر از خانوادگی نمیتوانستند شرکت کنند. کنوانسیون آتن با تنظیم روابط مختلف بین زن و مرد درون خانواده و در عرصه جامعه، هرچه بیشتر به مشخص کردن جایگاه زن در جامعه آن روز یونان پرداخته بود.
کنوانسیون آتن حدود قرن پنجم پیش از میلاد، تصویر بدن برهنه زنان را ممنوع کرده بود و نقاشان و هنرمندان یونان مجاز به ترسیم بدن برهنه زنان نبودند. اما اکثر گلدانها و ظروف آن دوره (بیش از ٨٠٠ نمونه) که پیوسته در معرض دید مردم بود با نقشهایی چون: مردی با شمشیر یا چماق ایستاده بالای سر یک زن، مردی روی اسب در حال پرتاب نیزه به سوی نوک پستانهای یک زن، مردی روی اسب در حالی که سر یک زن را روی زمین میکشد، که در آنها زنان با دامنهای بالا رفته و یا پیراهنهای دریده به شکلی که سینهها و رانهایشان نمایان است، تصویر شدهاند. (زن ستیزی، ٣٧)، نمایش وحشت مرد یونانی از زن خود مختار و مستقل که پا را از محدودیتهای فرهنگی ایجاد شده، فراتر مینهد.
در روم مرد میتوانست به دلیل بی حجابی زنش را در ملاء عام طلاق دهد و مورد تایید نیز قرار گیرد. این موضوع نشان میدهد که شرایط زن رومی بهتر از زن یونانی بوده است زیرا، حداقل میتوانسته در اجتماع و در ملاء عام حضور یابد.
اما در بین اسپارتهای دائم در حال جنگ بود که به سلامت زنان (به دلیل بارداری و زایش جنگجو) اهمیت داده میشد. زنان اسپارت برهنه ورزش میکردند یا دامنهای کوتاه میپوشیدند و برخی حقوق قانونی و اجتماعی را دارا بودند. (زن ستیزی،٤٩)
نگرش سلسله مراتبی و فرودست دیدن زنان در دیدگاههای فلسفی مسلط یونان نیز قابل مشاهده است.
دیدگاه افلاطون تحقیر ذاتی زندگی این جهان را در خود داشت. از نگاه افلاطون عشق مرد به مرد برتر از عشق مرد به زن است، او عشق مرد به زن را شهوت حیوانی تلقی میکند. اندیشه افلاطون همان اندیشه آشنای دوگانه است که مرد با معنویت و زن با جسمیت و اشتهای شهوانی شناسایی میشود. افلاطون به این دیدگاه مرسوم، قدرت فلسفی آتشینی بخشید که پیش از آن وجود نداشت. او در صحبت از ویژگیهای آرمانشهر از آموزش برابر زنان و مردان سخن میگوید اما، در حوزه زندگی عادی کارهایی نظیر ازدواج و تولید مثل را، تشکیل دهنده هویت زنان میداند که آنها را پست میشمرد.(زن ستیزی، ) نزد ارسطو زنان، مردان ناقصی بودند که هیچگاه نمیتوانستند کامل شوند.(ستوده، ٥٠) جایی که ارسطو انسان را «حیوان سیاسی» مینامد منظورش از واژه انسان تنها افراد مذکر بود نه نوع بشر. (زنان در روزگارشان،٢٠)
این دیدگاهها به همراه مسیحیت رسمیت یافته تعیین کننده قانونگذاریها و شیوه اداره جوامع اروپایی بوده است.
سن پل از قدیسان مسیحی نظیر افلاطون امیال روح را بر خلاف امیال تن و متضاد هم میداند. برابری مورد نظر این دو تنها با از بین بردن تفاوتهای جنسی و تبدیل شدن زنان به مردانی شرافتمند، آن هم نه در این دنیا، میتوانست به دست آید. سن پل نسبت به جسم انسان اعلان جنگ داد، جنگی که در عمل بر علیه جنس زن صورت میگرفت. زن محرک اصلی گناه بود، در جایی که مرد نمیتوانست جسم سرکش را به کنترل درآورد. اگوستین قدیس جامعهای را توصیف میکند که در آن هیچ نوع ارتباط جنسی و زناشویی وجود ندارد و آن را شهر خدا مینامد زیرا، به نظر او میل، منجر به گناه نخستین و هبوط انسان به زمین شد. در بهشت مسیحیت، زنان و مردان با هم برابرند چون از امیال جنسی فارغ اند.
برخی زنان مسیحی با همین دیدگاه به طرد مناسبات جنسی روی آوردند تا با پناه گرفتن در دیرها از سلطه مناسبات آمرانه مردانه بگریزند. اما، همواره برای اکثر کشیشان مرد، زنان آلت دست شیطان بودند و مقابلهها با آنان بیشتر و بیشتر میشد، به گونهای که تعداد زنان قدیس که در قرن پانزده ٢٨درصد بود، در قرن ١٦ به ١٨ و در قرن ١٧ به ٤/١٤ درصد سقوط کرد. حتی زمانی دستور خروج زنان از صومعه صادر شد که چندان نپایید.
پوشش همگی زنان کلیسا از سر تا نوک پا بود و بسیار متفاوت با پوشش زنان عادی که در مزرعه یا کارگاههای خانگی کار میکردند و نمیتوانست آنقدر پوشیده باشد و یا زنان اشراف و طبقات بالا که پوشیده اما، به گونهای دیگر بود.
رنسانس و اروپای جدید
در دیدگاه مسلط قرون وسطی بدن انسان عموماً و بدن زن به ویژه، عنصری منفی و مانع تعالی روح بود، بدن میباید زجر بکشد تا پاک شود پس راحتی و آسایش بر آن حرام بود. با رنسانس و شروع مدرنیسم و پاگرفتن دیدگاههای نظری و علمی جدید، به تدریج این ایده در معرض تغییر قرار گرفت. رابطه انسان با خدا و طبیعت تغییر یافت، فردیت انسانها اهمیت پیدا کرد و دستاوردهای علوم این ایده را به وجود آورد که بشر میتواند در آسایش زندگی کند.
اروپای سدههای پایانی قرون وسطی با اصلاحات پروتستانی و بازتعریف جایگاه حکومتها و سرزمینهای تحت اختیارشان، با جنگهای طولانی و در برخی مناطق سلطنت مطلقه همراه بود. توسعه سرمایهدارانه اقتصاد اروپا با استثمار شدید نیروی کار داخلی، چپاول طبیعت، جنگ و استعمار دیگر کشورها و بردگی گرفتن مردم بومی در داخل و خارج از اروپا همراه بود. تخصصی شدن کارها، بیرون رفتن کار از کارگاههای خانگی به خارج از خانه، جایگاه اجتماعی زنان را بیارزش ساخت. کشتار، شکنجه و آزار زنان درمانگر و بیخانمان، زنان نهانبین، که تحت عنوان جادوگرسوزی حدود یک قرن از اواسط قرن ١٦ میلادی تا اواسط قرن ١٧ میلادی در اروپا و در مستعمرهها جریان داشت، زنان را بیش از پیش محدود ساخت. نیروی کار زنان هم به شکل وسیع و با دستمزدهای بسیار پایین مورد بهره کشی قرار میگرفت.
در همین حال دولتها به مسئله ازدواج و خانواده اهمیت خاصی میدادند و سعی داشتند اخلاقی برقرار شود تا فرمانبرداری زیردستان در خانواده آموزش داده شود و تبدیل به جزیی از ارزشهای خانواده شود. بر تعداد رسالههای زن ستیزانه بسیار افزوده شد که قصد بیشتر آنها مقابله با زنانی بود که با اعتماد به نفسی نو مینوشتند تا ستم سنتی و جدید بر زنان را نفی کنند.(زنان در روزگارشان ١٢٩-١٢٧)
نادیده گرفته شدن زنان در همه آنچه متفکرین جدید برایش مبارزه میکردند باعث صرف انرژی زیاد زنان روشنفکر برای اثبات خود گردیده بود. اولین خواستهها برای آموزش بود، در برخی محافل روشنفکری ایده آموزش یکسان مطرح میشد اما زنانی که قصد استفاده از حداقل امکانات آموزشی را داشتند با مشکلات بسیار مواجه میشدند و در نهایت نیز جز برای معدودی از زنان طبقه بالا و مرفه چنین امکانی فراهم نبود، که آن هم در خانه و جلسات خصوصی و با اعضای خانواده یا معلمان بود. اما به هر روی مقابله با آموزش زنان زیاد بود زیرا، زنِ دارای استعداد آموختن جمع اضداد بود از آنجا که روح مردانه در او نفوذ کرده بود. مقرر شده بود که زنان در خانه بمانند پس ورودشان به محافل عمومی، سخنرانی، نوشتن و هر فعالیت خارج از خانه برای زنان خطرناک و غیر شرافتمندانه تلقی میشد.
اما تلاشهای زنان برای تعریف در شرایط جدید و امکان استفاده از عرصههای مختلفی که برای مردان به وجود میآمد، پیگیرانه و بسیار سخت ولی کم نتیجه ادامه داشت. یکی از این عرصهها نیز پوشش بود. انتخاب پوششی که از سویی دست و پا گیر نباشد و به زنان امکان حضور در جامعه را بدهد و از سوی دیگر روسپی قلمداد نشوند، بسیار سخت بود. شروع تغییر در لباس زنان را شاید بتوان از صحنههای تئاتر دنبال کرد. نمایشنامههایی که در آن شخصیتهای زن جسور وجود داشت و یا بازیگر زنی که در نمایش با لباس مردانه ظاهر میگشت. در قرن هفدهم یکی از موارد رایج قهرمان زنی بود که لباس مردانه میپوشید.(زنان در روزگارشان، ٣-١٥٢)
در کنار همه تصمیمسازیها در مورد بدن زن و تعیین نوع پوشش برای آن، تحرکات خود زنان در مورد پوشش از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بود. حرکتهای زنان، حرکتهایی است که از مسیر آنها زنان میخواهند در عرصه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حضور داشته باشند. آنچه از میان کتابهای تاریخ زنان غرب در مورد پوشش زنان میتوان دید، نبود پوشش خاصی برای سر و اجبار به رعایت آن بوده است که شاید این موضوع تا حد زیادی به سنت اولیه مسیحیت و دیگر دیدگاه های مسلط غربی برمیگردد.
آنچه در قرن های ١٥ تا ١٨ بیشتر به چشم میخورد انتخاب پوشش و تغییر ظاهر به گونهایست که زن بیشتر به مرد شبیه گردد تا بتواند در مکانهایی که میخواهد حضور یابد، موضوعی که چندان مورد قبول جامعه نبود و برخوردهای شدیدی با آن میشد. یکی از اتهامات ژاندارک زیر پا گذاشتن معیارهای رفتار زنانه بود. پوشیدن لباس مردانه و زندگی مانند سرباز بر بار سنگین مخالفت ها با او افزود. (زنان در روزگارشان، ٧١)
«لیندا وودبریج» معتقد است که یک «جنبش لباس مردانه پوشی» در لندن وجود داشته که نشان از افزایش تحرک زنان در جامعه شهری داشت، طوری که شاه جیمز اول در ١٦٢٠ به روحانیان دستور داده تا علیه آنچه او بی حیایی زنان نامیده، موعظه کنند.(زنان در روزگارشان، ١٥٣) غیر از انگلستان در هلند قرن های ١٦ و ١٧ نیز شاهد حرکتهای مردانهپوشی میتوان بود. افزایش تعداد زنان مردانهپوش در هلند و انگلستان را شاید بتوان به دلیل گسترش دریانوردی در این کشورها دانست که زنانی که قصد فرار از زندگی جاری و روزانه خود را داشتند به آن روی میآوردند.
در دیگر بخشهای اروپا نیز طی قرن های ١٦ تا ١٨ مردانهپوشی نزد زنان به سنتی پر رونق تبدیل شده بود. انگیزههای این موضوع، خواستهای متفاوتی همچون فرار از ازدواج اجباری، بودن در کنار معشوق، فرار از روسپیگری، شرکت در جنگ و پیوستن به ارتش، بوده است. «نادژدا الکساندروف دورفا» در جنگهای روسیه در مقابل ناپلئون به درجه افسری رسید. «دبورا شامپسون» به دلیل رشادت در صحنه انقلاب امریکا مقرری میگرفت. عدهای نیز شیوه جاری زندگی زنان را کسالت بار میدیدند اما به دلیل نبود صدایی دیگر و ایدههای نو، شیوه مردانهپوشی را که به آنان امکان مشارکت اجتماعی می داد، برمیگزیدند. (زنان در روزگارشان، ١٥٦-١٥٤)
صنعتی شدن موجب افزایش ثروت برخی گروههای اجتماعی گشت. دولتها به تثبیت منافع حاصله برای صاحبان صنایع و طبقه روبهرشد پرداختند تا میدان برای اصلاحگرایان لیبرال بازتر گردد. اصلاحاتی مانند گسترش آموزش عمومی، گسترش شهرنشینی و تعمیم تدریجی حق رای به مردان بیشتری، در حال شکلگیری بود. توسعه صنعت، دولت و اصلاحات فرصتهایی را برای مردان فراهم میکرد. زنان و فمینیستها نیز در پی آن بودند تا برابری در حال شکلگیری به زنان نیز تسری یابد. زنان فعال اگر از خانوادههای مرفه بودند امکاناتی بسیار کمتر از مردان خانواده در اختیارشان بود واگر از طبقات پایین و کارگری بودند مجبور به تامین معاش، کار خانگی و نگهداری از فرزندان بودند. زنان در حالی در همه خیزشهای اجتماعی حضور داشتند و عواقب ناشی از شکست و سرکوب را تحمل میکردند که در صورت کسب امکاناتی هر چند محدود و یا فضاهایی آزاد، به راحتی و با سرعت رانده میشدند. زنان حق شرکت در احزاب سیاسی یا نشستهای عمومی سیاسی و انجمنهای سیاسی را نداشتند اما، این فکر که زنان باید اختیار خود و زندگیشان را به دست گیرند هر چه بیشتر بین زنان فعال قوت میگرفت.
در کنار همه اینها پوشش شخصی و اصلاح لباس، تحرکات زنان برای تغییر در لباسهای تنگ، زیرپیراهنیهای تنگ و ژپونهای سنگین، دامنهای بلند که روی زمین کشیده میشد، سرشانههای افتاده که حرکت بازو را دشوار میکرد، در حال شکلگیری بود. حرکتهای اصلاح لباس با موانع اجتماعی بسیار روبرو بود. مشارکتکنندگان در کنوانسیون حقوق زنان در ١٨٥٢ (سیراکوس، نیویورک) به دلیل وضع ظاهرشان به شدت مورد تمسخر قرار گرفتند و مغرضانه زشت جلوه داده شدند. الیزابت گرِت اندرسن، هنگام تلاش برای ورود به حرفه پزشکی یکی از دغدغههای اصلیاش نوع پوششاش بود تا به او نگویند شبیه مردان است و هم این که بیانگر آرمانش نیز باشد.(زنان در روزگارشان،٣١٤)
زنان هنرمند در آلمان دهه ١٨٥٠ به تلاشهایی برای اصلاح لباس دست زدند. در امریکا گروهی محدود که «بلومر» خوانده میشدند، تونیک و دامنهای کوتاه روی شلوارهای گشاد بلند میپوشیدند اما با مزاحمتهای دائمی و آزارهای مردان در خیابان روبرو بودند که راه را بر آنان میبستند تا جایی که پلیس دخالت کند. در انگلستان نیز «انجمن لباس مناسب» ترکیبی از دامن و شلوارهای تا زانو را معرفی کرد که چندان گسترش نیافت. در پایان قرن ١٩ پس از دههها مقاومت، به زنان مجوز دوچرخه سواری داده شد که بیش از هر چیز در پیشبرد اصلاح لباس موثر بود به طوری که کدی استانتون در مورد آن گفت «بسیاری از زنان سوار بر دوچرخه به جنبش حق رای پیوستند.»(زنان در روزگارشان، ٣١٥-٣١٤)
طی قرن ١٩ معلمان، شاعران، رمان نویسان، نویسندگان، مترجمان و به تدریج روزنامهنگاران بزرگترین گروههای حرفهای زنان را تشکیل میدادند که معمولاً زنانی از طبقه متوسط بودند و در کنار اینها مسئولیتهای مختلف خانوادگی نیز بر دوش داشتند. نوشتن ابزاری برای تسری امتیازات تعلق گرفته به مردان برای زنان، خواست آموزش، بهداشت، ... و حق رای بود. خواست حق رای در کشورهای مختلف در دورههای زمانی متفاوت شکل گرفت و تا پایان قرن ١٩ شبکههای پیچیدهای با رهبریهای مجرب آنها را به پیش میبرد که در کشورهای مختلف و بنا به نیاز، شکل و چگونگی آن تغییر مییافت. زنان در این مسیر تجربیاتی یافتند که گرچه با تاخیر و از نظر زمانی، تا نیمههای قرن بیستم، به حق رای انجامید و نتیجه نیز به برابری مدنی مورد انتظار زنان نیانجامید اما، تجربه سازماندهی در خصوص کسب فرصتهای تحصیلی و شغلی، اصلاح لباس، قوانین مالکیت برای زنان متاهل، خانهداری اشتراکی، کنترل بر بدن را برایشان درپی داشت. ضمن این که این حرکتها تنوع بیشتری میگرفت و گروههای مختلف نژادی (در امریکا و کانادا) و زنان کارگر را در بر میگرفت. زنان رنگین پوست نیز به تعریف جایگاه خود درون جنبش و بین فعالین زن میپرداختند.
دوران دو جنگ جهانی زمانِ ورود بیشتر به مشاغل غیرسنتی کار زنانه و کارخانهها برای زنان بود. اما دیگر حرکتهایاجتماعی فرو نشست. مقابلهها علیه دمکراسی، آزادی، همکاریهای بینالمللی فعالین در همه زمینهها شکل گرفت. بیش از حق، از وظیفه سخن گفته میشد. مقابلههای امنیتی و دولتی با جنبشهای صلح و ممانعت از برگزاری هرگونه جلسه توسط زنان اعمال شد. واکنشهای مخالف افراد و اشخاص نیز کم نبود. اما در جریان دو جنگ جهانی، ٤٠ تا ٨٠ درصد اعضای گروههای مقاومت را زنان را تشکیل میدادند. زنان درگیر در دشواریهای اقتصادی به جنگجویان مقاومت تبدیل شدند. جنبشهایی ضعیف برای صلح شکل گرفت.
کار در کارخانهها و تغییر دیگر شرایط اجتماعی، لزوم تغییر پوشش برای زنان به گونهای که حضورشان در این فضاها را ممکن سازد، فراهم کرد. به جای کرست و دامنهای بلند و موهای آرایش شده، پیراهنهای کوتاهتر میپوشیدند و موهایشان را کوتاه میکردند.(زنان در روزگارشان، ٤٤٤)
رشد فراگیر بورژوازی، تولید انبوه را میطلبید که در کنار آن مصرف نیز باید بیشتر و بیشتر میشد. تبلیغات، مصرفگرایی هر چه بیشتر را به میان مردم میبرد. بر اهمیت فرد و فردگرایی هر چه بیشتر تاکید و تبلیغ میشد. صنعتی شدن فراگیر علاوه بر تولید محصولات مختلف به تولید فرهنگ و تولید انبوه آن مینگرد و آن را به عنوان الزامی تجاری پیش میبرد. کالایی شدن همه چیز از جمله فرهنگ، بیشتر و بیشتر میگردد. فرهنگ مسلط در قالب استانداردهایی عرضه میشود و به گونهای به تعریف انسانها میپردازد که مورد نظر صنایع مختلف است. ارزش مبادله بر تمامی ارزشهای دیگر مسلط میشود. هرچه مالکیت انحصاریتر میشود، فرهنگهای یکسانتر و یکنواختتری برای کل جهان ساخته میشود تا محصولات صنایع بازارهای جدیدتری بیابند. هویتهای فردی در رابطه با مالکیت خصوصی و استانداردسازیهای فرهنگی ساخته میشود. موفقیتهای ستارگان سینما و چهرههای ورزشی و موفقیت آنها بسیار مهم جلوه داده میشود تا تلاشهای جمعی برای برداشتن موانع ساختاری و اجتماعی، جایی برای تبلیغ نداشته باشد. در این میان رسانههای قدرتمندی همچون تلویزیون، سینما و مطبوعات به تبلیغات وسیع در خصوص شکلدهی ذهنی افراد در جهت اهمیت بیش از حد به سکس، پوششهای تحریک آمیز، انتخاب دختر شایسته، که هدف اصلی آنها زنان و مردان جوان هستند، دادن نقشهای بیشتر جنسی به زنان و تعریف زنان همچون ابژه جنسی، ایجاد الگوهای واحد برای گنجاندن همه زنان در آنها، تا انسانها هر چه بیشتر و بیشتر در قالبهای تعریف شده قرار گیرند، نقش کلیدی داشتهاند. با رسانههای جمعی فراگیر و درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی، استانداردهای زندگی بشری هرچه همسوتر با ارزشهای بورژوازی مردسالار شکل داده میشود. این تبلیغات که از سنین بسیار پایین روی جوانان آغاز میشود تا شخصیت طول دوره زندگی آنان را شکل دهد برای زنان فهرستی طولانی از سر تا پا را شامل میشود.
ارائهی بیوقفهی تصاویر مدلها و ستارگان، و تبلیغ این که شرایط مطلوب آنان بواسطهی زیباییشان و رعایت چارچوبهای تعیین شده می باشد، عطش تقلید و اشتیاق همسانی با آن ستارگان را بیوقفه در معرض دید میگذارد تا آنها را تبدیل به قهرمانان زندگی جوانان کنند. تعاریف برساخته از زن و مرد، دختران جوان را هرچه بیشتر ابژه مدلینگ، سکس، مادری، همسری و انجام کارخانگی قرار میدهند تا زنان از همان سنین پایین به سوی هویتهای مورد نظر رسانههای ساخته شده سرمایهداری سوق یابند، در حالی که جای خالی نمونههایی نظیر زنان دانشمند و فعال بسیار مشهود است.
در دهههای اخیر که سرمایهداری در حال جذب کشورهای توسعه نیافته بیشتری در پروسه جهانی سازی است، سرنوشت زنان این کشورها نیز با تناقضهایی بسیار به این فرآیند گره میخورد. از سویی شاهد بیرون آمدن زنان از چرخه سنتهای دست و پا گیر و آزاردهنده هستیم، مشارکت زنان در حوزه تحصیلات و مشاغل بسیار بیشتر میشود اما، در عین حال همچنان خانهداری کار آنان است، با دستمزدهای بسیار پایینتر از مردان وارد فضای اشتغال میشوند و مورد تبعیضهای گوناگون قرار میگیرند. در همین حال، رسانههای فراگیر سرمایه نیز همچنان در پی استانداردسازی فرهنگ و گسترش آن به حوزه کلیه کشورهای جدید نیز میباشد.
اما به هر روی مبارزات و تلاشهای زنان آگاه در مورد حق انتخاب پوشش و رهایی آن از حلقه تبلیغات کالایی نیز ادامه داشته است، تا تنها جسم زن نماد و نشانه کل وجود زن نباشد.
نتیجه گیری
بدن انسان در رابطه با محیط اطرافش در حال ساخته شدن مداوم است. در ابتدای سرمایهداری عنصر اصلی نیروی کار بود که وجه درونی شده بدن گردید، تثبیت این امر به نظم و دیسیپلین رفتار اجتماعی نیاز داشت. با حذف بدن به نفع نیروی کار، زنان که در تولید و بازسازی مجدد نیروی کار نقش اصلی را دارند، میباید بیشتر از مردان تحت این نظم جدید قرار بگیرند. بدن تحت مقررات سرمایه بطور مداوم تحت نظر است و باید به ماشینهایی قابل کنترل تبدیل شود.
تحت نگاه سرمایه جهانی دهههای اخیر و تکنولوژی دیجیتالی در اختیار آن بدن براساس کلیشههای تصویری که به صورت دیجیتالی به سرعت در جهان پخش میشود، قرار دارد. تصویرهایی که حضور واقعی بدن تحت تاثیر آن قرار میگیرد و بازشناسی آن برای خود شخص هم براساس تصویرهای رایج شکل میگیرد. در تصویرها غیر از شکل دهی به بدن پوشش نیز تبدیل به وجهی از فرم بدن میشود. از این زاویه و با توجه به آنچه در سیر بررسی آمده است، بدن زن به طور تاریخی همواره و شدیداً تحت تاثیر وجوه مختلف سلطه سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک قرار داشته و هرچه بیشتر براساس وجه جنسی آن تعریف شده است. لباس و مد بخش اصلی فرم دهی بدن و تصویری شدن آن میباشد، آنچه که به ویژه و عمدتاً در مورد زنان صورت میگیرد. چند وجهی بودن موضوع در مورد زن، بدن زن و پوشش اوست که پیچیدگی بیشتری را موجب میشود و به همین دلیل است که دستاوردها در این خصوص، با وجود تلاش مداوم، بسیار اندک است.
بدن زن به بهانه گناه نخستین میتواند تنبیه و تحقیر شود و الم بر او جایز میگردد؛
بدن زن به واسطه نگاه اقتصادی بورژوازی، میتواند منبع کسب سود شود؛
بدن زن به واسطه نگاه سلطه، میتواند وسیله نمایش ایدئولوژی خاص و بیان برتری آن نسبت به دیگر ایدئولوژیها قرار گیرد؛
بدن زن به واسطه نگاه سیاسی مسلط، در جایی که ارزش مبادله جای هر ارزش دیگری را گرفته، میتواند جنس دوم تلقی شود؛
فرود و نزول سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان از عصر قدرتهای نظامی مردان اشراف قبیله و تبار قهرمانیهای مذکر آغاز شد. مردانی که در راس قدرت قرار گرفتند بخشی از سلطه و قدرت خود را با دیگر مردان به اشتراک گذاشتند. این بخش عمدتاً همان کنترل بر زنان در هر دو عرصه عمومی و خصوصی و عمدتاً عرصه خصوصی بود. تصمیمگیریها و اعمال محدودیتها به وسیله قانونگذاریها، دین، عرف و سنت صورت میگرفته و بر همه زنان اعمال میشده است. قوانین حمورابی، کنوانسیون آتن، ادیان مختلف شرق و غرب، دیدگاههای مسلط فلسفی و اجتماعی همه ابزارهایی برای اعمال این کنترلها و محدودیتها بود. زن، بدن زن، نتیجه تولید مثل زن، پوشش زن نه تنها از سوی طبقات بالای جوامع بلکه با سلسله مراتب قدرت از سوی مردان خویشاوند و خانواده نیز تحت کنترل قرار گرفته است. پوشش هم وسیلهای شد برای کنترل بدن و حذف اجتماعی زن.
در دوره معاصر در بخشی از جهان پوشاندن بدن زن و در بخشی دیگر، فرهنگ برهنگی زن غالب است و هر یک نیز خود را در جایگاه آزادسازی زنان میدانند. در جایی پوشیده بودن زن نماد تبلیغ ایدئولوژیهایی خاص است و در جایی دیگر زنان عمدتاً ابژه مدلینگ، سکس و پورنوگرافی هستند. هر دو ایدئولوژی نیز زن را به ابژه تصویری ومرد را به سوژه بیننده تبدیل میکند. نگاه کنترلگر که در جایگاه سلطه سیاسی و اقتصادی قرار دارد به تعیین/تبلیغ/اجبار برای پوشش زن میپردازد. در نقاطی از جهان با زور و اعمال انواع فشارها و نقاطی دیگر با ابزارهای تکنولوژیک پیشرفته، انتخابها بی سروصدا به زندگی و افکار همگان جریان مییابد. ابزارها متفاوتاند و از تبلیغ، تهییج، نمایش تا تحقیر، کتک، دستگیری، اسیدپاشی، کشتن، سوزاندن و قاچاق را شامل میشود. مد، سکس، قاچاق زنان و کودکان، قاچاق اعضای بدن همگی نام صنعت به خود گرفتهاند تا مبادا سرمایه داری مردسالار از سرمایهگذاری در این بخشها احساس ناخوشایند داشته باشد. زن هر چه بیشتر جسم میشود و جسم کالا. کالایی شدن جسم انسان به ویژه زنان و کودکان، هر روز ابعاد گستردهتری میگیرد. فریبهای تبلیغاتی در مورد ستارههای هالیوودی و سالنهای مد اروپا و امریکا در کشورهای به اصطلاح تازه آزاد شده به دست سرمایهداری مردسالار به گونهایست که در کشوری مثل افغانستان که هنوز در گوشه گوشه آن طالبان در حال فعالیت است و زنان از ترس نمیتوانند برقع بردارند؛ نهادهای آموزشی، بهداشتی، اجتماعی مناسب نه برای کل جامعه و نه برای زنان شکل گرفته است؛ ابتدا سالن مد و فرش قرمز برای مانکنها پهن میشود. در کشوری که فرخنده زنی آگاه و معترض در خیابان و با حمایت پلیس به دست تعصب کور کشته و سوزانده میشود.
با تکنولوژی دیجیتالی گسترده نه تنها بدن، بلکه ذهن و فکر انسانها آماج حمله صنعت فرهنگ سرمایه قرار میگیرند. اما همه اینها به معنی عدم کنشگری و مقاومت نیست، دستاوردهای زنان گرچه که بسیار اندک است و تلاش بسیار میطلبد اما، به هر روی مقابله با تبعیض از عادیسازی آن جلوگیری میکند، الگوها را زیر سوال میبرد، موجب میشود زنان حول خواستهها و مطالبه حقوق مختلف با هم پیوند مییابند و پیگیرانه در پی کسب آگاهی جنسیتی باشند تا جایگاه خود را در تاریخ سلطه و نظام سرمایه جهانی بررسی کنند و مسیر تغییر آن را بشناسند. انتخاب پوشش نیز یک حق است که زنان فعال میکوشند آن را با آگاهی جنسیتی و آگاهی از نقش نظامهای سلطه در پیدایی شرایط کنونی زندگی زنان، پیوند دهند تا مقابله با آن ممکن گردد. آنچه مشخص است این که موانع پیشروی زنان ناچیز و کوچک نیستند و پوشش نیز از آن جمله است، موضوع بر سر ادامه روند مبارزه و کسب اعتماد به نفس زنان در زندگی شخصی و اجتماعی خود است که قطعاً نتیجهاش تثبیت جایگاه آنان در مبارزه مشترک علیه هرگونه سلطه خواهد بود، زیرا زنان در تجربیات خود به راههایی دمکراتیک دست یافتهاند که قابلیت کاربرد آن در این مسیر قطعی است.
زرینه صفایی
از پروژه تبعیض علیه زنان – تریبونی برای زنان چپ
بهمن ١٣٩٤
[1] کریستیان بارتولومه یا کریستین بارتلمه (١٩٢٥-١٨٥٥) زبان شناس و خاورشناس آلمانی بود. وی دکترای خود را در رشته زبان شناسی سامی گرفت و استاد زبان سانسکریت بود.
[2] یکی از حواریون مسیح که در باب مسیحیت رسالههای بسیاری نوشت.
[3] در مفهوم جلبات اختلاف نظر وجود دارد. معنای مختلفی همچون چادر، مقنعه و روسری، پیراهن گشاد برای آن ذکر شده است.
منبع:پژواک ایران