فروزان ، دختر این مُلک
م-سحر
ای فروزان چه خوب شد مرُدی
یادم آمد که روزگاری هم
چون تو زیبایی و دلارایی
بود و دل های بی غباری هم
وز غم و شادی تو در خاطر
هرکسی داشت یادگاری هم
هرکه در فصلِ خویش می آورد
با خیال ِ رخت بهاری هم
می گذشتی و می گذشت به شهر
ز گذارت شکوفه زاری هم
روح زیبای سینما بودی
جلوه ای بودت و گذاری هم
خیل عشاق را به ذوق و هنر
خوش به دل می زدی شراری هم
دفتر دختران به روی تو داشت
زینت از نقشی و نگاری هم
راستی را که خوب شد مُردی
تا من و خلقِ بی شماری هم
یادمان آید از فروزانی
خامُشی کنجِ شامِ تاری هم
دخت این مُلک بوده ای و ازین
بیشتر نیست انتظاری هم !
م.سحر
منبع:پژواک ایران