آخرین عکس «رفیقْ آیتالله» در میدان سرخ مسکو
ف.م سخن
ما ایرانیها خیلی بَدیم! «پسر بچه گستاخ» ایران٬ آمده یک کتاب تاریخی٬ که پر از سند و مدرک است نوشته٬ آن وقت ما بدون این که این کتاب را خوانده باشیم٬ به این کتاب و نویسندهی آن حمله میکنیم که بچه جان٬ این مزخرفات چیست که مینویسی؟ آخر خامنهای ذلیل مرده را با «دانشگاه پاتریس لومومبا» چه کار؟! آقای امیر عباس فخرآور٬ معروف به «پسر گستاخ»٬ حتی در یکی از اسناد معتبر خود که در این کتاب منتشر شده٬ تصویر خروج «رفیق آیت الله» را با قایق پارویی از مرداب انزلی به سمت شوروی نشان میدهد٬ و ما باز باور نمیکنیم و به او میخندیم! من واقعا از آقای ایرج مصداقی دلخورم که در گفتوگو٬ با این جوان رعنا٬ که پدیدهی سیاسی قرن ماست٬ عصبانی میشود٬ و آخر کار کنترل خود را از دست میدهد٬ و به او میگوید٬ پسر گستاخ معنی دیگرش میشود «بچه پر رو»! (درست در آخر برنامه) و با این طعنه میخواهد روحیهی این تاریخنویس و تاریخپژوه معاصر را -که رقیب جدی برای تاریخنویس جوان دیگرمان عرفان قانعی فرد به شمار میآید- در هم بشکند و به او بگوید بچه جان! برو تووی همون دفتر کارِ قشنگات در «دانشگاه امنیت ملی و سیاست خارجی واشینگتن» که در همسایگی کاخ سفید واقع است٬ بشین برای سناتورهای طرفدار جنگ بنویس که این باراک حسین اوباما٬ ساختهی دست روسها بوده و یکی از کسانی است که به آنها اسلیپر ایجنت میگویند٬ و به موقع آمده سکان امریکای عزیز ما را در دست گرفته و آنرا به سمت نابودی و اضمحلال هدایت میکند! من تصور میکنم٬ حرص خوردن آقای ایرج مصداقی هم به همین خاطر است که بهرغم این که بیشتر از پسر گستاخ ما در زندان بوده و شکنجه دیده٬ امریکاییهای خبیث٬ چنین دفتر و دستکی به او ندادهاند. هیهات هیهات! من وقتی تصویر خروج خامنهای را با قایق پارویی به طرف مسکو دیدم٬ یک چیزی هم تووی سرم درخشیدن گرفت٬ و آن این بود که مرحوم مادرم و فامیل نازنینمان «انیس خانم» یک بار که ما در بندر پهلوی بودیم٬ درست تووی یک همچین قایقی٬ عکس گرفته بودند٬ و منِ احمق که در آن سالها ۱۲ - ۱۳ سال بیشتر نداشتم٬ نفهمیدم که مادرم با آن عینکی که یک کمی شباهت به عینکهای کمونیستی داشت٬ و انیس خانم که بانویی چادری بود و زبان اش مثل آیتالله کیانوری تند و تیز بود٬ دارند یک سر به مسکو میروند تا احتمالا از کا.گ.ب دستورات لازم را بگیرند و فوری به بندر پهلوی و بعد به رشت برگردند و بروند عروسی پسر عموی من! عجبا عجب! عجب خنگی بودم من! حالا بعد از شنیدن سخنان استاد امیرعباس فخرآور متوجه شدم که اینها تا نیمهی دریای خزر پارو میکشیدند٬ بعد زیر دریایی مخفی شورویها که امروز متوجه شدم اسماش «اکتبر سرخ» بوده و نام کاپیتانش «مارکو رامیوس» (با نام جعلی شون کانری)٬ از زیر آبهای خزر بالا میآمده و این دو بانو را ور میداشته میبرده به خاک شوروی میرسانده و آنها را تخلیهی اطلاعاتی میکرده است! بیخود وارد این بحث شدم و مادر مرحومام را همراه با انیس خانم مرحوم لو دادم. داشتم از آقای امیر عباس فخر آور٬ که فخر جوانان گستاخ ایران است٬ و کتاب هنوز منتشر نشدهی او «رفیقْ آیت الله» سخن میگفتم. با این توصیفاتی که من از این کتاب از زبان خود «کنگرسمن» آینده -فخر آور- شنیدم٬ واقعا باید تاریخ را به دو دورهی قبل و بعد از انتشار این کتاب تقسیم کرد! آقا شوخی نیست٬ رفقای این تاریخنویس٬ جانشان را گرفتهاند تووی دستشان٬ رفتهاند تووی قلب دانشگاه کا.گ.ب که همان دانشگاه پاتریس لومومبا باشد٬ بعد با منشی رییس دانشگاه نمیدانم چه کار کردهاند که ایشان جزوهی افراد مهم فارغالتحصیل این دانشگاه را به دوستان یا به عبارتی ماموران ایشان داده٬ که در آن نام تمام فارغالتحصیلانی که بعدها مقامات دولتی مهم در کشور خودشان شدهاند هست همراه با عکسشان٬ الّا نام و عکس حضرت آیتالله خامنهای یا همان رفیق آیتالله! متوجه شدید چی گفتم٬ یا این که شما هم مثل من دارید گیج گیج میزنید؟! گفتم نام خامنهای طبق گفتهی خود امیرعباس جان٬ در این کتاب یا جزوه «نیامده است». خب این معنیاش چیست؟ معنیاش این است که ببینید که این کا.گ.ب ییها چقدر پدرسوخته و حقهبازند که نام خامنهای را در این جزوه نیاوردهاند که خودِ همین ثابت میکند که او در این دانشگاه به مدت چهار سال درس خوانده و به عنوان اسلیپر ایجنت مسلمانان جهان٬ به ایران برگشته تا موقعاش که رسید٬ آن یکی رفیق پنجاه سالهاش٬ یعنی رفسنجانی٬ بگوید من از حضرت امام شنیدم که کی بهتر از خامنهای برای رهبری٬ و مجلس خبرگان او را رهبر کند و ایشان از خواب گران بر خیزد و در خدمت مسکو در آید! آقا گفتنی در این زمینه بسیار است و من صد در صد که نه٬ بلکه هزار در صد از کتاب «رفیق آیتالله» حمایت همه جانبه مینمایم٬ و برای این که یک مدرک دیگر به مدارک این کتاب که احتمالا از چشم امیر عباس جان دور مانده و غیر از این فکت دوزاریهای ویکیپدیا و چیچیپدیاهای سَبُک و زرد است٬ اضافه کنم٬ آخرین عکس خامنهای را همراه با میخاییل گارباچف (تلفظ صحیح روسی گورباچف این است برای این که بدانید من (یعنی ف.م.سخن) خیلی این چیزها را بلدم) باری همراه با میخاییل گارباچف و اعضای عالیرتبهی پولیت بوروی حزب کمونیست شوروی در میدان سرخ مسکو خدمت شما تقدیم میکنم که آیتالله خامنهای٬ در لباس افسری کا.گ.ب در حال نشان دادن علامت «شست» به نشانهی پیروزی کفر بر اسلام و کمونیسم بر تشیع به میخاییل جان است که زد کاسه کوزهی هر چی شوروی بود به هم و آن را درب و داغان کرد.
عکس حضرت آیتالله خامنهای را با گارباچف در میدان سرخ مسکو٬ در بالای صفحه مشاهده میکنید. کور شوم اگر این عکس فتوشاپ یا دستکاری شده باشد. به هر متخصصی هم میخواهید نشان دهید تا مطمئن شوید که این عکس اوریژینالِ اوریژینال است. این را یکی از ماموران عالیرتبه ی سابق کا.گ.ب که بیچاره بعد از از هم پاشیدن شوروی٬ مجبور شد تغییر شغل بدهد و در سیبری ماشینشور شود به من داده است تا به آقای فخر آور برسانم تا اگر توانست آن را در چاپ بعدی کتاباش به عنوان یک مدرک مُتْقَن و محکم منتشر کند و با این کار مشت محکمی به دهان زندانیان سیاسییی مثل آقای ایرج مصداقی و اینها بزند که دیگر به او نگویند بچه پررو!
منبع:خودنویس