ایکس های تفکر انتقادی
مهناز قزلو

انتقاد روشنگر است، هشدار دهنده است، فرای معيارهای نابخردانه ی خودی و غيرخودی ست. دوست بازی و دشمن سازی نيست. ساده مثل آگاهی و سخت مثل بيداری ست. شيوه ای تلخ و دشوار است برای تغييرپذيری. 

در جوامع مدرن با مناسبات پيشرفته ی انسانی به ويژه در ميان روشنفكران حرفه ای، امری است مستمر كه نه تنها به سادگی تحمل می شود كه در مواجهه با آن، مرجعی تلقي می گردد كه لزوم بهبود يا رفع معضلی را گوشزد می كند و بسادگی پذيرفته می شود. توالی وضعيتی ست كه نبايد به امری فردی و شخصی تقليل داده شود. 
نكته اينجاست  آنانکه به هر گونه دستی بر آتش دارند، به نوعی و گویا سر آن دارند تا قواعد و نظم غيرانسانی موجود را به روش های مختلف به نفع جامعه ی انسانی متحول سازند. اما چگونه؟ در ميان فاكتورهای گوناگون برای تحول مورد نظر، بی ترديد با اهميت ترين آن، عنصر انسانی ی "كنشگر" يا همان "نيروی مدنی يا سياسی" است، اما تاثير آشفتگی و پيچيدكی ی لایه های زمان در ساختار فرهنگی، بر مختصات شخصيت فرد را نمی توان ناديده گرفت.  شايد برجسته ترين آن، تضادی باشد در آنچه ادعا می شود و آنچه در پراكتيك اجتماعی صورت می گيرد؛ تنها يك بُعد از جلوه ی رياكارانه از شكاف و ديگرنمايی!
اين واقعيتی است هنگامی كه عنصر انسانی ی اكتيويست، فاقد دانش آكادميك و مدنيت سياسی بوده و یا به همان اندازه از مبانی آن فاصله گیرد، به طبع درك درستی از آزاديخواهی و منافع جمعی (جامعه/مردم) نخواهد داشت و در عين حال اگر حضور در عرصه ی کنشگری به سمت و سوی پاسخگویی به منافع شخصی چرخش کند؛ کمترین پیامد آن، هرج و مرج فرساینده و اصطکاک در مناسبات پيرامونی، حامی پروری و خلق "خود برتر" جای خود را به همدلی، همراهی و همبستگی خواهد داد و متعاقب آن زمينه ی انزوا و به حاشيه رانده شدن نخبگان، خيرخواهان، شايستگان و به طبع آن آكادميكرها مساعد مي شود. 
طرح هرگونه انديشه ی انتقادی در برابر آنكس كه چيزی بيش از عنصری مدعی نيست، مفهومی از خلع قدرت تلقی و ارزيابی می شود. تحمل انتقاد، پذيرش مسووليت و متعاقب آن پاسخگويی، مستلزم برخورداری از فرهنگ مناسب، مدنيت، آگاهی و دانش سياسی و شعور اجتماعی و دور بودن از اليگارشی است. اما در جامعه و يا تفكری كه هنوز و همچنان از نفوذ عرف فرهنگی و سنت های سياسی رنج می برد و فارغ از مدنيت و تمدن است متاسفانه سخت دور از انتظار به نظر می‌رسد كه امر انتقاد، شاخص سنجش و ارزيابی ميان "واقعيت" و "حقيقت" قرار گيرد.
در جامعه ی ما، به طور تاريخی و فرهنگی و نيز بر اساس ساختار سيستم حكومتی، نقد و انتقاد يكسره ناممكن بوده و قرار نبوده كسی انتقاد كند. به همين دليل عبارت "اپوزيسيون" در فرهنگ ما به لحاظ ويژگی، تعريفی متفاوت دارد. به عبارت ديگر بی آنكه "خود" متحول شود، دموكراتيزه شود، آموزش سياسی ديده باشد و يا پذيرشِ حق انسانی ی ديگران و غيرخودی ها به طور انكارناپذير مطرح باشد، برآن است كه سيستم موجود را عوض! كند در حاليكه در ماهيت تا حدّ زيادی با ساختار پوزيسيون همانندی دارد. مدعی ی تغيير ساختار يك سيستم مسلط است، غافل از آنكه نه معياری برای آن دارد و نه خود به لحاظ مناسبات پراکتیک اجتماعی به آن قائل است. 
در جامعه‌، باور و دیدگاهی كه فاقد فرهنگ انتقاد است عنصر كنشگر و مخالف سيستم موجود و حاكم، بجای آنكه انتقاد كند اعتراضِ مي كند. درهم آميختگی اين دو مفهوم، وجه تمايز و مرزهای ظريف "اعتراض" و "انتقاد" را مخدوش می كند. نفس وجود سيال نقد و انتقاد موجب آگاهی، تعقل، رشد شعور سياسی و مدنيت اجتماعی می شود. كُنشگری كه خود از به كارگيری اصول نقد و انتقاد عاجز است يا نسبت به آن شناخت درستی ندارد، عِرض خود می برد و زحمت ما می داردـ 
از آنجا كه به نظر می رسد چندان نيازي به آوردن مثال از عملكرد حكومت اسلامی تاكنون در برابر هرنوع نقد و انتقاد نباشد؛ (اعدام، شكنجه، زندان، سركوب، بی حقوقی و بی نهايت فجايع ديگر)، اما در مورد اپوزيسيون و يا كُنشگران مدعی ی اين عرصه بر اساس تجربه ی شخصی ام مايلم به نكاتی چند اشاره كنم: 
پس از انتقاد به شيوه ی رهبری سازمان مجاهدين خلق به طور اخص "مسعود رجوی" با واكنش های زير مواجه شدم:
- از تهديد، فحاشی، هتك حرمت و مخدوش جلوه دادن واقعيت و... در مقالات و نوشته ها، در وب سايت های ريز و درشت، در سخنرانی ها و گفتارهای بی نام و نشان ها! گرفته تا همچنين توسط چند تن از روسای كميسيون های شورای ملی مقاومت در راديوهای وابسته و ارسال ايميل های حاوی تهديد و فحاشی هواداران مجاهدين خلق كه مرا مورد لطف!!! قرار دادند تا به روی پرده ی تلويزيون بردن اين تهمت ها و لجن پراكنی ها در برنامه های سيمای آزادی وابسته به سازمان مجاهدين خلق بجای پاسخگويی با رعايت حقوق منتقد و براساس ضوابط و ديسيپلين مدرن و مدنی، تنها يك نمونه ی آن، يعني ترانه ی كلكسيون از گروه موزيك اشرف (وابسته به مجاهدین خلق) را مي توان در لينك زير مثال آورد:
و اما پس از انتشار نوشته ی انتقادی ام با عنوان "جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی" در تاریخ سی ژوئن دوهزار و پانزده در وب سایت "پژواک ایران" در لينك زير: 
این ايميل را دريافت كردم:


توضیح۱: منظور از "ایرج"، آقای "ایرج مصداقی" است.
توضیح ۲: دستکاری برخی واژه ها در متن ایمیل از خودم هست.
 در میان واکنش‌ها، واکنش وابستگان مجاهدین به مقاله‌ام که اتفاقن ربطی هم به آن‌ها نداشت از همه شدیدتر بود و این نشان‌دهنده‌ی حساسیت آن‌ها نسبت به نوشته‌های من است صرف نظر از این که راجع به چه چیزی باشد.
متعاقب انتشار "جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی" در طول بیش از یک ماه گذشته در حالیکه در انتظار پاسخی مسوولانه بودم، متاسفانه تنها شاهد جوسازی، ياركشی، كينه توزی، تخریب شخصیت و ترساندن از این و آن و من، آزار دوستان و واكنش های مشابه ی هميشگی و دیگر، كه دور از انتظار هم نبود! ناگزیر از انتشار این مطلب شدم.
در این میان وب سایتی با نام "عدالت برای دگرباشان" براه افتاد به آدرس زیر:
http://justice4lgbt.com/
انتقادی که صراحتن به نحوه ی عملکرد این وب سایت وارد است اینکه نویسنده گان آن فاقد نام و هویت علنی هستند. در میان نوشته ها، مطلب من نیز با عنوان "جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی" در آن وب سایت منتشر شده که بدون آگاهی ام بوده است.
اما در عین حال کسانی هم مزورانه در تلاش بوده و هستند تا کماکان مرا به عنوان کسی که این وب سایت را راه انداخته، معرفی کنند.

 
(کامنت "مالک زاده" در زیر یکی از پست های فیس بوکی ی من نوشته شده که شعر "میکروفون صاحب مرده" به قلم "مینا اسدی" بازنشر شده است.)
و این هم البته پاسخ من به ایشان:

 
به نظر مي رسد اخلاق حرفه ای، فقط يك آرزو و خيال دور از دسترس و يك شوخی است. در مقام شاهدِ ماجرا گاه سكوت می كنيم. بی اعتنايی، فقط درد مردم جامعه ی ما نيست، تلخ تر از آن، بيماری عميقی ست كه گريبانگير نيروها و عناصر سياسی و مدنی شده است در برابر خودمداری،  تمايلات دگماتيستی، ضعف نگرش تكثرگرا و رفتارهای غيرمدنی ی ديگر نيروها و عناصر  كُنشگر. 
گاه نيز به بهانه های مختلف، ديگری را جلو مي اندازيم، نه به عنوان نماينده كه در نقش "ضربه گير" تا خود در امن و امان و خوشنامی!! به زندگانی امان! لطمه نخورد. به اعتقاد من، اين يك چه بسا از عارضه ی بی اعتنايی تاسف بارتر و سخت نااميدكننده تر است. نشانه ای دردناك از عدم درك طبقه ی روشنفكر! از مقوله ی "نقد و انتقاد" می باشد كه به صراحت خبر از فقر فهم مبانی ی مناسبات دموكراتيك می دهد؛ از يك سو ناتوانی در گفت و شنود (گفتمان) و از سويی ديگر ناتوانی در منع خاطی از بي فضيلتی و رفتارهای غيرمدنی.   
شيوه ی ديگر، تعارف است برای رفع مخاطره (كه نكند فردا نوبت ما برسد) يا حفظ امنيت و آرامش خود. تعارف، جلوه ی فريب آميز رواداری است. در مقابل گاه واكنش نشان می دهيم خصمانه و ويرانگر، كينه توزانه و مخرب كه بی گمان رويكردی است در تناقض با "نقد و انتقادِ" تعريف شده كه هنوز جايگاه خود را بدرستی در ميان ما نيافته است.
حمایت محض فاقد بررسی و نقد و سره و ناسره نمودن و عریضه نویسی (تاییدیه) نيز يكي ديگر از آن دست رويكردهايی ست كه به تقويت نقض ديسيپلين ها و پرنسيب های آزاديخواهانه می انجامد. نشانی از رفاقت های آئينی و ايدئولوژيك كه بسادگی دو سوی دارند: "دشمنی" و يا "دوستی" محض!. از خود يك لحظه سوال كنيد: در چه امری رفقا را تایید می کنید؟ در تماميت خواهي و خويش حق پنداری؟! در رفتارهای غيرمدنی و زيرپا گذاشتن اخلاق حرفه ای؟ حمايت محض از نوعی خودمداری كه قادر نيست تغييری آگاهانه را در خود و پيرامونش حتا زمينه سازی كند؟! 
پذيرفتن يك جانبه ی خود و توانمندی در تك گويی و گزينش مجادله بجای گفتمان، ميراثی ست از عصبيت های ايلی - سنتی و با اصول مسووليت پذيری مغايرت دارد.
مولفه ی دموكراسی سازی، گزينش خط مشی حذف و طرد ديگران نيست. رويكرد اثبات خود بوسيله ی نفي ديگری يكي از وجوه تماميت خواهی ست. با حذف، نفی و تخريب ديگران به خود تشخص دادن از بی فضيلتی در درك حوزه ی دموكراتيزيسيون خبر می دهد.
 
سترون بودن عناصر انتلكتوئل در پيشبرد روند دموكراسی سازی، جلوه ای شاخص و غيرقابل اغماض است كه به ما تلنگر مي زند "گاه مچ خودمان را بگيريم و از هر تذكری استقبال كنيم"، خود را به تعليق درآوريم، به خودمان نگاه کنیم، خود را نظاره کنیم، خود را محاسبه کنیم و به ارزیابی خود بنشینیم یا برخیزیم!
 
مهناز قِزِلٌو
هجده جولای دوهزار و پانزده
Mahnaz.ghezellu@gmail.com

منبع:پژواک ایران


مهناز قزلو

فهرست مطالب مهناز قزلو در سایت پژواک ایران 

*خیانت مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزی مجاهدین بعد از سی خرداد  [2020 Jun] 
*کرونا و پساکرونا‎  [2020 Apr] 
*من و هوای استکهلم  [2019 Nov] 
*من از رنج هاى بسيارى گذشته ام   [2019 Aug] 
*نهاد قانونگذاری بریتانیا و اتهامات غیرحقوقی شادی صدر   [2019 Feb] 
*«گل بس»  [2019 Jan] 
*همه شکنجه شده‌ایم  [2019 Jan] 
*یلدا   [2018 Dec] 
* دادخواهی، به مثابه ضرورت گذار به دموکراسی  [2018 Sep] 
*پاسخ به نوشته‌ی شادی صدر  [2018 Jul] 
*در سالمرگ خمینی؛ اهریمن تاریکی   [2018 Jun] 
*عدالت برای ایران و «فیلتر» آزادی بیان در خارج از کشور   [2018 Jun] 
*خانم شادی امین هر چقدر هم تلاش کند قادر نیست گوی سبقت از سازمان مجاهدین خلق برباید!  [2018 May] 
*«تعارض»  [2018 Jan] 
*هولوکاست دهه شصت  [2017 Aug] 
*کاربرد نظریه میان برشی در جنبش کوئیر  [2017 Jul] 
*تجاوز به کودکان و ضرورت واکاوی زیرساخت ها  [2017 Jul] 
*به بهانه ی انتشار تصویر «محمد مقیسه‌ای» بازجوی جنایتکار من در اوین  [2017 Jul] 
*سهم زنان از قدرت در ایران ‏ ‏‎   [2017 Apr] 
*جایگاه جامعه ی انسانی کوییر در روز جهانی زن  [2017 Mar] 
*وضعیت زنان ایران در سال 2016‏   [2017 Jan] 
*روز جهانی کودکان دختر   [2016 Oct] 
*هیچکدام از ما نمی مانیم...  [2016 Jan] 
*مسعود رجوی، این نخل ناخلف تبر شده!  [2016 Jan] 
*چراغهای قرمز سرد  [2015 Nov] 
*زخم های جناس ناقص  [2015 Oct] 
*آتشفشان مچاله ي درد  [2015 Oct] 
*یک اتفاق خوب  [2015 Oct] 
*رنج تَرَك خورده  [2015 Oct] 
*هیاهوی زوال  [2015 Oct] 
*ماهیت معطوف  [2015 Oct] 
*تشویش تلخ  [2015 Oct] 
*شوکای ناآرام  [2015 Oct] 
*اي كاش  [2015 Aug] 
*مرباي آلبالو در اوين (خاطرات زندان)  [2015 Aug] 
*ایکس های تفکر انتقادی  [2015 Jul] 
*جنسیت ایکس و ۱۴۳۷ لایک فیس بوکی  [2015 May] 
*لي لي  [2014 Jun] 
*عقربه هاي شكسته  [2014 Jun] 
*روايتي متفاوت!  [2014 Apr] 
*دامن مادربزرگ  [2014 Apr] 
*اهل زمين  [2014 Apr] 
*«سرِ راهِ خودت نایست»  [2014 Apr] 
*دلم آتش مي گيرد  [2014 Mar] 
*آتش فریاد  [2014 Mar] 
*در آغوش روياهايم  [2014 Mar] 
*سکوت شکسته  [2014 Feb] 
*گوگوش و ترانه ی بهشت - همجنسگرایی در هنر  [2014 Feb] 
*باران  [2014 Feb] 
*«انکار»  [2014 Feb] 
*عاشقانه  [2014 Feb] 
*«كانزرواتيو ديسكاشن» conservative discussion (بحث های محتاطانه) [2014 Jan] 
*فرانرم گرايان - قوانين حكومتي و تابوهاي فرهنگي جامعه به بهانه ي مصاحبه با يك همجنس گرا [2014 Jan] 
*حوالی فردا  [2014 Jan] 
*در پاسخ به سخنان چندش آور ابراهیم نبوی  [2014 Jan] 
*زمزمه‌های ابر  [2014 Jan] 
*«نفرت» در هنرِ! تنزل يافته ي مجاهدين خلق  [2014 Jan] 
*کلاغ های قبرستان  [2014 Jan] 
*زر می اندوزی با نام یارانم  [2013 Dec] 
*بگذارید حرف بزند  [2013 Dec] 
*پفيوزها!  [2013 Dec] 
*پرسه های رویایی  [2013 Dec] 
*يك گزارش و يك استمداد بشردوستانه   [2013 Dec] 
*«یوگیاکارتا» و «فرانرم گرایی»  [2013 Dec] 
*هراس  [2013 Nov] 
*آقای رجوی! شما مسوول مرگ خاموش اعتصابيون در ليبرتي هستید  [2013 Oct] 
*مجال نگراني  [2013 Oct] 
*خشونت و قدرت – صحنه ی اعدام در کتاب های کودکان  [2013 Oct] 
*قانونگذاری مبتنی بر قوانین شریعت بر ضد کودکان در حکومت اسلامی ایران  [2013 Sep] 
*آبی گرمترین رنگ هاست (برنده جایزه ی نخل طلای فستیوال کن در سال ۲۰۱۳)   [2013 Sep] 
*آقای رجوی.... متوقف نشده اید، سقوط کرده اید!  [2013 Aug] 
*نامه به کودکانی که متولد شدند! «کودکان زندان» [2013 Aug] 
*تا جهان بیدار شود (به خاطره ی تابناک جان باختگان تابستان شصت و هفت) [2013 Aug] 
*آقای رجوی، منصور قدرخواه «مزدور» است، نه من  [2013 Aug] 
*آقای رجوی شما با جهل خود بیعت کرده اید  [2013 Jul] 
*رهبر عقیدتی مجاهدین و مسئله ی غامض دموکراسی  [2013 Jul] 
*فیس بوک و فرهنگ   [2013 Jul] 
*منتقد، توهمِ توطئه و تئوریِ پرتاب  [2013 Jul] 
*رهبران و مقوله ی نقد  [2013 May] 
*"شريعت" و شكنجه در زندانهاي جمهوري اسلامي  خاطرات زندان - قسمت ششم  [2009 Dec] 
*خاطرات زندان (قسمت ششم)  [2009 Nov] 
*صداي من نبودي... صداي من نيستي...  [2009 Sep] 
*ستیزه  [2009 Aug] 
*"انتخابات"!، مرده متحرك و اپوزيسيون   [2009 Jun] 
*حلقه هاي يك زنجير، قطره هاي يك دريا  [2009 May] 
*روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران خاطرات زندان (٥)  [2009 May] 
*شريعت و حقوق بشر   [2009 Mar] 
*زنان در گذرگاه مبارزه  [2009 Mar] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند - قسمت چهارم  [2009 Mar] 
*شب دلواپس نيلوفراني است كه تا ماه قد مي كشند به بهانه تخريب گلزار خاوران  [2009 Feb] 
*نقض حقوق بشر و محاكمه جنايتكاران جمهوري اسلامي   [2008 Dec] 
*من يك زنم، يك انسان  [2008 Nov] 
*ني لبك هايي كه انسان را سرودند روايتي از زندانهاي جمهوري اسلامي ايران  [2008 Nov]